به گزارش مشرق، «فرانسیس فوکویاما»، فیلسوف آمریکایی که بعد از فروپاشی شوروی در نظریه موسوم به «پایان تاریخ»، پیشبینی کرده بود که نظام «لیبرال دموکراسی» به صورت جریان غالب و مسلط خودش را بر همه کشورها و جوامع تحمیل خواهد کرد در مقالهای به مناسبت حمله ۶ ژانویه به کنگره آمریکا به ضعفهای این نظریه و افول دموکراسی آمریکایی اعتراف کرده است.
او در این مقاله مینویسد حمله ۶ ژانویه به کنگره که با تحریک دونالد ترامپ توسط گروهی از اغتشاشگران انجام شد بنای «بدعتی شوم» را در سیاست آمریکا گذاشت.
فوکویاما مینویسد: «از زمان جنگ داخلی [آمریکا] این کشور هیچگاه در انتقال مسالمتآمیز قدرت ناکام نمانده بود و هیچ کاندید قبلی، عامدانه نتایج انتخاباتی را که شواهد گستردهای در حمایت از آزاد و منصفانه بودن آن وجود دارد به چالش نکشیده بود.»
نویسنده و فیلسوف آمریکایی تصریح کرده که انعکاس این حادثه کماکان در سیاست آمریکا مشهود است، اما اثرات آن تنها به مسائل داخلی محدود نیست.
در این یادداشت آمده است: «[حمله ۶ ژانویه] علاوه بر این، اثرات گستردهای در سطح بینالمللی نیز داشته و نشانهای از افول محسوسی قدرت و نفوذ جهانی آمریکا محسوب میشود.»
او در ادامه مینویسد: «حادثه ۶ ژانویه را باید در زمینه بحران گستردهتر لیبرال دموکراسی در دنیا دید. طبق گزارش سال ۲۰۲۱ خانه آزادی در خصوص آزادی در دنیا، دموکراسی برای ۱۵ سال متمادی رو به افول بوده است و دو کشوری که صاحب بزرگترین دموکراسیهای آمریکا هستند یعنی ایالات متحده و هند با بزرگترین موانع موجاه شدهاند.»
از زمانی که گزارش خانه آزادی منتشر شد در میانمار، تونس و سودان که قبلتر از آن گامهای نویدبخشی به سوی دموکراسی برداشته بودند کودتاهایی به وقوع پیوست.
فوکویاما مدعی شده تعداد «دموکراسیها» در دنیا در بازه زمانی اوایل دهه ۷۰ تا نزدیک به بحران مالی سال ۲۰۰۸ از ۳۵ کشور به ۱۱۰ کشور افزایش یافت. در آن زمان، ایالات متحده نقشی حیاتی در آنچه «موج سوم دموکراسیسازی» خوانده میشد ایفا میکرد.
او مینویسد: «آمریکا مسئول تأمین امنیت برای متحدان دموکراتیک خود در اروپا و شرق آسیا بود و سلطه خودش را بر اقتصاد جهان که به طرز فزایندهای در حال یکپارچه شدن بود و بازدهیاش در همان بازه زمانی چهار برابر شده بود تثبیت میکرد.»
این فیلسوف آمریکایی مدعی شده که زیربنای دموکراسی در دنیا را «موفقیت و دوامپذیری دموکراسی در خود ایالات متحده» تشکیل داد و این همان خصیصهای در آمریکا بود که «جوزف نای» نام «قدرت نرم» بر آن نهاده بود.
با این حال، فوکویاما اذعان کرده که مدل «دموکراسی» آمریکایی در دنیا رو به افول است. او گفته که این افول، ریشه در چند عامل دارد: جهانیسازی و تغییرات اقتصادی باعث شد بسیاری از مردم دنیا [از لحاظ اقتصادی] عقب بمانند و یک شکاف فرهنگی عظیم میان متخصصان بسیار تحصیلکرده در جوامع شهری و ساکنان شهرهای کوچکتر با ارزشهای سنتیتر شکل گرفت.
او در ادامه، با اشاره به عاملی دیگر مینویسد: «ظهور اینترنت، کنترل نخبگان بر روی اطلاعات را تضعیف کرده است؛ ما همیشه بر سر ارزشها اختلاف داشتهایم اما اکنون در جهانهایی با واقعیتهای جداگانه زندگی میکنیم و تمایل به تعلق داشتن و حفظ عزت، اغلب نیروهای قدرتمندتری نسبت به منفعت اقتصادی محسوب میشوند.»
فوکویاما تأکید میکند: «بنابراین، دنیا چهره بسیار متفاوتتری نسبت به آنچه تقریباً ۳۰ سال پیش که اتحاد جماهیر شوروی دچار فروپاشی شد دارد.»
این نظریهپرداز به اشتباهات نظریهاش موسوم به پایان تاریخ نیز اعتراف کرده و مینویسد: «من آن موقع نقش دو عامل کلیدی را نادیده گرفتم- اول، دشواریهای ایجاد دموکراسی و مضاف بر آن ایجاد دولتهای مدرن، بیطرف و غیرفاسد؛ دوم، احتمال اضمحلال سیاسی در دموکراسیهای پیشرفته.»
دانشمند آمریکایی در ادامه تصریح کرده که مدل حکمرانی آمریکایی از مدتها پیش روند رو افولش را آغاز کرده است. او مینویسد: «مدل [دموکراسی] آمریکایی مدتی است که روندی رو به افول دارد. از میانههای دهه ۹۰، سیاستهای این کشور به شدت قطبی شده و در معرض بنبستهای مستمری قرار گرفته که موجب جلوگیری از کارکردهای پایهای حکومتی نظیر تصویب بودجه در این کشور شده است.»
فوکویاما خاطرنشان میکند نهادهای آمریکایی با مشکلات آشکاری نظیر نفوذ پول در سیاست و وجود یک نظام رأیدهی ناهمسو با انتخابهای مردمسالارانه مواجه بودهاند، اما به نظر میآید که واشنگتن، توانایی اصلاح این رویهها را نداشته است.»
او تصریح میکند در جریان جنگ داخلی آمریکا و رکود بزرگ، رهبرانی آیندهنگر و نهادساز در این کشور ظهور کردند، حال آنکه در دهه اول قرن ۲۱ چنین اتفاقی رخ نداد و سیاستمدارانی عوامفریب و پوپولیست سکان امور را در دست گرفتند.
فوکویاما در ادامه این یادداشت به نقش حوادث ۶ ژانویه پرداخته و نوشته تا این تاریخ، بسیاری گمان میکردند تحولات مذکور، بخشی از سیاستهای متداول آمریکا است. او درباره ۶ ژانویه مینویسد: «اما آن قیام، مصداق رویدادی بود که بخش قابل توجهی از آمریکایی نشان دادهاند آمادهاند به دموکراسی آمریکایی پشت کرده و برای دستیابی به اهدافشان به خشونت متوسل شوند.»
در ادامه این یادداشت آمده است: «آنچه ۶ ژانویه را به یک زنگ خطر برای دموکراسی آمریکا تبدیل کرده این واقعیت است که حزب جمهوریخواه به جای سرزنش آغازکنندگان و مشارکتکنندگان در آن شورش سعی کرده آن را عادیسازی کرده و با نگاهی به انتخابات ۲۰۲۴ خودش را از صفوف کسانی که تمایل به بازگو کردن حقیقت درباره انتخابات ۲۰۲۰ دارند، جدا کند.»
به باور فوکویاما، رویداد ۶ ژانویه و حمله طرفداران ترامپ به ساختمان کنگره دارای اثراتی است که انعکاس آن هنوز در دنیا شنیده میشود.
فوکویاما نوشته تا قبل از ۶ ژانویه هنگامی که در کشورهایی در دنیا دولتی به تقلب در انتخابات متهم میشد ایالات متحده انگشت اتهام را به سمت او میگرفت، «اما اکنون این اتفاق در خود ایالات متحده رخ داده است. اعتبار آمریکا در عمل به عنوان یک الگوی خوب دموکراسی، خرد شده است.»
او در ادامه مینویسد: «اگر در حزب جمهوریخواه، گرایشی برای سرزنش کردن حوادث ۶ ژانویه ایجاد شده بود - به همان شکلی که این حزب در سال ۱۹۷۴ ریچارد نیکسون را رها کرد- میتوانستیم امیدوار باشیم که کشور از دوران ترامپ عبور کرده است. اما این اتفاق رخ نداده است و کشورهای متخاصم خارجی نظیر روسیه و چین با شادمانی زایدالوصفی اوضاع را نظاره میکنند.»
فوکویاما تأکید میکند: «وقتی موضوعاتی مانند واکسیناسیون و پوشیدن ماسک تا این حد سیاسی و تفرقهانگیز شدهاند در نظر بگیرید تصمیمهای آتی برای ارائه کمک نظامی -یا سلب حمایت نظامی- از اوکراین یا تایوان با چه واکنشی روبرو خواهد شد. آقای ترامپ اجماع دوحزبی موجود از اواخر دهه ۱۹۴۰ درباره حمایت شدید آمریکا از نظم لیبرال جهانی را تضعیف کرد و رئیسجمهور بایدن نتوانسته آن را دوباره برقرار کند.»
او در پایان یادداشت، از «تفرقههای داخلی» به عنوان بزرگترین ضعف ایالات متحده یاد کرده و نوشته است: «ایالات متحده صاحب قدرت اقتصادی و نظامی گستردهای است اما استفاده از آن قدرت در نبود اجماع سیاسی بر سر نقش بینالمللی آمریکا ممکن نخواهد بود.»
فوکویاما نوشته رویدادهای ۶ ژانویه اختلافهای داخلی موجود در آمریکا را تشدید و تثبیت کرده و به همین دلیل در سالهای پیش رو، اثرات آن بر دنیا نمایان خواهد شد.