تولیدکنندگان، توزیع کنندگان، نویسندگان، موسسان استعداد یابی، قانون گذاران، پزشکان و گروه های امدادی و در نهایت فیلم سازان. همه و همه مشتی هیچ ندان بودند که برای ورود به صنعت سینما و فیلم سازی، نه آموزشی دیده بودند، نه دانشی داشتند و نه تجربه ای. اینها فقط تعدای یهودی آس و پاس بودند که خانه و کاشانه خود را در اقصی نقاط آسیای شرقی رها کرده و به کشور پر زرق و برق آمریکا رفتند تا بخت زندگی خود را در آنجا بیازمایند.
بختی که با آنها یار بود. یهودیان هالیوود یک چاشنی جادویی به این صنعت اضافه کردند. چیزی که آمریکایی های متمدن و البته مسیحی اجازه استفاده از آن را به خود ندادند. صحنه های غیر اخلاقی! این نسخه ای بود که مهاجران یهودی با اضافه کردن زنان و مردان خوش چهره، صحنه های رمانتیک آنچنانی و البته تبلیغات وسیع برای سینمای معتدل آمریکا بین سالهای 1910 تا 1920 پیچیدند.
یهودیان هالیوود، دست کم نسل اولی که صنعت سینما را پایه گذاردند، گروهی آشکارا همگن بودند که تجربه های کودکیشان آشکارا مشابه بود.
*کارل لیملی مسن ترین آن ها، در سال 1867 در لاوپهایم، روستای کوچکی در جنوب غربی آلمان، به دنیا آمد. مادر محبوبش کمی پس از سیزدهمین سالگرد تولد لیملی درگذشت و او پدرش را، که تاجری ماجراجو و آس و پاس بود، متقاعد کرد اجازه بدهد برای امتحان بختش به آمریکا برود. همین لیملی بود که نهایتا یونیورسال پیکچرز را تاسیس کرد.
*آدولف زوکر زاده روستایی کوچک در منطقه انگورکاری توکی مجارستان بود. پدرش در دوره نوزادی زوکر مرد و مادرش هم چند سال بعد. آدولف را نزد داییش در همان حوالی فرستادند که خاخامی سرد و بی عاطفه بود. زوکر تنها، مستقل و محبت ندیده مثل لیملی اجازه گرفت به آمریکا برود و زندگی تازه ای را شروع کند. او بعدها پارامونت پیکچرز را بنیان نهاد.
*ویلیام فاکس هم مجار بود. والدینش مهاجرت کرده بودند، ولی پدرش بی کفایت و مسئولیت ناپذیر بود. سال ها بعد، ویلیام در مراسم تشییع پدر روی تابوت آب دهان انداخت. پسر به ناچار نان آور شده بود و نوشابه، ساندویچ و دوده بخاری می فروخت. او در آینده این تجربه را در فاکس فیلم کرپریشن به کار گرفت.
*لویس بی میر می گفت فراموش کرده که دقیقا در کجای روسیه و چه روزی به دنیا آمده است. او بعدها چهارم جولای را روز تولد خود خواند. میر با والدینش در نواحی دریایی کانادا زندگی می کرد. پدرش سقط فروش بود و کشتی های آسیب دیده را نجات می داد. لویس در نوجوانی علیه اقتدار پدر شورید، به بوستون رفت و کوشید کسب و کار سقط فروشی و نجات کشتی خود را راه بیاندازد و البته او در آینده بزرگ ترین استودیوی هالیوود را رهبری می کرد؛ مترو - گلدوین - میر.
*بنجامین وارنر همسر، پسر و دختر نوزادش را در لهستان ترک کرد تا مانند بستگانش بخت خود را در آمریکا بیازماید . پس از دو سال پینه دوزی در بالتیمور، آن قدر پول جمع کرده بود که خانواده اش را از لهستان به آمریکا بیاورد و پس از خانواده اش را بزرگ و بزرگتر کرد. او سالها در شرق آمریکا و کانادا با گاری اش دوره می گشت و خرت و پرت می فروخت تا بلاخره در یانگستاون اوهایو مستقر شد. در یانگستاون، پسرانش هری، سم، آلبرت و جک تصمیم گرفتند پولهایشان را روی هم بگذارند و یک پروژکتور بخرند. محصول این تصمیم شرکت نام آور برادران وارنر بود.
نکته مهم و قابل تامل در مورد یهودیان مهاجر، این بود که همگی آنها پس از ورود به آمریکا، گذشته خود را به باد فراموشی سپردند و به گونه ای با این کشور جدید هماهنگ و هم نوا شدند که گویی همانجا متولد شده و می خواهند به آن وفا دار باشند.
تمامی این افراد ضمن این که زندگی مشقت باری در دوران کودکی، نوجوانی و حتی جوانی داشتند، نسبت به خانه و خانواده خود بی تفاوت و حتی متنفر بودند.
در پایان می توان گفت، هالیوود قدرتمند امروز، حاصل تلاش و عقده گشایی عده ای یهودی مفلوک و درمانده است که سعیشان برای آمریکایی شدن به نتیجه رسید و به مرور زمان به فرمانروایان ابدی در صنعت پولساز سینما بدل شدند.