گروه سیاسی مشرق-روزنامه اصلاح طلب «اعتماد» در شماره امروز خود طیّ گفتگویی تحلیلی و تفصیلی با "ابراهیم اصغرزاده" به بازخوانی عملکرد جناح راست در تقابل با جناح چپ پرداخته است. این گفتگو با برّرسی مناسبات دو جناح در دوره امام خمینی (ره) و دوره پس از رحلت ایشان؛ سعی کرده است بطور تلویحی نظام را به تسویّه جناح چپ از قدرت متّهم نماید. این گفتگو همچنین گویا تلاش میکند با اعمال تاکتیکهایی و با استفاده از تحریف اطّلاعات تاریخی و مغلطه های گوناگون مطامع خود را دیکته نماید. هر چند قابل انکار نیست که بخشی از عناصر جناح راست سعی داشته اند جناح مقابل را تسویّه کنند و البته همین رویّه در جناح چپ هم در برهه ای مانند دوم خرداد وجود داشته است؛ ولی پاسخ های مستدلّ و منطقی فراوانی نسبت به اتّهام بی پایه و اساس این گفتگو به نظام اسلامی وجود دارد.
با این وجود به همین اشاره می کنیم که جناح چپ هنوز هم سعی دارد با اتّکاء به "تئوری توهّم توطئه" شکست های خود را منتسب به قوّه قاهره ای در نظام کند در حالیکه خود نیز خوب می دانند آنچه جناح چپ را در سالیان اخیر از قطار «جمهوری اسلامی» پیاده کرده نه نخبگان سیاسی راست سنّتی که جمهوریّت مردم ایران بوده اند که نسبت به ساختارشکنی و بی توجّهی جناح چپ درباره مشکلات اساسی کشور معترض بوده، هستند و خواهند بود.
ما بهراحتی بخش هایی از این حقیقت غیرقابل کتمان را در گفتگوی اخیر «ابراهیم اصغرزاده» با «اعتماد» یافته ایم. وی در بخش هایی از این گفتگو، ناخواسته برای پیشبرد اهداف مغالطه ای خود مجبور به اعتراف در اینباره است که مردم بودند که خاتمی و یارانش را از دولت تسویّه نمودند.
نکته دوّم در رابطه
با این مصاحبه و هم سنخ هایش در ماه های اخیر این است که اصلاحات هنوز هم باور
نکرده که از نظر مردم و نماینده آنان (نظام اسلامی) تنها راه بازگشت به یک
انتخابات سالم تبرّی از رفتارهای آنارشیستی و براندازانه در سال 88 است.
اصلاح
طلبان برای فرار از این مطالبه به حقّ عموم مردم سعی می کنند با تأکید بر اختلاف
بین اصولگرایان و بزرگنمایی از حلقه انحرافی نظام را به مصالحه و اهدای امتیاز به
جناح خود ترغیب کنند. باید منتظر ماند تا دید نتیجه این فرافکنی مدّعامآبانه چپ ها
چه می شود؟
در ادامه گزیدههایی از پرسشهای روزنامه اصلاحطلب اعتماد و پاسخهای اصغرزاده را میخوانید:
* (سئوال) شما به عنوان نيروهاي چپ تا زمان حيات آيتالله خميني همواره از دوپينگ وجود ايشان استفاده ميكرديد. يعني اگر حزب جمهوري در حال قدرت گرفتن بود پيام رهبر انقلاب بود كه آنها را محدود ميكرد، در اختلاف نظر بين نخست وزير و رييسجمهور وقت به شكلي ديگر و موارد متعددي از اين دست در دهه اول انقلاب هست كه نشان ميدهد چپها همواره از حمايت خاص آيتالله خميني برخوردار بودهاند. با پايان جنگ و رحلت ايشان فضا تغيير كرد و كم كم سهم راستها در قدرت سياسي بيشتر شد. اين اتفاق چگونه افتاد؟
(جواب) قبول است كه چپ مرهون حمايت بيدريغ رهبري فقيد انقلاب بود ولي اين همه حقيقت نبود. ديناميسم پيدايش و بقاي گفتمان چپ در انقلاب ذاتي خود انقلاب بود. تودههاي انقلاب كرده گفتمان فقاهتي نابرابري طلب را برنميتافتند. پيروزي چپها در مجلس سوم نشان ميداد چپ از پايگاه اجتماعي در خوري در ميان شهرنشينان برخوردار است. بعد از جنگ و آغاز دوران بازسازي تركيب جمعيتي و جوان جامعه شرايط سياسي جديدي ايجاد ميكرد. دستور كار جناح اصولگرا در شرايط جديد به گونهيي ايدئولوژيك ميشد كه بايد پاسخگوي تمام اتفاقات كشور در همه حوزهها باشد. در كابينه اول آقاي هاشميرفسنجاني هنوز بقايايي از چپ تحمل شد ولي به سرعت از آنها خلع يد شد. آقاي هاشمي با شعار محافظهكاران راست مبني بر «دشمن هاشمي دشمن پيغمبر است» به قدرت رسيد و چهل نفر از نمايندگان چپ مجلس سوم در آستانه انتخابات مجلس چهارم با تيغ استصوابي شوراي نگهبان رد صلاحيت شدند. من و آقاي صالح آبادي بازداشت شديم و عملا جناح چپ خط امامي از انتخابات كنار گذاشته شد. از آن زمان در جناح اصولگرا ارادهيي جدي شكل گرفت كه معتقد بود «چپ» خوب، يك «چپ» مرده است. ارادهيي كه مصمم بود با هر ابزاري ولو خشن و غيرانتخاباتي نيروي چپ انقلاب را براي يكبار و هميشه از ميدان سياسي كشور اخراج كند.
* حتي آقاي هاشمي كه در دوره دولت مهندس موسوي سخن از عدالت اجتماعي ميراند وقتي كه با حمايت و اراده يكپارچه جناح راست رييسجمهور شد در خطبههاي نماز جمعه تهران با چرخش 180 درجهيي سخن از مانور تجمل گفت و اينكه براي تعامل با دنيا ناگزير از تغيير سبك زندگي هستيم و مثال ايشان اين بود كه پيامبر اسلام (ص) براي هريك از همسرانش اطاق جداگانهيي فراهم ساخته بود.
* ناگفته نماند كه سياستهاي آقاي هاشمي منجر به تحرك و گسترش طبقه متوسط شده بود. لايههاي اجتماعي شهرهاي ما رنگ و روي بازتري پيدا كرده بود. طبقه متوسط توانسته بود نفس بكشد. گسترش نظام آموزش عالي، دانشگاه آزاد و افزايش سطح سواد جامعه مطالبات جديدي به همراه داشت. در حوزه بهداشت و درمان و رفاه عمومي كارهاي موثري شكل گرفته بود و حالا همين طبقه متوسط به رسميت شناخته شده مطالبات فزاينده جديد خود را در برابر ظرفيتهاي محدود موجود قرار ميداد و دچار حس محروميت ميشد. پايان هژموني و هيجانات شعارهاي انقلابي، شهروندان را به سمتي ميبرد كه خواستار ارتقاي استانداردهاي سطح زندگي خود ميشدند.
* (سئوال) حداقل در 4 سال اول دولت آقاي خاتمي هيچ كدام از اين اتفاقات رخ نداد. در اين چهار سال شما موفق شديد علاوه بر رياستجمهوري، مجلس ششم و شوراي اول را هم در اختيار بگيريد.
(جواب) بحرانهاي كمرشكني سر راه اصلاحطلبان پديد آمد. نمونهاش قتلهاي زنجيرهيي و حمله به اتوبوس جهانگردان امريكايي و برخورد حذفي با انديشمندان و نويسندگان دگرانديش و روزنامهنگاران و نظاير آن. يعني وضعيت آن گونه نبود كه اصلاحطلبان فرصت رسيدگي بهطور تام به امور كشور را بيابند، بلكه بخشي از توان شان صرف خنثي كردن توطئهها و ترفندها ميشد و البته خودشان هم بيتقصير نبودند.
(سئوال) اما در
حوزه قدرت سياسي راست سنتي نتوانست آسيبي وارد كند. سوال اينجاست كه چه شد بعد از
مجلس چهارمي كه با هزينه فراوان تشكيل شد باز هم رقيب شما حاضر شد مجلسي مانند
مجلس ششم را تقديم كند؟
(جواب) اشكال ما اين است كه در تحليلهاي خود مردم را فراموش ميكنيم و ميرويم
سراغ نخبگان و اليتها. سامان يابي و سازمان دادن به تودههاي هوادار از دستور كار
دوستان اصلاحطلب خارج شده بود؛ برعكس وضعيت فعلي كه آقاي احمدينژاد تنها با برگ
برنده تودهها بازي ميكند ولو به قيمت هدر دادن منابع ملي و سوزاندن فرصتهاي
سرمايهگذاري. جامعه ايراني واكنشهاي قابل تحليلي دارد. در سال 76 ما هم از پيش
بيني رفتار مردم البته عاجز بوديم و غافلگير شديم. در عين حال سهم پيروزي آقاي
خاتمي و به دست آوردن اكثريت مجلس ششم و شوراهاي شهر بخش كوچكي از كيك قدرت بود.
بايد قبول كرد كه در بين اصلاحطلبان هم معدود افرادي بودند كه ميخواستند حكومت
را يكپارچه از آن خود كنند و براي هميشه از دست جناح راست خلاصي يابند.
* اصولگراها از نقاط ضعف استفاده كردند و با بزرگنمايي آنها گفتند اصلاحطلبي يعني بيديني، يعني ليبراليسم غربي و يعني حكومت سكولار! كدها و نشانههايي هم كه ميآوردند در بخشي از جامعه مورد پذيرش قرار ميگرفت. در واقع اصولگرايان بسيج شده بودند تا اين اصلاحطلبان متفرق را يك دست نشان دهند و بگويند اينها آمدهاند فاتحه اسلام را بخوانند و متاسفانه خطاهاي دوستان ما تبليغات آنها را باورپذير ميكرد.
* نماد و نشانه قويتري از آقاي خاتمي نداريم و ايشان در طول 8 سال رياستجمهوري كمتر به دام تناقض افتاد. البته برخي رفتارهاي ايشان مورد پسند برخي اصلاحطلبان نبود؛ ايشان از اول گفت منظور من از جامعه مدني، مدينهالنبي است. مردمسالاري را به مردمسالاري ديني تعبير كرد.
* جناح اصولگرا وقتي فهميد كه پايگاه اجتماعي اصلاحطلبان رو به ضعف گذاشته و ديگر چندان با آنها همراهي نميكند، سال 84 وقتي آقاي دكتر معين كه نماينده بخش سازماندهي شده و حزبي اصلاحطلبان بود در انتخابات رياستجمهوري نفر پنجم شد؛ در انتخاباتي كه خود دولت آقاي خاتمي برگزار كرده بود و بهانه ناسالم بودنش در دست نبود، تيشه به ريشه هستي اصلاحات زدند و عزمش را براي اين تكليف جزم كرد.
* (سئوال) چرا كانديداي ايجابي آنها در سال 84 كه آقاي لاريجاني بود با شكست مواجه شد؟ آنها هشت سال با جريان اصلاحات جنگيدند و توقع داشتند بتوانند، كانديداي خودشان را به پاستور بفرستند.
(جواب) اصولگرايان و اصلاحطلبان هر دو پايگاه قابل توجهي دارند. اما يك نيروي موثري وجود دارد كه تماشاچي است. تماشاچيان كه تعداد قابل توجهي از رايدهندگان را شامل ميشوند نه اصولگرا هستند و نه اصلاحطلب. اين طيف گسترده كه مطالبات متنوع و بيحد و حسابي دارند شركت سهامي توليد راي هستند. در جريان مبارزههاي انتخاباتي تصميم ميگيرند به چه كسي راي بدهند و گاهي اين تصميم تا شب انتخابات نهايي نميشود. اينها تودههاي سازماندهي نشده هستند. البته جناح راست يك شبكه مويرگي از نهادهاي وابسته به بسيج، طلاب و روحانيت، مساجد و... را دارد كه از آن استفاده ميكند. انتخابات سال 84 به هيچوجه قابل پيشبيني نبود. خود اصولگرايان هم اگر در موفقيت لاريجاني ترديد ميكردند ميرفتند سراغ قاليباف. در واقع همه نيروهاي سياسي كار كشته در مرحله اول غافلگير شدند. پس از آن طي يك هفته از 27 خرداد تا سه تير 84 نيروهاي اصلاحطلب پشت سر آقاي هاشمي قرار گرفتند ولي سيل آراي تودههايي كه رفتند سراغ احمدينژاد همه بازي را واگذار كردند.
(سئوال) چرا تودههاي مردم اين رفتار را از خود بروز دادند؟
(جواب) بخشي از آرا سلبي بود اعتراض و واكنش هم نسبت به كانديداهاي ما و هم اصولگرايان بود. سال 76 هم همه 20 ميليون راي آقاي خاتمي ايجابي نبود. بسياري از افراد آقاي خاتمي را نميشناختند اما نسبت به ناطق نوري شناخت داشتند و نميخواستند او رييسجمهور شود. اين رفتار به نوعي در سال 84 بازتوليد شد. بنابراين بخشي از آراي احمدينژاد واكنشي بود.
* (سئوال) آيا هنوز هم اصولگرايان حاضرند سرپيچترين فرد در دورترين نقطه چندضلعي خود را به يك اصلاحطلب معتدل ترجيح دهند؟
(جواب) من معتقدم الان ديگر اين گونه نيست. بخشي از اصولگراها دست از لجاجت برداشتهاند و معتقدند اصلاحطلبان هم طيف گستردهيي هستند. الان بخشي از آنها كه صابون احمدينژاد به تنشان ماليده شده معتقدند اصلاحطلبان ميتوانند به صحنه بيايند. اخيرا در نامههاي آقاي عسگر اولادي ميبينيد كه ايشان حرف از رفع انسداد انتخابات سال 92 ميزند. اينكه ايشان ميگويد آفتاب لب بام هستم اشارهاش به عمر خودش نيست بلكه اين عمر اصولگرايي سنتي ايراني است كه آفتاب لب بام شده است. او ميخواهد اصولگرايي را نجات دهد. امروز بسياري از اصولگرايان نجات خود و گفتمانشان را در تغيير نگاه حذفي به رقيب دنبال ميكنند تا به تعامل با اصلاحات بپردازند. بنابراين آنها معتقدند ميشود شرايطي را ايجاد كرد و به گونهيي پيش برد كه اصلاحطلبان هم در انتخابات حضور داشته باشند.