به گزارش مشرق، شاید باید اتفاقات اخیری را که برای سلمان رشدی نویسنده مرتد کتاب «آیههای شیطانی» رخ داد، باید به حساب یکطرح و نقشه از پیشتعیین شده گذاشت. چون بلندگوها و رسانههای غربی بهتازگی تحرکاتی را برای اعطای جایزه نوبل به ایننویسنده شروع کردهاند.
رشدی مدتها برای آکادمی سوئد که هر سال باید درباره برنده جایزه نوبل تصمیم بگیرد، چهره مشکلسازی بوده و همانطور که دیوید رمنیک در نیویورکر نوشته زمانی که فتوای علیه رشدی برای اولین بار صادر شد امتناع آکادمی سوئد از صدور بیانیهای در حمایت از رشدی، بشدت خبرساز شد. اما همان زمان هم شماری از دانشگاهیان از تصمیم نوبل حمایت کردند و در نهایت دو عضو از ۱۸ عضو آکادمی سوئد در مارس ۱۹۸۹ به دلیل ماجرای رشدی استعفا کردند. این دو کرستین اکمن و لارس گیلنستن بودند که در واقع استعفایی صوری انجام دادند چون با توجه به مقررات عضویت در آکادمی در واقع رسماً عضو باقی ماندند، اما دیگر در صندلیهای خود ننشستند.
بر اساس قوانین آن زمان آکادمی، یک عضو مادامالعمر انتخاب میشد و نمیشد وی را جایگزین کرد مگر اینکه مرتکب جرمی شود یا بمیرد. در نهایت آکادمی این قانون خود را به دنبال این ماجراها تغییر داد.
همان زمان اعلام شد جلسه طوفانی ۲۳ فوریه بر سر ماجرای رشدی، آکادمی را متفرق کرد و در نهایت تصمیم این شد که آکادمی به سیاست سنتی خود ادامه دهد تا هیچ اظهارنظر سیاسی نکند و مانع هرگونه اتهامی مبنی بر سیاسی شدن جایزه نوبل شود.
در عین حال خیلی بعید به نظر میرسد رشدی برنده جایزه امسال شود زیرا تنها در صورتی که او احتمالا توسط کسی نامزد شده باشد و از سوی آکادمی هم تایید شده باشد باید در فهرست نهایی کمیته نوبل که معمولا شامل نام پنج نفر است و در ماه مه (اردیبهشت) تعیین میشود قرار گرفته باشد. هر سال برنده از میان این فهرست انتخاب میشود، و به نظر نمیرسد او آن برش لازم را داشته باشد تا بدون پیمودن این مسیر وارد این فهرست شود.
آکادمی سوئد نیز معمولا از تحت فشار قرار گرفتن برای انتخاب شخصی اجتناب کرده است؛ هرچند خیلیها معتقدند پس از انتخاب باب دیلن ممکن است هر چیزی پیش بیاید.
اما آنچه در نیویورکر منعکس شده به قلم دیوید رمنیک روزنامهنگار و برنده پولیتزر: وی با یادآوری این امرشروع میکند که سال ۱۹۰۱ آکادمی سوئد اولین جایزه نوبل ادبیات را به سالی پرودوم شاعر فرانسوی –که امروز به سختی به یاد آورده میشود- اهدا کرد اما هرگز فاش نشد که آکادمی قصد داشت این جایزه را به لئو تولستوی یا امیل زولا بدهد و پس از آن هم در ۱۶ سال بعدی با وجود نامزد بودن تولستوی آکادمی ظاهرا به دلیل «روح نیمه عقلگرایانه و نیمه عرفانی» او با وی مخالفت کرد و در واقع به دلایل ایدئولوژیک از دادن جایزه به این نویسنده بزرگ خودداری کرد.
این روزنامهنگار در ادامه به عینی نبودن جوایز اشاره میکند و با این استدلال که – هر جایزهای که صرفا عینی نباشد، مانند مدال طلای دوی صد متر که عینی است- ممکن است به برندگانی مشکوک اهدا شود. همان طورکه سال ۱۹۴۲ «همشهری کین» اسکار بهترین فیلم را به «دره من چه سبز بود» باخت و همواره این استدلال در این موارد مطرح میشود که حتی عاقلترین هیات منصفه هم میتواند انتخابی نادرست انجام دهد و این امتیاز خطاپذیر بودن چیزی است که آکادمی سوئد ممکن است از آن سوءاستفاده کرده باشد.
وی یادآوری میکند که با گذشت زمان فهرستی بزرگ از نامهایی چون رودولف اوکن، پل هیس، ولادیسلاو ریمونت، اریک اکسل کارلفلد، ورنر فون هایدنستام، وینستون چرچیل، پرل اس. باک و داریو فو، به پرودوم در نوبل تاریخ ادبیات پیوستند تا برندههای مشکوک را تشکیل دهند و فهرستی متشکل از جویس، پروست، چخوف، موزیل، وارتون، وولف، کافکا، برشت، بورخس، آخماتووا، ریلکه، اورول، لورکا، تواین، بالدوین، آچهبه و موراکامی آنهایی هستند که باوجود ارزش آثارشان موفق به کسب نوبل نشدند.
وی با این استدلال به سراغ جایزه امسال میرود و مینویسد: در ماه اکتبر، آکادمی سوئد این فرصت را خواهد داشت که با انتخاب رشدی هم سابقه خود را در نادیده گرفتن چهرههای درجه یک پاک کند و هم به اصلاح تردید رقتانگیز خود در دفاع از ارزشهایی که باید از آن دفاع کند، کمک کند.
رمنیک مینویسد: در اواسط دهه ۱۹۸۰، شاهکارهای سلمان رشدی- «بچه های نیمه شب» و «شرم» - به فارسی ترجمه شده بودند و در ایران به عنوان مظهر ضد امپریالیسم مورد تحسین قرار گرفتند. همه چیز در ۱۴ فوریه ۱۹۸۹ و زمانی که آیتالله خمینی «آیات شیطانی» را کفرآمیز خواند و آن را محکوم کرد تغییر کرد و فتوای مرگ نویسنده صادر شد و به دنبال آن کتاب سوزی و تظاهرات علیه رشدی از کراچی تا لندن به راه افتاد.
در ادامه وی از مسیری که رشدی در این مدت طی کرد یاد میکند و مینویسد: رشدی که هرگز نمیتوانست چنین واکنشی را پیشبینی کند، بیشتر دهه بعد را در مخفیکاری و تحت مراقبت شدید گذراند. اما از جمله اقدامات بزدلانه آن زمان، امتناع آکادمی سوئد از صدور بیانیه ای در حمایت از رشدی بود و آکادمی بیست و هفت سال صبر کرد تا فتوا را به عنوان «نقض جدی آزادی بیان» محکوم کند.
رمنیک تاکید میکند که رشدی اما هرگز از نوشتن دست نکشید و در نهایت از موقعیت بسیار منزوی خود بیرون آمد و تدریس و سخنرانی را از سر گرفت و باید گفت هیچ کس در عصر ما به اندازه وی به صورتی خستگی ناپذیر از آزادی بیان دفاع نکرده است.
وی در ادامه نوشته است: رشدی هفتاد و پنج ساله است. اگرچه رهبر کنونی ایران، آیتالله علی خامنهای، عملاً فتوای علیه وی را در سال ۲۰۱۷ تجدید کرد، اما به نظر میرسید این فرمان باقدرت تعقیب نمیشود. رشدی وقتی در انظار عمومی ظاهر میشد تقریبا هرگز محافظی همراه خود نداشت تا این که اوایل این ماه، پس از اینکه برای سخنرانی در غرب نیویورک روی صحنه رفت، مرد جوانی با نقاب سیاه به او حمله کرد و چندین ضربه چاقو به او زد. جراحات رشدی شدید است و به گفته مدیرش، اندرو ویلی، نیازمند یک دوره بهبودی طولانی مدت است.
در مقاله نیویورکر در نهایت چنین نتیجهگیری میشود: رشدی به عنوان یک هنرمند ادبی به شدت مستحق دریافت جایزه نوبل است و این مورد تنها با نقش او به عنوان مدافع سازش ناپذیر آزادی و نماد انعطاف پذیری بیشتر می شود و آکادمی سوئد پس از همه انتخابهای گیجکنندهاش، این فرصت را دارد که با پاسخ دادن به زشتی حکم اعدام صادر شده توسط یک دولت؛ با اهدای جایزهاش و شأنی که این جایزه دارد، همه روحانیون، مستبدان و عوام فریبها - از جمله خود ما - را مورد سرزنش قرار دهد.
اما پیش از رمنیک این موضوع را برنارد آنری لوی نظریهپرداز فرانسوی بار نخست و پس از حمله به رشدی طرح کرد. وی که برای تاکید بر مداخله نظامی فرانسه در لیبی برای سرنگونی رژیم قذافی و کشته شدن بیش از ۳۰ هزار شهروند لیبیایی در این ائتلاف شناخته میشود، نوشت باید با دریافت نوبل غرامت همه فشاری که رشدی متحمل شده پرداخت شود و بدون توجه به این که نام وی در فهرست نامزدهای نهایی امسال نوبل هست یا خیر، این جایزه را دریافت کند. انتشار مقاله «نیویورکر» گام بعدی در این راستا بود.
با این حال به نظر میرسد این سخنان چندان موفقیتی کسب نکرده و در مخالفت با این نظر، اظهارنظرهای دیگری هم شده از جمله سایت معتبر لیترری سالن که مینویسد: در مورد اینکه آیا رشدی شایسته دریافت نوبل است یا خیر شاید برخی به نقش او به عنوان مدافع سازشناپذیر آزادی تاکید کنند؛ اما شمار بیشتری منتظرند تا نوبل برمبنای شایستگی در ادبیات تصمیم بگیرد و به نظر میرسد دستاورد وی در این زمینه به همین راحتی قابل اثبات نباشد و خیلیها او را در دهه ۱۹۹۰ به عنوان نویسنده بیشتر قبول داشتند.