به گزارش مشرق، حسن رشوند طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: در میان روزهای سختی که تاکنون انقلاب اسلامی در این ۴۵ سال داشته است، شاید کمتر روزهایی همچون روزهای پایانی خرداد سال ۶۰ تا شهریور همان سال داشته باشیم؛ روزهایی که همه از آن به پر حادثهترین و خونبارترین روزهای انقلاب اسلامی پس از استقرار نظام یاد میکنند و ارکان تصمیم گیر کشور به یکباره در کمتر از دو ماه با حوادث تروریستی و ترورهای کور توسط منافقین به شهادت رسیدند. ماجرا، اما به پیش از این تاریخ یعنی به «نقطه مشترک مجاهدین (منافقین) با بنی صدر» در ۱۴ اسفند سال ۵۹ باز میگشت. آنجا که بنی صدر از پشت میکروفن در زمین چمن دانشگاه تهران به سربازان منافق خود دستور حمله داد و سربازان نفاق با حمله به عناصر حزباللهی حاضر در دانشگاه، آنها را از بالای ساختمان، دیوار و نردههای دانشگاه پرت میکردند.
پس از شورش ۳۰ خرداد ماه ۶۰، استراتژی منافقین این چنین اعلام شد: «ما مجاهدین خلق با درک واقعبینانه از رژیم و آشتیناپذیری و متعارض شدن تضاد با رژیم ضد خلق، پس از ۳۰ خرداد، قاطعانه استراتژی مبارزه مسلحانه و در مرحله اول این استراتژی، ضربه یا ضربات تعیینکننده و مرحله یک تهاجمی (تهاجم به هر قیمت) و تشکیل آلترناتیو را در دستور کار خود قرار دادهایم.»
با نگاهی به آمار وقایع تروریستی و شهدایی که در سال ۱۳۶۰ به خشنترین و سبعانهترین روش ممکن به شهادت رسیدند، میتوان دریافت که گروهک تروریستی منافقین بیشترین نقش را در این جنایتها داشتهاند. بنا بر آمارهای رسمی در شش ماهه اول سال ۱۳۶۰، ۱۹۶۹ شهروند در اقدامات تروریستی توسط گروهکهای منافقین، کومله، دموکرات، پیکار، چریکهای فدایی خلق (اقلیت) و اتحادیه کمونیستهای ایران به شهادت رسیدهاند که گروهک منافقین با اقدام به ترور ۸۴۱ نفر رتبه نخست را در خیانت به مردم و کشور کسب کرده است.
در این قبیل عملیاتها فقط هدف انجام ترور بود و اینکه قربانی ترور چه فرد یا شخصی باشد برای آنها اهمیتی نداشت. از این رو عمده اهداف این ترورهای کور مردم عادی، شهروندان بیدفاع، رهگذران و مسافران وسایل حمل و نقل عمومی بودند. جالب اینکه منافقین بدون پردهپوشی، موارد و نمونههایی از ترورهای شهروندان عادی را در ارگان سازمانی خود ذکر و از این عملیات تروریستی با عناوینی مثل اعدام انقلابی و آتش قهر خلق یاد میکردند.
۱۷ هزار شهید ترور توسط منافقین در طول سالهای قبل و پس ازسال ۶۰ گواه روشنی بر خوی غیرانسانی جماعت حیوان صفتی دارد که امروز با گذشت زمان و فراموشی بخشی از حافظه تاریخی ملت ایران در سایه پروپاگاندای رسانهای غرب در خیابانهای برلین، بن، واشنگتن، پاریس، آمستردام و دهها شهر اروپا و امریکا تجمع کرده و خونخواه جماعتی تروریست در تابستان ۶۷ هستند که پس از حمله منافقین به غرب کشور در زندانها شورش کرده بودند با این خیال خام که کار نظام تمام شده و با پیوستن به دوستان منافق خود پس از عملیات دروغین فروغ جاویدان جمهوری اسلامی را میتوانند ساقط کنند.
منافقین، مهمترین جریان التقاطی در جبهه ضدانقلاب به شمار میروند که همواره به عنوان یک «فرقه تروریستی» فعالیت میکنند و این درحالی است که از سوی نظام سلطه، تلاش ویژهای صورت میگیرد تا این گروهک را به عنوان آلترناتیوی دموکراتیک برای نظام جمهوری اسلامی در نظر گرفته شود. با این نگاه و رویکرد است که به دستور امریکا این فرقه به سوی فعالیت در شبکههای مجازی با هدف ایجاد جنگ روانی در داخل کشور و اهداف فرامرزی ایران سازماندهی میشوند. پس بیجهت نیست که اقدامات منافقین در فضای مجازی، مورد تقدیر امریکا قرار میگیرد و هر از گاهی، فیلمی از بازدید مقامات امریکایی و اروپایی از تروریسم مجازی آنان در آلبانی منتشر میشود یا برای دادن روحیه به این جماعت ددمنش با پول رژیمهای فاسدی همچون رژیم صهیونیستی و دعوت از مقامات و سناتورهای امریکایی و نمایندگانی از کشورهای اروپایی همایشهایی در پاریس برگزار میشود تا به یک گروهک بدنام تنفس مصنوعی داده شده و به وجود نحس آنها اعتبار بخشیده شود. منافقین چهار دهه است که در ایران با شهادت بهترینهای این ملت از شهدای ۷۲ تن هفتم تیر گرفته تا شهدای هشتم شهریور (رئیسجمهور و نخستوزیر) تا شهدای هستهای و یا با شهادت صیادشیرازی نماد مقابله با این گروهک بدترین جنایت را مرتکب شدند و اربابان آنها در غرب چشمان خود را بر این همه جنایت بسته و کارمند مظلومی را به بند اسارت میگیرند و بیش از ۲۵۰ جلسه محاکمه برای او در دادگاههای سوئد تشکیل میدهند تا بگویند حمید نوری همان کسی بوده که در جایگاه زندانبان اوین، منافقین شورشی این زندان را در تابستان ۶۷ اعدام کرده است.
جوان امروز ما که حوادث سالهای ۵۹ تا ۶۱ را ندیده و هیچ شناختی از رفتار منافقین در آن سالها ندارد طبیعی است که وقتی با حوادث پاییز سال گذشته مواجه میشود نمیتواند تشخیص دهد که حامد اسماعیلیون امروز، همان مسعود رجوی سال ۶۰ است که در سر سودای رهبری و بر کرسی قدرت نشستن را دارد. این جوان نمیداند مسیح علینژاد یا نازنین بنیادی که هر روز از این پارلمان اروپا به آن پارلمان و از این کشور به آن کشور برای فعال کردن جریان ضد ایرانی سفر میکند، همان مریم رجوی منافقی است که با ازدواج تشکیلاتی از ابریشمچی جدا شد و بدون لحاظ شئون دینی به همسری مسعود رجوی رسید. جوان امروز ما باید بداند آدمها برای دولتهای اروپایی و امریکایی تاریخ مصرف دارند. یک روز مسعود رجوی و مریم عضدانلو برای آنها کارکرد داشت و امروز مسیح علینژاد و نازنین بنیادی و فردا اسمهای جدیدتر و افراد رادیکالتر دیگر، اما در بسترهای جدید و با شعارهای فریبنده.