به گزارش مشرق، عباس عبدی فعال سیاسی اصلاح طلب از پیش از دوم خرداد ۷۶ با این گروه همراه بوده و اشراف کاملی بر تشکیلات و ساختار اصلاحطلبی دارد. مشاور مهدی کروبی در فتنه ۸۸ اعتقاد دارد که اصلاح طلبان برای جبران شکست و رای دو میلیونی در آخرین انتخابات باید پوست اندازی کنند، به اعتقاد عبدی این تغییرات برای اصلاحطلبان دردناک خواهد بود.
در ادامه بخشهای مهم از گفتگوی عباس عبدی را خواهید خواند:
** بخشی از رویکردهایی که اصلاحطلبان در باره امور گوناگون در دوره انقلاب داشتند با توجه به تجربه پس از انقلاب در سالهای ۶۲ تا ۶۸ تغییر کرد. این بدان معنا نیست که همه اینطور بودند. البته بعدها با جریان سقوط اتحاد جماهیر شوروری این تغییر تشدید شد.
** مثلاً ببینید در انتخابات سال گذشته، من هیچوقت نگفتم کسی شرکت نکند اما خودم شرکت نکردم و از کسانی هم که شرکت نکردند، دفاع کردم و آنهایی هم که شرکت کردند را میفهمم. اما معتقدم که اتفاقاً شرکت کردن در انتخابات و اعلام برای شرکت کردن میتوانست معنای بدی داشته باشد. چون ارادهای در سیستم شکل گرفته بود -درست یا غلط را کاری ندارم- برای اینکه یک نوع یک دستی کامل را در امور ایجاد کند.
** در وضعیت سال ۹۲ این تصور وجود نداشت بنابراین رای دادن به روحانی و حمایت کردن از او یک نوع اقدام اصلاحطلبانه محسوب میشد اما این بار نمیتوانستم بفهمم به کسی غیر از آقای رئیسی رای دهم و تصویر اصلاح طلبی داشته باشد؛ در عین حال که قطعاً به آقای رئیسی هم رای نمیدادم برای اینکه میدانم اصلاً جواب نمیدهد. اما همیشه به این فکر میکنم که این میتواند یک فرصتی را ایجاد کند برای یک دستی سیستم؛ تا اگر مسئله کشور حل شد که خب چه بهتر، مسئلهای نیست، چون نشان میدهد ما اشتباه میکردیم. اما اگر حل نمیشود... که مطمئنم حل نخواهد شد، بنابراین زمینهای را فراهم میکند برای اینکه نیروها بتوانند به این نقطهای که شما میگویید، برسند. به نظرم مشارکت کردن در این انتخابات با هدف رای آوردن علیه نامزد رسمی اقدامی غیراصلاحطلبانه بود. در صورت موافقت مردم با این سیاست نتیجه مثل سال ۸۸ میشد.
** اینکه شما بخواهید یک سیاستمدار اصلاح طلب باشید ولی در قدرت نروید و قدرت نگیرید، کاری عبث و بیهوده است مردم هم نمیپذیرند. شما به عنوان یک فرد حقیقی یا یک روزنامهنگار میتوانید این گونه رفتار کنید. مثلاً به عنوان فرد تحلیل بنویسید درباره اصلاح طلبی؛ خیلی از افراد هم هستند که اندیشمندند یا به عنوان روزنامهنگار و روشنفکر همین مسیر را دارند. میتوانید در این طریق نقد کنید و ایده بدهید. اما به عنوان سیاستمدار نمیتوانید. سیاستمدار یعنی رفتن در قدرت و کسب آن؛ مردم هم همین را میخواهند. سیاستمدار بدون هدف کسب قدرت مانند رانندهای است که ماشین نداشته باشد. سیاستمدار کارش این است و این اساساً نه تنها نامطلوب نیست که لازمه سیاستورزی است.
** اصل ورود و حضور اصلاح طلبان در قدرت را ایراد نمیبینم. ایرادشان در اینجاست که میآیند و به حضورشان اصالت دایمی میدهند در حالی که اصل این حضور ناپایدار است. سال ۸۰ به آقای خاتمی گفتم نمیخواهد شما بیایید مگر این شرط بگذارید و هیچ اتفاقی هم به نظر من نمیافتاد. البته چون الان این اتفاق نیفتاده میتوانیم درباره آن راحت تحلیل کنیم. شاید اگر نمیآمد یک عده میگفتند میآمد بهتر بود؛ اما ایشان در عمل نپذیرفت و آمد و ان واکنش را هنگام پایان دولتش نشان داد. اصالت دادن به حضور در قدرت بدون الزامات حضور در آن اشکالاتی را بوجود آورد که در سال ۸۴ به یک شکل و در سال ۸۸ به شکل دیگر خود را در رفتار ایشان نشان داد. این ناپایداریهای سیاست است که اشکال دارد والّا حضور در قدرت از سوی سیاستمدار اشکال ندارد. اصلاً کارش این است؛ عین فوتبالیستی که باید برود و به توپ ضربه بزند.
** بین مجموعه اصلاحطلبان. باید درون خودشان گفتوگوی آزاد داشته باشند. آنهایی که میگویند بمانیم حرفشان را صادقانه و بدون سانسور بزنند. آنهایی هم که میگویند از این مرحله به بعد برویم کنار حرفشان را بزنند و جمع نهایتاً به یک تصمیم برسد و آن را انجام دهند.
** در برنامه کوی دانشگاه تهران در سال ۷۸ قطعاً اصلاحطلبها اشتباه کردند. چرا که وظیفه اصلاحطلبها بود که آن ماجرا را با قدرت مردمی خودشان جمع میکردند و بعد رسیدگی هم میکردند. با تمام آن کسانی که ماجرا را ادامه دادند، برخورد میکردند؛ برخورد در چارچوب موجود و از نوع قدرت و اعتبار سیاسی و مردمی خودشان و نه برخورد فیزیکی.
** ببینید من تا به حال ندیدم که کسی بگوید نواصلاحطلبی یعنی چی! ما با کلمات که نمیخواهیم بازی کنیم. شاید در اصولگرایان تفاوتهای روشنی با نواصولگرایان دیده شود. گرچه آنجا هم ممکن است این تفاوتها به لحاظ تئوریک به اندازه کافی توصیف نشده باشد. ولی در اصلاحطلبان اینگونه نیست. من کلمه «نواصلاحطلبی» را اصلاً نمیفهمم یعنی چی؟ لذا در موردش چیزی نمیتوانم بگویم، حرف خودم این است که معتقدم اصلاحطلبی به همان مفهوم گذشته کماکان در ایران زمینه دارد.
** اکنون نیروی اصلاحطلب به لحاظ تئوری مشکلی ندارند. بلکه به لحاظ عملی مشکل دارد. نیروی اصلاحطلبی که بتواند رفتاری انجام دهد که این دو نیرو، یا حداقل یکیشان که حکومت است را، با اصلاحات همراه کند و انجام اصلاحات را برای آنان نیز مقرون بصرفهتر از ادامه وضع موجود کند، در این صورت تحلیل شخصیام این است و نظرسنجیها هم فکر میکنم این را خوب نشان میدهد و شواهدی نیز وجود دارد که نشان میدهد مردم همراهی خواهند کرد و اصلاحطلبی را فارغ از آن که اصلاحطلبان آن چه کسانی باشند، میتوان بازسازی کرد.
** اصلاحطلبان باید پوستاندازی کنند و این پوستاندازی مانند زایمان دردآور است.
** بیمعناست که اصلاحطلبان با براندازان مرزبندی نداشته باشند؛ این مرزبندی مثل مرز میان آتش و آب است.
** نظرم را به خود آقای خاتمی هم قبلاً شاید حدود ۳ سال قبل گفتم که ادامه این وضع از سیاستورزی بیمعنی است و معتقد بودم که ایشان میتواند کلاً سکوت کند و کنار بکشد و بگذارد اصلاحطلبان هرکاری که میخواهند انجام بدهند.