نشست بازمعرفی و جشن امضای کتاب «سرزمین بی فصل»

یک بار به مسجد محله‌مان رفته بودیم که دیدم دختری از خانه‌شان فرار کرده است. به حاج حمید گفتم که او را به خانه خودمان ببریم اما حاج حمید گفته نه! تعجب کردم. او همیشه دستش در کارهای خیر بود و...

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، نشست بازمعرفی و جشن امضای کتاب «سرزمین بی فصل» روایت عاشقانه پروین مرادی از سی و پنج سال زندگی با سیدحمید تقوی‌فر از منشورات مرکز اسناد انقلاب اسلامی با حضور سمیه عظیمی ستودی، ‌نویسنده کتاب، پروین مرادی، همسر شهید مدافع حرم، سردار حاج سیدحمید تقوی‌فر و تعدادی از اهالی کتاب و رسانه در کتابفروشی به‌نشر تهران برگزار شد.

*۳۰سال روزه بودند!

در این مراسم، سمیه عظیمی ستوده گفت: سال ۱۳۹۳ وقتی که حاج حمید تقوی‌فر به شهادت رسیدن ما هم مثل خیلی‌ها اسمشان را شنیدیم. همسرم جناب آقای مرادیان در آن زمان مشغول ساخت تیزری درباره ایشان بودند. در جریان گفتگو با خانواده و تعدادی از همرزمانشان متوجه شدیم که ایشان ۳۰ سال روزه بوده‌اند! ما منقلب شدیم و تقریبا هر روز درباره این که یک نفر چطور می‌تواند ۳۰ سال روزه بگیرد، صحبت می‌کردیم. آقای مرادیان درباره ایشان مستندی با نام «به خشکی لب‌های فرات» ساختند و اتفاقا این انقلابِ درونی حاج حمید تقوی‌فر در آن موج می‌زد.

تصمیم سردار تقوی‌فر برای دختر فراری چه بود؟

وی افزود: مدتی گذشت و آقای علیمحمدی از رونامه جام جم به من پیام دادند و گفتند که می‌شود ستونی برای ویژه‌نامه چاردیواری روزنامه جام جم درباره شهدای مدافع حرم به قلم شما داشته باشیم؟ مطالب من را درباره شهدای فاطمیون دیده بودند و سفارش این مطلب را دادند. من هم استقبال کردم و اولین گزینه‌ام برای نوشتن، زندگی شهید حاج سید حمید تقوی‌فر بود. با خانم پروین مرادی، همسر شهید تماس گرفتم و حدود یک ساعت گفتگو کردیم. وقتی می‌خواستم متن را بنویسم دیدم پیش نمی‌رود. ناگهان صفحه کلید (کیبور) را رها کردم و کار را به حاج حمید سپردم. ماحصل این اتفاق شبانه، شد مطلب «گلپری بیداری» در ویژه‌نامه روزنامه جام جم. پیشنهاد نوشتن این مطلب هم با روز تولدم همزمان شده بود که برایم جالب بود و علاقه‌ام به شخصیت حاج حمید بیشتر شد.

*تماس گرفتند و گفتند که من دیگر نمی‌آیم!

این فعال رسانه‌ای ادامه داد: سال ۹۷ که پیشنهاد مرکز اسناد برای نوشتن درباره شهدای مدافع حرم مطرح شد، باز هم گزینه من، شهید حاج سیدحمید تقوی‌فر بود. من حدود ۵ ساعت با خانم مرادی صحبت کردم و ایشان که گریه کرده بودند و منقلب شده بودند، فردایش تماس گرفتند و گفتند که من دیگر نمی‌آیم! من هم بغض کردم و حال بدی داشتم. حالشان را درک می‌کردم و قبول کردم. به حاج حمید متوسل شدم و گفتم خودتان خانم مرادی را قانع کنید. یکی دو هفته گذشت و دوباره خانم مرادی آمدند پای مصاحبه. من البته تلاش می‌کردم درباره حاج حمید صحبت نکنم چون تا وقتی نام ایشان می‌آمد، منقلب می‌شدند. من می‌خواستم گفتگو را طوری پیش ببرم که از شخصیت خودِ خانم مرادی به حاج حمید برسم. حدود ۱۵ جلسه آمدند و بر اساس ظرفیت عاطفی ایشان هر جلسه بین یک تا دو ساعت صحبت می‌کردیم و گاهی تا ۵ ساعت هم گفتگویمان طول می‌کشید.

* از خانم مرادی خواهش کردم که درباره حاج حمید کتابی بنویسم

مدیر خانه گفتگوی تهران خاطرنشان کرد:‌ من کتاب‌های منتشرشده درباره حاح حمید را تا الان هم ندیده اما گفتگوهای رسانه‌ای با خانم مرادی را دیده و خوانده‌ام. وقتی من از یادداشتم در روزنامه جام جم بازخورد خوبی گرفتم از خانم مرادی خواهش کردم که درباره حاج حمید کتابی بنویسم اما ایشان گفتند که کتابی نوشته شده و در شرف چاپ است. من اما انگیزه‌ام را حفظ کردم و تمام خاطرات خانم مرادی در اینستاگرام را پرینت گرفتم و داشتم. حتی بعدها که آن حذف شد هم، برخی خاطره‌ها را از من می‌گرفتند.

تصمیم سردار تقوی‌فر برای دختر فراری چه بود؟

سمیه عظیمی ادامه داد: وقتی من در حال نوشتن کتاب بودم، احساس کردم همه نوشته‌هایم به سمت خانم مرادی گرایش دارد و به ایشان گفتم اجازه می‌دهید قصه را به نام شما بنویسم و شخصیت محوری کتاب، شما باشید؟ من در جایی به این واقعیت رسیدم که حاج حمید تقوی‌فر اگر به این جایگاه رسیده است به خاطر همراهی‌های خانم مرادی است. من دیدم با زنی روبرو هستم که به معنای مواقعی همسر است و همراهی می‌کند. خانم مرادی نگاهی عمیق به من کردند و این درخواست را پذیرفتند. بعدها تقریظ حضرت آقا برای کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» را خواندم که در آن به لزوم پرداختن به زندگی همسران شهدا و جانبازان تأکید شده بود. این هم من را برای نوشتن زندگی خانم پروین مرادی مصمم‌تر کرد. پروین مرادی از هر طرفی که می‌رفت به حاج سیدحمید تقوی‌فر می‌رسید و من هم در جریان نوشتن کتاب به هر طرفی که می‌رفتم به پروین مرادی می‌رسیدم. احساس می‌کردم حاج حمید دِینی از سمت همسرش به خاطر این همه همراهی به گردن داشت، و انگار با این روند، می‌خواست دِینش را ادا کند.

* با عنایت حاج حمید و لطف خانم مرادی به این مدل از کتاب رسیدم

نویسنده کتاب «سرزمین بی‌فصل» گفت: ابتدا قرار بود سه جلد کتاب مجزا با موضوع شخصیت حاج حمید، زندگی شخصی و از نگاه همرزمان نوشته شود. من این سه کتاب را با همدیگر و همزمان پیش می‌بردم و بعد به این نتیجه رسیدم که به صورت داستانی آن را بنویسیم. این کتاب، ثمره تجربه سه مدل نوشتن بود و جایی تصمیم گرفتم فایل مربوط به زندگی شخصی‌شان را به صورت داستان بنویسم. متوجه شدم که زندگی این دو نفر به دو بخش تقسیم شده. در بخشی از زندگی، خانم مرادی در مسیر دیدن حاج حمید است و در بخش دیگری،‌ در کنار حاج حمید است. حالا هم هر چه می‌بینید، عنایت حاج حمید و لطف خانم مرادی است که به این مدل از کتاب رسیدیم. خانم مرادی به من لطف داشتند و در هماهنگی کامل، ‌کار را پیش بردم. من خاطرات حاج حمید را آنقدر خوانده بودم که انگار به خاطرات خودم تبدیل شده بود.

*حاج حمید، با اعتدال، ‌در خط مستقیم دینداری بود

همسر شهید حاج سیدحمید تقوی هم در این نشست به بیان خاطراتی از همسرش پرداخت. او گفت: من وقتی ازدواج کردم ۱۵ ساله بودم و در فضای زندگی نبودم. وقتی حاج حمید را دیدم، راه زندگی را پیدا کردم. برادرم واسطه ازدواجم شد و معتقد بود حاج حمید مرد عمل و کار است و همین باعث شد که این ازدواج را بپذیرم. ما البته دختر خاله و پسر خاله بودیم اما تا قبل از فعالیت‌های حاج حمید برای انقلاب، شناخت زیادی از او نداشتم.

تصمیم سردار تقوی‌فر برای دختر فراری چه بود؟

این همسر شهید ادامه داد: ما افراد مذهبی زیادی در خانواده داشتیم اما وقتی حاج حمید در زندگی ما آمد، فهمیدم که چطور می‌شود با اعتدال، ‌در خط مستقیم دینداری بود. مثلا یک بار که به زیارت امام رضا رفته بودیم، حاج حمید متوجه شد که دخترم مریم نتوانسته به راحتی زیارت کند. حاج حمید هم گفت بیا با هم به قسمت مردانه برویم. آنها رفتند اما خادم ها نگذاشته بودند که دخترم وارد قسمت مردها بشود اگر چه حاج حمید معتقد بود که دخترم حجاب کامل دارد و من هم به عنوان پدرش در کنارش هستم. حاج حمید در کل اهل تعصب‌های خشک نبود.

پروین مرادی افزود: حق مردم برایش خیلی مهم بود. یک بار که از فرودگاه به خانه رسیدیم و قفل مجتمع مسکونی‌مان را عوض کرده بودند و ما کلید جدید را نداشتیم، چون دیر وقت بود، حاج حمید نگذاشت زنگ کسی را بزنیم و تا صبح در ماشین ماندیم تا این که چند نفر از همسایگان برای نماز صبح از خانه خرج شدند و ما توانستیم به خانه برویم.

* دخترهایم به چنین پدری افتخار می‌کنند

راوی کتاب «سرزمین بی‌فصل» خاطر نشان کرد: حاج حمید یکی از کسانی بود که در مذاکرات با کشورهای عربی شرکت می‌کرد. وقتی قرار بود به هتل یا محلی برود و امکانش بود، ما را هم با خودش می‌برد و در محلی با هزینه خودش، از ما پذیرایی می‌کرد که در کنارش باشیم و آخر شب با هم برگردیم. همین رفتارها و علاقه او به بودن در کنار هم باعث می‌شد دخترهایم هم به چنین پدری افتخار کنند.

وی افزود: حاج حمید وقتی از سهم الارث پدرشان خانه پدری در روستا را گرفتند، آنجا را ساختند تا محلی برای استفاده فرهنگی مردم باشد و ان شا الله به زودی کتابخانه‌ای را هم در آنجا افتتاح خواهیم کرد. آخرین باری که می‌خواست به ایران بیاید، گفت من از عراق می‌آیم، ‌خودت را به اهواز برسان. صدایش گرفته بود و من نگرانش شدم. اصرار عجیبی داشت که هر طور شده خودم را به اهواز برسانم. من نگران بودم که شاید اتفاقی برایشان افتاده اما این سری دیدم حاج حمید تنهاست و وقتی رسیدم دیدم منتظر من است. نگرانی‌ام را که به حاج حمید گفتم، گفت نگرانی‌ات بی‌جا نبود. چفیه سوراخش را نشان داد و گفت تک‌تیرانداز داعشی تیری انداخت و به جای این که به سرم بخورد، به چفیه‌ام خورد! سفر آخری که به خانه آمد، دیگر زود نمی‌خوابید. بیدار می‌ماند و از فرصت‌هایش بیشتر استفاده می‌کرد. انگار می‌دانست که رفتنی است. خاطرات گذشته را مرور می‌کرد و برخی مطالب را می‌خواست در ذهن و خاطره من اصلاح کند.

تصمیم سردار تقوی‌فر برای دختر فراری چه بود؟

*دختر فراری را به خانه‌اش برد

همسر شهید حاج سیدحمید تقوی‌فر در ادامه با ذکر یک خاطره گفت: یک بار به مسجد محله‌مان رفته بودیم که دیدم دختری از خانه‌شان فرار کرده است. به حاج حمید گفتم که او را به خانه خودمان ببریم اما حاج حمید گفته نه! تعجب کردم. او همیشه دستش در کارهای خیر بود و از این برخوردش ناراحت شدم. اما حاج حمید گفت این دختر را به خانه خودش می‌بریم. نگرانی دختر را رفع کرد و به سمت خانه‌اش راه افتادیم. وقتی رسیدیم، پدر دختر آمد که او را بزند اما حاج حمید آمد وسط و نگذاشت. به پدرش گفت تو نان حلال به این دختر داده‌ای که این دختر به جای هر جایی به خانه خدا پناه برده است. این را که گفت، پدرش نرم شد و دخترش را بغل کرد و بوسید. بعد از آن حاج حمید و آن پدر با هم دوست شدند و سال‌ها با هم رفیق بودند. حاج حمید همیشه با تعقل و تدبیر بود و گاهی هم بسیار احساساتی می‌شد.

پروین مرادی در پایان به علت روزه‌های بلند مدت حاج حمید نیز اشاره کرد و گفت: سال ۶۲ پدرشان از دنیا رفتند و شروع کردند به گرفتن روزه‌های قضا شده پدرشان؛ سال ۶۴ هم برادرشان شهید شدند و چند وقت هم به نیت ایشان روزه گرفت. بعد از آن هم روزه گرفتن را ادامه داد و می‌گفت که حالم با روزه خوب است و همین روند، سی سال ادامه پیدا کرد.

در پایان این نشست، کتاب‌های «سرزمین بی‌فصل» به امضای راوی و نویسنده این کتاب رسید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • افتخار AU ۱۳:۳۰ - ۱۴۰۰/۱۲/۱۸
    27 5
    با تشکر از مشرق نیوز برای این نوشته چون امنیت و اقتدار ایران اسلامی مقرون شهدای ما مانند حاج حمید می باشد. داستان دختر فراری و تدبیر حاج حمید و تذکر او به پدر دختر بسیار اموزنده و نشان از بصیرت والای شهید حاج حمید است.
  • IR ۲۱:۱۳ - ۱۴۰۰/۱۲/۱۸
    14 0
    خدا بيامرزدش روحت شاد حاج حميد

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس