به گزارش مشرق، خادمان «مسجدالاقصی» را به نام مرابطات میشناسند. در ماه مبارک رمضان مرابطات، غذایی را به نام مقلوبه میپزند و کنار مسجدالاقصی سفره میاندازند و قابلمه محتوی مقلوبه را روی سینی واژگون میکنند و در انتها مشتهایی را ته قابلمه میکوبند به نیت سرنگون شدن رژیم اشغالگر.
صحنه برگرداندن غذای مقلوبه در مسجدالاقصی و کشورهای دیگر به یک کنش سیاسی تبدیلشده است که به زودی رژیم صهیونیستی واژگون میشود. از چند سال گذشته خانوادههای ایرانی نیز در این کنش سیاسی شرکت میکنند و انزجار خود را از رژیم صهیونیستی نشان میدهند.
خانواده های ایرانی نیز در این پویش ضد صهیونیستی یعنی واژگون کردن غذایی به نام مقلوبه در سینی شرکت میکنند.
- مامان غذای فلسطینی آماده شد؟ -مامان گفتی اسمش چیه؟
- مامان ما از این غذاها بخوریم، اسرائیل چطوری نابود میشه؟
- مامان الان همه فلسطینی ها هم دارن مثل ما از همینا می خورن؟
مرابطات اگر میدانستند برای پختن و خوردن این غذا چقدر حرف و حدیث در خانه ما رد و بدل شده، خودشان رسما پیام میدادند و یک خسته نباشید به من میگفتند!
- محمد برگشتنی نیم کیلو بادمجون هم بگیر.
- بادمجون ماه رمضون معده مو اذیت میکنه.
- شما بگیر، نخور.
- حالا چی میخوای بپزی؟
هنوز خودم را آماده این مرحله نکرده بودم. چه جوری بگویم که دوباره موضوع را برای من و رفقایم دست نگیرد!
- مقلوبه. یه غذای فلسطینیه.
- بارکلا!
- عکسش رو هم بذاریم اینستا برای حمایت از مردم فلسطین.
از خنده فاتحانهاش فهمیدم سوژه خوبی پیدا کرده.
- جل الخالق! مبارزه هم مبارزه های قدیم! دو روز دیگه میگن برای حمایت از شیعیان افغانستان شیشلیک بخورین. اگر خواستین یادی از یمنی ها بکنین، کنارش یه دوغ محلی هم بزنین به بدن. سبزی خوردن اگر بود، یعنی یاد سوری ها هم کردین. سیر ترشی هم اگر باشه، دیگه کار تکمیله و معنیش اینه که برادر پاکستانی، پشتیبانت هستم!
خنده ام گرفته بود، اما خودم را نشکستم.
- ولش کن. اصلا خودم می خرم.
- نه میخرم. منم میخوام تو این مبارزه سهیم باشم!
حالا خودم مدت ها بود که از کارهای نمادین دست کشیده بودم. احساس پوچی میکردم. فکر میکردم برای دلخوشی خودم کار میکنم و تلاشم فایده ای برای آن هدف بزرگ ندارد.
این بار اما مساله فرق کرد. همان یک ویدئو از زنان حاضر در مسجدالاقصی کافی بود تا احساس کنم میتوانم با همه امیدم سینی را بگذارم روی قابلمه و وارونه اش کنم، خشمم را مشت کنم و بکوبم پشت قابلمه و احساس کنم سرباز صهیونیست همان قدر حرصش درآمده که از سنگ های توی مشت جوانان انتفاضه به خود میلرزد.
- مامان غذای فلسطینی رو نمیاری؟
قابلمه را که آوردم سر سفره افطار، محمد گوشی را درآورد فیلم بگیرد.
- بچه ها مامان که قابلمه رو برگردوند، شما بلند بگین مرگ بر اسرائیل.
همیشه همین است. اولش شوخی میکند، بعد میآید پای کار.
سینی مقلوبه را گذاشتم وسط سفره. نتوانستم پیام اخلاقی ندهم:
- بچه ها دعا کنین هرجا حکومت ظالمی هست، همین جوری مثل این پلوها سروته بشه.
- خانم هشتگ انگلیسی هم از طرفت زدم. البته نمیدونم همین کافیه برای اینکه اونا ببینن یا نه.
- یه #المرابطات هم اضافه کن.
خودم هم نمی دانم که به دستشان می رسد یا نه. دلشان به وجود یک حامی کوچک گرم می شود یا نه! به این دلخوشم که امشب در خانه ما، قلب ها از یک ظلم ریشه دار متنفر بود. خدایا این سطل آب کوچک ما را قبول کن.