به گزارش مشرق، تازه یک ماهی میشد که سلمان از محله فلاح اثاثکشی کرده و در منزل جدیدش واقع در محله حکیمیه تهران ساکن شده بود. اما این نقل مکان موجب نشده بود که او محل قبلی خود را رها کند و همچنان نسبت به آرامش و امنیت مردمش احساس مسئولیت میکرد.
۱۶ مهر وقتی از طرف بسیج خبر دادند در منطقه فلاح عدهای اغتشاشگر دست به ایجاد نامنی زدند و مردم آنجا برای بیرون آمدن از خانه دست و دلشان میلرزد، همراه برادرش محمدعلی و تعدادی دیگر از رفقای بسیجی خود فورا به آنجا رفت و بساط اغتشاشگران را در دقایقی کوتاه جمع کردند.
سلمان چند سال پیش از این عزم رفتن به سوریه داشت تا مدافع حرم شود، اما گویا قسمت اینطور برایش رقم خورده بود که در قلب پایتخت باشد و به قول حاج قاسم، مدافع حرمی به نام ایران شود. این چنین شد که سرانجام روز ۱۶ مهر سال ۱۴۰۱ توسط اغتشاشگری که صورت و قلب او را هدف قرار داده بود خون پاکش به زمین ریخت و شد شهید مدافع امنیت.
دیدار سوم؛ منزل سلمان و روح الله امیراحمدی
برای سومین بار قرار بود با تعدادی از خانواده شهدا همسفر شوم و این بار به دیدار خانواده شهیدان سلمان و روح الله امیراحمدی برویم. مادر و همسر سلمان را در دیدار با خانواده شهید روح الله عجمیان دیده بودم. چه مادر ـ که حالا سنی از او گذشته بود و داغی دیگر هم بر دل داشت ـ و چه فاطمه خانم ـ که تازه یک سالی میشود دهه سوم زندگی خود را آغاز کرده ـ هر دو از آرامشی برخوردار بودند که بسیار رشک برانگیز بود.
ساعت ۲ و ۳۰ دقیقه بعدازظهر وقتی همه کسانی که قرار بود امروز میهمان این خانواده شوند، جمع شدند، زنگ خانه را زدیم و وارد شدیم. تصاویر سلمان همچنان مقابل در نصب بود و پیش از رفتن به داخل ناخودآگاه با او چشم در چشم شدیم.
واکنش فرزند شهید سلمان به وقایعی که پیرامونش میگذشت
معصومه ابراهیمی، مادر و فاطمه اسلامیفر همسر سلمان برای خوشامدگویی به میهمانها میآیند، اما محمدصالح که هنوز وقت مدرسه رفتنش نشده و عباس که هنوز کلمه بابا را نمیتواند به درستی تلفظ کند، بازیگوشانه به پر و پای مادر میپیچند و میخواهند حواسش را به آنها بدهد. محمدصالح از مادر میخواهد تا تبلت را برایش روشن کند و گویی به عمد سعی میکند برایش مهم نباشد این جماعت برای چه به خانهشان آمدهاند. از فاطمه خانم میپرسم: محمد صالح این روزها چه میکند؟ او با تایید حرف من میگوید: پسرم کاملا درک میکند چه اتفاقی افتاده و پدرش شهید شده، اما هیچ واکنشی از خود نشان نمیدهد و سعی میکند در جمع مهمانها هم نباشد.
اگر قاتل پسرم اعدام نشود در حق یتیمانش ظلم میشود
مهمانها که همه از خانواده شهدا هستند از مادر دو شهید امیراحمدی میخواهند دقایقی برایشان صحبت کند. مادر رویش را محکم میگیرد و میگوید: اگر قاتل پسرم دستگیر و اعدام نشود در حق دو فرزند یتیمش ظلم شده. من تحت هیچ شرایطی قاتل سلمان را نمیبخشم؛ همانطور که قاتل روح الله را در سال ۸۵ نبخشیدم. روح الله هم رفته بود مسجد و در خیابان پیش از نماز فردی را امر به معروف میکند اما آن فرد میرود و بعد از نماز پسرم را با دست خالی به شهادت میرساند.
من قاتلش را نبخشیدم زیرا سعی کرده بود با شهادت یک بسیجی برای بقیه آنها هم رجز بخواند. نمیخواستم زنده بماند تا فرزند دیگری از این ملت را بکشد.
از اینکه فرزندانم به شهادت رسیده اند ذرهای پشیمان نیستم
مادر سلمان میگفت: از اینکه فرزندانم به شهادت رسیدهاند، ذرهای پشیمان نیستم. سلمان پشتیبان ولایت فقیه بود و حتی اگر در تلویزیون حس میکرد چهره آقا ناراحت است، او نیز به شدت غمگین میشد. سلمان بسیار مقید به حجاب بود و حتی روی انتخاب همسرش هم چنین معیاری در اولویتش بود.
اتفاقا خانمی را در مراسم وداع با پیکر سلمان دیدم. گفت خانم! پسر شما شیر بود. پرسیدم چطور؟ گفت چند نفری از اغتشاشگران ریختند چادر مرا بکشند، اما پسرت اجازه نداد. همین برایم بس که پسری بزرگ کردم که چادر حضرت زهرا(س) را حفظ کرد و مراقب ناموس مردم بود.
این دیدار هم پس از ساعتی به پایان میرسد و حسن ختامش دو پرچم متبرک شده حرم حضرت رقیه(س) و حرم حضرت زینب(س) است که روی دستان این خانوادهها دست به دست میشود و سرانجام انگشتر نقرهای به این خانواده اهدا میشود متبرک شده به سنگ حرم امام حسین(ع) و تمثال شهید حاج حسن طهرانی مقدم و حاج قاسم سلیمانی.