گروه جهاد و مقاومت مشرق - وحید خضاب که سالهاست در حوزه مسائل جهان اسلام، متون شاخص عربی را ترجمه میکند و کتابهایش در انتشارات شهید کاظمی منتشر میشود در مقدمة مترجم کتاب «قاتل مؤدب» مینویسد:
صلاح عمر العلی متولد ۱۳۱۶ شمسی در شهر تکریت از اعضای فعال حزب بعث عراق بود که توانست در ردههای مختلف حزبی رشد کند و به مسئولیتهای بالای حزبی از جمله مسئول کل شاخههای حزب بعث در سراسر عراق به جز بغداد و سپس عضویت در شورای رهبری حزب دست یابد. او در جریان مبارزات حزب بعث برای به دستگیری قدرت نیز نقش فعالی داشت فعالیتهای گسترده حزبی او و عضویتش در شورای رهبری حزب و همچنین همشهری بودنش با احمد حسن البکر و صدام حسین باعث شد پس از قدرتگیری نهایی حزب بعث در سال ۱۳۴۷ شمسی به مناصب مختلف حکومتی از جمله عضویت در شورای رهبری انقلاب که نهاد اداره کننده کشور پس از کودتای بعث بود و همینطور وزارت فرهنگ و رسانهها برسد. بعدها نیز برخی مسئولیتهای دیپلماتیک از جمله نمایندگی عراق در سازمان ملل متحد بر عهده او قرار گرفت. همین جایگاه بالای حزبی و حکومتی، موجب شد صلاح شناخت دقیقی نسبت به زوایا و خفایای حکومت ضد مردمی بعث پیدا کند و عمر العلی نهایتا خودش نیز از این حکومت جدا شود و به جمع مخالفین صدام بپیوندد. با این احتساب خاطرات او جنبههای مختلفی از تاریخ عراق و حکومت احمد حسن البکر و صدام را روشن میکند.
برنامه «شاهد علی العصر» شاهد یک دوران از برنامههای تاریخی شبکه الجزیره که بیش از ۲۰ سال است با مجریگری احمد منصور پخش میشود. هر بار به سراغ یکی از شخصیتهای برجسته جهان عرب میرود و خاطرات او را طی چند قسمت به تناسب اهمیت خاطرات شخص و جایگاه او ضبط و پخش میکند.
احمد منصور از روزنامهنگاران و مجریان کارکشته عرب است و رویکرد چالشی او این برنامه را از حالت یک برنامه گفتگومحور ساده خارج کرده و کمتر مهمانی از مهمانان این برنامه هست که در طول قسمتهای مختلف، نهایتا کارش به درگیری با مجری نرسد.
صلاح عمر العلی نیز در سال ۲۰۰۳ و پس از سقوط صدام مهمان این برنامه بود و خاطرات خود را از دوران فعالیت در حزب بعث و سپس حکومتی و در نهایت جدا شدن از رژیم بعثی بیان کرد. او همچنین به واسطه آشنایی مستقیم با میشل عفلق مؤسس حزب بعث در این برنامه وارد گفتگویی چالشی و تند در خصوص عملکرد و افکار میشل عفلق شد و به این ترتیب تصویری مستقیم و دقیق از او پیش چشم بینندگان قرار داد.
سالها پیش بخشهایی از آن گفتگو را ترجمه کرده بودم که همان زمان در سایت مشرق نیوز منتشر شد. مدتی بعد هم فقط بخشهای مرتبط با ایران و جنگ در این خاطرات که تنها بخش کوچکی از کل این گفتگو را تشکیل میدهد به همت برادر عزیزم علیاصغر بهمننیا در کتاب «زیر پوست جنگ» توسط نشر نارگل جامه انتشار پوشید
اما اخیرا به این نتیجه رسیدم که مناسب است کل این خاطرات به صورت کتابی مستقل در دسترس خوانندگان قرار بگیرد. به همین جهت تمام مطالب ترجمه شده قبلی را کاملا بازخوانی و در موارد متعدد با متن کتاب و یا حتی با فیلم گفتگوها مقابله و آنها را اصلاح و بازنویسی کردم.
همچنین در ۴ قسمت نخست برنامه، صلاح عمر العلی به ذکر خاطرات کودکی خود تا زمان قدرتگیری صدام پرداخته بود که پیشتر ترجمه نشده و در مشرق نیوز نیز منتشر نشده بود. این بار آن قسمتها را نیز بررسی و بخشهای زیادی از آنها را هم ترجمه کردم. البته بخشهایی نیز وجود داشت که به جزئیات تخصصی یا بعضی خاطرات شخصی و خانوادگی راوی مربوط میشد و میتوانست برای خوانندگان خستهکننده باشد که این موارد معدود حذف و در متن با علامت [...] نشان داده شد. در غیر از این موارد معدود هیچ چیزی از متن کتاب حذف نشد. هرچند مشخص است که همه آنچه در کتاب آمده لزوما مورد تایید مترجم نیست اما در هر حال اقدام به حذف آنها نکردم.
راوی در بخشی از خاطرات خود به دیدار دکتر ابراهیم یزدی وزیر خارجه وقت جمهوری اسلامی با صدام حسین در هاوانا میپردازد که یکی از وقایع مهم تاریخی دو کشور به شمار میرود. صلاح عمر العلی روایت خود از این دیدار را آورده و صحبتهای صدام در حاشیه دیدار را هم مطرح کرده است که اتفاقا یکی از مهمترین بخشهای کتاب حاضر به شمار میرود اما برای استفاده بیشتر خوانندگان به نظرم رسید صورتجلسه طرف ایرانی از این دیدار را نیز درج کنم. دکتر ابراهیم یزدی روایت خود از این دیدار و صورت جلسه آن را چند سال پیش برای اولین بار در اختیار سایت «تاریخ ایرانی» قرار دارد.
بخشهایی از این کتاب را برایتان انتخاب کردهایم تا با فضای آن آشنا شوید.
* توهم صدام درباره پیروزی سریع بر ایران
**صدام وقتی درهاوانا در گفتگو با تو از عزم جزمش برای راه انداختن جنگ حرف میزد چه تصوری داشت؟ آیا میفهمید اینکه با کشوری مثل ایران وارد جنگ شود یعنی چه؟ منظورم این است که انتظار چه بود؟ این بود که این جنگ فقط چند روزی طول خواهد کشید یا چند هفته یا چند ماه یا چند سال؟
***نه او تقریبا توقعش این بود که جنگ شاید فقط چند ماه طول بکشد. گمان میکرد بیش از چند ماه طول نخواهد کشید. این برداشت و اعتقاد صدام بود. چیزهایی که روی آن حساب کرده بود و بر آن اساس خیال میکرد جنگ حداکثر چند ماه طول میکشد. این بود که ایران دارد فرو میپاشد ارتشش در حال فروپاشی و تحلیل رفتن است. بعد هم درگیریهایی در داخل رهبری وجود دارد، ترور و قتل و بمبگذاری و غیره هفتههای اول پس از انقلاب در ایران را که یادت هست.
**همه اینها که گفتی وجود داشت. ولی این برداشت و تحلیل که صدام داشت فکر نمیکنم تحلیل صحیحی بوده باشد که حتی یک آدم معمولی در خیابان هم آن را بپذیرد.
***البته، البته. قطعا و یقینا نمیتوان در مقابل یک انقلاب ایستاد. آن هم در مقابل انقلاب مردمی عظیم و فراگیری با این قدرت.
**پس آن دستگاههای اطلاعاتی عراق که قاعدتا باید به صدام اطلاعات میدادند کجا بودند؟ در این تحلیلش به این دستگاهها تکیه داشت؟
***صدام حسین به احدی تکیه و اعتماد نداشت. تکیه و اعتمادش فقط به فکر خودش بود. بله مشاوره میگرفت گوش میکرد به حرف او و نظر دیگران ولی در نهایت خودش بود که تصمیم میگرفت. از چیزهای خندهدار اینکه دایی اش خیرالله طلفاح در یکی از نشستهای تلویزیونی میگفت: «همه فرماندهان و رهبران عالم به مشاورینی احتیاج دارند که آنها را راهنمایی و به بسیاری از امور آگاه کنند. صدام حسین هم مشاور دارد ولی فرق بین صدام حسین و دیگر رهبران، اینجاست که این صدام حسین است که به مشاورانش چیز یاد میدهد نه برعکس.» ببین چه طرز فکر سطح پایینی بود که خیرالله طلفاح اینطور حرف میزد که صدام حسین مشاور دارد ولی این اوست که به مشاورانش چیز یاد میدهد. لذا باید گفت به معنای دقیق کلمه صدام از کسی مشاوره نمیگرفت.
*سفر همسر صدام به همراه حسین کامل به آمریکا در سال ۱۳۵۹
**هنوز نماینده عراق در سازمان ملل بودی که در اسفند ۱۳۵۹ ساجده همسر صدام حسین با یک بوئینگ ۷۴۷ اختصاصی به همراه داماد صدام، حسین کامل المجید و سی نفر دیگر به نیویورک آمد برای استقبالشان به فرودگاه رفته بودی؟
***طبیعتا بله در فرودگاه به پیشواز او و هیئت همراهش رفتم. در رأس آن هیئت حسین کامل قرار داشت که البته آن موقع داماد صدام نشده بود. یعنی هنوز با دختر صدام ازدواج نکرده بود. همسر صدام تا زمانی که در نیویورک حضور داشت در منزل من به عنوان سفیر عراق در نیویورک ساکن بود. او برای درمان بیماری به نیویورک آمده و تا زمانی که رفت در منزل من ساکن بود.
**چه مدت آنجا ماند؟
***فکر میکنم تقریبا دو هفته.
**فقط دو هفته؟
***بله.
**راست میگویند که همسر صدام در بازارگردیها و خریدهایش زیر نظر تو میلیونها دلار پول خرج کرد؟
***نه، حقیقتا این حرف غیردقیق و غلط است.
**به چه فروشگاههایی رفت؟ برخیها میگویند از سطح بالاترین فروشگاههای نیویورک خرید میکرد؟
***نه با امانتداری میگویم که به هیچ فروشگاه سطح بالایی نرفت و چیزی جز یک سری چیز ساده نخرید، آن هم خیلی کم. میتوانم بر این مسئله تأکید کنم. رفتارش در نهایت تواضع و برخوردهایش با نهایت متانت بود. واقعا یک خانم به تمام معنا بود. یعنی هیچ تصور منفیای از عملکردش در ذهن ما نماند. خیلی متواضع و ساده بود یعنی اصلا اشتیاق چندانی برای گشتن در شهر نداشت. یک دفعه آن هم با اصرار ما بردیمش به برجهای دوقلوی تجارت جهانی آنجا را نشانش دادیم و از آنجا هم بردیمش کنار مجسمه آزادی. غیر از این یک بار اصلا مشتاق نبود که برود در بازار بچرخد یا خرید کند یا پول خرج کند.
**خیلی از منابع اشاره کردهاند که ساجده همسر صدام در این سفر میلیونها دلار برای خرید سوغاتی خرج کرد یعنی هرکس، همه کتبی که دوران حکومت صدام حسین را بررسی کردهاند با حیرت به این سفر پرداخته اند. تو داری الان در پیشگاه تاریخ شهادت میدهی و او هم در خانه تو مهمان بوده پس بهتر از هر کسی از جزئیات خبر داری.
*** من حقیقتا همان چیزی را که شاهد بودم برایت میگویم. این زن هیچ رفتار غیر معقولی از قبیل خرجهای میلیونی برای خرید سوغاتی نداشت.
** برخورد صدام با او در دوره ای که در آمریکا حضور داشت چطور بود؟
***آن موقع جنگ بین عراق و ایران در جریان بود و هر روز درگیری وجود داشت و کشته و شهید و غیره. صدام حسین هم مدام با او تماس میگرفت و هیچ وقت تماسشان قطع نمیشد. یعنی روزی حداقل سه بار با او تماس میگرفت.
**چه تحلیلی از این مسئله داری؟ خصوصا با توجه به چیزهایی که شایع است که صدام جوانب بشری دیگری هم داشته و در روابط خانوادگی مهربان بوده است و روابطش با زنها و غیره...
***یادت که هست در جلسه قبل هم برایت گفتم برای اینکه شخصیت صدام را درک کنیم باید صدام را با دو شخصیت در نظر بگیریم؛ دو شخصیت در یک بدن؛ یک شخصیت با صفات انسانی و ظرافت و سادگی و تواضع و محبت و شخصیتی دیگر در نهایت خشونت و خونخواری؛ فلذا وقتی با همسرش برخورد داشت گویا شخصیت اولش بروز میکرد. میشد مرد خانواده و شوهر ایده ال. یعنی واقعا هر چند ساعت یک بار پیگیر وضعیت همسر بیمارش بود. یعنی هر چند ساعت یک بار پیگیری میکرد.
**همین سفر بود که به روابط آتی تو با حسین کامل شکل داد؟
***نه اولا تفاوت سنی زیادی بین من و او بود. ثانیا او صرفا یک محافظ رئیس جمهور به حساب میآمد و من وزیر بودم و عضو شورای رهبری انقلاب و نماینده دائم عراق در سازمان ملل یعنی ارتباطی با یکدیگر نداشتیم.
**صلاحیتها و ویژگیهای این را داشت که صدام دختر خود را به همسری او درآورد؟
***نه. بیشتر آدم بیسوادی به نظر میرسید یعنی تقریبا بیسواد مطلق. ولی در عین حال انسان حقیقتا ماهر و تیزهوشی بود. اینکه داشتیم درباره پول خرج کردن صحبت میکردیم همسر رئیس جمهور ابدا پول خرج نکرد. من مسئول این ماجرا بودم. کسی که پول خرج میکرد حسین کامل بود.
**چطور؟
***بیشترین پولی که خرج کرد برای خرید دستگاههای الکترونیکی و خرید سلاح بود.
*دستگاه الکترونیکی امنیتی خریداری شده برای صدام از آمریکا
**دستگاههای الکترونیکی برای خودش یا برای حکومت؟
***نه، برای حکومت. حتی یک دستگاه خرید که آن موقع به آن میگفتند دستگاه هشدار زودهنگام. آن روزها یک محصول تازه به حساب میآمد. اصلا در کشورهای دیگر پخش نشده بود. این دستگاه بسیار حساس را خرید. دستگاه هشدار زودهنگام خیلی پیچیده است. این دستگاه را با اطلاع نیروهای حکومتی آمریکا خرید و با خودش به هواپیما برد. تجهیزات فراوان دیگری هم خرید، تجهیزات الکترونیکی و سلاح و همه را برد به هواپیما. خب میدانی که در همۀ فرودگاهها تفتیش دقیق وجود دارد، خصوصا در فرودگاههای آمریکایی این تجهیزات را با یک کامیون از دروازه ویژهای وارد کردند تا مورد بازرسی قرار نگیرد. هواپیما پرواز کرد و حسین کامل اینها را با خودش به بغداد برد و دستگاهها را در کاخ ریاست جمهوری نصب کردند. این سیستم باز هم از نو و بیش از پیش صدام را موفق کرد که بر همه جزئیات حکومت سیطره پیدا کند.
**یعنی یک جور سیستم امنیت داخلی بود.
***بله سیطره بر همه اجزای حکومت به وسیله این سیستم الکترونیکی برایش میسر شد.
**بسیار خب با توجه به اینکه این سیستم در دوره تو و موقعی که در نیویورک بودی خریداری شد برایمان بگو این سیستم چه امکاناتی داشت که میشد با آن بر حکومت سیطره پیدا کرد؟
***این سیستم یک صفحۀ الکترونیکی بود که جلوی صدام قرار داشت. همه مسئولین حکومت از طریق این سیستم با صدام در ارتباط بودند.
چند معرفی کتاب دیگر هم بخوانیم:
چند دقیقه با کتاب «خانطومان یا خرمشهر؟»؛ / ۱۱۶
ماجرای عجیب «خانه زرد» در خانطومان
چند دقیقه با کتاب «مقام اسماعیل»؛ / ۱۱۴
۱۰بار نامه زهرا به اسماعیل را خواندم!
چند دقیقه با کتاب «معجزه رتیان»؛ / ۱۱۳
تصمیم تهران برای پای متلاشی شده!
چند دقیقه با کتاب «هیچ چیز مثل همیشه نیست»؛ / ۱۱۲
برای انتقال پیکر امیر پول نگرفتند! + عکس
چند دقیقه با کتاب «رد پای مه»؛ / ۱۱۱
ماجرای گوشی هوشمند در توالت سوریه!
چند دقیقه با کتاب «تو جای همه آرزوهایم»؛ / ۱۰۹
شناسایی پیکر «نعمتالله» با کتاب دعا + عکس
چند دقیقه با کتاب «رفیق بروجردی»؛ / ۱۰۸
چند دقیقه با کتاب «دور برگردان»؛ / ۱۰۷
دوست دارم با تیر قناص شهید بشوم!
چند دقیقه با کتاب «سردار سربلند»؛ / ۱۰۶
بودجه چند برابری بسیج در دولت خاتمی!
چند دقیقه با کتاب «من میمانم، تو برگرد»؛ / ۱۰۵
کتابهای عرفانی و تخصصی را به سوریه برد؟
چند دقیقه با کتاب «خداحافظ دنیا»؛ / ۱۰۴
همه گریه میکردند؛ بیاختیار جیغ کشیدم!
چند دقیقه با کتاب «درعا»؛ / ۱۰۳
ساق پایش را توی قبر تکان میدادم!
چند دقیقه با کتاب «لبخند پاریز»؛ / ۱۰۲
بمبگذاری یک هفته دیگر مدارس را تعطیل کرد!
چند دقیقه با کتاب «شهید غیرت»؛ / ۱۰۱
چند دقیقه با کتاب «ماهرخ»؛ / ۱۰۰
اگر میفهمیدند ایرانیام؛ درجا من را میکشتند! + عکس
چند دقیقه با کتاب «لبخند ماه»؛ / ۹۹
تعجب و دلشوره از رفتار دختردایی مجرد!
چند دقیقه با کتاب «شهید نوید»؛ / ۹۸
وصیت آقانوید برای خاکسپاری با لباس سپاه
چند دقیقه با کتاب «پلهها تمام نمیشوند»؛ / ۹۷
سلیقه بانوی ایرانی در دیزاین خانهای در سوریه
چند دقیقه با کتاب «نخساییها»؛ / ۹۶
۲۴ساعت فرصت دارید از لبنان خارج شوید!
چند دقیقه با کتاب «خاتون و قوماندان»؛ / ۹۵
چرا آقای فرمانده از همسرش دوری میکرد!؟ + عکس