به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون خبر ویژه خود نوشت: این روزنامه در یادداشتی نوشت: «مملکت مال کیست؟ این پرسشی کلیدی بود که گرچه عموم مردم پاسخی برای آن داشتند ولی یک از خانمهای فعال سیاسی طرفدار وضع موجود با صراحت تمام پاسخ آن را داد که بله؛ مال حزباللهیها است. همین پاسخ صریح کافی بود که همه را دچار تعجب کند. آن هم تعجب از چیزی که قبلا با پوست و گوشت و استخوان خود آن را درک میکردند، فقط کسی جرأت ابراز آن را نداشت و حالا یک نفر پیدا شد که یا از روی صراحت یا از روی زیادهخواهی یا بیتوجهی، حقیقتی را که پیشتر همه میدانستند، اعلام کند و جالب اینکه پس از اعلام این واقعیت روشن، طرفداران وضع موجود متوجه عمق قبح و زشتی این گزاره شدند و از در مخالفت با آن درآمدند.
یکبار پاسخ صریحی را حزب مشارکت داد و با شعار، ایران برای ایرانیان نظر خود را روشن کرد. جالب اینکه در آن زمان، تندروهای امروز بلافاصله با این شعار مخالفت کردند. در هر حال به لحاظ اثباتی (اینکه حقیقت چه باید باشد) پاسخ روشن است. ایران به عنوان یک جغرافیای شناختهشده ملک مشاع مردم ایران است. ولی به لحاظ ثبوتی (آنچه در عمل و واقعیت وجود دارد) ایران مال عده بسیار معدودی است که موردنظر آن خانم بود و نام رمز حزباللهی هم برای خود برگزیدهاند.
اتفاقا مال حزباللهیها نیست. حزباللهی واقعی کسانی بودند و هستند که خود را برای ایران میدانستند و نه برعکس. ادعای مالکیت بر کشور نداشتند، بلکه برعکس ایران را مالک خویش میدانستند و لذا خود را فدای استقلال و آزادی و تمامیت ارضی آن میکردند. حزباللهی کسی نیست که بیهیچ آوردهای دنبال میراثخواری و رانتخواری باشد. حزباللهی واقعی از حقوق هموطنش در همه حوزهها دفاع میکند و حزباللهی بدلی همه را برای خود میخواهد و زشتترین کار نیز غصب همین عنوان است.
این ذهنیت فاسد که ایران را ملک عدهای محدود بداند، همیشه بوده و هست و خواهد بود. ریشه این رویکرد نیز در تمایزگذاری حقوقی و امتیازی براساس ویژگیهای غیرحرفهای است. آغاز آن به ابتدای انقلاب برمیگردد ولی فرآیند حذف استصوابی و دستچین کردن افراد برای پستهای حکومتی نقطه تشدید و بحرانی این جریان است. چندی پیش نوشتم که فرآیند خالصسازی الزامات خود را دارد و جزو فرآیندهای تشدیدکننده است.»
درباره این یادداشت روزنامه اعتماد چند نکته را باید یادآور شد. نخست اینکه گوینده آن سخن، نه یک مدیر حتی ردهپایین است، نه نماینده مجلس و قاضی محکمه است، و نه عضو یکی از احزاب سیاسی نقشآفرین در معادلات سیاسی که بشود اظهارنظر او را به عنوان نظم و نظام سیاسی حاکم جا زد. با این همه عجیب است که گردانندگان نشریات زنجیرهای از خلافگوییهای بزرگ عناصر ارشد طیف متبوع خود در گذشته و حال با اغماض تمام میگریزند اما روی اظهارنظر یک شهروند عادی تمرکز میکنند و چندده هزار برابر واقعیت بیرونی، ضریب میدهند و به بهانه آن فضاسازی میکنند.
ثانیا از روزنامه مذکور و نویسنده آن باید پرسید در کدام مقطع (دورههای موسوم به سازندگی، اصلاحات و اعتدال) کمترین اعتقادی به شعار ایران برای ایرانیان داشتید که در تقسیم منابع قدرت و ثروت میان خودتان کاملا قبیلهای عمل کردید، دیگران را (از مرکز تا استانها و کورهدهات) تاراندید، امتیازات اقتصادی و رانتهای نامشروع بههم زدید که خروجی آن، امثال شهرام جزایری و دیگر متولیان فساد در زمینه واگذاری کارخانهها و پتروشیمی و ارز و طلا و... بودند و عایدیاش برای مردم، کوچشدن سفرهها و رنج معیشت؟ حضرات وقتی با دستاندرکاران فساد زدوبند میکردند، همّوغمّ ایران برای ایرانیان را داشتند؟ تکلیف دزدان و مفسدان و وطنفروشان و خیانتکنندگان به ملت در ذیل شعار ایران برای ایرانیان چیست؟ همان روشی که برخی از مدعیان اعتدال و اصلاحات، در تیمار کردن و فربه ساختن امثال شهرام جزایری و هاشمی و فریدون و دانیالزاده و داماد فلان وزیر و دختر بهمان وزیر و متهمان پروندههایی مثل صندوق فرهنگیان و نیشکر هفتتپه و پالایشگاه کرمانشاه و کشت و صنعت مغان و رشت الکتریک و استات اویل و کرسنت و... در پیش گرفتند؟! انبوه فسادهایی که به ویژه در دولت سابق اتفاق افتاد، در پوشش ادعای ایران برای ایرانیان بود.
ثالثا ملت ما میدانند که اسوههای جریان حزباللهی در کشور، از شهید رجایی و باهنر گرفته تا شهید سلیمانی و دیگران، کوچکترین بهرهای از امتیازات متعارف اقتصادی و سیاسی نداشتهاند؛ در حالی که بیشترین هزینهها را از جان و آبرو گذاشتهاند. اما در طیف سیاست باز مقابل جریان انقلابی وحزباللهی، حتی یک نفر هم پیدا نمیکنید که بهخاطر کشور و ملت و اسلام، یکصدم آن هزینهها را پرداخت کرده باشد.