به گزارش مشرق، یکی از راهبردهای محل انتقاد به رسانههای اپوزیسیون در حوادث ۱۴۰۱ رفتن به سراغ چهرهای رادیکال و منفور بین مردم ایران است.
عبدالله مهتدی، مریم رجوی و حتی پرویز ثابتی، رئیس اداره سوم ساواک از جمله این شخصیتها هستند که علیرغم نداشتن وجهه اجتماعی برای به آشوب کشیدن فضای داخلی ایران به کار گرفته شدند. برخی رجوع اپوزیسیون به چنین شخصیتهایی را یکی از مهمترین دلایل شکست پروژه آشوب عنوان میکنند. با وجود شکست پروژه براندازی، پروژه سفیدشویی اما همچنان ادامه دارد.
شبکه منوتو که برای چندمین بار اعلام کرده فعالیت رسانهایاش رو به پایان است، ترجیح داده در اندک ساعات باقیمانده از عمر باتری خود را نیز خرج پاکسازی چهره پرویز ثابتی کند. شخصیتی که حتی در خاطرات خودش نیز وجهه موجهی ندارد بر روی پرده نمایش منوتو موجه جلوه داده شده و برایش مستند مظلومیت ساخته میشود.
برای بررسی چرایی نبشقبر شخصیت ثابتی توسط منوتو و تلاش این شبکه برای سفیدشویی چهره او، روزنامه فرهیختگان با محمد رحمانی، پژوهشگر تاریخ به گفتوگو پرداخته که در ادامه مشروح آن را از نظر میگذرانید.
پرویز ثابتی همواره و در روایتها جزء چهرههای مرموز دستگاه شاهنشاهی بوده؛ فردی که زود از ایران خارج شد و تا زمان انتشار کتابش خیلی حضور پررنگی در رسانههای فارسیزبان نداشت تا اتفاقات سال گذشته که تصویری از او منتشر شد و واکنشهای زیادی به همراه داشت. علت عدم حضور وی در رسانهها و حضور الان ثابتی در مقابل دوربین و ساخت مستندی درباره ساواک را چطور میتوان تحلیل کرد؟
پرویز ثابتی از منفورترین شخصیتهایی است که رژیم پهلوی به خودش دیده. چرا؟ چون نوک پیکان دستگاه برخورد سخت و مشت آهنین رژیم بود. درواقع با شخصیتی مواجه هستیم که حتی بسیاری از شخصیتهای فرهنگی آن زمان، که امروز در کتگوری شخصیتهای نزدیک به پهلوی به حساب میآیند هم با آنها از طرف این شخصیت برخورد شده بود.
چنین شخصیتی طبیعتا باید در لایههای زیرین و پسینی نگه داشته شود و دربارهاش سخن نگویند.
خصوصا پس از پیروزی انقلاب، با آن مشروعیت نزدیک به مطلقه جمهوری اسلامی، این وفاق ملی را برای دستگاه پهلوی و امنیتی این رژیم ایجاد کرد. منفوریت ساواک به حدی بود که توسط خود پهلوی منحل شد تا مقداری مقبولیت و محبوبیت ازدسترفته رژیم پهلوی را بهبود ببخشد.
برخی از تحقیقات، نقش ساواک در فروپاشی پهلوی را به صورت جداگانه بررسی کرده است. در سطوح مختلف این تحقیقات را داریم که شدت برخورد، اثر آونگی ایجاد کرد و خودش سبب نارضایتی برخی طبقات شد.
حالا با همه این تفاسیر، چه میشود فردی با این اوصاف رسانهای میشود؟ میدانید که از بهمن ۱۳۵۷ تا بهمن ۱۴۰۱ هیچ خبر و تصویری از پرویز ثابتی نبود.
این را هم درنظر داشته باشید که از خانوادهای بهایی صحبت میکنیم و جامعه ایرانی، یک جامعه مذهبی به شمار میرود؛ به نحوی که خود پرویز ثابتی میگوید از دبیرستان مسلمان شده است.
در این مستند میگوید که در یک خانواده بهایی بود و خودش را نیز بیدین معرفی میکند. اما در جامعه سنتی و جامعه مذهبی ایران، طبیعتا چنین وصلهای برای تبلیغاتشان مثبت نیست.
تمام این موارد را درنظر بگیرید. میخواهیم به این پاسخ برسیم که چرا در آن زمان مطرح نشد.
در وقایع دهه ۵۰ تنها به عنوان کارپرداز مطرح بود و اسم و شخصیتش در حد یک مقام امنیتی بود و نه در حد یک رجل شاخص سیاسی. خاطرات خیلی زیادی نیز درباره شدت برخورد ثابتی با افراد هست که حتی برخی از روسای ساواک، شکایت داشتند.
خود شاه نیز در بعضی جاها میگفت این فردی که این گزارشات را مینویسد، مشکل دارد.
اما چرا اکنون مطرح شد؟ چه وقتی پرویز ثابتی مطرح میشود؟ بهمن ۱۴۰۱ با شعار زن زندگی آزادی. خب این ماجرا مفهوم دارد. یعنی تا به اینجا این افراد احساس میکردند که رونمایی از پرویز ثابتی به رویکرد تبلیغاتی جایگزینسازی رژیم پهلوی آسیب میرساند.
اگرچه رویکرد جایگزینسازی ضعیفی بود اما باید بپذیریم که طول مدتزمان، متاسفانه محبوبیت پیدا کرده است و به اینجایی که امروز هستیم، رسیدهایم.
درواقع اینها دوقطبیای تعریف کردهاند، با این عنوان که ما یک قطب جمهوری اسلامی داریم و یک قطب برانداز داریم. قطب جمهوری اسلامی به مذهب گره خورده و از طرفی هم قطب دوم مانند گذشته نمیتواند به میدان بیاید و از خودش علائم مذهبی نشان دهد.
در سالیان اخیر متاسفانه بخشی از قشر جوان که حافظه تاریخی جدی هم ندارند و به دنبال آزادی در دین، روابط و فرهنگ هستند، احساس میکنند که رژیم پهلوی مقداری از این آزادیها را برایشان خصوصا در سبک زندگی، قائل است؛ از این رو محبوبیتی برای رژیم پهلوی ایجاد شده است. بسیاری از این موارد ریشه در ضعف صداوسیما و بخشهای تبلیغاتی داخلی دارد.
همین شبکه منوتو و خیلی از شبکههای دیگر که با پولهای کلان درحال مدیریت هستند، بسیار در این هژمون فکری فعال هستند و توانستهاند موفقیتهایی نیز کسب کنند. مانند مستند «فرح»، «رضاشاه» و سایر مستندهای دیگری که میخواهند چهرهای مقتدر، ایراندوست و حتی مخالف هژمون غرب به تصویر بکشند.
حساسیتهای مذهبی دیگر مثل سابق نیست و اساسا نیازی به ریاکاری و دیننمایی ندارند و حتی دیننمایی ممکن است به ضررشان هم باشد و باید به ایران پیش از اسلام متوسل شوند؛ در این موقع است که کمکم از پرویز ثابتی رونمایی میکنند. چرا؟ چون میخواهند بگویند که ساواک اشتباه نکرده است و هر کدام از چهرههایی که ساواک به سراغشان رفت یا چریکهای قاتل بودند یا روحانیونی بودند که اکنون حاکم شدهاند.
بنابراین میشود از ثابتی هم با همه نقاط سیاه کارنامهاش یک قهرمان ساخت و به مجموعه قهرمانان پوشالی ساختهشده توسط رسانههای وابسته به پهلوی افزود.
در سوابق ثابتی این موضوع مطرح میشود که بهایی بوده و تابعیت اسرائیل داشته، اسناد و اطلاعاتی درباره ارتباط ثابتی با سازمانهای امنیتی رژیمصهیونیستی وجود دارد؛ چه در دوران رژیم چه بعد از خروج از ایران و زمانی که در رسانهها حضور پیدا نکرد؟
در بهایی بودن خانواده ثابتی هیچ شک و شبههای نیست و خودش نیز در مستندش بهصراحت این موضوع را بیان کرد، یعنی هم اسناد و هم دیگر مطالب حکایت از این امر دارد.
در رابطه با ارتباط بهاییات با اسرائیل نیز این مساله اظهر من الشمس است. اساسا اینکه یک رابطه جدی و ارگانیک وجود دارد یک امر روشن و بدیهی است و نیازی نیست ما کوشش کنیم و سندی بیاوریم؛ چراکه خود فرد بیان کرده و ساختار نیز ساختار روشنی است و جزء بدیهیات این حوزه است.
فارغ از اقدامات امنیتی به نظر میرسد اتهاماتی در موضوعات مالی و فسادها در دستگاه رژیم پهلوی مورد توجه ثابتی بوده و خودش ادعا میکند فساد افرادی را لو داده است، اما اتهاماتی نیز متوجه خود اوست. روایت دقیق این اختلافات چیست؟
در واقع نکاتی که خود ثابتی در کتابش درباره فسادها گفته و در همین مستند نیز اشاراتی داشت بهنوعی میخواهد خودش را یک چهره عدالتخواه و مبارز با فساد معرفی کند.
برای همین هم تاکید میکند که این فسادها یکچندم فسادهای این نظام نیست. ثابتی قصد دارد وجههای برای ساواک بتراشد. بدیهی است وقتی رژیمی ساقط میشود به این دلیل است که محبوبیت ندارد.
فقدان محبوبیت بخشی از آن به فسادهای آن دوره بازمیگردد. ثابتی تلاش میکند که نارضایتی و سقوط رژیم را گردن همین افراد فاسد بیندازد و بگوید که خود دستگاه نیز درصدد مبارزه با این چهرهها بود. اما نباید نادیده بگیریم که برخی از همین دعواها هم تسویهحسابهای شخصی است، یعنی خیلی از این اتهامهایی که مطرح میشود ریشه در اختلافات شخصی شخصیتهای سیاسی در همان سالها دارد.
در واقع پروندهسازی صورت میگرفت. این در کتاب خود ثابتی نیز وجود دارد.
با توجه به اینکه منوتو پرداخت به این مساله را در دستور کار قرار داده این ابهام به وجود میآید که کسانی در شبکه منوتو حضور دارند یا ارتباطاتی با افراد ساواکی دارند یا حتی افرادی در تاسیس و تشکیل این شبکه موثر بودهاند که وابسته به سرویسهای امنیتی از جمله ساواک بوده و حالا سفیدشویی اقدامات ساواک را در دستور کار دارند. چقدر این موضوع سندیت دارد؟
در بخش اول پاسخ دادم که اساسا شبکه منوتو در چهارچوب ترویج پهلوی کمک میکند و تمام مستنداتش در همین چهارچوب تعریف میشود.
خصوصا مستندی که به فضاهای تاریخی میپردازد و از پهلوی قهرمانسازی میکند. اکنون نیز اگر دقت کنید درباره سفر ربع پهلوی به اسرائیل مانند سخنگوی رژیمصهیونیستی به اخبار اسرائیل پرداخت.
این نشان میدهد در مدیریت شبکه و تیم تصمیمگیرنده آن از نزدیکان پهلوی حضور دارند. میبینید که ادبیات آن نیز ادبیاتی مبتذل و رادیکال است؛ چراکه فکر میکند که با این ادبیات میتواند به آنارشیسمی دامن بزند که دامن جمهوری اسلامی را بگیرد.
باید بدانیم که پرویز ثابتی و دستگاه ساواک اساسا منفوریتشان به جمهوری اسلامی بازنمیگردد.
چه گروههای چپ، چه گروههای اسلامگرا و چه گروههای نزدیک به پهلوی که مثلا خیرخواه رژیم بودند از شدت برخورد ساواک شکایت میکردند و این یکی از نشانههای این است که ما با یک استبداد مواجه بودیم.
استبداد را اگر بخواهیم مرور کنیم متبلور در نام پرویز ثابتی است، یعنی نماد آن در حکومت پهلوی پرویز ثابتی است. همین فرد میآید و تبدیل به چهره میشود. مثال بزرگتر دیگر این تلاش برای تغییر چهره در وقایع و آشوبهای اخیر در کشورمان، شعار «رضاشاه روحت شاد» است. چرا؟ چون رضاشاه چهره کاملا منفوری بود و وقتی از کشور رفت در سال ۱۳۲۰ مردم جشن گرفتند.
حتی محمدرضا جرأت دفاع از پدرش به آن معنا را نداشت و تاکید میکرد که ما روش جدیدی را پی میگیریم. اولین نخستوزیری که آمد در نطق رادیوییاش تاکید کرد که دوره رضاشاه به پایان رسیده است و شاه جدید به سبک دیگری فرمانروایی میکند.
مصدق نیز مطرح میکند که محمدرضا بسیار محبوبتر است؛ چراکه روش پدرش را در پیش نگرفته است. الان هم کمکم تبلیغات به شکلی پیش میرود که برخی به سراغ قطبهای مخالف با جمهوری اسلامی میروند. یکی همین مجاهدینخلق و دیگری سلطنتطلبها هستند. ما به شکلی ارتجاع را شاهد هستیم. بازگشت ثابتی به تعبیری یک ارتجاع استبدادی است.
اینکه شما بروید به سراغ خشنترین و منفورترین فرد و از او قهرمان بسازید. ما باید روی این مساله کار کنیم که اگر هم به نظام جمهوری اسلامی انتقاد دارید و خود را در دسته اپوزیسیون میدانید چرا به سراغ پرویز ثابتی میروید؟ چرا به سراغ حکومت رژیمی میروید که پایههای مشروطه را لق و پایههای تصنعی برای آن ایجاد کرد؟ این کاملا یک ارتجاع است و پرویز ثابتی نماد این ارتجاع است.