به گزارش مشرق، نهم شهریور، سالروز تولد استاد محمود حکیمی است. به همین مناسبت محسن شاهرضایی، نویسنده و پژوهشگر یادداشتی را در اختیار سایت مشرق قرار داده است که در ادامه می خوانید.
در روزگاری نه چندان دور کتاب، ارمغان مهمی برای مردم بود. ارمغانی گرانبها که چندان هم در دسترس نبود و اغلب برای بدست آوردن آن باید شال و کلاه می کردیم، از خانه بیرون می زدیم و برای یافتن آن مدرسه یا مسجد محله و یا مکان عمومی دیگری را جست و جو می کردیم. اگر شانس همراهمان بود و مانند کتابخانه ی مسجد محله ی ما- کتابخانه ی توحید- سیستم یافتن کتاب سیستمی باز بود، می رفتیم لابلای قفسه های آهنی، کتابها را زیر و رو می کردیم و احیاناً گمشده ی خود را می یافتیم؛ و گرنه باید در میان قفسه های چوبی کارت دانها و در میان انبوه فیش ها به دنبال کتاب دلخواه خود می گشتیم. این جستجو ممکن بود براساس عناوین کتاب باشد: اشراف زاده قهرمان، سرودهای رهایی، پرواز به سوی سیاره ی آزادی، نقاب داران جوان و دهها عنوان کتاب دیگر.
اما خیلی ها کار ساده تری را بر می گزیدند. آنها به جای نام کتاب، نام نویسنده کتاب را جستجو می کردند. آن وقت هر اثری از او را که قبلاً نخوانده بودند از کتابدار طلب کرده و ان را به امانت می گرفتند، البته اگر قبل از آنها کس دیگری به امانت نگرفته بود. نام نویسنده محبوب برای خیلی از بچههای آن دوران نامی مشترک بود: محمود حکیمی،کسی که می خواهیم در این جستار درباره اش بیشتر بدانیم.
نوشتن درباره این نویسنده ی نام آشنا که بیش از نیم قرن برای جوانان و نوجوانان ایران مطلب نوشته است، کاری سخت و دشوار است، او اولین کتابش را در سال ۱۳۴۷ نوشته است و آخرین ان را همین روزها زیر چاپ دارد. علاوه بر این از او صدها مقاله در مطبوعات مختلف به چاپ رسیده است. تعداد این آثار آن قدر زیاد است که هیچ کس حتی خود او هم نمی تواند فهرست کاملی از آنها را ارائه نماید. کتاب های او را اعم از تالیف و ترجمه بیش از دویست عنوان ذکر کرده اند.
کتاب هایی که در دهه های پنجاه، شصت و هفتاد بسیار پر رونق بود و شمارگان برخی از آنها به دهها هزار جلد رسید. در آن روزگار که دیری هم از آن نمی پاید، قفسه های کتابخانه های مدارس و مساجد پر بود از کتابهای محمود حکیمی و امثال نگارنده ی این سطور گاهی در انتظار دریافت یکی از این کتابها باید چندین و چند روز را در نوبت می ماند. البته در آن ایام کتاب خواندن یک امتیاز بود و امانت گرفتن کتاب از کتابخانه به جای خریدن آن یک رسم ممدوح. به هر حال محمود حکیمی نویسنده ای محبوب برای چند نسل از فرزندان ماست. نویسنده ای که مطالب و مفاهیم دینی، ارزشی و تاریخی را در قالب داستان برای خوانندگان خود ارائه می کند.
یک زندگی پر تلاطم
محمود حکیمی در خیابان خراسان تهران که محله ای قدیمی در جنوب این شهر است، به دنیا آمده است. او زاده نهم شهریور سال ۱۳۲۳ است. خانواده اش مذهبی و دوست دار حضرات معصومین علیه السلام بوده اند. عشق به داستان و داستان نویسی در محمود در دوره دبستان و به واسطه ی تشویق یکی از معلم ها در او شکل می گیرد و تهیه روزنامه دیواری را بر عهده او می گذارند، کاری که هر هفته با علاقه دنبال می کند. در واقع می توان گفت که فعالیت مطبوعاتی او از سال ۱۳۳۵ یعنی وقتی که دانش آموز کلاس پنجم دبستان بود، آغاز شده است. حکیمی پس از اتمام دوران دبیرستان به عنوان سپاهی دانش برای تدریس به روستایی در کردستان می رود و سپس در سال ۱۳۴۶ به استخدام آموزش و پرورش در می آید.
او از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۲ در دانشگاه تربیت معلم به تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی مشغول می شود و بعد با انتقال از تجریش به قم، ضمن تدریس در مدارس آن شهر به تحصیل در حوزه علمیه می پردازد. آشنایی و مطالعه ی مجله های وزینی چون: سخن، یغما، نگین و فردوسی و همکاری با مجله های دیگری مانند کیهان بچه ها و امید ایران، محمود حکیمی را در همان ایام به تدریج به صورت حرفهای وارد عرصه نویسندگی می کند.
با مجله مکتب اسلام که در حوزه علمیه قم منتشر میشد آشنا شده و همکاری با آن مجله را به صورت ارسال مقاله و داستان آغاز می کند. بسیاری از کتاب های او ابندا به صورت مطالب دنباله دار در این مجله و سایر مجلات از جمله، نسل جوان، نسل نو و پیام شادی به چاپ رسیدهاند.
اقامت در قم فرصت مغتنمی را برای محمود حکیمی فراهم می کند که در کنار شغل معلمی که آن را بسیار دوست می داشت با نشریه های دینی همکاری نزدیک پیدا کند. حکیمی مجاورت در کنار حرم حضرت معصومه (س) را برکت اصلی سالهای اقامتش در قم می داند و البته وجود کتاب خانه های مهمی چون کتابخانه های آیت اله مرعشی، دارالتبلیغ اسلامی و دفتر مجله مکتب اسلام را نیز از جمله امتیازهای این سالها بر می شمارد. او در سال ۱۳۵۴ و در پی شهرت نوشته هایش که مفاهیم دینی و انقلابی را ترویج می کردند و از خوف دستگیری توسط ساواک همراه با خانواده ابتدا به آلمان و سپس به انگلستان مهاجرت می کند و در دانشگاه لندن به تحصیل در رشته تعلیم و تربیت مشغول می شود.
سالهای حضور او در انگلستان همراه با فعالیت هایی مانند سخنرانی و نویسندگی بوده که حاصل آن سخنرانی ها در کتابی به نام گامی به سوی آینده به چاپ رسیده است. استاد حکیمی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۸ برای سفری کوتاه به تهران می آید تا پس از آن برای تکمیل تحصیلات در مقطع دکتری به لندن بازگردد. در همان ایام شهید باهنر او را به طور تصادفی ملاقات می کند و ضمن نهی از بازگشت او به لندن, پیشنهاد می کند مدیریت انتشارات کمک آموزشی وزارت آموزش و پرورش را بپذیرد. استاد حکیمی سرانجام تصمیم به ماندن می گیرد و از آن هنگام تاکنون از هر فرصتی برای کمک به ارتقای فرهنگ عمومی، دینی و آئینی مردم و به خصوص کودکان و نوجوانان بهره جسته است. دامنه ی خدمات محمود حکیمی به فرهنگ کشور چنان گسترده و عمیق است که ذکر همه آنها در جستارهایی این چنین نمی گنجید و تنها می توان به گوشه ای از آنها اشاره نمود.
آثاری متنوع
تقسیم بندی انبوه آثار محمود حکیمی از هر حیث کاری مشکل بلکه ناشدنی است. با این وجود شاید بتوان آنها را در شش گروه کلی قرار داد:
کتاب های تاریخی، اجتماعی و سیاسی (مانند: نهضت های آزادی بخش, حوادث مختلف تاریخی , استالین در شوروی)
کتاب های تعلیم و تربیت (مانند: مقالات مختلف در پاره تعلیم و تربیت، شخصیت بانوان, تربیت کودکان نابینا)
کتاب های علمی (مانند: اختراعات بزرگ، حس ششم و انسان و الکترونیک)
کتاب های مذهبی (مانند: حضرت مهدی (ع) پیام آور مهر و محبت, داستان ها و فرازهایی از زندگانی امام حسین (ع))
کتاب های زندگی نامه(مانند: زندگی نامه، اندیشه ها و مبارزات علی اکبر دهخدا)
کتاب های داستانی (مانند: اشراف زاده قهرمان، نقاب داران جوان, پرواز به سوی سیاره آزادی)
توجه به تاریخ ایران و جهان با بیانی ساده و مناسب برای مخاطب کودک و نوجوان از دیگر علاقمندیهای استاد محمود حکیمی است که تالیف مجموعه ی بیست و دو جلدی تاریخ تمدن جهان یا داستان زندگی انسان و نیز مجموعه ی پنج جلدی دانشنامه نوین نمونه هایی از این علاقمندی را منعکس می نماید.
استاد حکیمی علاوه بر تالیف در ترجمه نیز یدی طولا دارد. مجموعه کتاب های علمی آیا می دانید؟ و نیز ترجمه رمانی به نام ساندر که روایتگر زندگی پسری سیاه پوست در آمریکاست نمونه هایی از ترجمه های او می باشند. نخستین کتاب محمود حکیمی به نام اشراف زاده قهرمان در سال ۱۳۴۷ به چاپ رسیده است. این کتاب شامل چهار داستان است که نام کتاب از نام داستان اول آن اقتباس شده است. اشراف زاده قهرمان در واقع مصعب بن عمیر یکی از برخودارترین جوانان مکه است که با وجود امکان مالی فراوانی که خانواده اش برای او فراهم کرده بودند، به اسلام گروید و در سخترین ایام همراهی با رسول اکرم (ص) را رها نکرد و ایشان هم به مصعب علاقه ی خاصی داشتند و او را برای نشر دعوت خود به مدینه فرستادند.
یکی دیگر از کتاب های داستانی او پرواز به سوی سیاره آزادی نام دارد. این کتاب که در سال ۱۳۵۱ (۱۹۷۳ میلادی) نوشته است، داستانی تخیلی است که حوادث آن در سال ۲۰۰۵ میلادی در یکی از سفینه های فضایی ارسال شده به سیاره آزادی رخ می دهد و در آن چندین فضانورد با تخصص های مختلف حضور دارند. حوادث روی داده در این سفر فضایی موجب می شود که تیم اعزامی تصمیم بگیرد متنی را به مسئولان مستقر در جزیره رهایی ارسال کند. سه نفر مسئول تنظیم این متن میشوند. یکی بر اساس آموزه های انجیل، دیگری بر اساس متن اعلامیه حقوق بشر و نفر سوم با توجه به تعالیم قرآن کریم این متن ها را تدوین می کنند اما فقط متن های اول و سوم را ارسال می کنند که با پاسخ مخاطبین سیاره آزادی مواجه می شوند، پاسخ دریافت شده حاکی از آن است که قرآن کریم تمام جوانب زندگی انسان ها را مورد توجه قرار داده و موجب سعادت انسان است.
استاد حکیمی خود مشهورترین اثرش را کتابی داستانی به نام طاغوت می داند که در سال ۱۳۴۹ نوشته شده است و توجه بسیاری از مبارزان راه آزادی را جلب کرده است، در این کتاب از زبان شخصیت های داستانی، سه ویژگی نظام طاغوتی در ابعاد استعمار فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شرح داده شده است. اهمیت این داستان در این است که در بدترین شرایط حاکم از نظر جو خفقان نوشته شده است. با این همه باید یکی از آثار بسیار تاثیرگذار این نویسنده را در کتاب داستانهایی از زندگی امیرکبیر جستجو کرد که بیش از چهل بار تجدید چاپ شده است.
در مقدمه کتاب، نویسنده هدف از بازنویسی داستان های امیرکبیر را ترویج پاک دامنی و خدمت به مردم، حق گویی در دفاع از مردم و دوری از دروغ گویی و دروغ گویان در جوانان ایران بیان کرده است. به هر حال سرنوشت هر یک از کتابهای حکیمی سرگذشتی خواندنی, جذاب و درس آموز است چرا که او به تمام معنی با نوشته هایش زندگی کرده است. او گرچه خود را در داستان نویسی به معنای مدرن آن و چارچوب های فرم و محتوای داستان محدود نکرده است، اما با پرداختن به گونه های ادبی و اجتماعی نشان داده است که دنبال هدایت مخاطب خود است و صرفاً یک قصه نویس و یا قصه گو نیست. قلم او شیوایی و اثرگذاری یک قلم دینی را دارد. او شهرت خود را با اخلاص بدست آورده است، فارغ از هرگونه وابستگی های معمول در دنیای امروز، این گونه است که چهره ماندگار آموزش و پرورش می شود، خادم عاشورا نام می گیرد و کتاب داستان نوجوان او جزو بیست اثر در نظر سنجی نسل جوان می شود.
استاد حکیمی نشان داده است که زمان و زمانه را خوب می شناسد و برای مخاطب هر نسل حرفی برای گفتن و مطلبی برای نوشتن دارد. او در مبارزات قبل از انقلاب کتاب هایی چون سرود های رهایی را نوشت و پس از پیروزی انقلاب که علم آموزی را لازمه پیشرفت کشور دید، کتاب هایی چون دانشنامه نوین را ترجمه کرد و پس از آن برای باز آفرینی هویت جوان ایرانی به تدوین زندگینامه بزرگان و مفاخری چون سعدی و مولانا و پروین اعتصامی اهتمام ورزید و اکنون هم به نوشتن درباره دین و پیام اصلی آن یعنی محبت و مهرورزی ادامه می دهد و در حقانیت مذهب شیعه همچنان پژوهش می کند و مطلب می نویسد.
سخن پایانی
دقت نظر در زندگی مردان بزرگ نکاتی پندآموز به دنبال دارد که می تواند چراغ راه آیندگان باشد. استاد محمود حکیمی که نوشته هایش تا همین یکی دو دهه ی پیش جزو پرشمارگان ترین کتابهای غیر درسی در ایران بود، مردی از مردان همین قافله ی علم و معرفت است. او به غایت ساده زیست است و خوش مشرب، کوله باری از علم و تجربه دارد اما بی ادعاست و بسیار دوست داشتنی. او قبل از هر چیز یک انسان است انسانی اخلاق مدار و با فضیلت، اهل تظاهر نیست- که به گمانم حتی اگر بخواهد هم نمی تواند آدمی متظاهر و پیچیده باشد- معلمی را به غایت دوست دارد و شاگردانش را نیز. می گوید در جوانی و به عنوان سپاهی دانش در یکی از روستاهای کردستان معلمی کرده است.
در آن سالهای معلمی چنان با شاگردان و خانواده های آنها انس گرفته که هنوز هم برخی از آنها می آیند و معلم قدیمی خود را ملاقات می کنند. حکیمی دو سالی هم در مدرسه ی مخصوص نابینایان درس داده و برای آنها کتاب هم نوشته است. او این گروه از شاگردانش را به طور ویژه دوست می دارد. با این همه یکی از ویژگی های اصلی استاد را باید در رقیقی قلبش جستجو کرد. او تاب دیدن صحنه کشت و کشتار کودکان را در گوشه گوشه جهان و از جمله در یمن و عراق و افغانستان ندارد. حکیمی، دین اسلام را آئین محبت می داند و از آنهایی که به نام دین خشونت را بخصوص بر زنان و کودکان روا می دارند، بیزاری می جوید. او در این سالهای مدید نویسندگی بارها و بارها مورد تکریم و احترام خوانندگان و علاقمندان قرار گرفته است. با این وجود همواره پیش از آن که سپاسگزار انبوه تمجید کنندگان خود باشد، به آنهایی علاقمند است که آثارش را منصفانه نقد کنند و بر علم و دانش او بیافزایند.
سال ۱۳۴۷ که نخستین داستان دینی من با عنوان اشراف زاده قهرمان منتشر شد، نامه های بسیاری از جوانان و نوجوانان که پیوسته مخاطبان اصلی کتابهای من هستند دریافت کردم. یکی از آنها نوشته بود: « از این که من را با زندگی بزرگ مردی آشنا کردید که زندگی اشرافی را رها کرد و به مسلمانان پیوست، سپاس گزارم.» آن خواننده درس بزرگی به من داد که باید از کسانی که انسان را به کار خیر تشویق می کنند سپاسگزاری کرد. تاکنون تقدیرنامه های بسیاری دریافت کرده ام که موجب تشویق من برای پدید آوردن آثار دیگر شده است، اما راستش را بخواهید از خوانندگان، نویسندگان و کارشناسان ادبیات کودک و نوجوان که کمبودها و نقص ها را تذکر می دادند رضایت بیشتری داشته ام.
فراموش نمی کنم که سال ۱۳۸۴ دانش آموزی روستایی از کرمان برایم نامه نوشت و نکته ای را درباره مقدمه جلد بیست و دوم تاریخ تمدن جهان یا داستان زندگی انسان تذکر داد و حق با او بود. آن اشتباه تاریخی را در چاپ دوم کتاب اصلاح کردم و با ارسال نامه ای از دقت و تذکر او سپاس گزاری کردم. همیشه سپاس گزار کسانی بوده ام که در نقد و بررسی آثارم کاستی ها را تذکر داده اند.
آری نویسنده ی محبوب دوران نوجوانی ما، مردی مهربان و قدرشناس است. او که به واسطه ی آشنایی با بزرگان انقلاب می توانست شغل های به ظاهر اسم و رسم داری را برای خود دست و پا کند، به معلمی و نویسندگی بسنده کرد و رضایت خود و خدای خود را در آن دید. گرچه زندگی او سراسر نوشتن کتاب است اما کتاب زندگی او بیش از سایر کتابهای ارزشمندش خواندنی است. هر که حکیمی را از نزدیک بشناسد اذعان دارد که حکایت زندگی او از هر حکایت دیگری که او نوشته است زیباتر و زلال تر است. سایه اش سالهای مدید مستدام و امثال او در سپهر فرهنگ این سرزمین بسیار باد.
منابع
جشن نامه ی استاد محمود حکیمی، به کوشش مهدی کاموسی، تهران، عصر داستان، اسفند ۱۳۹۰
پیام رسانی در آثار دین، کتاب هفته، اردیبهشت ۱۳۸۱
گفتگو با محمود حکیمی، کتاب هفته، شهریور ۱۳۷۹
عاشورا پژوهی و تحریف ستیزی، روزنامه همشهری، بهمن ۱۳۸۲