به گزارش مشرق، ترور حاج قاسم سلیمانی نه تنها راه وی را متوقف نکرد بلکه باعث شد جبهه مقاومت مصممتر از گذشته آرمانهای خود را پی گرفته و روز به روز دستاوردهای بزرگتری را داشته باشد.
دومین سالگرد شهید سلیمانی باعث شد تا در چند گفتگو مشی و منش این شهید عزیز را مورد بررسی قرار دهیم. از این رو به سراغ سردار احمد غلامپور از فرماندهان سالهای دفاع مقدس رفته و با وی در خصوص موضوع مقاومت به گفتگو نشستیم.
وی فرمانده قرارگاه کربلا و در واقع فرمانده جبهه جنوب بود. این فرمانده دفاع مقدس در بخشی از این گفتگو، به پیشینه عملکرد سردار سلیمانی در دفاع مقدس پرداخته است.
سردار غلامپور تصریح میکند که نیروی قدس سپاه در دوره فرماندهی حاجقاسم، به نیرویی در «تراز انقلاب» تبدیل شد که دشمنان از آن هراس داشتند، تبدیل شد.
او در این باره تاکید کرد: «وقتی حاج قاسم وارد این نیرو شد، احساس، فکر و تدبیرش این است که تراز نیروی قدس باید تراز انقلاب اسلامی باشد و این نیرو نیروی انقلاب اسلامی است».
سردار غلامپور با اشاره به روحیه بالای حاج قاسم در شرایط سخت عملیات والفجر هشت، خاطرهای درباره رفتار آن شهید به زبان آورد و تصریح کرد: وقتی به آنجا رسیدم با یک صحنه عجیب مواجه شدم. در اوج سختی، فشار و آتش دشمن که هر لحظه یک جا را نشانه میگرفت، حاجقاسم با لب خندان و با روحیه بالا به یک شکل استثنایی در خط میدوید و بچهها را سر و سامان میداد. مبارزه با اشرار شرق کشور در دهه ۷۰ یکی از نقاط روشن و افتخارآفرین عملکرد شهید سلیمانی است.
سردار غلامپور با اشاره به این عملکرد تصریح کرد: بعد از اینکه جنگ تمام شد و حاج قاسم شایستگیهایش را نشان داد، معضلی که در شرق کشور با آن روبهرو بودیم و عناصر ضد انقلاب تحرکاتی داشتند و ناامنیهایی ایجاد کرده بودند، ایشان آنجا تحتعنوان فرمانده قرارگاه قدس، ظرف مدت کوتاهی توانست یک تحول عظیم و اساسی برقرار کند و توانست با عناصر ضد انقلاب، جایی که لازم بود با قدرت و تحکم، جایی که لازم بود با محبت و دلسوزی و جایی که لازم بود با مذاکره، شرایطی ایجاد کرد که یکی از شرورترین افراد منطقه آمد و به ایشان گفت: «من حاضرم خودم را به شما تسلیم کنم و شما به من امان نامه بدهید».
این فرمانده دفاع مقدس در بخش دیگری از اظهارات خود به شأن بالای سردار سلیمانی نزد دولتهای منطقه پیش و پس از بحران در سوریه اشاره کرد و گفت: «بیست سال قبل ما به اتفاق حاج قاسم به یک مأموریت رفتیم. رئیس جمهور وقت افغانستان آقای برهان الدین ربانی با مجموعه وزرای دولتش، همه آماده و حاضر بودند که به حاج قاسم گزارش بدهند. این ناشی از شخصیت حاج قاسم و توانمندی اوست که وقتی وارد یک کشور میشود، دولت وقت مینشیند و به او گزارش میدهد».
سردار غلامپور به نقش پر رنگ سردار سلیمانی در کاستن از بحران در سوریه و مجاب ساختن روسیه به کمک برای مقابله با معارضین اسد نیز اشاره کرد و گفت: «وقتی حادثه سوریه پیش آمد حاج قاسم با فعال کردن دیپلماسی، روسیه را مجاب کرد که وارد صحنه نبرد با داعش شود».
مشروح این گفتگو به شرح زیر است:
در سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی هستیم، در ابتدا مختصری در مورد نحوه آشنایی خود و همکاریهایی که در این چهل سال با ایشان داشتید بگویید؟
ما با حاج قاسم در جنگ و هشت سال دفاع مقدس آشنا شدیم. ایشان روزهای اول جنگ با یک گروهی به منطقه حمیدیه آمدند و آنجا مستقر شدند. در دو سه عملیات شرکت کردند که البته فرمانده آن گروه حاج قاسم نبودند و شخص دیگری بود که به شهادت رسید و پس از او حاج قاسم مسئول شد. شاید اولین ورود حاج قاسم به یک عملیات رسمی و بزرگ، عملیات طریق القدس بود. حاج قاسم حدود چهار گردان نیرو در آن عملیات برد و در آن عملیات بزرگ و موفق شرکت کرد و در واقع روند رشد و شناخت شخصیت حاج قاسم، از طریق القدس شروع میشود.
بعد از آن در عملیات فتح المبین، به عنوان یک یگان مستقل، تحت عنوان ثارالله، فرمانده تیپ شد و در آن عملیات هم مجروح شد و روی مین رفت ولی رشادتهای خاصی از خود نشان داد. بعد از آن به عملیات بیت المقدس میرسیم که ایشان تحت عنوان فرمانده تیپ ثارالله با همکاری سایر یگانها، موفقیتهای بزرگی کسب کرد.
تیپ ثارالله، به عنوان یک تیپ با کیفیت در جنگ، خودش را نشان داد و اتفاقاً زمانی که ما به مرز رسیدیم سختترین بخش جنگ در مرز به عهده تیپ ایشان بود. منطقهای به نام «کوشک» داریم که آنجا تیپ حاج قاسم با نام ثارالله، خطِ حد را به عهده داشت. در مقابلش لشکر پنج عراق بود و چون عراق نمیخواست ما نزدیک مرز شویم و به مرز بچسبیم، خیلی به حاج قاسم فشار آوردند. در آن مقطع، لشکر پنج عراق یک لشکر تازه نفس بود و حاج قاسم در آن زمان خیلی متحمل سختی و فشار شد.
اوج شکوفایی، بلوغ فکری و شجاعت حاج قاسم را در عملیات والفجر ۸ و کربلای ۵ میبینیم
خوب است که به این خاطره اشاره کنم، سه یا چهار سال پیش با حاج قاسم در یک جلسه بودیم. پس از جلسه به من گفت: یادت هست در عملیات بیت المقدس، لشکر پنج عراق چقدر به ما فشار آورد؟ گفتم: بله یادم هست ولی چطور شد که یاد آن زمان افتادید؟ گفت: همین چند وقت پیش فرمانده لشکر پنج عراق آمد و دو زانو جلوی من نشست و گفت: بگویید من کجا مأموریت انجام دهم. حاج قاسم گفت: عظمت خدا را نگاه کنید، این لشکری که یک زمانی به ما فشار زیادی آورد و شهید و تلفات به ما وارد کرد، حالا فرمانده اش دو زانو جلو ما نشسته و میگوید برای من مأموریت تعیین کنید.
حاج قاسم پس از عملیات بیت المقدس روند رو به رشد خود را ادامه داد و تبدیل به فرمانده لشکر شد. به نظر من اوج شکوفایی، بلوغ فکری و شجاعت حاج قاسم را در عملیات والفجر ۸ و کربلای ۵ میبینیم. در این عملیاتها حاج قاسم به همراه یگانش، رشادتهای بی نظیری از خود نشان داد.
در والفجر ۸ یک عملیات دورانی انجام داد و پایگاه موشکی و تیپ دشمن را محاصره کرد. در کربلای پنج یک حرکت در عمق بی نظیر انجام داد، با آن دژ و استحکاماتی که در شلمچه بود، آن حرکت کم نظیر بود. خیلی از ما در جنگ تعبیرمان این بود که استحکامات شلمچه قابل عبور نیست، اما به لطف خداوند متعال لشکر ثارالله یکی از یگانهایی بود که با سرعت تمام و با موفقیت توانست عمق حدود ۱۰ الی ۱۵ کیلومتری را طی کند و به کانال ماهیگیری برسد که جز اهداف اولیه ما بود.
حاج قاسم آنجا یک جنگ بینظیر و تماشایی انجام داد. شرایط به شکلی بود که به هیچ عنوان نمیشد پشتیبانی کرد، امکان رفتن خودرو و امکانات به سمت خط وجود نداشت. یادم هست زمانی که به عنوان فرمانده قرارگاه میخواستم بروم به ایشان و یگانهای دیگر سر بزنم نتوانستم با ماشین بروم و با موتور رفتم. وقتی به آنجا رسیدم با یک صحنه عجیب مواجه شدم. در اوج سختی، فشار و آتش دشمن که هر لحظه یک جا را نشانه میگرفت، حاج قاسم با لب خندان و با روحیه بالا به یک شکل استثنایی در خط میدوید و بچهها را سر و سامان میداد. خودم واقعاً از این صحنه دچار شگفتی شدم و صحنه بی نظیری بود که به این شکل یگانش را هدایت میکرد.
حاج قاسم بسیار پرتلاش، پر جنب و جوش و پُر روحیه کار میکرد. اینها نمونههایی از جریان حضور حاج قاسم در جنگ تجاربی بود که کسب کرد و البته حالا گوشههایی از آن را عرض کردم؛ جنگ ما یک جنگ نابرابر بود، سختی و ناملایمات زیادی داشت، با وجود این کمبودها و ناملایمات، بچههای ما جنگیدند و به دشمن غلبه کردند، این کار کوچکی نیست. به این خاطر است که میگویم حاج قاسم وقتی به شرق کشور و پس از آن به مقاومت رسید، دنیایی از تجربه و خودباوری با او همراه شد.
بعد از اینکه جنگ تمام شد و حاج قاسم شایستگیهایش را نشان داد، معضلی که در شرق کشور با آن روبرو بودیم و عناصر ضد انقلاب تحرکاتی داشتند و ناامنیهایی ایجاد کرده بودند، ایشان آنجا تحت عنوان فرمانده قرارگاه قدس، ظرف مدت کوتاهی توانست یک تحول عظیم و اساسی برقرار کند و توانست با عناصر ضد انقلاب، جایی که لازم بود با قدرت و تحکم، جایی که لازم بود با محبت و دلسوزی و جایی که لازم بود با مذاکره، شرایطی ایجاد کرد که یکی از شرورترین افراد منطقه آمد و به ایشان گفت: من حاضرم خودم را به شما تسلیم کنم و شما به من امان نامه بدهید. در واقع نوع رفتار ایشان هم «أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ» و هم «رُحَماءُ بَینَهُم» بود و یک شخصیت چند وجهی داشتند.
به نظر شما در این دو سال به خوبی توانستهایم شخصیت حاج قاسم را تبیین کنیم؟
در این خصوص باید به دو نکته اشاره کنم که بسیار مهم است. اولین نکته این است که در این دو سالی که از شهادت حاج قاسم میگذرد و سالگرد ایشان پاس داشته میشود، یک انتقاد اساسی بر مجموعه اظهارنظرها و نوشتهها دیدم، که عمدتاً حاج قاسم را در چهارچوب مقاومت بررسی میکنند و شخصیت حاج قاسم در جریان مقاومت شکل میگیرد. این به نظر من یک اشکال اساسی است؛ به جهت اینکه حاج قاسم شخصی است که یک مسیری را طی کرد تا فرماندهی مقاومت را به عهده گرفت.
بنابراین گذشتن از حاج قاسم در دوران جنگ و گذشتن از حاج قاسم در جریان بعد از جنگ و حاج قاسمی که فرمانده شرق کشور میشود، اجحاف و بیانصافی است. در واقع تبیین شخصیت ایشان کامل اتفاق نمیافتد. بالاخره بخش زیادی از عملکرد یک انسان، محصول تجاربی است که کسب کرده و به طور قطع و یقین عملکرد حاج قاسم متأثر از تجارب ارزشمندی است که در دوران دفاع مقدس و مأموریتی که در شمال شرق و در جریان ایجاد امنیت و مقابله با عناصر ضد انقلاب، به دست آورده است. بنابراین نمیتوانیم از قله اول و قله دوم عبور کنیم و به قله نهایی برسیم.
طبیعتاً اگر بخواهیم شخصیت حاج قاسم را تبیین کنیم، باید بگوییم حاج قاسم از همان گام اول، چه روندی را طی کرد و پس از آن در زمان مقاومت به یک رشد و بالندگی رسید. این یک نکته مهم است که باید به آن توجه شود.
آیا قاسم سلیمانی در دوران دفاع مقدس با سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس تفاوت دارد؟
تراز حاج قاسمی در دفاع مقدس تراز جمهوری اسلامی است اما در نیروی قدس ترازش انقلاب اسلامی است
این موضوعی است که بنظرم باید به آن اشاره شود و خیلیها توجه نمیکنند و آن این است که حاج قاسمی که در دوره دفاع مقدس و دوره بعد از جنگ در شرق کشور هست؛ تفاوت اساسی با حاج قاسم در نیروی قدس و جریان مقاومت دارد. آن حاج قاسم، حاج قاسمی است که ترازش، تراز جمهوری اسلامی است ولی در نیروی قدس ترازش انقلاب اسلامی است.
خیلیها هنوز نمیدانند که یک تفاوت اساسی بین جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی وجود دارد. درست است که جمهوری اسلامی، پایه گذار و «ام القرای» انقلاب اسلامی است و به تعبیر مقام معظم رهبری، جمهوری اسلامی، اتاق فکر انقلاب اسلامی است. ایشان هم معتقد هستند که جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی دو مقوله جدا از هم هستند.
وقتی با نگاه معمولی و مرسومی که در جهان وجود دارد، نگاه کنیم؛ جمهوری اسلامی کشوری ست که یک جغرافیای مشخص دارد. تعاملش با دنیا، سازمانها و نهادهای بین المللی، یک تعامل تعریف شده است. جزو کشورهای سازمان ملل محسوب میشود، روابط و ساختار و تشکیلات دارد؛ اما انقلاب اسلامی این طور نیست. انقلاب اسلامی مرز جغرافیایی ندارد.
روابط، ارتباطات و فعالیتها حاج قاسم در نیروی قدس فراتر از حوزه جمهوری اسلامی بود
اگر به شعارهای امام (ره) در دوران دفاع مقدس توجه کنید، ایشان در دوران دفاع مقدس دو مدل شعار دارند. اولین شعار این است که تراز جنگ را در حد جنگ ایران و عراق میبیند، یعنی در رابطه با صدام، حزب بعث و مردم عراق به نکاتی اشاره میکنند. ولی گاهی امام میگوید «جنگ، جنگ تا رفع فتنه در عالم» یعنی جنگ از مرز جغرافیایی ایران و عراق عبور کرده و نگاهش به جنگ در تراز انقلاب اسلامی است. یا وقتی که میگویند «راه قدس از کربلا میگذرد» یعنی اینکه جنگ منحصراً بین ایران و عراق نیست و به تعبیر خودشان جنگ بین کفر و اسلام و حق و باطل است.
این را به این خاطر عرض کردم که بگویم وقتی که حاج قاسم به نیروی قدس میآید، نگاه، مأموریت و شخصیتش کاملاً با قبل از آن تفاوت دارد. یعنی حاجقاسمی میشود که در تراز انقلاب اسلامی است. بنابراین روابط، ارتباطات و فعالیتهایش فراتر از حوزه جمهوری اسلامی است.
برخی منتقدان و سیاسیون معتقدند نیروی قدس سلسله مراتب سازمانی و قانونی را در مسائل سیاست خارجی رعایت نمیکرده و نهادهای قانونی را تضعیف میکرده، حاج قاسم چقدر به این مسائل توجه داشت و چه اندازه سلسله مراتب و حیطه بندیهای قانونی را رعایت میکرد؟
عدهای از مسئولین نظام مخالف حضور ما در سوریه بودند
وقتی اتفاقاتی در سوریه رخ داد، عدهای از مسئولین نظام مخالف بودند و گفتند: به ما چه که در سوریه اتفاقی افتاده است و چرا دخالت کنیم؟ ولی اینجا با نگاه عمیق مقام معظم رهبری به عنوان رهبر انقلاب و نه رهبر جمهوری اسلامی، قاسم سلیمانی مأموریت پیگیری انقلاب اسلامی را به عهده داشت.
بنابراین اگر تعارضاتی در ارتباط با نهادهای رسمی کشور پیش میآمد، دلیلش این بود که حاج قاسم در تراز انقلاب اسلامی کار میکرد و سعی میکرد که جمهوری اسلامی را هم به عنوان اینکه جزئی از مناطق جغرافیایی است با خود همسو و همراه کند اما اگر دیگران با او همراه نشدند، دیگر حاج قاسم مقصر نیست.
حاج قاسم چه ویژگیها و شخصیتی داشت که در افغانستان، ایران، عراق، سوریه و سایر کشورها چهرهای محبوب و دوست داشتنی است؟
در برسی ویژگی فرماندهان معمولاً این ویژگیها را چند دسته میکنیم. یکی از مهمترین این ویژگیها ویژگیهای ذاتی ست، یعنی یک فرد به طور ذاتی شجاعت دارد، باهوش است، اهل ابتکار عمل است و فرد دیگر به طور ذاتی آدم منضبط و مقرراتی است. این ویژگیها ناشی از آموزش نیست و به طور ذاتی در فرد وجود دارد.
به نظر من حاج قاسم یک سری ویژگیهای ذاتی داشتند که اگر بخواهید یک فردی را برای فرماندهی انتخاب کنید، ویژگی فرماندهی به طور ذاتی در حاج قاسم وجود داشت. ضمن اینکه حاجقاسم کاراکتری داشت که جذبه بالایی داشت، یعنی وقتی او را میدیدیم، بدون اینکه شناختی نسبت به او داشته باشیم، به دلمان مینشست و به او علاقمند میشدیم، و به قول معروف در همان نگاه اول مِهرش به دل مینشست.
شکوفایی، اوجگیری و توسعه نیروی قدس را در زمان حاج قاسم رخ داد
اگر به عکسهای حاج قاسم با مقام معظم رهبری نگاه کنید، یک جایی میبینید که در روضه، حضرت آقا خم شده و سرش را میبوسند. شما این صحنه را هیچ جایی و با هیچ شخصیتی نمیبینید، که آقا اینطور در صندلی نشسته باشند، خم شوند و سر این شخصیت را ببوسند؛ این ناشی از «تو دل برو بودن» قاسم است.
حاج قاسم یک انسانی بود که خیلی سریع در دل جا میگرفت و از طرفی خیلی منضبط و با اراده بود. اجازه نمیداد کسی کار را آسان بگیرد و از زیر کار در برود. واقعاً یک شخصیت چند وجهی داشتند و همین باعث شد که او در موضع و شرایطی قرار بگیرد که موفق شود با این سرعت جنگ را طی کند تا فرمانده لشکر بشود و بعد از آن فرمانده قرارگاه و پس از آن فرمانده نیرو شد.
احساس، فکر و تدبیر حاج قاسم این بود که تراز نیروی قدس باید تراز انقلاب اسلامی باشد
شما اگر به کارنامه نیروی قدس نگاه کنید تا قبل از حاج قاسم عمدتاً فعالیت اطلاعاتی داشت، یعنی بهعنوان یک نیروی اطلاعاتی نشان داده میشد و ارتباطات نصفه و نیمهای وجود داشت. اما وقتی حاج قاسم وارد این نیرو شد، احساس، فکر و تدبیرش این است که تراز نیروی قدس باید تراز انقلاب اسلامی باشد و این نیرو نیروی انقلاب اسلامی است. به عنوان یکی از نیروهای پنجگانه سپاه مأموریتش فقط داخلی نیست، بلکه مأموریت انقلاب اسلامی را به عهده دارد و انقلاب اسلامی ترازش خارج از مرزهای جغرافیایی ست. لذا شما شکوفایی، اوجگیری و توسعه نیروی قدس را در زمان حاج قاسم میبینید.
در زمان حاج قاسم نیروی قدس به یک نیروی قوی و در تراز انقلاب اسلامی تبدیل میشود که دنیا روی آن حساب میکند و در واقع دقت استکبار به عملکرد این نیرو خیلی بیشتر از زمان قبل میشود؛ چرا که اقدامات، عملکرد و خروجیهایش نشان میدهد که این مجموعه فعال و در تراز انقلاب اسلامی است و کارهای بزرگی انجام میدهد که اگر استکبار به خود نجنبد، عنقریب سازمان و ساختارش را به هم میریزد.
قدرت دیپلماسی سردار سلیمانی یکی از ویژگیهای بارز سردار سلیمانی بود، حاج قاسم در کنار اینکه یک فرمانده نظامی عالیرتبه بود، در حوزه دیپلماسی هم مثل یک دیپلمات کارکشته عمل میکردند که یکی از مصادیق آن دیدار و گفتگوی معروفی بود که با آقای پوتین رئیس جمهور روسیه داشتند، یکمقداری بیشتر در این باره صحبت بفرمائید که چطور این اتفاقات افتاد، بالاخره پوتین رئیس جمهور یک کشور بزرگ است و اینکه یک فرمانده نظامی ما میرود و اینطور با او صحبت میکند و متقاعدش میکند شاید چندان مسبوق به سابقه نباشد، نظر شما در این خصوص چیست؟
در رابطه با اینکه بعضیها فکر میکنند بعضی اتفاقات را آقای سلیمانی خلق الساعه انجام دادند، من یک مثال عرض کنم. مثلاً میگویند حاج قاسم یک جلسه با پوتین گذاشت و او را راضی کرده که به سوریه برود، اصلاً اینطور نیست.
وقتی حادثه سوریه پیش آمد حاج قاسم با فعال کردن دیپلماسی، روسیه را مجاب کرد که وارد صحنه نبرد با داعش شود
بیست سال قبل ما به اتفاق حاج قاسم به یک مأموریت رفتیم. اول تاجیکستان، بعد افغانستان و بعد از آن به روسیه رفتیم. افغانستان در آن زمان در اشغال طالبان بود. رئیس جمهور افغانستان آقای برهان الدین ربانی با مجموعه وزرای دولتش، همه آماده و حاضر بودند که به حاج قاسم گزارش بدهند. این ناشی از شخصیت حاج قاسم و توانمندی اوست که وقتی وارد یک کشور میشود، دولت وقت مینشیند و به او گزارش میدهد. بعد از آنجا به روسیه رفتیم. در آن زمان نه سوریه مشکلی داشت و نه خبری از داعش بود. آنجا حاج قاسم در جلسات بسیار مهم، سطح بالا و راهبردی، با عناصر امنیتی روسیه دیدار کرد. یعنی این تعامل، پیوستگی و حضور فعال حاج قاسم در حوزه سیاست، امنیت و حوزه نظامی، مربوط به الان نیست، بلکه ایشان از بیست سال پیش و آن اوایل که به نیروی قدس آمد و خودش را پیدا کرد، با بسیاری از کشورها، ارتباطات سیاسی و امنیتی برقرار کرد. اینجور نیست که یک روزه سراغ پوتین برود و بگوید شما بیایید و او هم بگوید چشم. یک مسیری طی شده و فعالیتها، ارتباطات و تعاملاتی با هم داشتند که در نهایت وقتی حادثه سوریه پیش آمد حاج قاسم با فعال کردن دیپلماسی اش، روسیه را مجاب میکند که وارد صحنه نبرد با داعش در سوریه شود.
ظرفیت و توانمندی شخصیت حاج قاسم بیش از چیزی است که ما در حد یک فرمانده نظامی میبینیم
ظرفیت و توانمندی شخصیت حاج قاسم بیش از چیزی است که ما در حد یک فرمانده نظامی میبینیم. یک شخصیت کاملاً چند وجهی ست. در حوزه نظامی بسیار مجرب و باهوش، در حوزه امنیتی با هوش و توانمند و در حوزه سیاسی هم همین جور بودند.
بهنظر من بخش قابل توجهی از رشد، پویایی و بالندگی حاج قاسم در مدیریت مسائل به خصوص در نیروی قدس و جهانی شدن مدیریتش، به خاطر قابلیت و توانمندیهایی است که در شخصیتش وجود داشت. هوش و استعداد، شجاعت، ریسک پذیری، صداقت و سادگی در برخورد با افراد که به سرعت در دل افراد جای میگرفت، اینها جزئی از شخصیت چندوجهی حاج قاسم است.
در ملاقات و جلساتی که با دیگران داشت، طوری حرف میزد که طرف احساس میکرد حاج قاسم دلش برای او می سوزد و به نفع طرف، نظر و پیشنهاد میدهد و نه به خاطر خودش. طرف را متقاعد میکرد که این چیزی که از تو میخواهم یا این طرح و برنامهای که به شما میدهم، اول به خاطر خودت است. این جز رموز موفقیت حاج قاسم بود و در موفقیت ایشان در جریان مأموریت هایش، خیلی تأثیرگذار بود.
یکی از ویژگیهای حاج قاسم نگاه ایشان به جامعه بود و تأکید ایشان به وحدت و جذب حداکثری، در یکی از سخنرانیهای خود قبل از شهادت هم تأکید داشتند که از راندن افراد دوری کنیم، نگوییم فلانی چپ و فلانی راست است، اصولگرا یا اصلاح طلب است، همه اینها فرزندان ما هستند، نظر شما در خصوص این بُعد شخصیتی حاج قاسم چیست؟
متأسفانه ما افرادی داریم که وقتی به جایگاه قابل ملاحظهای میرسند، رفتارشان تغییر پیدا میکند. دلیل آن هم این است که ظرفیت آن جایگاه را ندارند. ظرفیت به این معنی که مثلاً فردی که معلم است، بنا به دلایل رابطهای، وزیر و یا نماینده مجلس میشود و این آدم چون ظرفیت لازم، خودسازی لازم و مبارزه با نفس لازم را ندارد، به سرعت، به تناسب جایگاهش تغییر میکند، جایگاه و صندلی آن فرد را تغییر میدهد.
ویژگی بزرگ حاج قاسم این بود که جابجاییها و مسئولیتها او را تغییر نداد
ویژگی بزرگ حاج قاسم این بود که جابجاییها و مسئولیتها او را تغییر نداد. حاج قاسم زمانی که فرمانده گردان است، زمانی که فرمانده تیپ است، زمانی که فرمانده لشکر است، زمانی که فرمانده قرارگاه قدس در جنوب شرق میشود و زمانی که فرمانده نیروی قدس میشود، ما هیچ تغییری در او نمیبینیم. حاج قاسم پله، پله مراحل را طی کرد تا فرمانده نیرو شود. زمانی که تازه فرمانده نیروی قدس شد با زمان حاج قاسم دوران مقاومت که یک چهره جهانی شد، هیچ تغییری نکرد. همان شوخیها، همان لبخند و همان تواضع را همیشه در چهره اش داشت.
حاج قاسم وقتی در قله افتخار و شهرت قرار دارد، به مجلسی در خانه یک شهید میرود، گریه میکند و با نهایت عطوفت و مهربانی فرزند شهید را در آغوش میگیرد، اینها ناشی از نهایت خودساختگی است.
شهید سلیمانی، زمانی که یک بچه روستایی بوده همهی عقاید، شرایط و وضعیتی که بهعنوان روستایی در وجودش بود، هر چقدر رشد میکند آن مشخصات هم با او رشد میکنند و فکر نمیکند که اگر یک روز از روستا به شهر آمد، یادش برود در روستا چه بوده و چه شده است. تمام این عقبه رو با خودش حمل میکند و میآورد. به نظر من وقتی که به اوج قله شهرت و محبوبیت هم میرسد هنوز همان حاج قاسم روستایی است.
حُسن بزرگ حاج قاسم این بود که قابلیت این را داشت که به هر صندلی بالاتری برسد، عقبه خود را حفظ کند و همیشه به خاطر داشت که از کجا آمده و به کجا رسیده است
روزی به من گفت: یک بار فرصت پیدا کردم در تعطیلات عید به روستایمان رفتم و ظرف ده روز که در روستا استراحت میکردم، با گریه حدود سیصد صفحه از خاطرات کربلای پنج را یادداشت کردم. خُب آدمی که چنین احساس لطیفی دارد و به روستا میرود تا خاطرات جنگ را بنویسد، معلوم است که این رشته را قطع نکرده است. وقتی از روستا به شهر آمده هنوز روستا را رها نکرده و وقتی از شهر به پایتخت آمده هنوز شهر کرمان را رها نکرده است. از روستا به کرمان، از کرمان به تهران آمده ولی این رشته را رها نکرده است و عقبه و اصالت خود را حفظ کرده است. وقتی کسی اصالت خود را حفظ کند حقیقتاً بخش قابل توجهی از آن روحیات و خلقیات، مهربانی و عصبانیت و… را با خود به همراه آورده است.
حُسن بزرگ حاج قاسم این بود که قابلیت این را داشت که به هر صندلی بالاتری برسد، عقبه خود را حفظ کند و همیشه به خاطر داشت که از کجا آمده و به کجا رسیده است. متأسفانه خیلیها این طور نیستند ولی حاج قاسم چنین شخصیتی داشت. انسان بسیار روشن و آگاهی بود. آدمی نبود که تحت تأثیر جناح و شخصیتی قرار بگیرد. کاملاً هوشمندانه و آگاهانه به مسائل نگاه میکرد و قضاوتش همیشه بر اساس منطق و عدالت بود و سوالی که پرسیدید ناشی از این خلق و خوی ایشان بود.
شما چه نقشی برای حاج قاسم سلیمانی در شکلگیری و موفقیت محور مقاومت قائل هستید؟
یک زمان دشمن اتفاقاتی را رقم میزند و حاج قاسم عکس العمل نشان میدهد. زمانی که طالبان به افغانستان میآید و اتفاقاتی را رقم میزند، اینکه حاج قاسم در ارتباط با توطئه استکبار چه عکس العملی نشان میدهد، مهم است. بنده به طور ضمنی از فعالیتهای ایشان در افغانستان مطلع بودم.
یکی از رموز موفقیت حاج قاسم این بود که در تعامل مستمر با مقام معظم رهبری بود
یکی از رموز موفقیت حاج قاسم این بود که در تعامل مستمر با مقام معظم رهبری بود. تدابیر، راهنماییها و نکاتی که حضرت آقا به حاج قاسم گوشزد میکرد، یکی از رموز موفقیت حاج قاسم بود. طبیعتاً حاج قاسم در چهارچوب مسیر و هدف گذاری که مقام معظم رهبری برایش تعیین میکرد، حرکت میکرد و این امر در موفقیت حاج قاسم بسیار مؤثر بود.
همیشه همه امیدها به این بود که نظام جمهوری اسلامی که امالقرای انقلاب اسلامی است، در راستای اتفاقاتی که در کشور رخ میدهد، پای کار باشد و کمک کند. نظام تا حدودی پای کار بود، اما نه در حد مطلوب و نه در حدی که میتوانست و در این راستا حاج قاسم خیلی متحمل زحمت، ناملایمات و نامهربانیها شد و این بخش تلخ کار و مأموریت حاج قاسم بود. در جنگ هم همینطور بود. ما حرفمان این است که در جنگ، نظام جمهوری اسلامی که شامل سه قوه و یک سری ارکان اصلی ست که میتوانستند کمک کنند، واقعاً نکردند و حق مطلب را ادا نکردند و آنگونه که باید پای کار نبودند. در جریان مقاومت هم همینطور. حاج قاسم خیلی تحت فشار بود و گاهی حتی مظلومیتش از حد میگذشت.
دو کشور سوریه و عراق در حال سقوط و از بین رفتن بودند که حاج قاسم ورود میکند و صحنه را با دست خالی و با توکل و عنایت خداوند تغییر میدهد خاطرم هست روزی به یک جلسه آمدند و گزارش کار میدادند. آنجا گفت: من به شدت محتاج بار مالی هستم. بعد گفت: رفتم پیگیری کردم، یک کشتی نفت روی آب است و به خاطر تحریمها خریدار ندارد. میگفت: رفتم اصرار کردم که این کشتی نفت را به من بدهید، من میتوانم بفروشم. اما حاضر نبودند حتی آن کشتی را به ایشان بدهند. وقتی یک نفر در یک میدان با این همه محدودیت، ناملایمات و نامهربانی مواجه است، به واسطه اینکه دورهای را گذرانده که با دست خالی کارهای بزرگی انجام داده، باز میتواند از پس همه کارها بربیاید. آن تجربه به حاج قاسم میگوید که به خدا توکل کن، اگر دیگران کمک نمیکنند اشکالی ندارد. لذا در این مسیر با توجه به توکلی که به خدا دارد و عزم و ارادهای که دارد، با توجه به هدایتی که توسط مقام معظم رهبری میشود، با دست خالی به این جریانات راه پیدا میکند و هر چه در وسعش هست انجام میدهد.
بهنظرم حادثه افغانستان خیلی حادثه مهمی نبوده، طالبان آمد و آنجا را اشغال کرد و ایشان توانست به نهضت مجاهدین در افغانستان کمک کند، ولی حادثه سوریه و عراق، حادثه وحشتناکی است. دو کشور در حال سقوط و از بین رفتن هستند که حاج قاسم ورود میکند و صحنه را با دست خالی و با توکل و عنایت خداوند تغییر میدهد.
اثر حاج قاسم به لحاظ شخص وجود خودش یک اثر استثنایی است، اما طبیعتاً یک سری عوامل دیگری هم به او کمک کردند. یک موقعیت خوبی که حاج قاسم داشت این بود که بخش قابل توجهی از بچههای زمان جنگ را برای کمک با خود برد، همه بچههایی که تجربه جنگ را داشتند و همه اهل شهادت بودند و همه اینها عصای دست حاج قاسم شدند؛ مثلاً امثال شهید همدانی بسیار تأثیرگذار بودند و کمکهای مؤثری برای حاج قاسم بودند.
اینکه حاج قاسم توانست از حداقل پتانسیل، توانمندیها و امکانات استفاده کند و کار نشد و غیرممکن، یعنی نجات سوریه و عراق را ممکن کند، کاری ست که غیر از تعجب و شگفتی نمیشود به آن جور دیگری نگاه کرد.
در خصوص نحوه ترور شهید سلیمانی بهدست آمریکاییها، تحلیلهای زیادی صورت گرفته است. گذشته از اینکه این ترور با آن کیفیت، بر تروریستی بودن ارتش و دولت آمریکا صحه میگذارد، ولی شاید کمتر کسی فکرش را میکرد که آمریکاییها اینطور صریح بیایند و مسئولیت این اقدام را بهعهده بگیرند ولی دیدیم رئیس جمهور این کشور این کار را کرد، تحلیل شما در این خصوص چیست؟ چرا آمریکاییها دست به چنین کاری زدند که حتی در افکار عمومی جهان هم به وجهه آنها ضربه میزند؟
آمریکاییها برای به شهادت رساندن حاج قاسم مشکلی نداشتند. با توجه به قدرت ابزاری، تکنولوژی آمریکا و با توجه به وضعیتی که حاجقاسم داشت و دائماً در تردد و رفت و آمد بود، خیلی راحت میتوانستند ایشان را به شهادت برسانند.
شهادت حاج قاسم بسیار تأثیرگذارتر و ماندگارتر از زنده بودنش بود
شهید سلیمانی یکبار خودشان تعریف میکردند و میگفتند: در هواپیمای ماهان بودم و از عراق به سوریه میرفتم. در مسیر دیدم دوتا جنگنده آمریکایی به دو طرف ما آمدند و ما را اسکورت میکردند، بسیار به ما نزدیک بودند، به حدی که وقتی از پنجره نگاه کردم، خلبان جنگنده را دیدم. شاید آمریکاییها همان زمان هم میتوانستند ایشان را شهید کنند، ولی قصد زدن ایشان را نداشتند؛ چراکه میدانستند به شهادت رساندن حاج قاسم، تبعات زیادی برای شأن دارد. اما شهید کردن حاج قاسم، توسط رئیس جمهوری که خیلی عقل سالمی ندارد، یک تصمیم غیر عقلانی بود. درست است که شهادت حاج قاسم برای ما خیلی سخت و سنگین بود، ولی آثار شهادتش بسیار تأثیرگذارتر و ماندگارتر از زنده بودنشان بود. این یک اتفاق ساده نبود و هیچ نمونهای مثل تشییع ایشان در ایران صورت نگرفت.
به نظر من اینطور نبوده که یک مجموعهای در آمریکا بنشینند و تصمیم بگیرند که این کار را انجام بدهند و در این موضوع هیچ شکی نیست. این یک تصمیم فردی یا تحمیلی به رئیس جمهور آمریکا بوده است. این اتفاق دیر یا زود میافتاد و نمیتوانیم منکر آن شویم.
ترور حاج قاسم یک تصمیم جنونآمیز بود و از روی بغض و کینه گرفته شد
آمریکا با آن قدرت تسلط و تکنولوژی برایشان خیلی راحت بود که حاج قاسم را شهید کنند، چراکه همه رفت و آمدها تحت نظر و تسلط آمریکاست. آیا میشود متوجه نشوند که حاج قاسم کی میآید و کی میرود! آنها جرأت این کار را نداشتند اما به گرفتن این تصمیم از سوی رئیس جمهور آمریکا، بیشتر از جهت غیر عاقلانه و جنون آمیز میتوان نگاه کرد و الا این امر کار عاقلانه ای نبوده و خساراتی که آمریکاییها و استکبار از به شهادت رساندن حاج قاسم دریافت کردند، بسیار بیشتر از زنده بودن حاج قاسم است؛ به این دلیل که غیر از ابعاد معنوی اثر خون شهید، کل موازنهها را تغییر داد و شرایط را در منطقه دگرگون کرد. همانطور که دیدید، نفوذ و اثر شهادت حاج قاسم تا آمریکای جنوبی هم رفت و دنیا را متحول کرد. این یک تصمیم جنونآمیز بود و از روی بغض و کینه گرفته شده بود و آثار و تبعات آن را هم دیدند بسیار زیاد است.
رهبر انقلاب بعد از شهادت حاج قاسم از مکتب سلیمانی صحبت کردند، به نظر شما مکتب حاج قاسم چه ویژگیهایی دارد و آیا توانستیم در این یک سال این مکتب را برای جوانان معرفی کنیم؟
وقتی میگوئیم مکتب، اولین چیزی که به ذهن خطور میکند این است که مکتب باید ناشی از یک اندیشه باشد. وقتی میگوئیم مکتب، باید ببینیم خروجی این مکتب چه اندیشه و چه فرهنگی است. وقتی روند حرکتی و موفقیتهای حاج قاسم را به خصوص در حوزه مقاومت، در نظر بگیرید، متوجه میشوید این ناشی از یک نوع فرهنگ، اعتقاد و اندیشه است. اگر اتفاقاتی که توسط حاج قاسم و نیروی قدس رقم خورده را بررسی کنید، متوجه میشوید، سر منشأ آن نوعی اندیشه و تفکر اعتقادی است که وجود دارد.
مکتب سلیمانی نشأت گرفته از مکتب انقلاب اسلامی است
امروز وقتی شما به سوریه، عراق، یمن، لبنان نگاه کنید میبینید، آن تفکر، اندیشه و مبانی اعتقادی توسعه پیدا کرده است و مهمتر اینکه عملیاتی شده است. وقتی صحنه نبرد یمن با مجموعه ائتلاف عربی و عربستان به پشتیبانی استکبار را ملاحظه میکنید، میبینید چهار تا آدم پا برهنه و بدون کفش، با حداقل امکانات و تجهیزات آنها را به ستوه در آوردهاند و روز به روز موفقیتهای بیشتری به دست میآورند؛ چراکه آن مکتب، اندیشه و اعتقاد در آنها نهادینه شده است. مکتبی که حضرت آقا به آن اشاره میکند، فکر، اندیشه و اعتقادی است که در یکسری کشورها نهادینه شده و تقریباً به صورت یک مدل در آمده است.
اگر یک کشور، نهضت و جریان انقلابی بخواهد به دنبال هدف گذاری خودش برود و با استکبار مقابله کند، یک مدل پیش رو دارد که مدل حاج قاسم است. مکتبی به نام حاج قاسم را پیش رو دارد و اگر بر اساس آن عمل کند، در انتها به موفقیت میرسد. این مکتبی که حضرت آقا فرمودند، تبدیل به یک مدل نهادینه شده که در سایر کشورها عملیاتی شده است.
وقتی به سوریه، یمن، لبنان، حتی ونزوئلا و… نگاه کنیم، آثار انقلاب اسلامی کاملاً مشهود است؛ چرا که مکتب سلیمانی نشأت گرفته از مکتب انقلاب اسلامی است.
در پایان اگر حرف ناگفته برای مردم دارید بفرمائید؟
من انتظارم این است که جوانان به شخصیتهایی مثل حاج قاسم و زندگی و روندی که داشت، توجه داشته باشند و در این رابطه مطالعه کنند. ما نباید فکر کنیم، حاج قاسم یک شخصیت استثنایی و دست نیافتنی است. جوانان ما باید بپذیرند که میتوانند با الگوگیری از زندگی حاج قاسم، حاج قاسم بشوند. همانطور که پیش از شهادت حاج قاسم، در مصاحبهای عرض کردم، در کشور ما حاج قاسمهای زیادی میشود پیدا کرد. بعد از جنگ همه میگفتند دیگر کسی انگیزه ندارد ولی وقتی جریان مقاومت پیش آمد، دیدید که بسیاری از جوانان علاقمند پای کار آمدند و مدافع حرم شدند.
جوانان ما میتوانند با الگوگیری از شهیدانی مثل شهید سلیمانی، کاظمی، باکری، خرازی و… به حد و مرز و رتبه آنها برسند و نباید موضوع را خیلی سخت بگیرند. فکر نکنند که حاج قاسم دست نیافتنی است و دیگر نمیشود مثل ایشان پیدا کرد. میتوانند همین مسیر را طی کنند و با الگوگیری و پیروی از مکتب، سیره و راه حاج قاسم به آن مرتبه برسند.