گروه جهاد و مقاومت مشرق - سردار «ه.س» در یکی از شهرکهای جنوبی تهران زندگی میکند. برادر حمید بناء از فعالان فرهنگی، کتابی به قلم ایشان را آورده بود و دنبال ناشر مناسبی میگشت برای انتشارش. کتاب، تحقیقی فراگیر و عمیق درباره گروههایی بود که در سوریه، علیه جبهه مقاومت، متحد شده بودند. نام گروهها، اطلاعات دقیق و عکسهای کتاب، نظرم را جلب کرد. حیف بود این مجموعه که به حق میشود آن را دائرهالمعارف گروههای تکفیری نامید، با کیفیت پایین و حتی متوسط منتشر شود. حوصله و تعمق نویسنده در پرداختن به چنین موضوع سختی که دسترسی به منابع آن، ممکن بود به قیمت جان تمام شود، ما را به گفتگو با پژوهشگر و محقق آن، ترغیب کرد.
قسمت های قبلی گفتگو را اینجا بخوانید؛
سپاه ایران با ارتش سوریه چه کرد؟!
فکر میکردند ایرانیها آدمکُشند!
فرق «داعش» با «جبههالنصره» چه بود؟
سردار «ه.س» که از فرزندان مازندران قهرمان است و در سالهای جنگ، زیر بیرق پرافتخار لشکر خطشکن ۲۵ کربلا رزمیده، آنقدر گرفتار فعالیتهای مختلف بود که به سختی توانستیم کمی مانده به یکی از آخرین سحرهای ماه مبارک رمضان، گفتگویمان با ایشان را هماهنگ کنیم. در فضای باز یک ایستگاه صلواتی در شهرک شهید بروجردی در حالی که نسیم خنکی صورتهایمان را مینواخت، نشستیم به صحبت درباره سوریه و نبرد آن. سردار، یکی از مستشاران نظامی حاضر در این نبرد بود که بعد از فروکش کردن آتش جنگ هم در این باره به تحقیق و پژوهش پرداخته بود و میشد نظر او را از منظرهای مختلف دید و از آن، آموخت.
تمام این گفتگو به بحثهای کلی درباره نبرد سوریه و برخی ریزهکاریها در این نبرد گذشت اما از سردار قول گرفتیم که فرصتی دوباره، درباره همرزمان شهیدش برای ما بگوید. این گفتگو را در پنج قسمت تقدیم شما میکنیم.
**: این گروه ها در منطقه چطور با هم هماهنگ می شدند؟ اینکه اینجا دست من است آنجا دست شماست و...
سردار: بیشتر بحث پول است؛ پشت پول یک چیز دیگر هم هست؛ تهییج مفتی های عربستان است؛ مثل عبدالله المحیسنی که مال جبهه النصره. الان مثلا فلان برادر بسیجی برای بچه ها صحبت می کند و آنها را گرم می کند و یک حرکتی می کنند؛ تهییجشان می کند و یک حرکت را رقم می زنند. اما یک روحانی غیر از آن برادر بیاید و برای اینها صحبت کند، تکان نمی خورند؛ کسی گوش نمی کند. عبدالله المحیسنی از این قماش است؛ وقتی می آید صحبت می کند، آدم بی خاصیت را با خاصیت می کند. می گوید که تو دو دقیقه دیگر کشته می شوی و در کنار پیغمبر مینشینی. نه اینکه بگوید با قاشق برو تا آنجا غذا بخوری... نه، اینها کشک است؛ چرت و پرت است.
**: اینها نبود؟
سردار: نه؛ این حرف ها چیه؟ یعنی چه که میگویند بضیهایشان توی جیبشان قاشق میگذارند تا با پیامبر، غذا بخورند؟... نه بابا، این حرفةا نیست. بله؛ شهید، مهمان حضرت رسول میشود. اینکه من بیایم، با عایشه ناهار می خورم با فلان کس شام می خورم، قاشق در جیبم باشد، این حرف ها چیه؟!... ظرف ها را کی بشورد؟ یک بار مصرف است؟! اینقدر هم پپه و خنگ نبودند. اتفاقا آن ها در کفرشان محکم هستند، در کفرشان راسخ هستند. تهییج کننده این بحث ها هم مفتی های عربستانی بودند.
یکیاش این بود؛ دوم این که برای انسجام بیشتر بین خودشان تقسیم کردند اگر عملیات را من انجام دادم، زن اینها و اموالشان مال من است. چون زنها در جنگ کنیز می شوند. هر کسی باشد، آنها تصمیم می گیرند. خیلی از مشکلات و درگیری ها بین تکفیریها به خاطر میزان همان حدود است؛ مثلا حدود مشخص میکردند که والی این منطه کی باشد، پرچم کی در منطقه باشد که اینجا را تثبیت کرده؛ هر کس عملیات کرد، آنجا را آزاد کرد، او حرف اول را می زند. هر کس مفتیِ قوی داشت، تهییج کنندهی قوی داشت، او هم برنده است.
**: مفتیشان می آمد و در منطقه صحبت می کرد؟
سردار: بله، اسلحه می گرفت و می جنگید. البته در داعش کمتر بود. جبهه النصره مثل داعش سازمان یافته نبود؛ داعش پلاک ماشین زد، اسکناس زد، سکه ضرب کرد، نفت می فروخت. جبهه النصره وارداتی نبود و همانجا در سوریه شکل گرفت. اما داعش بیشتر وارداتی بود؛ از همه جای دنیا جمع شده بودند. مسجد ساخت؛ در موصل بهترین مسجد جامع را ساخت. همان مسجد که ابوبکر بغدادی آنجا سخنرانی کرد. مسجدی هم در رقه سات. خیلی کار کردند؛ جبهه النصره بیشترشان بومی های منطقه بودند؛ وارداتی داشتند اما نه به آن اندازه. وقتی نگاه می کنی، می بینی در مسلکشان اینقدر جنایاتی که مثلا داعش می کردند، آنها نداشتند. جنایات داشتند اما نه به آن اندازه داعش. جیش الحر از تمام اینها بهتر و بااخلاق تر بود.
**: جیش الحر بریده های ارتش سوریه بودند؟
سردار: بله، همان که اول گفتم.
**: اینها اخلاق مدارتر بودند؟
سردار: بله، همه اش هم در بین خودشان درگیری داشتند. اینها صدها بار در قطر و در ترکیه نشستند که با هم یکی شوند اما نشد. سوریه سال ۹۱ تا لب لب سقوط رفت ولی یکی از برگ برنده هایی که سوریه سقوط نکرد، همین اختلافات بین تکفیریها بود.
ما شب خوابیده بودیم؛ ماه رمضان هم بود؛ افطار خوردیم و سحر خوردیم؛ صبح دیدیم عه نخست وزیر ریاض حجاب با ۵۶ ماشین و زن و بچه اش با نزدیک به ۲۰ میلیون دلار پول از سوریه رفت به اردن. فردا از اردن با پرواز رفت لندن. عه به همین راحتی؟ نخست وزیر برود؟ دو شب بعد، وزارت دفاع در میدان اموی رفت روی آسمان؛ همه رفتند به هوا. تمام ژنرال های سوریه کشته شدند. دقیقا مثل دهه ۶۰، و حادثه ۷ تیر شهید بهشتی، و ۸ شهریور رجایی و باهنر شد. آن طرف هم ریخت به هم.. خب ما اینجا یک امامی داشتیم؛ نفس امام همه را جمع می کرد؛ بشار می توانست نفس امام را داشته باشد؟ نمی توانست. این بود که حاج قاسم و بچه هایش باعث شدند که حفظ شود و امروز سقوط نکند.
**: همین گروه های تکفیری الان در چه وضعیتی هستند؟
سردار: الان خب جنگ فرسایشی است دیگر. گروه ها با هم زیاد دعوا دارند...
**: همان باعث شد تضعیف شوند؟
سردار: احسنت، چون عملیات نمیکنند، بودجه و انگیزه شان کمتر شده. هر چند آمریکا برای همه شان برنامه دارد. الان ما نگاه می کنیم هراز گاهی عدهای با هم درگیر می شوند. همدیگر را می کشند یا مثلا جاسوسی می کنند. بعضی گروه ها همسو با آمریکا هستند بعضی همسو با کشورهای عربی هستند بعضی همسو با ترکیه هستند. هر چند جمع اینها همه مخالفین با بشار هستند اما باز هم اختلاف دارند. چون اختلاف دارند همیشه داخلشان جاسوس هم زیاد پیدا می شود، یعنی منشأ نفوذ جاسوس می شوند. برای گرفتن پول، از این جاسوسها استفاده می کنند.
اگر یکپارچه می شدند الان دیگر ما سوریه نداشتیم. شما الان در اسناد، اینترنت نگاه کن؛ اینها خیلی عملیاتهای رو در روی هم داشتند و خیلی از همدیگر را کشتند!
**: چه چیزی مانع یکپارچگیشان می شد؟
سردار: نگاه؛ نگاه به آینده سوریه.
**: بالاخره یک هدف مشترک داشتند...
سردار: مثلا داعش که می آید، یک چچنی مثل «ابو عمر الشیشانی» می آید و زن عرب می گیرد؛ بچه دار می شود. هر کسی را بخواهد به عنوان ازدواج اختیار میکند. آن عرب سوری که بغلش دارد می جنگد یک خرده ناموس پرست هست. می بیند بی بند و باری را دارد زیاد می کند، این خودش اختلاف را زیاد می کند. بعد او خودش از بیرون آمده، خودش را سرتر می بیند؛ می گوید در کشور من دارد این جنایت را به نام اسلام می کند. بالاخره اینها یک مسلکی دارند؛ یک خرده غیرت ناموسی دارند دیگر.
**: غیرت عربی...
سردار: غیرت ناموسی؛ چرا دینیاش کنیم؟ ناموس است. اینها باعث می شد درگیر می شدند. یا مثلا کشتارهای بی حد و اندازه، سوریها را عصبانی میکرد. مثلا کجای دین گفته برای مثال، طرف چون مردش دارد با من می جنگد، زن و بچه اش همه را بکشیم. اینها باعث طغیان و عصیان می شد. یکی این بود، یکی بحث غنیمت ها بود. مثلا این گروه و این گروه و این گروه همه با هم بیعت میکردند هشت نفر یک منطقه را گرفتند، امضا کنند. ممکن بود بهترین غنیمت گیر کسی بیفتد که کمترین زحمت را کشیده است. به خاطر همین برای غنیمت دعوا می افتادند.
**: تعریف غنیمت برای آنها چی بود؟
سردار: مهمات، سلاح، زن، اموال، همه چی، اما بیشتر مهمات و سلاح است. اینها شروع اختلافاتشان می شد.
**: سلاح به این معنا که عملیات بعدی را قویتر انجام بدهند و پول بیشتری بگیرند؟
سردار: بله. آنجا بحث رسانه هم خیلی مهم است، گروه هایی که رسانه داشتند موفقتر بودند، هم در جذب، هم در نوع عملیات، هم در تضعیف روحیه جبهه مقابل.
**: تعریف رسانه در آنجا چی بود؟
سردار: همین که الان می جنگی، نحوه فرار کردن جبهه مقابل را نشان می دهی؛ یک کواد کوپتر وصل است به سیستم پخش جهانی.
**: مثلا سایت دارند یا شبکه دارند؟
سردار: فرانسه پشتیبانی می کند و آن را فرانسه به همه جا پخش می کند؛ از ایتالیا و انگلیس پخش می شد. اما امریکا اصلا دخالت نمی کند اصلا برایش این مسائل کوچک است.
**: هر کسی چنین امکانی داشت جلو بود؟
سردار: احسنت؛ او جلو بود.
**: و کدامشان در رسانه قویتر بود؟
سردار: داعش قوی تر بود. اصلا گروه داشت، وزیر فرهنگ داشت. عکسش را در کتابم آوردم. داعش خیلی قوی بود در بحث رسانه. اینقدر قوی بود که تمام جوان های ۱۶؛ ۱۸ ساله اروپایی را کشاند به وادی شام، رسانه قوی بود دیگر؛ با عشق می آمدند. می گفت من می آیم اینجا که انسانیت را نجات بدهم. خیلی حرف است ها.
**: مثل همان راوی کتاب من در رقّه بودم. وقتی آن کتاب را خواندم، من به ناشرش هم گفتم این کتاب خیلی عالی است ولی یک بدی دارد... زیرپوستی آدم را علاقه مند می کند به داعش.
سردار: چون ظاهر و باطن داعش کاملا متفاوت است، آن که عقل صحیح و سلیم و درست و بصیری داشته باشد عمق داعش را می تواند بفهمد چیست اما آن که سطحینگر باشد و گول بخورد، راحت جذب می شود.
**: عربستان چه می شود؟
سردار: عربستان می شود پول و مفتیها. عربستان ده سال قبل از شروع جنگ، یعنی بیست سال پیش هزار تا مسجد در سوریه ساخت.
**: کار زیربنایی کرد...
سردار: بله، ترکمنستان، این کشورهایی که با ما هم مرز هستند هم فعال بودند. ۹۹ درصد قرآن های مساجد و ساخت مساجد را عربستان انجام داد.
**: بعد مفتی هم می فرستادند برای مساجد نه این که فقط ساختش را انجام بدهند.
سردار: هم طلبه می آید داخل عربستان آموزش می دهند هم از آن طرف می فرستند؛ هزارتا مسجد در سوریه ساخت؛ مساجد یکی بهتر و شیک تر از دیگری بودند.
من در ماه رمضان ۹۱ سوریه بودم. یک مفتی سوریه هم می گفت ما نماز عید فطر را انشاالله در مسجد اموی می خوانیم. ما فکر می کردیم واقعا این اتفاق می افتد... ببینید، جنگ روانی یعنی این؛ ما همه فکر می کردیم واقعا دمشق سقوط می کند، قول می داد، می گفت آقا ما در مسجد اموی نماز عید فطر را می خوانیم. همان ماه رمضانی که آنجا بودیم این حرف زده شد ولی الحمدلله ده سال گذشته اما اینطور نشده.
**: اینقدر قوی می گفت؟
سردار: قوی، محکم، و واقعا دمشق داشت سقوط می کرد. در شهر دمشق خمپاره می خورد. سفارت ایران در بولوار المزه بود که گلوله می آمد؛ خمپاره ۱۲۰ می آمد؛ بغل همین سفارت یک باغچه بزرگی بود؛ از این کاکتوسهای بزرگ ها داشت. میوه اش را می گویند سبّاره و برای ماه رمضان می خورند؛ آبدار است. سال ۹۱، لابه لای این ها میآمدند بغل سفارت و با کلاش می خواستند سفارت را بگیرند. درگیری به اینجا رسید. ما دور میدان اموی بودیم، کنار وزارت دفاع، خمپاره ۱۲۰ پشت ماشین می خورد. الان دیگه اینطوری نیست که. هر صد متر صد متر نیوجرسی ایست بازرسی بود. الان شهر آزاد شده. همین حرم حضرت زینب، ده نفر آدم بیشتر نبودند، الان جمعیت زیادی هست. من از تنهاییام در حرم فیلم دارم. تنهای تنها.
**: یعنی کسی جرأت نمی کرد برود...
سردار: جنگ بود و همه رفتند و فرار کردند. تا ۵ متری حرم حضرت زینب مسلحین آمدند. آرپیجی به بقعهاش زدند، دم در بمب هم منفجر کردند. من عکس هایش را دارم. سال ۹۱، جنگ کنار حرم بود. ایرانیها نبودند، چند تا لبنانی بودند فقط.
**: همان ها که حرم را نگه داشتند؟
سردار: بله، خود اقتدار حضرت زینب جلودار بود؛ حرم نمی تواند با ۴۰ ،۵۰ نفر در مقابل این همه آدم مقاومت کند. از حضرت می ترسیدند. از دور سوراخ سوراخش کردند. الان بعضی سنگ ها را ببینید که بتونه همرنگ سنگ خورده، یا مثلا آن چند قطعه آجر طلای روی گنبد که عوض کردند. من عکس های آرپیجی خورده را دارم. من و شهید حاج حسن شاطری (شهید خوشنویس) با هم رفتیم. البته اسم اصلیش حاج حسن شاطری است، همه اش با هم بودیم.
*میثم رشیدی مهرآبادی
ادامه دارد...