به گزارش مشرق، چند روز قبل مرد جوانی در حالیکه سرش باند پیچی بود به اداره پلیس رفت واز سه مرد نقابدار به اتهام ضرب و جرح و سرقت اموال چند صد میلیونیاش شکایت کرد.
شاکی در توضیح ماجرا گفت: در یکی از خیابانهای غربی تهران مشاور املاک دارم و همراه تعدادی از دوستانم در کار خرید و فروش و اجاره املاک فعالیت داریم. چند شب قبل همه همکارانم رفتهبودند و من در حال بستن دفتر کارم بودم که ناگهان سهمرد نقابدار که دو نفر از آنها قمه و یکی هم شمشیر بزرگی در دست داشتند وارد دفترم شدند. مرد شمشیر بهدست شمشیرش را به پهلویم گذاشت و تهدید کرد که هیچ حرکتی نکنم و بعد هم یکی از آنها با قمه ضربه محکمی به سرم زد که بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم روی تخت بیمارستان بودم که فهمیدم وقتی به تلفنهای برادرم جواب ندادهام او نگران شده و به دفتر کارم آمده و مرا در حالی که بیهوش بودم به بیمارستان منتقل کرده است. وی ادامه داد: زمانی که به هوش آمدم تازه متوجه شدم سه مرد خشن گردنبند طلای ۲۰۰میلیون تومانیام همراه با انگشتر طلا و پولهای داخل گاوصندوقم را سرقت کردهاند.
اجیر شده بودیم
با شکایت مرد جوان تیمی از کارآگاهان پلیسآگاهی به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت برای شناسایی و دستگیری سارقان خشن وارد عمل شدند.
مأموران در نخستین گام دوربینهای مداربسته محل حادثه و اطراف آن را بررسی کردند که دریافتند سه مرد مهاجم برای اینکه شناسایی نشوند نقاب داشته و پس از حادثه با خودروی پرایدی از محل گریخته اند. هر چند متهمان شماره پلاک را دستکاری کرده بودند، اما مأموران پلیس پس از بررسیهای فنی و دقیق موفق شدند صاحب خودرو را که مردی به نام شهباز بود شناسایی و بازداشت کنند.
شهباز که سابقه درگیری در پروندهاش ثبت شدهبود در بازجوییها دو همدست خود را معرفی کرد و مأموران پلیس هم دو متهم دیگر را خیلی زود بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند.
متهمان در بازجوییها با اقرار به جرم خود مدعی شدند که از سوی فردی به نام ایرج اجیر شده بودند که شاکی را در حد مرگ کتک بزنند. شهباز گفت: مدتی قبل در قهوهخانهای نشسته بودیم و همراه دوستانم قلیان میکشیدیم که مردی به نام ایرج پیش ما آمد و ما را برای کتک زدن شاکی اجیر کرد. او ۱۰میلیونتومان به ما دستمزد داد و گفت هر چقدر هم از شاکی سرقت کنیم برای خودمان باشد که ما هم طبق دستور عمل کردیم.
دو متهم دیگر هم در بازجوییها حرفهای همدستشان را تأیید کردند.
رکب خوردیم انتقام گرفتیم
بدین ترتیب با اعتراف متهمان، مأموران برای شناسایی ایرج دست به تحقیق زدند که دریافتند وی از سارقان سابقهداری است که چند سال قبل به اتهام سرقت دستگیر و از زندان آزاد شدهاست. همچنین مشخص شد وی از دوستان شاکی است. با بهدست آمدن این اطلاعات مأموران ایرج را دستگیر کردند.
وی در بازجوییها با اعتراف به جرم خود گفت: من و شاکی که فرشاد نام دارد از دوستان قدیمی و بچه یک محل هستیم. ما هر دو سابقه سرقت داریم و چند سال قبل از زندان آزاد شدیم و با هم باند جدیدی را تشکیل دادیم. باند ما چند عضو داشت که من و شاکی سر دسته باند بودیم و همراه اعضای باند به سرقت میرفتیم.
معمولاً در تمامی سرقتها همه اموال سرقتی از قبیل طلا، دلار و وسایل قیمتی را در اختیار شاکی قرار میدادیم و او بعد از اینکه به مالخر میفروخت بین همه تقسیم میکرد. اما در چند سرقت آخر که مقدار زیادی طلا، سکه و عتیقهجات سرقت کردهبودیم فرشاد ادعا کرد مالخر سر او کلاه گذاشته و پولش را نمیدهد. ما ابتدا فکر کردیم او راست میگوید، اما وقتی به سراغ مالخر رفتیم فهمیدیم که فرشاد به ما رکب زده و میخواهد اموال سرقتی را بالا بکشد. پس از این خیلی اصرار کردیم که او سهم هر کدام از ما را بدهد، اما فایدهای نداشت و میگفت که مالخر به او پولی نداده است که تصمیم گرفتم از او انتقام بگیرم.
من به سراغ سه شرور رفتم و آنها را برای کتککاری فرشاد اجیر کردم، اما هر گز فکر نمیکردم که او شکایت کند، چون خودش از مجرمان سابقهدار بود.
بازداشت شاکی
مأموران پلیس در ادامه به دستور بازپرس دو نفر از اعضای باند و شاکی را بازداشت کردند. شاکی وقتی با دلایل و مدارک روبهرو شد به سرقتهای سریالی با همدستی اعضای باند اعتراف کرد.
گفتگو با شاکی که متهم شد
فرشاد فکر میکردی گرفتار شوی؟
نه، هرگز فکر نمیکردم. اگر میدانستم همدستم سه مهاجم را اجیر کرده اصلاً شکایت نمیکردم.
یعنی فکر میکردی واقعاً سارق هستند؟
بله، من خودم سارق هستم. البته باند ما سرقت خانه انجام میداد و زمانی که آن سه فرد مهاجم با شمشیر و قمه به مغازه ام آمدند فکر کردم سارق هستند و فقط هم قصد سرقت دارند. من احتمال دادم آنها زاغ زنی کردهاند و وقتی فهمیدند من گردنبند چند صدمیلیون تومانی در گردنم دارم تصمیم به سرقت میگیرند، اما اشتباه فکر میکردم. آنها واقعاً قصد جان مرا داشتند و به نظرم میخواستند به دستور ایرج مرا بکشند. اگر ساعتی دیرتر برادرم به دفترم میآمد من بر اثر خونریزی شدید فوت کرده بودم.
چه شد که با همدستانت اختلاف پیدا کردی؟
من از ابتدا طمع زیادی داشتم. همیشه میخواستم راه صد ساله را یک شبه بروم و خیلی زود پولدار شوم و زندگی لاکچری را آغاز کنم و به همین خاطر هم دست به سرقت میزدم. چندسرقت آخر تصمیم گرفتم تمامی اموال سرقتی را بالا بکشم و سر دوستانم کلاه بذارم که به آنها گفتم مالخر پولهای مرا نداده است.
در این مدت چند مورد سرقت انجام داده بودید؟
من حدود دو سال است که دفتر املاک دارم و در این مدت به صورت تفریحی با اعضای باند همکاری میکردم. معمولاً خانههایی که میفهمیدم پول یا طلای زیادی در خانه نگهداری میکنند را شناسایی و با دوستانم سرقت میکردم.
منبع: روزنامه جوان