به گزارش مشرق به نقل از فارس، عصر روز گذشته مراسم رونمایی کتاب شهید مصطفی کاظمزاده همزمان با لحظه شهادتش با حضور خانواده و دوستان شهید و نویسنده کتاب حمید داودآبادی در بهشتزهرا قطعه و بر سر مزار شهید برگزار شد.
علی خلیلی از فعالان دفاع مقدس گزارش توصیفی از این برنامه را در اختیار فارس قرار داده است که در ذیل میآید:
ساعت 3:10
روی قبر با گلهای داوودی سفید و صورتی تزئین شده بود و خانمی کنار قبر قرآن میخواند. انتظار جمعیتی بیشتر از این را داشتم ولی هنوز تا شروع برنامه یک ساعتی فرصت باقی بود. فاتحهای خواندم و ردیف پایین تر سر قبر شهید گمنامی نشستم.
عکاس: محسن رنگینکمان
خانم دیگری از راه رسید با گل و شیرینی و گلاب و شمع و دوتایی شروع کردند به تزئین قبر. با خودم گفتم حتما اولی خواهر شهید است و این هم مصطفی دائیاش میشود.
3:40
آقای داودآبادی و به همراه خانواده از راه رسیدند و چند دقیقه بعد چند تا جوان با تیپهایی متفاوت. انگار منتظر بودند آشنایی ببینند و سر قبر بیایند.
4:10
خانم و آقایی با یک دسته گل رز قرمز از راه رسیدند. داودآبادی بلند شدند و سلام کردند. خواهر و شوهر خواهر مصطفی بودند همان خواهرشان که مصطفی دخترشان را ببسی صدا میکرد. خانمهای سر قبر تبدیل شده بودند به تیم تزئین و دکور و با گلهای داوودی و گلایل و رزهای قرمزی که تازه رسیده بود، مزار مصطفی را تزئین میکردند. هزینه تزئین به گمانم سر جمع به 30 هزار تومان هم نمیرسید!
یکی از پسرها کتاب «از معراج برگشتگان» را باز کرده بود و با هیجان از فصل شهید بعدازظهرش تعریف میکرد. میگفت از بوئین زهرا آمده است و مصطفی را از بین خطهای کتاب از معراج برگشتگان پیدا کرده و امروز آمده و در ادامه حرفش دیگری گفت: ما یک جمعی هستیم که اصلا اهل دفاع مقدس و شهید و شهادت نبودیم و کتاب از معراج برجستگان تصادفی دستمان افتاد و عاشق مصطفی شدیم و شدیم اهل شهید و شهادت و عاشق مصطفی.
عکاس: محسن رنگینکمان
4:35
بالاخره کتابها از راه رسید. روی قبر کنار دست مصطفی کتابها را میچیدند. خانمی صدا کرد مصطفی به مهمانها شیرینی تعارف کن! دلم لرزید... مصطفی اسم پسر آقای داودآبادی هم بود؛ جوانی امروزی ولی با آرامشی از جنس مصطفی.
4:44
لحظه شهادت مصطفی صدای خواندن زیارت عاشورا بلند شد. همه رو به قبله نشستند. بدون زیر انداز هرکدام سر قبری ایستاده یا نشسته شروع به خواندن کردند و سجده آخر سر خاک شهدا.
5:10
داوودآبادی چند کلمه حرف زدند از اینکه یادمان باشد مصطفی از عمل به آیه " الم یعلم بان الله یری" مصطفی شد. شهدا در جنگ توپ و خمپاره ندیدند نفس و خودشان را دیدند و خدا را.
و بعد سپاس از خانواده شهید و خواهر شهید با صدایی که از غم یا شادی میلرزید از ایشان تشکر کرد و با صلوات و اهداء کتاب با امضای داودآبادی و پذیرایی مصطفی و صلواتی، مراسم تمام شد.
5:40
پسری که از بوئین زهرا آمده بود در حالیکه شعری زمرمه میکرد به سمت حرم امام میرفت. پسری که سوار موتور شد و رفت از بچههای موسسه شهید کاظمی بود از دانشگاه آمده بود. همه رفتند با ماشین و چندتایی را هم رساندند تا مترو.
غروب شد. سه قبر در سکوت و پوششی از گل آرام آرمیده بودند.
مراسمی با تمام ویژگیهای یک همایش با جمعی ساده و صمیمی با 50 هزار تومان و جمعیتی 30 الی 50 نفره برگزار شد. از جوان نسل امروزی و دیروزی و خانواده شهید و نویسنده کشوری هم حضور داشتند و البته مصطفی.