به گزارش مشرق، «به تعداد آدمهای روی زمین راه برای رسیدن به خدا هست». حتی اگر فیلم سینمایی «مارمولک» را ندیده باشید بهاحتمال زیاد بارها و بارها این جمله را در فضای مجازی دیده و شنیدهاید. من از این جمله وام میگیرم و میگویم «به تعداد همه آدمهایی که در جنگ و انقلاب شرکت کردهاند روایتهای نشنیده هست.» سالیان سال است که مجموعههای فرهنگی و بسیاری از ناشران با دغدغه انقلاب اسلامی، کتابهایی با محوریت انقلاب و دفاعمقدس تولید کردهاند و این کار ادامه خواهد داشت.
درست است که همه این کتابها ارزش یکسانی ندارند و حتی برخی از آنها حاصل کتابسازی هستند و محتوای قابل توجهی ندارند اما نفس این کار نهتنها خوب و مفید است بلکه لازم و ضروری است. مخصوصاً در این دوره که جنگ، جنگ روایتهاست. هرکس که روایتهای بیشتر و تأثیرگذارتری داشته باشد پیروز میدان است.
در این جنگ فقط «چه روایت کردن» مهم نیست بلکه «چگونه روایت کردن» اهمیت بیشتری دارد. فاصله مخاطب با سوژه هم میتواند در باورپذیری آن تأثیرگذار باشد. مثلاً روایتهای دستاول طبیعتاً باورپذیری بیشتری دارند. مثل کتاب «روزهای جنگی سعید» که بیواسطه توسط سعید بلوری، رزمنده گردان تخریب لشکر۲۷محمد رسولالله(ص) روایت شده است.
تا جایی که من دیدهام و مطالعه کردهام عمده روایتهای دفاعمقدس مختص افراد غایب است؛ یعنی شهدا. فرماندهان شهید یا رزمندگان تأثیرگذار و حتی رزمندگان گمنامی که به وسیله کتابها به مخاطب شناسانده شدند. اکثر این کتابها حول محور شخصیت این افراد میچرخد. اینکه او چگونه آدمی بود و چه کرد. اینطور کتابها چون بیشتر شخصیتمحور هستند تا حادثهمحور ممکن است به ورطه تکرار بیفتند یا ممکن است که در تألیف کتاب از اطلاعات غیرضروری استفاده کنند. مثلاً بخش قابلتوجهی از کتاب به کودکی شخصیت اصلی اختصاص پیدا میکند. درصورتی که مخاطب روایتهای دفاعمقدس بیش از شناخت شخصیتها تشنه شنیدن وقایع است. اما از آن مهمتر تشنه شنیدن از عملیاتهاست. از پشتصحنه عملیات گرفته تا بازگشت شهدا و اثرات آن عملیات. خود من شخصاً زندگینامه یک فرمانده شهید را به طمع رسیدن به لحظههای حساس جنگ میخوانم.
در نگاه اول بهنظر میرسد روزهای جنگی سعید درباره یک رزمنده است. اما درواقع این رزمنده راوی اتفاقاتی است که در طول جنگ برای او رخ داده است. سعید بلوری فقط نقطه پرگار ماجراست. او در نقطهای ایستاده و حوادث، پیرامون او رخ میدهند. او در اکثر ماجراها حضور دارد و خودش عامل برخی از ماجراهاست اما مهم ماجرایی است که اتفاق میافتد نه شخص سعید بلوری. ماجراهایی که همه به نوعی به جنگ مربوط میشوند؛ از آموزش نظامی گرفته تا شرکت در عملیات. او درباره خانواده و زندگی خصوصیاش حرف زیادی نمیزند که بهنظر من یکی از بزرگترین محسنات کتاب همین است. فصل مربوط به کودکی و نوجوانی راوی چیزی کمتر از ۵ درصد کل روایت کتاب است که حتی در آن حجم کم هم اطلاعات کمتر شنیده شدهای درباره آن دورهخاص(حوادث مربوط به انقلاب) به مخاطب ارائه میدهد. مثلاً جمع کردن پارچه و دواگلی از خانهها برای رساندن به بیمارستان و رسیدگی به مجروحان. من برای اولینبار چنین چیزی را در بین روایتهای انقلاب مواجه شدم. یا مثلاً فروختن عکس امام(ره)؛ «بعضی روزها فردی با ماشین فولکس، عکسهای امام خمینی(ره) را به محل میآورد؛ انواع عکسهای امام(ره) در فرانسه و جاهای دیگر، مثل عکسی که ایشان کنار درخت نشسته بود. ما از او تعداد ۵۰ تا عکس به قیمت یک اسکناس دو تومانی میخریدیم، بعد در محل میچرخیدیم و میگفتیم: «عکسهای جدید امام(ره)» و آن را ۲ ریال میفروختیم.»
یکی دیگر از ویژگیهای این کتاب نداشتن نویسنده است. یعنی کسی نیست که منتقد او را روی صندلی داغ بنشاند و نقاط ضعف و قوت کتاب را برایش ردیف کند. یک شخص مشخص که مسئولیت کتاب را قبول کند. در شناسنامه کتاب مقابل اسم محقق و نویسنده نوشته شده «گروه تحقیقاتی فتحالفتوح» و در خط بعد از مشاور تألیف و ویراستاران نام برده است. بین ما ایرانیها که کارگروهی چندان طرفدار ندارد تولید چنین کتابی قابل تقدیر است. مخصوصاً که کتاب کاملاً لحن دارد و از نظر نثر و فصلبندی یکدست است. اگر کسی بدون توجه به شناسنامه کتاب، آن را بخواند متوجه نمیشود که این اثر یک نویسنده واحد نداشته است.
در تمام طول روایت مخاطب فقط صدای راوی را میشنود. انگار که خود راوی روایتهایش را مکتوب کرده است. یک راوی که تن بهخودسانسوری نداده است. او هم دلاوریها را روایت کرده، هم کموکاستیها و هم شیطنتها و سرپیچیها را. در فیلم و سریالهای دفاعمقدس معمولاً آدمها مرزبندی دارند. یک نفر عابد و زاهد است. یک نفر لوده و تنبل. یک نفر شجاع و یک نفر ترسو. اما روایت سعید بلوری چیز خلاف آن چیزی است که معمولا در فیلم و سریالها دیدهایم. یک نفر در عین عابد و زاهد بودن میتواند با شیطنتهایش یک پادگان را به هم بریزد و یک نفر در نهایت شجاعت در یک موقعیت خاص میترسد. یک فرمانده در نهایت سختگیری میتواند از غصه رزمندگان تحت امرش گریه کند و... او در این کتاب چهرهای متفاوت از جنگ را به تصویر کشیده است. تصور ما از جنگ همیشه تیر و ترکش و تفنگ و خمپاره است. اما رزمندگان همه ۸ سال جنگ را مشغول جنگیدن نبودند. حتی گاهی از بیکاری و بیبرنامگی در پادگانها کم حوصله میشدند و مجبور میشدند به هر طریقی سر خودشان را گرم کنند. فیتیله شیطنتها و بازیگوشیها معمولاً در این مواقع روشن میشدهاند. در فیلم و سریالهای دفاعمقدس سهم آموزش را هم همیشه نادیده میگیرند.
یک بار یک نوشتهای درباره ترس خواندم که بعد از مدتها هنوز در ذهنم حک شده است. شجاعت نترسیدن نیست، مقابله با ترس است. سعید بلوری هم از ترسهایش گفته و هم از مقابله با ترسها. او نماینده نسلی است که از مرز ترس عبور کردند و شجاعانه در برابر دشمن سینه سپر کردند. ایکاش تا این نسل هستند و نفس میکشند به سراغ تکتکشان برویم و روایتهای دستاول را ثبت و ضبط کنیم. چون خواهناخواه روزی میرسد که آخرین نفر از این نسل هم چهره در نقاب خاک میکشد و اگر روایتهای دستاول ثبت و ضبط نشوند دیگران به جای ما روایت خواهند کرد.
*فاطمه سلیمانی _ کارشناس ادبی / روزنامه همشهری