به گزارش مشرق، تینو صالحی، بازیگر و کارگردان تئاتر بهسراغ اسطوره بلامنازع تاریخ معاصر ایران «تختی» رفته است. در تمام سالهای بعد از مرگ نابهنگام جهان پهلوان تختی، قصهها و نقلهای زیادی از این اسطوره معاصر ایرانی نقل شده است و با گذشت سالهای زیادی از مرگ وی هنوز هم برای مردم شنیدنی است. کاریزمای تختی برای هر سنی و هر قشری جذاب و کنجکاویبرانگیز است؛ چه زندگی، افتخارات و دوران حرفهایاش و چه رازهایی که هنوز هم درباره نوع مرگ او مطرح میشود.
نمایش «تختی در اتاق ۲۳ هتل آتلانتیک» روایت شب آخری است که غلامرضا تختی در هتل آتلانتیک میگذراند؛ انسانهای تاثیرگذار زندگیاش در ضمیر ناخودآگاه او وارد میشوند و او خاطرات و حوادث زندگی شخصیاش را مرور میکند. شاید بزرگترین پیغام نمایش، جمله معروفی است که بارها از وی نقل شده اینکه دوست نداشت مردم و مطبوعات در زندگی خصوصیاش وارد شوند. درحقیقت نمایش قرار نیست رازی از زندگی او فاش کند، بلکه روایتی از شب آخر یک قهرمان با تمام دغدغههای مختص به خودش است. نمایش «تختی در اتاق ۲۳ هتل آتلانتیک» به نویسندگی و کارگردانی تینو صالحی از دوم آذر در تالار قشقایی مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفته است و اجرای آن تا 30 آذر ادامه دارد.
جهان بیجهان پهلوان
در ابتدای نمایش «تختی در اتاق ۲۳ هتل آتلانتیک» با ارائه و بازخوانی برخی اسناد، داستان مرگ تختی دوباره بازگو میشود. تناقضاتی در پرونده تختی وجود دارد و آن تناقضات باعث میشود هنوز هم مساله خودکشی مورد ظن قرار بگیرد. پس از مرگ تختی، جامعه دچار شک بزرگی شد و حوادثی نظیر خودکشی هواداران در واکنش به مرگ او در میان طبقات مختلف جامعه رخ داد. «جهان بیجهان پهلوان ماندنی نیست» این جمله یادداشت آخر قصابی کرمانشاهی است که بعد از شنیدن خبر درگذشت جهانپهلوان تختی با نصب آن بر شیشه مغازهاش خود را حلقآویز میکند. به غیر از او 6 نفر دیگر هم در شوک مرگ جهانپهلوان دست به خودکشی میزنند.
مرگ ناگهانی و علت نامعلوم آن و حتی احتمال قوی خودکشی هیچگاه نتوانست از محبوبیت وی در میان مردم کم کند. با وجود مدارک کافی برای اثبات خودکشی، مردم دوست نداشتند این را باور کنند؛ البته تناقض در برخی مستندات و بازگویههای افراد نزدیک و مرتبط با او نیز باعث شد تا امروز هم احتمال خودکشی مورد تردید باشد. حتی احتمال سکته مغزی بر اثر فشار روحی و روانی نیز مطرح شد. در نمایش بعد از مرور این حوادث و ارائه مدارک و بازگویی آنان در یک صفحه روبهروی مخاطبان، این سوال طرح میشود که آیا ما اجازه داریم در زندگی خصوصی قهرمانان خود وارد شویم؟ سپس نمایش شروع میشود؛ تختی روی تختخواب هتل خوابیده و بسیار غمگین و آشفته است. پدرش که از دنیا رفته، همسرش که شایعات زیادی را با خود همراه دارد، مسئول کمیته المپیک و افرادی دیگر را در خیالش میبیند و با آنها به مرور مشکلات گذشته و جاری خود میپردازد.
گذشت این همه سال از مرگ تختی و شایعاتی که هرساله در سالروز مرگش دوباره داغ میشود، هیچوقت باعث نشد به محبوبیتش در میان مردم لطمه وارد شود. محوریت نمایش صالحی و همچنین فیلم توکلی بر این دیالوگ مشهور بوده است، که اولینبار از زبان بابک تختی شنیده شد: «مهم نیست که تختی چه جوری مرد، مهم اینه که چطوری زندگی کرد.»
جهان بعد از جهان پهلوان
بیش از نیمقرن از مرگ تختی میگذرد اما همچنان در میان مردم محبوب و مشهور است. در این سالها اقدامات گوناگونی برای گرامیداشت یاد او انجام گرفته و کتابهای زیادی در وصف او تالیف شده است. یکی از آنها کتاب «در جستوجوی پدر» به قلم تنها فرزندش بابک تختی که در زمان مرگ پدر چهارماه بیشتر نداشت نوشته شد. دو فیلم سینمایی درمورد او ساخته شده، اولی «جهانپهلوان تختی» به کارگردانی علی حاتمی، که پس از مرگش نیمهتمام ماند و درنهایت بهروز افخمی در سال 1376 آن را به گونهای متفاوت به پایان رساند؛ درواقع فیلم تبدیل میشود به روایتی از یک کارگردان (فریبرز عربنیا) و همسرش (نیکی کریمی) که میخواهند پروژه ناتمام علی حاتمی را به پایان برسانند و در پی این داستان بهدنبال کشف راز زندگی تختی میروند.
بعد از آن در سال 1397 فیلم «غلامرضا تختی» به کارگردانی بهرام توکلی در سیوهفتمین دوره جشنواره فیلم فجر اکران شد. فیلم توانست جوایز بهترین فیلمبرداری و بهترین طراحی صحنه را از آن خود کند. سکانسهای تلخ پایانی با آواز سوزناک محمد معتمدی و شعری از رهی معیری هم بسیار خوش درخشید و در اکران عمومی با استقبال خوبی روبهرو شد. اما اینها تنها آثار نیستند، مستندهایی ازجمله مستند «شهسوار» به کارگردانی علی شاهمحمدی و شعرهای زیادی هستند که در وصف جهان پهلوان سروده شده است.
تندیس او در میدان تجریش در شهر تهران نصب شده است تا گوشهای از عشق و ارادت ملت ایران به او باشد. همچنین به افتخار این اسطوره تمامعیار هرساله به بهترین کشتیگیران ایران «جایزه غلامرضا تختی» اهدا میشود. شاید یکی از مهمترین آنها که در نمایش هم به آن اشاره میشود مجسمه جهان پهلوان تختی با یک دست در موزه آکادمی ورزش آمریکا است؛ چراکه تختی وقتی دید که یک دست کشتیگیر آمریکایی آسیب دیده است با یک دست با او کشتی گرفت. به همین دلیل مجسمه او را با یک دست ساختهاند تا تاریخ جوانمردی او را فراموش نکند.
روایت یک ابرقهرمان
نام تختی خود آنقدر جاذبه دارد که مخاطب را به خود جذب کند؛ گاهی اینچنین موضوعات که مخاطب همیشگی خود را به همراه دارد، باعث میشود استقبال مخاطب از نمایش را نتوان بهطور مستقیم کیفیت اثر معنی کرد. یکی از دلایل به تماشا نشستن و پرداختن به این تئاتر همین موضوع بود. به نسبت شرایط کرونا و فاصلهگذاری اجتماعی جمعیت متناسب با ظرفیت موجود، در سالن حضور داشت که این استقبال قابلقبولی برای یک نمایش محسوب میشود. فضای صحنه کوچک با دکوری ساده که شامل تخت هتل و پنجرهای بالای آن بود. «تختی» مشوش روی تختش در هتل خوابیده و با چرخش آن، صحنه اتاق هتل به گلفروشی معروف تختی در یک ابعاد کوچک تبدیل میشود.
یک طرف دیوار کاغذهای روزنامه نصب شده که اشاره به نقش مستقیم مطبوعات در زندگی تختی دارد. بازیگر نقش اصلی بیشباهت ظاهری به خود غلامرضا تختی نبود و این در باورپذیری نقش کمک زیادی به مخاطب میکرد. پدر تختی هم که در زندگی او نقش تاثیرگذاری داشته و در ورشکستگی و بدحالی دنیا را ترک کرده، در نمایش به شکل پررنگی حضور داشت.
پدری که از تختی خواسته بود روزی انتقامش را بهخاطر زمینهای مصادره شدهاش از دربار بگیرد و تختی با وجود رسیدن به پهلوانی و قهرمانی خود را در گرفتن انتقام پدرش ناکام میدید. چند نقش فرعی دیگر در نمایش وجود داشت، مثل شریک گلفروشی، بازپرس ساواک، روزنامهفروش دورهگرد و... تنها یک بازیگر زن در نمایش حاضر بود که آن در نقش همسر غلامرضا تختی ظاهر شده بود؛ همسر جوان او که در هنگام مرگ تختی صاحب یک نوزاد چهارماهه بود. محوریت دیالوگهای همسر تختی تاکید زیادی به عدم علاقه وی به ورود مردم در زندگی خصوصیشان داشت.
مرز ورود به یک زندگی خصوصی
بعد از نمایش با تینو صالحی، کارگردان آن به گفتوگو نشستیم، او علیرغم رضایت از تیم نمایش و استقبال مردم از مدیران ورزشی گله داشت و ابراز کرد: «ما از مدیران ورزشی انتظار توجه بیشتری داشتیم اما آنها فکر میکنند این نمایش شاید برایشان حاشیه ایجاد کند، پس از تماشای آن سر باز میزنند. انتظار من تنها از جامعه ورزشی آنی نبود که اتفاق افتاد وگرنه همه چیز غیر از این مساله طبق پیشبینی ما به خوبی پیش رفت. انتظار میرفت جامعه ورزشی حداقل بهخاطر اسم تختی توجه بیشتری داشته باشند اما نهتنها توجه نکردند بلکه خودشان را به ندیدن و نشنیدن زدند.»
صالحی با بیان اینکه ایده و طرح این نمایش را از چهار سال پیش شروع کرده است، گفت: «در این سالها کارهای تحقیقاتی روی این نمایشنامه انجام دادم و در دو، سه سال اخیر چندبار تصمیم گرفتم که آن را روی صحنه ببرم اما هربار میسر نشد که بزرگترین دلیل آن هم کرونا بود.» او در توضیح شباهتهایی که در دیالوگها بین نمایش او و فیلم سینمایی توکلی وجود دارد، گفت: «کار مستند همین شکل است؛ چراکه در تاریخ چیزهایی وجود دارد که ثابت است. من سعی کردم به مستندات موجود اشاره کنم و اگر شباهتی وجود دارد کاملا طبیعی و اتفاقی است. اگر کسی دیگر هم بخواهد تختی را روایت کند بدون شباهت به آثار قبلی نخواهد بود زیرا این یک برگ مستند از تاریخ است..»
تینو صالحی دغدغه و نگاه اصلی خود را اینگونه بیان کرد: «محوریت اصلی برای من نگاه جستوجوگرانه در زندگی قهرمانان است و اصولا در نوع مرگ و حواشی زندگی آنها قضاوتی نمیکنم. به دلیل اینکه هنوز در نوع مرگ آقای تختی شبهه وجود دارد بسیاری از ورزشکاران و مدیران ورزشی تمایل به دیدن نمایش ندارند. من نمایش را با یک روایت تاریخی و مستند ساختهام و قضاوتی در آن نکردهام. اینکه ما چه اندازه میتوانیم در زندگی خصوصی قهرمانان خود ورود کنیم، همیشه یکی از دغدغههای مهم من بوده و است.»