به گزارش مشرق، جعفر بلوری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
۱- فصل امتحانات دانشآموزان است. مدارس دولتی و غیردولتی و انواع دیگر مدارس، سخت مشغولند و دانشآموزان نیز- بسته به سطحی که در آن درس میخوانند- یا مشغول امتحانات پایان نوبت دوم هستند، یا از امتحانات فارغ و وارد تعطیلات شدهاند. این ایام علاوه بر امتحانات، فصل سَوا کردن و جذب دانشآموزان از سوی برخی مدارس هم هست! مدارسی که بعضا با دریافت شهریههای نجومی تلاش میکنند، شرایط آموزشی را برای دانشآموزان فراهم کنند که شاید برای ما دهه پنجاهیها که از دبستان تا دیپلممان را در مدارس دولتی درس خواندهایم، شبیه به یک رویاست.
شهریهها از حدود ۲۰ میلیون تومان شروع میشود تا... و بهترین معلمها و بهترین دانشآموزان با آزمونهای ورودی و شرط معدل جذب میشوند. خلاصه این که، بهترین معلمها، بهترین محیط آموزشی، بهترین همکلاسیها و بهترین امکانات آموزشی برای طیفی از دانشآموزان «سَوا» میشود و طبیعی است نتیجه جمع و مهیا شدن این «بهترین» ها برای این طیف از دانشآموزان میشود، وارد شدن به بهترین دانشگاهها، انتخاب بهترین رشتههای تحصیلی و رسیدن به بهترین آینده شغلی.
حالا کمی حال و روز دانشآموزان و اولیایی را تصور کنید که، وضعیت اقتصادیشان طوری نیست که بتوانند، برای یک سال تحصیلی دهها میلیون تومان بدهند. یا اگر میتوانند مثلا، ۲ یا ۳ فرزند محصل دارند! آنها میمانند و مدارسی که از بهترین معلمها و بهترین دانشآموزان تُهی شده چرا که همه آن «بهترین» ها با مشوقهای مالی و غیر مالی و ترفندهای تبلیغاتی و تجاری جذب مدارس پولی شده است.
۲- اینجا نه قصد جسارت به مدارس دولتی و معلمان زحمتکش و دانشآموزان عزیز را داریم و نه میخواهیم نان مدارس غیردولتی و پولی را آجر کنیم. اینجا صرفا در حال تحلیل «واقعیتی» هستیم که در سیستم آموزشیمان جریان دارد و تا این «واقعیت» پذیرفته نشود و تا وجود این «آسیب» به رسمیت شناخته نشود، نمیتوان راهحلی برای آن یافت.
ما به دنبال تبیین شرایطی هستیم که «نابرابری آموزشی» را موجب شده و صدای خانوادههای زیادی را هم در آورده است. برای درک اهمیت این مسئله همین بس که بدانیم، یکی از مهمترین نقاطی که به طور مستقیم با توسعه و پیشرفت همهجانبه و پایدار یک کشور در ارتباط است، همین مدارس و همین مبحث مهم آموزش و پرورش و همین دانشآموزان عزیز است.
بله! مبحث توسعه و پیشرفت ارتباط مستقیمی با آموزش و پرورش دارد و نمیتوان نقش آموزش و پرورش را در این حوزه، ندید یا کم شمرد. میخواهیم بگوییم اگر دست روی دست بگذاریم، از دل معضل «نابرابریهای آموزشی» معضلات دیگری خارج خواهد شد «عقبماندگی» و «توسعه نیافتگی» فقط یکی از آنهاست: «به نظر بنده بعضی هنوز قادر نیستند نقش آموزش و پرورش را در پیشرفت همهجانبه کشور درک کنند. یک خطای راهبردی در بین برخی از مسئولین در گذشته وجود داشته که خسارتهایی هم وارد آورده و آن کوچکانگاری این دستگاه حیاتی است. بعضی آن را به صورت یک مزاحم نگاه کردند. اینها را من که عرض میکنم، چون حرفهایی را از خود افراد شنیدهام. به صورت یک مجموعه مصرفی نگاه میکردند و به بنده میگفتند که مثلاً فرض کنید فلان قدر از بودجه کشور صرف آموزش و پرورش میشود. دنبالهاش چیست؟ دنبالهاش برونسپاری است یعنی به چشم یک مزاحم به آموزش و پرورش نگاه میکردند.به نظر بنده عبور از گردنههای دشوار پیشرفت که ما دنبال پیشرفت همهجانبه کشور هستیم، در این مسیر گردنههای دشواری وجود دارد، بدون کمک آموزش و پرورش عبور از این گردنهها ممکن نیست.» (سه شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲، روزمعلم، دیدار معلمان)
پیش از این به یکی دیگر از معضلات خطرناک عدم اصلاح این شرایط، تحت یادداشتی با عنوان «بله ما مافیا هستیم!» پرداخته بودیم و اینجا به دلیل اهمیت و ارتباط آن با موضوع این یادداشت، مجبوریم تکرارش کنیم. بخوانید:
۳- ما مهدکودکهای لاکچری با شهریههای سرسامآور داریم که در آن انواع آموزشها را به کودکان زیر ۶ سال میدهند و در مقابل مهدکودکهایی هم داریم که در آن فقط از کودکان با یک وعده غذای ساده، صرفا «نگهداری» میشود. همه این دو گروه کودک هم که وارد مدرسه ابتدایی و متوسطه میشوند، بسته به شرایط مالی والدینشان، از یکدیگر جدا میشوند (سَوا میشوند) ثروتمندها و مُتِمَوِلین وارد مدارس خاص و بقیه وارد مدارس معمولی و دولتی میشوند.
مرحله بعد ورود به دانشگاه است...با وجود امر غیرمنطقی «کنکور» و ساختار آموزشی که برشمردیم، صرفا و صرفا کسانی میتوانند وارد رشته- شهرهای پرطرفدار و اصطلاحا «پولساز» شوند که، در طول تحصیلشان (از مهدکودک تا دبیرستان) پول بیشتری خرج کردهاند. این یعنی، «هُل» دادن والدین به سمت مدارس پولی چرا که والدین میبینند، اگر وارد چنین مدارسی نشوند و اگر در این حوزه، هزینههای سنگین نکنند، امکان قبول شدن فرزندانشان در دانشگاهها و رشتههای پرطرفدار تقریبا محال است. به عبارت دیگر با توجه به نحوه ورود به دانشگاهها و رقابتی بودن این مسئله (کنکور) امروز بدون حضور در مدارس پولی و خاص و بدون صرف هزینههای سنگین کلاسهای کنکور، امکان قبولی در رشته-شهرهای پرطرفدار تقریبا هیچ است.
۴- چند پاراگراف بالا را دوباره مروری کنید. نقش «پول» خیلی برجسته است، نیست!؟... وقتی آن کارشناس ما، استاد دانشگاه ما، مهندس ساختمان و پزشک ما، در دوران آموزش و از همان دوران مهدکودک تا ورود به دانشگاه، «هزینه» میکند به این امید که در رشتههای پر طرفدار و پولساز قبول شود، به این هم فکر میکند که پس از فارغالتحصیلی، هزینهها خود به خود جبران خواهند شد! این یعنی ما در کنار پرورش کارشناس و نخبه و استاد، آنها را «تاجر» هم بار میآوریم.
اینجاست که گاهی با مهندسان ساختمانی مواجه میشویم که به خاطر پول، به ساخت ساختمان غیراستاندارد، مهر تایید میزند. یا با پزشکی مواجه میشویم که جان بیمار برایش در اولویت نیست و تا هزینه درمان را ندهی، بیمارت را عمل نمیکند! اینجاست که فاجعههایی از جنس متروپل رخ میدهد و...
۵- یکی از ویژگیهای مدارس دولتی دهه پنجاه و شصت این بود که، معلمهای عالی، خوب و متوسط همینطور دانشآموزان قوی، متوسط و ضعیف و سایر امکانات آموزشی در کنار هم بودند و همین مسئله به کمک همه دانشآموزان میآمد.
چون امکانات آموزشی برای متمولین و ثروتمندان مثل امروز «سَوا» نمیشد و ثروتمند و غیر ثروتمند از امکانات آموزشی برابر استفاده میکردند، امکان موفقیت و رسیدن به آینده بهتر، برای «همه دانشآموزان» به طور مساوی مهیا بود.
از آن سو کارشناس و نخبه «تاجر مسلک» هم کمتر بود. کارشناس و نخبهای که «پول» اولویت اول و آخرش باشد، کمک زیادی به توسعه کشور نخواهد کرد و به احتمال زیاد برای کسب پول بیشتر، مهاجرت خواهد نمود. خلاصه این که باید به کمک مدارس دولتی رفت ضعفها را جبران و آن ذهنیتی که میگوید «مدارس دولتی ضعیف است» را اصلاح کرد. باید به قول رهبر انقلاب در دیدار معلمان «نباید جوری باشد در کشور که وقتی گفته میشود مدرسه دولتی اولین چیزی که مقابل انسان نقش میبندد، ضعف مدرسه است.
وقتی به مدرسه دولتی کم اعتنایی کنیم، معنایش این است که اگر کسی بنیه مالیاش آنقدر نبود که بتواند در مدرسهای که شهریه میگیرد ثبتنام کند، ناچار است که تن به ضعف بدهد؛ یعنی کسی که بنیه مالی ندارد، بنیه علمی هم نداشته باشد. این بیعدالتی محض است و به هیچ وجه قابل قبول نیست.» (همان)
۶- بخش پایانی یادداشت پیش روی را به نقل حکایتی درسآموز از حضرت امیر علیهالسلام زینت میدهیم. حکایتی که میتواند و باید الگوی عمل همگان و مخصوصاً مسئولان و دستاندرکاران محترم امور کشورمان باشد.
آوردهاند، روزی حضرت امیر علیهالسلام، میثم را دید که طبقی از خرما پیش روی نهاده و به فروش آن مشغول است. جناب میثم، خرماهای مرغوب را از خرمای نامرغوب جدا کرده بود! امیرالمومنین علیهالسلام علت را پرسید و میثم گفت؛ مولای من بدیهی است که خرمای مرغوب از نامرغوب گرانبهاتر است، از این روی هرکدام را به تناسب میزان مرغوبیت آن میفروشم. حضرت، صدا به اعتراض بلند کرده و فرمود ای وای من! میثم که از یاران باوفای امیر مومنان و از دلدادگان جان برکف حضرتش بود، سراسیمه میشود و بر خود میلرزد که مگر چه خطایی از من سر زده است؟ و حضرت زبان به ملامت میگشایند که با این کار در جامعه مسلمین شکاف میاندازی و مردم را به فقیر و غنی تقسیم میکنی... و نقل کردهاند که با دستهای مبارک خود، خرماها را درهم آمیخته و فرمودند؛ میثم! خرماها را درهم بفروش و میان فقیر و غنی فاصله ایجاد مکن!