سرویس فرهنگ و هنر مشرق- بالاخره احسان علیخانی تاب مستوری در پشت پردهی «جوکر» را نیاورد و برای سری جدید این مجموعه، خود جلوی دوربین قرار گرفت.
جلوهگری و حضور پررنگ «جوکر مستر» در جریان برنامه، کاملا با هالهی تبختری که ظاهرا احسان علیخانی را احاطه کرده، منطبق است. یک نوع جبروت «کنترل» و «احاطه» در فضای جوکر۲ وجو دارد که درست مثل یک لباس به قامت پرسونای رسانهای علیخانی دوخته شده است: «این ریموت کنترل به من اجازه می ده، هر کسی خندهای کرد، برم سراغش و یقهی خودش و خندهاش رو بگیرم!»
در بخش نخست قسمت یک، که علیخانی درباره نحوهی اجرای مسابقه حرف می زند، فقط کافی است به بسامد «منم» و «من تشخیص بدهم» گفتنهای او توجه کنیم.
"هرکسی بخواهد از خنده کردن فرار کنه، من حتما می نشونمش روی پنالتی باکس، و بقیه می تونند با شوخیهای خودشون بهش حمله کنند."
میزانسن طراحیشده برای اتاق طبقه ۲۲ (اتاق فرمانروایی! علیخانی) با آن مانیتورها و دوربینها و دکمهها و اهرم و میز آنچنانی، دقیقا یادآور اتاق شخصیت «آرشیتکت» یا معمار در فیلم ماتریکس است که به نوعی، «خدای» جهان ماتریکس در آن فیلم بود.
در جوکر ۱، سیامک انصاری یک نوع شوخ و شنگی و یک نوع عدم جدیتی در شخصیت و کردار خود داشت که کاملا منطبق بود بر فضای شوخ و شنگ آن سری از برنامه، برنامهای که بیشتر قرار بود یک نوع دورهمی کمدینها باشد، تا یک «مسابقه»ی سفت و سخت و با قواعد تنبیه و تشویق آنچنانی و یک «مَستر» سختگیر و غضبناک که خیلی خودش و نقشش را جدی گرفته است!
حتی چینش اشیای روی میز کنترل هم به نوعی در خدمت همین مگالومانیای علیخانی است: به کُرهی زمین روی میز دقت کنید. هیچ دلیلی برای وجود آن روی میز نیست، جز این که به ناخودآگاه بیننده، موقعیت «آرشیتکت»وار علیخانی را القاء کند که «جهانی» در کنترل اوست!
علیخانی یک «ارباب»، یک «خدایگان» است که با نظامی از تشویقها و تنبیهها، رعایای تحت قیمومت خود را کنترل و مدیریت می کند، رعایایی که قرار است نه در یک دورهمی مفرح و صمیمانه، که در یک مسابقه گلادیاتوری برای نخندیدن (تحت اشراف امپراتور!) شرکت کنند. آن نحوه ورود ابتدایی علیخانی به جمع شرکتکنندگان و آن «احسان دوسِت داریم»های روی اعصاب...و بعد رپرتاژ نیما شعباننژاد برای او، کاملا در راستای حس پدرخواندگی آقا احسان بود.
نکتهی اصلی این است که احسان علیخانی ابدا انسان بانمک و طنازی نیست که محور یک رئالیتی شوی کمدی باشد و حتی این نقیصه با طراحی و نوشتن شوخی برای او توسط یک تیم نویسنده هم جبران نشده است.
و امان از این «خیریه»بازیهای تزیینی و قالبی و «ادایی». برنامهای که برای ساخت هر قسمت آن، بیش از چند قسمت یک سریال هزینه شده ۲۰۰ میلیون هم خرج «خیریه»بازی میکند، تا فاز «فردین» بازی هم به فاز «آرشیتکت»بازی کارگردان و تهیهکننده و مجری «جوکر ۲» اضافه شود.
حقیقتا دوستان عزیز «برنامه ساز» در نمایش خانگی، سوراخ دعا را یافتهاند و با کمترین طراحی، کمترین خلاقیت و به سبک دورهمی، بودجه می گیرند و شو میسازند و وضع وخیم فرهنگ عمومی را وخیمتر میکنند. جا انداختن «دلقکبازی» و «کول بودن» و «مجلسگرمکنی» به عنوان یک هنجار غالب، در جامعهای که همین حالا هم از جدی نگرفتن امور رنج می برد و بیش از حد نرمال جهانی دنبال «فان» (فکاهه/ مضحکه) است، ضربهی مهلکی است که سینما، تلویزیون و نمایش خانگی به اتفاق، بر پیکرهی فرهنگ و اخلاق عمومی وارد میکنند.
وجه عمدهی تولیدات سینمایی ما تبدیل به فیلمهای «بشکن و بالابنداز» لاتی-لمپنی تبدیل شده است، و از سوی دیگر، شبکهی خانگی به کارگاه سریدوزی انواع «مافیابازی» و «جوکرسازی» بدل شده است.
مخاطب «جوکر۲» باید ۵ قسمتِ افزون بر یکساعته را دنبال کند، تا سرجمع به اندازه یک دقیقه خنده واقعی از «جوکر» بگیرد. نشان به آن نشان که مثلا بانمکترین بخش کل فصل اول «جوکر ۲»، تکرار قطعهی نوازندگی و خوانندگی زوج غفوریان-رضویان در برنامه «سیب خنده»(دهه هفتاد شمسی) بود که از قضاء، از نظر بامزهگی به گرد آن اجرای اول هم نمی رسید.
تراکم بینمکبازی و میزان برودت شوخیها و حرکات و اجراها آنقدر بالاست که علیخانی و سایر حاضران، با خندههای زورکی و حتی ادای خندیدن، می خواهند به مخاطب خنده را القاء کنند. جوکر ۲ به شدت از نداشتن ایده برای خنداندن رنج می برد و بیش از حد بار خود را بر دوش چهرههایی چون غلامرضا نیکخواه و مهران غفوریان گذاشته است.
نیکخواه مانند یک بازیکن غیرستارهی به شدت در خدمت تیم، همه زور و هنر خود را برای طنازی گذاشت و دیگر نمی توان بیش از این از او انتظار داشت. مهران غفوریان هم به علت حضور پیاپی در تلویزیون، سینما و نمایش خانگی و مجموعههای مشابه، به شدت نیاز به ترمیم و بازسازی دارد، وگرنه به نحوی عیان به تکرار مکررات افتاده است و در همین فصل جوکر هم با خاطرههای کشدار و بینمکش حقیقتا روی اعصاب بود(خاطرهی طولانی او از فولکسسواری با بیژن بنفشهخواه آن قدر طولانی و کسالتبار بود که صدای خود علیخانی هم درآمد).
ما در اینجا قصد «محتسببازی» نداریم که بگوییم اصل و اساس انتقاد به جوکر ۲، شوخیهای جنسی و اروتیک است، گرچه برای دیگران این حق محفوظ است که از این باب هم منتقد آن باشند. صحبت ما در این مجال، آن است که، فارغ از مباحث اخلاقی، حتی شوخی اروتیک کردن هم واجد ظرایف و خلاقیت است و مشکل «جوکر ۲» این است که بسیار زمخت، گُلدرخشت و بی ظرافت از این حربه استفاده می کند، در نتیجه، این شوخیها جز قبحشکنی و تظاهر به جسور بودن و بیپروایی هیچ آوردهی دیگر برای «جوکر» ندارد. این را هم باید اضافه کرد، استفاده از شوخیهای جنسی در برنامهای که درجهبندی مخاطب ندارد و همه کسی، از هر سنی می تواند آن را مشاهده کند، یک اقدام ضدفرهنگی است.
حقیقتا معلوم نیست که معیارهای انتخاب این چهرههای برای حضور در یک مسابقهی طنازی چیست. حتی یک کودک ۱۰ ساله هم تشخیص می دهد که هنرمندی چون جناب مجید مظفری، که یک شخصیت باوقار و سنگین و اصطلاحا جنتلمن است و از سوی دیگر، هیچ سابقهای در کمدی ندارد، نسبتی با چنین «شو»یی برقرار نمی کند.
بهرنگ علوی هیچگاه کمدین نبوده و حضورش در یکی دو فیلم شبهکمدی، هم دلیلی بر طنازی و جوکری او نیست. نصرالله رادش هم سالیان سال است که از حال و هوای «ساعت خوش» و طنزهای دهه هفتادی بیرون نیامده است و کنشهای «کمیک» او هم که در حد بازی با میمیک چهره و لوچ کردن چشمها و غنچه کردن لبهاست، به شدت کهنه و تاریخمصرف گذشته است.
امیرحسین رستمی هم که مصداق بارز مثل «بار خورد، اومدیم» در حوزه کمدی است! او حتی مقدمات و ابتداییات یک بازیگر طنز را ندارد، اما سالهاست که در کمال تعجب در سریالها و فیلمهلای «کمدی» ظاهر می شود تا احتمالا اثبات کند که سینمای کمدی ما از اساس بر بنیادهای اشتباه بنا شده است. با این حال، حتی هادی کاظمی و محمدرضا علیمردانی هم که مثلا اینکاره هستند، به واسطهی نداشتن ایدههای نو برای خنداندن یا شوخیهای بدیع، روی به لودگیهای خمیازهآور آوردند.
یک ساعت و اندی تماشای لب و لوچهی کجشده، شکلک درآوردن، اصوات عجیب از خود «ول دادن»، تکهپراکنیهای یخ و از همه بدتر، خندههای زورکی و تصنعی خود احسان علیخانی که مثلا شاهد یک صحنهی خندهدار رودهبرکننده است (که حقیقتا نیست!)...طبیعتا «قهرمان» این مسابقهی پرهیجان! هم باید نیما شعباننژاد، صاحب تیپ- برند «خدنگِ خوشنمکِ چشمسفید» باشد که طبق معیارهای خیلی «حرفهای» و «سختگیرانه» احسان علیخانی، میبایست اولین اخراجی مسابقه میبود، چرا که در تمامی قسمتها آشکارا و واضح و با نیش تا بناگوش باز لبخند می زد.
الغرض، صدا و سیمای ملی با انفعال و بیرونقی در تولید محتوای سرگرمی، انقباض فرهنگی و بسته نگاهداشتن درهای خود به روی سلایق مختلف حاضر در جامعه از یک سو، و شبکه نمایش خانگی با تن دادن به زردترین قواعد بازاری و فدا کردن کیفیت فنی و محتوایی، مانند دو تیغهی قیچی پیکرهی نحیف فرهنگ عمومی را زیر فشار بردهاند. محصول این رویکرد، همین حالا هم در رخنهی صفات و خلقیاتی چون باریبه هر جهت بودن، تمایل به جدی نگرفتن امور، رواج بیش از حد لودگی، نداشتن پرنسیب و اصول اخلاقی و رفتاری و معضلات فرهنگی دیگر، خود را نشان می دهد.