به گزارش مشرق به نقل از وبلاگ آوردگاه، در اين مناظره، مهدی نصيری بهتر بحث کرد و توانست بخشی از مخاطبان را با خود همراه کند، اما احمد رهدار با اينکه مي خواست تأثيرگذاری توأمان فقه و فلسفه و عرفان بر انقلاب اسلامی را اثبات کند اما نتوانست از پس این بحث بر آيد و اشکالات پی در پی نصیری را جواب دهد. قابل توجه اينکه در نظرسنجی پیامکی برنامه، 54 درصد بینندگان به گزینه ای رأی دادند که اندیشه مهدی نصیری را تأیید مي کرد و 46 درصد به گزینه دیگر.
به طور کلی سه نظر در اين باره قابل ردگيری است:
الف) تأثيرپذيری انقلاب اسلامی از فقه اکبر و اصغر و نفی تأثيرپذيری از فلسفه و عرفان [ديدگاه مهدي نصيری].
ب) تأثيرپذيری انقلاب اسلامي از فلسفه و عرفان صدرايي (و ظاهراً در درجه بعد)، از فقه [ديدگاه عماد افروغ و ...].
ج) تأثيرپذيری انقلاب اسلامی (در درجه اول) از فقه اکبر و اصغر و در حاشیه، از فلسفه و عرفان (آن هم به ميزانی که فلسفه و عرفان در محتوای خود به گفتمان اسلامی و فقهي نزدیک شده اند)؛ [ديدگاه سيد محمدمهدي ميرباقري]
(ر.ک: ماهنامه سوره، شماره 48 و 49 ويژه نامه انقلاب و فلسفه و برخی منابع دیگر)
در مناظره فوق، مشخص نشد که آقای رهدار طرفدار ديدگاه دوم است يا دیدگاه سوم. در هر حال، این مناظره هم گذشت و باید منتظر مناظرات دیگر باشیم.
با توجه به ابهاماتی که در افکار مهدی نصیری وجود دارد، در اين فرصت مناسب است نگاهی به کلیت دیدگاه های ایشان بیندازیم و برخی از محاسن و معایب آن را مطرح کنیم.
ـ محاسن انديشه مهدی نصیری
آقای مهدی نصیری افکار خود را از حدیث ثقلین شروع می کند و معتقد است که باید از ملغمه مرجعیت های گوناگون فرار کرد و به مرجعیت علمی و معرفتی قرآن و عترت پناه برد و با همین رویکرد، تجدد، عرفان و فلسفه را سه حجاب می داند که جلوی نورافشانی ثقلین را گرفته اند و لذا باید با آنها مقابله و از اين حجب، عبور کنیم.
ایشان در مقابل تجدد، از حکومت دینی دفاع می کند و احکام ثانویه را چراغ راه ما در دوره غلبه مدرنیته معرفی می کند. به زعم ایشان اگر در عصر ظهور (نه قبل از آن) کليت تمدن غرب برچیده شود، زمینه اقامه احکام اولیه فراهم می شود و تمدن مطلوب برپا خواهد شد. اصلاحات عملی مورد نظر مهدی نصیری در مقابل تجدد، حداقلی است و نظام اسلامی را هم توصیه به پی گیری همین اصلاحات حداقلی و پرهیز از خودباختگي و انفعال روحی و فکری می کند نه اصلاحات حداکثری در مقیاس تمدن سازی اسلامی.
وی در مقابل عرفان و فلسفه غربی و یونانی (که عرفان و فلسفه رایج اسلامی را هم به یونان منتسب می کند و یونانی زاده می خواند) نیز قائل به ضرورت ساماندهی عرفان ناب اسلامی و کلام عقلانی شیعه شده است. بیشترین تاکید ايشان بر همین کلام عقلانی شیعه در مقابل فلسفه شبه عقلانی است.
چنانکه ملاحظه می شود در مشرب و ممشای آقای نصیری، مطالب نابی وجود دارد که نمی توان آنها را رد کرد. ایشان به دنبال اسلام ناب است و می خواهد معارف اصیل دینی، مبنا قرار گیرد و در اين راه، تعصب به خرج مي دهد. اين يک حُسن تلقی مي شود. تحلیل وی از تفکر سکولار مدرنیته به عنوان به حجاب حقیقت، تحلیل خوب و عمیقی است. و حتی بخشی از نقدهای ایشان به فلسفه و عرفان رایج اسلامی، وارد است و باید جبران شود.
معایب اندیشه مهدی نصیری
اما نقدهایی را هم می توان بر افکار آقای مهدی نصیری و روش برخورد ایشان با سرمایه های فکری اسلامی وارد کرد که از این قرار است:
ـ حجاب اصلی بر چهره ثقلین، ولایت ابلیس و ولایت شیاطین انسی صدر اسلام است که انحراف بزرگ و پيچيده ای را به وجود آورد و در معارف اسلامی هم توصیف شده اند. باید اول ابعاد تکوینی و تطورات و پیچیدگی های تاریخی این حجاب اصلی را بشناسیم و سپس به حجب فرعی (مثل مدرنیته، فلسفه و عرفان سکولار و ...) که از آن حجاب اصلی بر می خیزد بپردازیم و در نقد حجب فرعی، همان حجاب اصلی را هدف بگیریم. اگر حجاب اصلی خوب درک نشود، تحلیل درستی از حجب فرعی و نحوه برخورد با آنها پیدا نخواهیم کرد؛ مثلاً نمی توانیم که حضرت سیدالشهدا (ع) در عاشورا چگونه این حجاب اصلی را هدف گرفتند و سعی کردند آن را از پيش روی ثقلین کنار بزنند.
ـ اندیشه مهدی نصیری ـ برخلاف آنچه ادعا می کند ـ به انفعال در مقابل تجدد ختم می شود که باید برای آن چاره ای بیندیشد. اندیشه ایشان یعنی پذیرش انفعال در مقابل جهانی شدن غربی و نداشتن پیشنهادی برای خروج از انفعال. وی در همان سطحی که غرب با علوم و مدل های برنامه ریزی خود، به هجمه بر اسلام می پردازد، راهکار مقابله نمی دهد و اضطراراً سبیل کفار بر مسلمین را می پذیرد و کم توقع بودن و کنار آمدن با وضعیت التقاطی و امتزاجی موجود را توصیه می کند. اختلاف با مهدی نصیری در ترسیم چشم انداز انقلاب اسلامی در قبل از ظهور است؛ وی می گوید علی رغم تلاش های ما برای ایجاد اصلاحات نظری و اصلاحات عملی نسبی، روند امور در همه جای عالم رو به تشدید تباهی ها و بحرانهاست و ما به لحاظ شرایط تاریخی نمی توانیم جلوی این وضعیت را بگیریم. در حقیقت، بر پایه درک ایشان، دین و فقه توانایی ندارند که ما را قدم به قدم از دالان های تودرتوی تجدد به سلامت عبور دهند و به نقطه مطلوب برسانند، بلکه ابتدا باید یکی بیاید و اصل این ساختار را فرو بریزد تا اسلام بتواند کار خودش را بکند. به تعبیر دیگر، اسلام قدرت انحلال تدریجی تمدن غرب در خودش را ندارد، اسلام وقتی می تواند کار خودش را بکند که اصل این تمدن نباشد.
به اشاره می گوییم: اولاً، بايد شاخصه های دقیق اجتماعی و تاریخی برای ترسیم شرایط کنونی داشته باشیم و به طور مطلق ادعا نکنیم که همه تحولات در جهان رو به وخامت است؛ چون ممکن است در قبل از ظهور، امتلاء عالم از جور اتفاق بیفتد اما در عین حال شیعه توانسته باشد با فکر و عمل خود، راهی جدید به بشر نشان داده باشد. ضمن اینکه باید به حقیقت فراتمدنی تحولات ظهور و رجعت هم باید توجه کرد و اصلاحات ماقبل ظهور در حرکت رو به پیش انقلاب اسلامی را در تنافی با تغییرات عظیم عصر ظهور ندانست. بر این اساس، معلوم نیست که زمان شناسی آقای نصيری و درک وی از دوره تاریخی معاصر، صحيح و واقع بينانه باشد.
ثانیاً، در سطحی که کفار به اسلام هجمه می برند، و با توجه به توسعه یاب بودن نظام کفر، باید پیش بینیِ دفاع صورت گیرد و گر نه قعود، انفعال محض و انزوا و رضایت عملی به کفر و شرک، قطعی و قهری می شود.
ثالثاً، تفقه قادر است مدیریت کند و از دل واقعیات به متن آرمان ها برسد. دستگاه تکامل پذیر تفقه فقط نمی گوید که حکم خدا چیست، بلکه چگونگی تغییر تدریجی وضعیت های خارجی برای تحقق نظام مطلوب وحی را هم می تواند بیان کند و باید بیان کند. به نظر ميرسد دين شناسی و فقه شناسي آقای نصيری هم از اين لحاظ، ناتمام است.
- نقد فلسفه و عرفان غرب و حتی فلسفه و عرفان یونان اشکالی ندارد، اما باید فاصله گرفتن های فلسفه و عرفان رایج اسلامی از فلسفه و عرفان یونان را نیز پذیرفت و تحلیل کرد. نگاه صفر و صدی در ارزیابی فلسفه و عرفان رایج اسلامی صحیح نیست، باید محاسن این دستگاهها را هم دید و به جای انکار مطلق آنها، برای ارتقای تدریجی آنها تا رسیدن به همان حکمت مورد نظر ثقلین، شیب مشخص کرد. این یک نقد روشی به رویکرد آقای نصیری در مقابل نحله های فکری اسلامی است.
ـ آقای مهدی نصیری در نقد فلسفه و عرفان رایج اسلامی، بیشتر گزاره ها و احیاناً برخی نظریه ها را نقد می کند و کم تر به شرایط تاریخی پیدایش افکار آنها می پردازد. اندیشه های اسلامی مثل یک کاروانی هستند که از فراز و نشیب ها عبور می کنند و در نهایت به نقطه بلوغ می رسند. نباید از ملاصدرا انتظار داشت که ناب ترین و کاربردی ترین اندیشه های اسلامی در عصر غیبت را مطرح کرده باشد، بلکه از او انتظار داریم که اندیشه های فلسفی را یک گام به اسلام ناب نزدیک تر کند. و طبیعی است که بعد از انقلاب اسلامی انتظار داریم که این فلسفه تکامل یابد و در خدمت اهداف کاربردی انقلابی و اسلامی قرار گیرد. بنابراین، باید انتظارات خود را از نظریه هایی که در شرایط مختلف تاریخی ارائه شده اند، مشخص کنیم و سپس آنها را نقد و تکمیل کنیم. نقد، سلب مطلق نیست، نقد یعنی حفظ، ترمیم و بالندگی. آقای مهدی نصیری باید علاوه بر ملاحظه خاستگاه نظریه ها، به ساختار علوم و اصول و فروع آنها هم توجه کند و نخواهد که از طریق نشان دادن گزاره های غلط، کليت یک دستگاه فکری را منفی جلوه دهد. به تعبیر مسامحی باید ظاهر و باطن، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، اصل و فرع و ... دیدگاههای اندیشمندان اسلامی را ملاحظه کرد و آنگاه به نقد پرداخت.