متن کامل این یادداشت به شرح ذیل است:
موضوع غیر متعارفی که در این زمینه شاهدیم، نفی کارکردها و دستاوردهای اصلاحطلبان در چهار دهه گذشته در این بیانیه توسط خودشان است. در حالی که کارنامه نظام دینی در ایران در برگیرنده فعالیتهای احزاب و گروههای مختلفی است که طی چهار دهه و اندی با رأی مردم به روی کار آمدهاند، بیانیهنویسان علاوه بر سیاهنمایی مطلق در مورد رقیب، به خود زنی نیز پرداختهاند؛ چنین رویکردی در صدد است تا ناکارآمدی پررنگ نظام سیاسی ایران را القا کند. برای نمونه، در مورد حقوق بانوان کشور گامهای بلندی در دوران دولت اصلاحات برداشته شد.
همچنین در دوران دولت تدبیر و امید از یک سو و دولتهای «سازندگی» و «بهار» از سوی دیگر در این زمینه اقدامات شایسته توجهی صورت گرفت؛ بر این اساس، امروز درصد ورودی بانوان به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی بیشتر از مردان است و بسیاری از محدویتهای رشتههای دانشگاهی که در گذشته مردانه تشخیص داده میشد برداشته شده است، جمع قابل توجهی از پژوهشگران بزرگ کشور را بانوان تشکیل میدهند و ریاست بسیاری از شرکتهای دانش بنیان بر عهده آنان است، به همین ترتیب خانمها جای خود را در مدیریت کلان اجرایی باز کردهاند. حتی در دوران دولت «بهار» مجوز حضور بانوان در ورزشگاهها داده شد که برخی نظرات دلسوزانه مبنی بر نامناسب بودن محیط (به دلیل حاکمیت رفتارهای هنجار شکنانه) اجرای آن را به تأخیر افکند، هر چند وقتی قشری از بانوان کشور این امر را تبعیض و اعمال محدویت میدیدند دیگر خیرخواهی معنا نداشت؛ بنابراین در حالی که گامهای بلندی در جهت ارتقای شأن و منزلت بانوان در کشور برداشته شده که بخشی از آن مربوط به اصلاحطلبان است، چرا بیانیهنویسان میبایست حجم سنگینی از دستاوردهای مثبت را به هیچ وجه نبینند و برخی مطالبات قشر محدود همچون سلف سرویس مشترک، حضور در استادیومهای ورزشی و... را مبنای قضاوت قرار دهند؟! دلیل این میزان سیاهنمایی از سوی نیروهای طرفدار حکمرانی غرب را صرفاً باید در یک رویارویی، فهم کرد.
کشورهای سردمدار سرمایهداری و حامی صهیونیستها در جریان رخدادهای اخیر به صورت تمام قد به میدان آمدهاند تا ایران را با توسل به شیوههای مختلف غیرانسانی (تحریم، اعمال تروریستی، تجزیهطلبی و...) دچار از هم پاشیدگی درونی سازند. جوانان و به طور کلی دلسوزان و فعالان این دیار در این رویارویی دو گزینه پیش رو دارند: مقاومت یا تسلیم. با این سیاهنمایی معلوم است که بیانیهنویسان جامعه را به سوی چه گزینهای رهنمون میسازند.
برخی شعارها نیز مفهوم روشنی ندارد و حاکی از دانشی که یک جبهه سیاسی باید از آن برخوردار باشد نیست. برای نمونه: «تحقیر شهروندان متکثر» یا «سرکوب شدید دیجیتال» و... ما جامعه متکثر داریم، اما شهروند یا شهروندان متکثر خیر. سرکوب شدید دیجیتال نیز معلوم نیست چگونه ابداع شده تا در لابلای شعارهای پی در پی دیگر، خواننده را بیشتر مقهور خود سازد!
همچنین بیانیه نویسان معلوم نیست با استناد به اظهارات چه کس یا کسانی توجه به سخن حق معترضان و منتقدان را عامل براندازی نظام قلمداد کردهاند که بر پایه این ادعای مجعول، حاکمیت را به تجربیات تاریخی و منطقهای ارجاع دادهاند؟ در این زمینه باید گفت که اولاً همه دستاندرکاران و تصمیمسازان کشور بر شنیدن سخن مصلحانه تأکید دارند؛ حتی بر اصلاح فوری خطاهای انسانی در مقام حفظ نظم و امنیت. ثانیاً تجربه محمدرضا پهلوی و قذافی که به غرب اعتماد کردند و به آغوش آن پناه بردند بیشتر شایسته توجه اصلاحطلبانی است که در مجلس ششم بیانیه موسوم به جام زهر را امضا و نظام را به تسلیم در برابر تهدیدات و هجمههای قلدرمآبانه بوش پسر دعوت کردند و امروز در چرخشی یکصد و هشتاد درجهای مجذوب دستاوردهای مدنی، دمکراسی و حقوق بشر غربند. ثالثاً کسانی که در این بیانیه سعی وافر در فروکاستن نقش بیگانگانی دارند که آشکارا از تجزیه و نابودی ایران سخن میگویند بیش از همه محتاج درک شرایط کنونی و تاریخیاند. در این زمینه همچنین باید یادآور شد برخلاف ادعای مطرح شده که: «جبهه اصلاحات ایران ضمن حمایت از پیام اخیر سید محمد خاتمی باور دارد...» جهتگیریها و رویکردهای بیانیه جبهه اصلاحات ایران با بیانیه آقای خاتمی تطبیق ندارد: «در همه حال انتقاد و اعتراض باید متوجه نفی خشونت هم باشد و نباید خود به خشونت آلوده شود. مخصوصاً در شرایطی که بدخواهان ایران و ایرانی در بیرون مرزهای کشور با حربههای غیر انسانی مانند تحریم و یا تشویق خشونت برای بهرهگیری از خون پاک جوانان کشور امیدهای واهی در سر دارند.»(سید محمد خاتمی، پنجم آبان 1401)
آقای خاتمی در این بیانیه هم صف متوسلان به خشونت بیانی و رفتاری را از منتقدان جدا ساخته و هم حرکتهای خشونتمحور دشمن و بدخواهان در کمین نشسته را کاملاً پر رنگ کرده است؛ رویکردی که در بیانیه جبهه اصلاحات ایران نمیتوان از آن سراغ گرفت.
در آخرین فراز از این مقال باید گفت بیانیهنویسان، متأسفانه سه هدف را فرصتطلبانه دنبال کردهاند:
1ـ از مطالبات صنفی و بعضاً رفتارهای فرومایه خواستهاند یک حرکت فرانسلی، فراجنسی، فرامنطقهای، فراطبقاتی و فراقومی و... بسازند که باید گفت با بیانیهای شعاری تحقق چنین امری تصوری سراب گونه است.
2ـ چانهزنی بر سر قدرت و سهمخواهی در حرکتی که در آن هیچ نقش نداشتند و بعد از پنجاه روز عقب افتادگی با یک بیانیه اسماً تحلیلی در پی ماهی گرفتن از آب گل آلود بر آمدند.
3ـ تهدید توأم با ادبیات تهاجمی و انشانویسی و بازی با الفاظ برای باز شدن راه تغییرات ساختاری و تضعیف قانون اساسی (که البته اصلاح آن چارچوب قانونی خود را دارد) آیا ظرفیت اقناع عقلای کشور را داراست؟ پاسخ این پرسش نیز کاملاً روشن است.
ایران قوی با محوریت «توجه به قابلیتهای خود در عرصه فکری و نظری، مشارکت همه اقشار در تصمیمسازیها و توجه به دیدگاههای اصلاحی همه دلسوزان با گرایش مختلف، اما پایبند به قانون و مصالح ملی» راه خویش را علیرغم عداوتورزیها و دشمنیها پیش خواهد برد و آبدیدهتر خواهد شد؛ طبعاً در این مسیر پر تلاطم جایی برای فرصتطلبی و فرصتطلبان نخواهد ماند.