به گزارش مشرق، اتفاقات اخیر در فضای هزاررنگ مجازی و در ذهن بعضی، چنین چیزی را به وجود آورد که «کشور شاهد یک نهضت اجتماعی منتهی به انقلاب» است. هرچند انقلاب، واجد مختصات و نشانههایی است که حتی اعتراض منهای اغتشاش هم بدان شباهتی ندارد و به منظور اصلاح ساختار فعلی رخ میدهد. با این حال به منظور بررسی اصالت ادعای «انقلاب بودن اعتراضات اخیر»، بدون آنکه پیشداوری و سوگیری داشته باشیم با سهیل احمدی، مدرّس پژوهشگر حوزه فرهنگ و اندیشه گفتوگو کردیم تا ببینیم اتفاقات کف خیابانهای ایران در مهرماه ۱۴۰۱ چقدر به یک «انقلاب» شباهت دارد.
دیگر انقلابی رخ نخواهد داد
عدهای معتقدند اتفاقات اخیر منتهی به یک انقلاب خواهد شد. آیا میتوان این ادعا را پذیرفت که در حال حاضر ما با یک نهضت انقلابی روبهرو هستیم؟
در این مورد چند نکته قابل توجه و تأمل است. موضوع مهمی که جنبه جامعهشناختی دارد و از بین نظریاتی که تا الآن در مورد شورشها و انقلابها داده شده، نظریه مختار افرادی مثل ساموئل هانتینگتون هم هست و آن این است که اساساً انقلابی دیگر رخ نخواهد داد. به این معنا که جوامع، دیگر ظرفیت انقلاب کردن را ندارند؛ بلکه تنها سیاست نظام و حاکمیت کشورها تغییر میکند. این چیزی است که غربیها در مورد انقلابها بدان معترفاند. اگر نگاهی هم به تاریخ اخیر بیندازیم، خواهیم دید که در چند سال گذشته، کشوری نبوده که در آن یک انقلاب اجتماعی رخ بدهد و نظام سیاسی آن به کلی تغییر کند. حتی کشورهای ضعیف که ساختار سیاسی سطح پایینی هم دارند، دیگر توسط انقلابها سرنگون نمیشوند، چه رسد به کشورهایی که ساختار و ارکان سیاسی پیچیده و محکمی دارند مثل ایران.
ساموئل هانتینگتون
جنبشی که یک رهبر ندارد!
حال در پاسخ به سؤال اصلی که آیا اتفاقات اخیر را میتوان یک نهضت اجتماعی منتهی به انقلاب دانست یا خیر، باید قدری تأمل و توجه کرد. پاسخ کلی به سوال «خیر» است؛ چرا که علت اول، نداشتن یک رهبر در اتفاقات اخیر بود. مردم (بالاخص نسل جوان) ایران شاید سلبریتیها را دوست داشته باشند، اما حقیقت ماجرا این است که در بزنگاههای تاریخی، مردم مرجع خود را سلبریتیها قرار نمیدهند. این موضوعی است که بسیاری درک نمیکنند و تصور اولیه بر این است که مرجعیت فکری را سلبریتیها در بین تمام اقشار جامعه در دست گرفتهاند. حقیقت ماجرا این بود که اگر مردم میخواستند سلبریتی را به عنوان رهبر قبول کنند، باید به کف میدان میآمدند، چرا که آنان جزو پرچمداران اصلی مخالفت با حاکمیت در اتفاقات اخیر بودهاند؛ در صورتی که در شرایط فیزیکی مردم با آنها همراهی نکردند. حداکثریترین رقمی که بهدست آمده، میگوید تنها ۶۹ هزار نفر به کف خیابانها آمدهاند. آیا میتوان مدعی شد که مردم به حرف سلبریتیها گوش داده و در حال مبارزه با نظام هستند؟
سبک مبارزه انقلابی نبود، شورش بود
سبکی هم که در این چند روزه شاهد بودیم، بیش از آن که شبیه یک نهضت و جنبش اجتماعی باشد شبیه یک شورش بود. چند نفری به خیابانها بیایند، سطل زباله، اتوبوس و معابر را به آتش بکشند، به شکل سازماندهی شده در بین معابر تقسیم شوند و وقتی یک محله و محیط را ناامن کردند، سراغ محله و محیط دیگری بروند. این یعنی دقیقا آنان یک حرکت شورشی را دنبال میکنند؛ نه انقلابی.
۸۸ با آن همه طول و تفصیل نهضت اجتماعی نبود، تکلیف اتفاقات اخیر دیگر روشن است
فتنه ۸۸ را عدهای نهضت اجتماعی میدانند؛ هر چند که من به این موضوع اعتقادی ندارم، اما به هر حال در آن اتفاق اولاً افرادی که به خیابانها میآمدند، گوش به فرمان یک شخص بودند تا زمانی که او بیانیه میدهد کنش و واکنش خود را تنظیم کنند. ثانیاً از ابتدا دست به شورش و آتش زدن معابر نزدند. با این حال عرض کردم بنده این اتفاق را یک نهضت اجتماعی نمیدانم، دیگر چه رسد به اتفاقات اخیر!
فتنه سبزِ سال ۸۸
بیرون نشستهاند و میگویند لنگش کن
نکته بعدی این است که انقلاب، یک حرکت درونی است؛ یعنی اگر قرار است رهبری داشته باشد و حرکتی آغاز شود باید از درون باشد. کسانی باید باشند که به عنوان سردمداران نهضت اجتماعی هزینه مبارزه دهند و خطرات را به جان بخرند؛ در صورتی که اتفاقات اخیر کشور این ویژگی را نداشت و همگی شاهد بودند که اتفاقات از بیرون از کشور و توسط افراد خارجنشین و رسانههای وابسته به دیگر کشورها کنترل و هدایت میشد.
دعوا سر حجاب نیست، دعوا جای دیگری است
نکته بعدی این است که دعواهای اخیر سر موضوعی است که تقریبا میتوان گفت در ایران حل شده است. مسأله حجاب برخلاف تصور عدهای که آن را حلنشدنی و چالش همیشگی میدانند، موضوعی است که در کشور حل شده و اکثریت زنان پذیرفتهاند که با پوشش عرفی در جامعه حضور پیدا کنند و در این امر زنان ملت ما با یکدیگر جنگی ندارند. اتفاقاً شاهد هستیم که زن چادری در بهترین و کاملترین پوشش با خانم مانتویی با کمترین پوشش در کنار همدیگر زندگی میکنند. اما دعوای اخیر در جای دیگر است؛ دعوا در دنیای رسانه و فضای دیجیتالی است؛ نه در کف میدان. به هر حال همه اطرافیان و بستگان ما که شخصیتهای حزباللهی و مذهبی نیستند، اما با این حال با یکدیگر زندگی میکنند و روابط خود را برقرار میسازند. حجاب مهم هست و موضوع فرهنگی قابل توجهی هم خواهد بود. اتفاقا در مواقعی زخم کاری هم میزند؛ منتها به این شدتی که بخواهد به یک بهانه برای نهضت اجتماعیِ منتهی به انقلاب تبدیل شود، تصور غلطی است!
لات هم لاتهای قدیم
پس این جوّ حاکم در فضای فکری و روانی مردم از کجا نشأت میگیرد؟
چهار لایه از اتفاقات اخیر حمایت کردند: اول کسانی هستند که آموزش دیدهاند و روی آنها سرمایهگذاری خاص شده بود. البته نمیتوان گفت همه کسانی که بیرون آمدند از این قبیلاند؛ چون به هر حال دشمن تمام پول خود را یکجا خرج نمیکند و تمام تخممرغهایش را در یک سبد نمیگذارد. لایه دوم، اراذل و اوباش جدیدی هستند که به میدان آمدند که من اسمشان را میگذارم شعبان بیمخهای نسل جدید! کسانی که بر عکس لاتهای قدیم، نه مرام و معرفت خاصی دارند، نه هیکل ورزیده و ورزشکاری! بلکه تنها دلخوشیِشان این است که موادی مصرف کنند و جایی را ببندند و شورشی بکنند.
لایه سوم، کسانی هستند که جرأت حضور در کف میدانها را ندارند، اما گویی اگر یک بچه بسیجی شهید بشود یا زندان اوین آتش بگیرد، قند در دل اینها آب میشود و خوشحال میشوند. لایه بعدی کسانی هستند که با توجه به فشارهای اقتصادی و معیشتی که در چند سال گذشته در کشورمان به وجود آمده است، واقعا معترضاند. این افراد به خیابانها آمدند و معترض هم بودند، اما رفته رفته با توجه به انحرافی که در مسیر این اعتراضات رخ داد، خود را از صف شورشیان جدا کردند. مسأله این افراد، معیشت است؛ نه اینکه یک خانم برهنه شود و شعار «زن، زندگی، آزادی» سر دهد. در مورد لایه سوم، افرادی که جرأت بیرون آمدن ندارند، با هر اتفاقی که در کشور میافتد سودای انقلاب در سر میپرورانند و توهم این را دارند که اکثریت مردم هم مثل خودشان فکر میکنند. دلیل هم واضح است، آنها متاثران از عرصه مجازی و فضای اینترنت هستند.
مردم ایران نسبتی با این اتفاقات ندارند
نکته مهم دیگری که ذات یک نهضت اجتماعی است، مردمی بودن و حضور و تعداد مردم است؛ چیزی که ما در اتفاقات اخیر در واقعیت جامعه و حقیقت عینی شاهد نبودیم. نگاه واقعی، مردم دعواهای سیاسی نیست. بعضی فکر میکنند که دغدغه این روزهای مردم، تحولات سیاسی کشور و انقلاب یا دفاع از انقلاب است؛ در صورتی که حقیقت جامعه این است که مردم به این موضوع توجهی ندارند. مردم ما از دعوا خسته شدهاند. اگر از اکثریت افراد جامعه پرسش کنیم، خواهیم دید که آنان از اتفاقات اخیر ناراحتند؛ به این علت که مانع کسب و کار آنها شده است. این حقیقت جامعه است. جامعه خود را نمیخواهد درگیر چنین دعواهایی بکند؛ چون میداند که خسارتش به خودش برمیگردد.
سلبریتیها جدیجدی باورشان شده بود نظام رفتنی است!
یک سوال مهم که پیش میآید، این است که چرا آنقدر سلبریتیها صحنهگردان اتفاقات اخیر بودند و با ادبیات تندی در فضای مجازی نسبت به حاکمیت و نظام موضعگیری میکردند؟
شاید علت را اینطور باید بیان کرد که آنان فریبخورده جنگ شناختیای هستند که خودشان شروع کردند. سالها در فضای مجازی و سریالهای ساخته شده القا کردند که مردم نظام را نمیخواهند و سختی و رنج ما از این کشور است. حالا که بهانهای پیش آمد، خودشان فریبخورده این تصور ساختگی شدند. گویی باورشان شده است که به زودی کار نظام تمام است و تا فردا نظام سقوط خواهد کرد. پس منِ سلبریتی فلان توییت را میزنم و ترسی ندارم چرا که سرنگونی جمهوری اسلامی نزدیک است.
مردم از مسئولین توقع برخورد مقتدرانه با صحنهگردانهای شورش را دارند
در این باره نکته مهمی که مسئولین و حاکمیت بدان باید توجه کند، روایت پس از بحران است. اگر ما از بحران فهم صحیح پیدا کردیم، باید آن را در عمل خود نشان بدهیم. به طور مثال اگر باور داریم که اتفاقات اخیر نهضت اجتماعی نیست و یک شورش سازماندهی شده و هدایت شده از سوی کشورهای بیگانه است، باید با صحنهگردانهای آن که فلان بازیگر و فلان فوتبالیست بوده است و هنوزم که هنوز است، فعالیت خود را ادامه میدهد و دست به تشنج فضای روانی مردم میزند، برخورد شود! مردم از نظام و مسئولین برخورد مقتدرانه میخواهند. میخواهند این قضیه به شکل کامل جمع شود. در این رابطه حاکمیت تعارف و مماشاتی نباید به خرج دهد و صراحتاً باید موضعگیری خود را بیان کند و بیان این موضعگیری همانطور که عرض شد در عمل مسئولان است.
متاسفانه ذهنیتی که در بین بسیاری از مسئولین به وجود میآید، این است که اگر با فلان شخصیت بخواهیم برخورد بکنیم، احتمال دارد ناآرامی در شهرها دوباره آغاز شود. به عقیده من این ذهنیت را کسانی دارند که رسانهزده هستند و به مسئولین مشاوره میدهند یا مسئولینی که خود در فضای مجازی حضور دارند و رسانهزده هستند.
اگر سلطنتطلب، منافق و تجزیهطلب دست به دست هم بدهند، باز هم عُرضه اداره ایران را نخواهند داشت
شما فردای بعد از جمهوری اسلامی را چگونه تصور میکنید؟
در ارتباط با این سوال باید گفته شود که اپوزیسیون جمهوری اسلامی عرضه اداره کشور و برپایی یک نظام سیاسی را ندارد. به اعتقاد من اگر سلطنتطلب، منافقین، کومله و گروههای تجزیهطلب همگی با هم متحد شوند نه عرضه اداره کشور را دارند و نه اصلاً کمّیت و تعدادشان به قدری است که بتوانند نظام سیاسی ایران را هدایت و کنترل کند.
جالب است که این افراد به خودشان هم رحم نمیکنند! در تجمعاتی که سر اتفاقات اخیر در خارج از کشور برگزار شد، دیدیم که چگونه به جان هم افتاده بودند و همدیگر را میزدند! این افراد تمدن ندارند، بلکه به جای آن توحّش دارند و البته مردم ایران هم این موضوع را به خوبی درک میکنند و حاضر نیستند زندگی و امنیت خود را به چنین افرادی بسپارند. سر فتنه اخیر و شورشهایی که در شهرهای ایران اتفاق افتاد، دشمن تمام ظرفیت خودش را به کار گرفت و بعد از ۱۰ سال جنگ شناختی و آوردن این همه ظرفیت به میدان، نتیجه آن شد که مردم فهمیدند این افراد لیاقت و شایستگی و رهبری اداره ایران را نخواهند داشت. مردم ما به خوبی متوجه هستند که این قسم آدمها صلاحیت اداره ایران را ندارند.