به گزارش مشرق، سیده فاطمه نعمتی پژوهشگر اجتماعی طی یادداشتی نوشت: علی رغم آنکه پس از فروکش کردن آشوبهای سال گذشته، عدهای معتقد بودند عمده جماعت حاضر در این جریانها، نوجوانان و جوانان هیجانزدهاند که تحت تاثیر فیلمها و بازیهای رایانه ای به خیابان آمده اند، اما نگاهی عمیقتر به ماجرا وجود بحران هویت در این افراد را گوشزد میکند.
مساله بحران هویت که عمدتا در روانشناسی به آن پرداخته شده، حول سوال «من کیستم؟» شکل میگیرد. چه در وجه فردی و چه در وجه اجتماعی، زمانی که فرد نسبت به چیستی خود و جایگاهش در اجتماع دچار سردرگمی شود، به بحران هویتی مبتلا شده است. چنین فردی به دلیل اختلال در تعیین ارزش ها و باورهای فردی و نسبت خود با جامعه، آینده و تعاملات اجتماعی به سادگی به سوی رفتارهای ضد اجتماعی و ارتکاب جرائم به پیش میرود در حالی که از این نوع رفتار نیز نمی تواند کسب هدف و هویت نماید. یکی از بارزترین نشانه های وجود بحران هویت، رنج کشیدن از نقش خود در خانواده و جامعه است، که منجر به ضعف یافتن هدف و راههای رسیدن به آن می شود و فرد مداوما دیگران را در این امر مقصر می داند. عوامل بسیاری فرد را به این وضعیت مبتلا می کند، از جمله وجود مشکلات عاطفی در خانواده یا روابط فرد با افراد خارج از خانواده، مهاجرت، از دست دادن علایق و ... که منجر به بحران در فرد میگردد.
با این مقدمه بد نیست به برخی از زوایای رفتاری فعالین زن زندگی آزادی اشاره شود:
۱. وضعیت دستگیرشدگان نشان میدهد اکثر این افراد فرزند ناخلف خانواده بودهاند یا از عدم وجود خانواده رنج میبردند. به عنوان نمونه، محمدمهدی کرمی از عاملان شهادت روح اله عجمیان که نقش فعالی در اغتشاشات داشت یا محسن شکاری که در غائله مسدود کردن خیابان ستارخان و ایجاد وحشت و اختلال در امنیت عمومی محکوم به اعدام شد، به دلیل رفتارهای نامناسب، مورد شکایت خانواده قرار داشتند و مشخص شده که پیش از این وقایع نیز خانواده این افراد از آنها به دلیل خشونت و زد و خورد و رفتارهای خارج از عرف شکایت کردهاند.
۲. سارینا اسماعیل زاده که بنا به اظهارات اطرافیان سابقه خودکشی دارد و نهایتا بر اثر سقوط فوت شد یا نیکا شاکرمی که مشخص نیست در ساختمان نیمه کاره چه میکرده و فرضیه احتمال خودکشی وی رد نشده است.
۳. اکانتهای فعال در اغتشاشات که با مراجعه به سابقه انتشار مطالب آنها مشخص می شود عمده این افراد دچار مشکلات جدی در زندگی هستند و طلاق و مهاجرت در میان آنان یک پدیده رایج است و در خارج از ایران با مشکلات مالی جدی مواجه هستند.
۴. در میان دستگیرشدگان تعداد زیادی از افراد وجود دارند که علیرغم سن کم، شیوه های بیمبالات و هنجارشکنانه بخش عادی زندگی آنها را دربرمیگیرد، از جمله مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی. که این اتفاقات به دلیل عدم توجه خانواده ها به تربیت فرزندان اتفاق افتاده و بسیاری از این افراد در خانه های مجردی زیست میکنند.
۵. ساعات حضور این افراد در تجمعات قابل توجه است، میانه روز یا ساعات پایانی شب، ساعاتی که افراد اگر شاغل یا صاحب خانواده باشند، نمی توانند در خیابان به پرسهزنی، شعار دادن، آتش زدن اموال عمومی و تعرض به بقیه مردم بپردازند.
۶. ظاهر زنان حاضر در این تجمعات قابل توجه است، استفاده از نوع پوشش هنجارشکنانه، آرایش و استفاده از رنگ مو و لاک شبیه برخی گروههای غربی که در همان کشورها نیز نوعی آوانگارد سازی در مقابل نظام هنجاری به حساب میآید و خاص برخی کلوبها است، تیپهای مردانه زنان علی رغم تاکید بر شعارهای زنانه، در عین برخورداری از موقعیت مالی مناسب با توجه به عدم اشتغال و دارا بودن گوشی یا ماشین خارجی گرانقیمت.
صحبت با این افراد یا پیگیر مکتوبات آنها در فضای مجازی نشان میدهد آنها در ابتدا به نوع ملیت خود دچار مسالهاند و به نوعی از آن فرار میکنند، از سوی دیگر پیروی از قانون را برنمیتابند و قانون شکنی را روشنفکری و فرهیختگی میدانند، به فرآیندهای نرمال جهانی مانند ازدواج حمله میکنند؛ استفاده از کلمات رکیک بخشی از ادبیات رایج این افراد است، علی رغم برخورداری از وضع مالی مناسب، از هر چیزی به نوعی بیزاری میجویند به دنبال تحقیر دیگران هستند و در نهایت در شاخصهای رفتاری آنان هیچ گونه وضعیت مسالمت آمیز و قابل اتکایی وجود ندارد. این افراد به دلیل بحران هویت در واقع با آنچه هستند، مشکل دارند و هیچ تصویری از آنچه میخواهند باشند نیز ندارند. در پی لذات آنی بودن و پرهیز از ایجاد ساختار نرمال در زندگی و پرهیز از هرگونه داشتن حد و مرز انسانی و در مقابل زیر سوال بردن انسانهایی که میتوانند برای زندگی خود هدف و مسیر مشخص کنند، شاخصه آنها برای تمایز از زندگی هنجاری اجتماعی است که عملا به این منجر شده تا این افراد به دلیل اختلالهای جدی شخصیتی در موقعیت انجام بزه قرار بگیرند و جریان های آشوب ساز بتوانند از آنها در موقعیتهای مختلف استفاده کنند.
به نظر می رسد توجه به مدارس به عنوان کانون شناسایی اختلالهای هویتی و در ادامه دانشگاه به عنوان محل بروز این اختلالها می تواند منجر به شناسایی این افراد، ارجاع آنها برای مشاوره و روان درمانی و نهایتا کاهش تنش های اجتماعی شود که نوعی پیشگیری مثبت و کارا برای آینده کشور خواهد بود.