به گزارش مشرق، جعفرعلیاننژادی در کانال خود در ایتا متنی با عنوان کربلا نه تاریخ است، نه سرگذشت قهرمانانه منتشر کرد که برداشتهایی از اندیشهعاشورایی رهبر انقلاب است؛
شهادت موتور حرکت سیاست حسینی
اجازه دهید، یادداشت سوم را از جایی شروع کنیم که نوشتار قبلی پایان یافت. در قسمت قبلی گفته شد، حکومت دینی به عنوان نتیجه دیگر قیام حسینی، شهادت را به عنوان نتیجه اول نهضت عاشورا، ثبیت و تحکیم کرد. توضیح داده شد، با پیروزی انقلاب اسلامی و سپس استقرار حکومت اسلامی، زمینه لازم برای معنایابی"شهادت"به عنوان نتیجه احیای اسلام، ایجاد شد. به بیان دیگر تجربه حکومت اسلامی، غلط بودن فهم شهادت به عنوان هدف یا نتیجه ای غیرالهی را نشان داد.
نشان داده شد، "شهادت به مثابه شکست در سیمای پیروزی" نوعی صورت بندی جدید از همان مبنای غلطِ فهم شهادت به عنوان هدف است. همانطور که "شهادت به مثابه اوج خشونت عشق" نیز صورتبندی سکولار از شهادت به عنوان نتیجهای غیرالهی بود.
اکنون جای این سوال باقی است که اگر شهادت، نتیجه اولِ هدفِ امام حسین(ع) یعنی احیای دین یا نجات اسلام است، در حکومت دینی که خود نتیجه دیگر قیام حسینی(ع) است، چه معنایی دارد؟ به بیان بهتر اگر حکومت دینی، "زمینه" معنایابی "شهادت به مثابه نتیجه هدفی الهی" را ایجاد کرد، خود شهادت چه کارکردی دارد؟
پاسخ اجمالی آن است که شهادت موتور حرکتِ سیاست حسینی در مسیر ایجاد جامعه اسلامی، است. در دوره استقرار نظام دینی، هر حرکتی که به قصد الهی شروع شود و حرکتکننده حاضر باشد، برای ایجاد یک تغییر مثبت، مجاهدانه به مانعزدایی پرداخته و ابایی از دادن جان خود در این راه نداشته باشد، این حرکت، ثمره بسط معنایی مفهوم شهادت است.
تغییری که رخ داد این بود که در جمهوری اسلامی، تجربه شهادت، از میدان حرکتهای نظامی به میدان حرکتهای اجتماعی، وارد شد. طبیعی است، این شهادت به عنوان یکی از بایدها یا درسهای قیام عاشورا، که چنین انرژی اجتماعی تولید کرده، مورد پرسش و سوال قرار گیرد. در یادداشت قبلی تلاش شد به برخی از این پرسشها و سوالات در حد توان پاسخ داده شود.
مساله نبایدهای عاشورا در سیاست حسینی
در کنار درسها یا بایدهای عاشورا، عبرتها یا نبایدهای عاشورا وجود دارد. برخی سوالات ناظر به درسها یا بایدهایی است که به هنگام مسجل شدن قیام و در هنگام مبارزه مطرح میشود؟ همانطور که گفته شد، یکی از این آموزه ها، ایثار تا پای جان برای رسیدن به هدفی است که امام (ره) به همان منظور قیام کرده است. شهادت در همین حوزه مساله گون و سوال برانگیز شده و زمینه بروز برخی خطاهای تحلیلی یا شبهات پیدا می شود. خلط بین هدف و نتیجه، یکی از همین خطاها بود.
اما مسائل حوزه نبایدهای عاشورا، بیشتر روی انگیزه، زمینه و علت قیام حسینی (ع) سوار شده است. مسائلی که انکار وضعیت موجود، توسط امام حسین(ع) را، به پرسش کشیدهاند. یعنی اولا انگیزهای که موجب نفی شرایط موجود توسط امام حسین(ع) شد، مورد سوال واقع شده است. ثانیا زمینهای که موجب انکار وضعیت موجود توسط امام حسین(ع)، مورد پرسش واقع شده و ثالثا در خصوص علت جهاد امام حسین (ع) نیز شبهاتی مطرح شده است.
فروکاست قیام حسینی به انگیزه ای شخصی: یکی از سوالات مهم و قابل اعتنا که ضروت شناخت فلسفه قیام حسینی را صدچندان میکند، ایجاد این ذهنیت یا تفکر است که شاید انگیزههایی موجب این حرکت و قیام امام حسین(ع) شده که آن انگیزهها، موجبها و علل در زندگی ما مطرح نیست.
این تصور خود زمینه ایجاد دو پاسخ غیرمعتبر را ایجاد کرده است. پاسخ اول فهم این حرکت، ناشی از حکمی اختصاصی است که از جانب خداوند بر امام حسین(ع) تکلیف شده است. به بیان دیگر این حکم اختصاصی، تنها برای امام حسین(ع) تکلیف ایجاد کرده و این موضوع بار را از روی دوش دیگر شیعیان در طول تاریخ بر میدارد و تکلیف را آنان ساقط میکند.
پاسخ دیگر، روایتی است که انگیزه قیام حسینی را به جوشش غیرت علوی در ایشان مربوط ساخته و مطرح شده غیرت امام حسین(ع) اجازه نداد که ایشان زیر بار بیعت با یزید بروند. داستانسراییهای نیز در این خصوص شده است.
مثلا گفته شده رد این غیرت را حتی در دوران کودکی امام حسین(ع) میتوان پیدا کرد. غیرت ایشان هیچ گاه اجازه نمیداد در بازی با کودکان، متحمل شکست شود و به همین دلیل اگر در بازیای شکست میخورد، نعوذباالله جرزنی کرده و حاضر نبود عقوبت یا تنبیهی که برای آن در نظر گرفته بودند را بپذیرد. در مقابل اگر پیروز میشد، ایشان با همین غیرت، کودک شکستخورده را تنبیه میکرد.
فارغ از اشکالات مبرهن و واضح به شکل این روایتسازیها، دلیل ایجاد این نوع تصورات، ناشی از عدم شناخت رابطه امام و ماموم بود. جهلی که نتیجه مانعسازیهای جریان تحریف در شناخت امام بوده و هست.
کربلا نه تاریخ است، نه سرگذشت قهرمانی
دو مانع اصلی در شناخت این بعد از امامت عبارتند از:
- «اول تبدیل قیام حسینی (ع) به تاریخ عاشورا»
- «دوم تبدیل امام حسین(ع) به قهرمان حادثه کربلا»
اول. کارکردی که تبدیل کردن قیام حسینی به تاریخ عاشورا دارد آن است که حوادث تاریخی تحت شرایط خاصی اتفاق میافتد که در هیچ دوره ای قابل تکرار نیست. در عین حال برخی حوادث اهمیت بسیار بالایی دارد و لازم است مورد احترام قرار گیرد.
چه بسا در سالگرد آن اتفاق لازم باشد، مراسم بزرگداشتی گرفته، گریهای ریخته و ثوابی برای آن دنیا جمعآوری شود. یکی از اقتضائات مدرنیته همین تاریخیگری است، یعنی چون امکان تجربی بازسازی حوادث تاریخی در عصر کنونی ممکن نیست، اعتبار آن حادثه یا ماجرا کمتر از امور تجربهپذیر است. در عین حال میتواند به عنوان تاریخ مورد احترام باشد.
دوم. کارکرد تبدیل امام حسین(ع) به قهرمان حادثه کربلا نیز احترام قائل شدن برای شخصیتی است که در دورهای از تاریخ برای نجات بشر، حاضر شده از تمام سرمایه وجودی خویش، یعنی جسم و جانش بگذرد. قهرمانی که غیرقابل دسترس است و باید تبدیل به اسطورهای مقدس شود.
اسطورهای که با نام و یادش باید برای مظلومیتش اشک ریخت. البته اشکی افتخارآمیز. باید روی سلحشوری وی و یارانش تاکید شود و روایتهای اسطورهای از صحنههای نبردشان ارائه شود. زمینه بروز و ظهور برخی از تحریفات عاشورا وجود همین دو مانع در شناخت مفهوم امامت است.
دعوت به شناخت امام قائم
منطق رهبری در مقابل فروکاستن انگیزه قیام به نیت یا تکلیف شخصی امام حسین(ع)، دعوت مردم به شناخت مفهوم امامت است. در واقع همانطور که در یادداشت اول گفته شد، در ایجاد جامعه اسلامی به عنوان هدف سیاست حسینی، بین مردم و امام دو نوع ارتباط وجود دارد. دو نوع ارتباط محکم و خلل ناپذیر. ولایت مومنین بر یکدیگر و ولایت بین مومنین و امام.
قوام و دوام ارتباط محکم مومنین با یکدیگر، بستگی به چنگ زدن مومنین به یک ریسمان واحد یا اتحاد روی یک نقطه وحدتبخش است. امام یا ولی همان ریسمان یا نقطه مهم است. استحکام ولایت مومنین و امام و پایداری آن با مقدس دانستن یا افتخار یا قول به امام بودن امام حاصل نمیشود.
این ارتباط باید ارتباط فکری، کلامی، رفتاری و کرداری باشد. حفظ قوام جامعه اسلامی بستگی به قوام ارتباط فکری، کلامی، رفتاری و کرداری مومنین با امام دارد. اینگونه نیست که اندیشه و گفتار و رفتار و کردار امام مختص خود او بوده و هیچ ارتباطی با مومنین نداشته باشد.
چه در این صورت نقض غرض حاصل میشود، اگر سیاستورزی امام به عنوان پیشوا و راهبر عملی مربوط به خود ایشان بوده و جامعه مومنین در جهات دیگر بدنبال تشریک مساعی باشند. چه اتفاقی میافتد؟
اولا جامعه مومنین دلیل برای وحدت یا تداوم ولایت بین خودشان نمییابند، هر گروه میتواند دنبال دلیلی باشد. و ثانیا امکان ولایت غیرمومنین با ولایت مومنین بوجود میآید. موجد این سیاست هم تفرقه است هم نفوذ بیگانه.
به نظر میآید، دلیل مهم تنها ماندن امام حسین(ع) و قلت یاران ایشان، دقیقا همین عدم شناخت یا معرفت به مفهوم امامت است. البته نه به معنای دانایی از ارج و قرب و اهمیت فرزند رسولالله بودن امام حسین(ع)، که این معنا نزد مردم آن زمان روشن بود. بلکه به معنای عدم معرفت به مفهوم امامت. عدم شناختی که به قعود و ترک صحنه میانجامد.
در مقابل شناخت امامت، به تبعیت از قول و عمل معصوم و برقراری ارتباط محکم و ولایی با قول و عمل معصوم(ع) منجر میشود.
از این نظر، به بیان رهبری طبیعی است عمل امام حسین (ع) هم مانند گفتارش برای ما حجت باشد، و ایشان به عنوان یک «امام»، نمیتواند در اسلام حکم اختصاصی داشته باشد. بنابراین هر حکمی که درباره امام بر اساس قوانین اسلام جاری است، در حق ماموم هم همان حکم جاری است.
یک تفاوت امام با نبی در همین موضوع است. پیامبر به شأن نبوت خود دارای قوانین اختصاصی است که بر ایشان واجب است، اما بر مردم مستحب است در عین حال قوانین مشمول حال پیامبر به شأن امامتش، شامل همه مامومین میشود.
در نهایت باید گفت مساله امام حسین(ع) این است که میخواهد تکلیف شرعیاش را انجام بدهد، مساله غیرت مندی یا تکلیف شخصی نیست. بنابراین اگر از لسان روایات به دست میآید که تکلیف امام حسین (ع) معین و مقرر شده که جهاد و قیام کند، به آن معنا نیست که این تکلیف اختصاصی باشد.
اگر چنین شرایطی در زمان امام عسکری(ع) هم به وجود میآمد، شهید واقعه امام عسکری بود. همانطور که اگر امام حسین(ع) به جای امام حسن(ع) بود، حتما صلح میکرد.
به همین مناسبت و همانطور که در یادداشتهای قبلی گفته شد، اگر زمینه و شرایطی مشابه دوران امام حسین(ع) بوجود آمد که میزان تهدیدات داخلی و خارجی اسلام تا حدی بود که بیم اضمحلال اسلام میرفت، تکلیف قیام معین و مقرر می شود هم برای جامعه مومنین، هم علمای دین. یعنی شرایط ماقبل انقلاب اسلامی.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.