به گزارش مشرق، کیهان در ویژه های خود نوشت:
اغلب مردم آمریکا پیشبینی میکنند که کشورشان راه خود را گم کرده است. این ارزیابی را روزنامه واشنگتنپست منتشر کرده و در توضیح آن نوشت: امروز بسیاری از ما آمریکاییها، به جای درخشش بنیانگذاران آمریکا، چهرهای عصبانی و آسیبدیده را در آمریکا میبینیم. از منظر فراحزبی، تقریبا هر آمریکایی صرفنظر از دیدگاه سیاسیاش این پیشبینی را دارد که ایالاتمتحده راه خود را گم کرده است. ما چقدر به خطر زوال ملی نزدیک هستیم؟ اندیشکده داخلی پنتاگون پژوهشی را «مایکل جی. مازار» پژوهشگر ارشد موسسه رند، درباره این مسئله انجام داده است.
نتیجه نگرانکننده این پژوهش آن است که آمریکا در حال از دست دادن بسیاری از هفت ویژگی ضروری خود برای موفقیت رقابتی است: جاهطلبی و اراده ملی، هویت ملی واحد، فرصت مشترک، حالت فعال، نهادهای مؤثر، جامعه یادگیرنده و سازگار و تنوع و کثرتگرایی رقابتی. مازار مینویسد: پژوهشگران بهطور یکسان استدلال کردهاند که از روح ماجراجویی، تجربه و عزم برای بازسازی آینده که در آمریکاییها وجود داشت فرو کاسته شده است.
نظرسنجیها نشان میدهند که سه چهارم افراد مورد بررسی در سال ۲۰۱۹ میلادی از این که کشور به کجا میرود، ناراضی بودند. یک مطالعه در سال ۲۰۱۸ میلادی گزارش داد که بیش از ۶۰ درصد از شرکت کنندگان در نظرسنجی «بیشتر از امید احساس ترس داشتند» و آمریکاییها در سراسر خطوط حزبی به نهادهای کشورشان اعتماد ندارند. نظرسنجی در سال ۲۰۱۸ میلادی نشان میداد که تنها ۱۰ درصد از نحوه عملکرد دموکراسی «بسیار راضی» بودند. همچنین، نتیجه این پژوهش نشان داد که دو سوم از پاسخدهندگان موافق هستند که «مقامهای دولتی به آنچه من فکر میکنم اهمیتی نمیدهند».
وحدت و انسجام ملی آمریکایی رو به زوال است. کشوری که در جذب گروههای مختلف به شکلی موثر عمل کرده بود، اکنون از هم گسیخته به نظر میرسد و این ایده که هرکس وارد آمریکا میشود بدون توجه به این که از کدام سرزمین است، ضرورتا آمریکایی، برای بسیاری از مردم قدیمی و منسوخ شده به نظر میرسد. هویتهای مجزای ما هزینه دارد.
مازار همچنین محدودیتهای فزایندهای را پیش روی آمریکا میبیند. او به شواهدی از افزایش نابرابری اشاره میکند. در فاصله سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۶ میلادی، متوسط دارایی خالص طبقه متوسط ۲۰ درصد و طبقه کارگر ۴۵ درصد کاهش یافت. در هر نسل از سال ۱۹۴۵ میلادی، کودکان کمتر از والدین خود پول بیشتری به دست آوردهاند. این مشکلات واضح است، اما دولت مایل یا قادر به اصلاح آنها نبوده است. مازار، ارزیابی بانک جهانی را از کاهش تدریجی اثربخشی حکومت در ایالاتمتحده طی ۲۰ سال گذشته نقل میکند. بهرهوری بخش خصوصی برای دههها راکد بوده است و شرکتها با بوروکراسی دست و پنجه نرم میکنند.
نتیجهگیری؛ آزار و دلسردکننده. او استدلال میکند که وقتی کشورها شروع به شکست میکنند، این یک حلقه بازخورد منفی است، یک همافزایی سمی. نیرویی که میتواند روند زوال را معکوس کند با بیاعتمادی و اطلاعات نادرست تضعیف میشود. برخی از مردم به قدری عصبانی میشوند که میخواهند خانه را آتش بزنند و از نو آغاز کنند.