نام «اتاق فكر اصلاحات» به شورایی بالادستی اطلاق می شد كه هر دو هفته يكبار با حضور چهره هاي شاخص اصلاح طلب از «مجمع روحانيون مبارز»، احزاب منحلّه «مشاركت» و «سازمان مجاهدين»، «كارگزاران» و «شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات» به دعوت «خاتمي» و با حضور افرادی چون «غلامحسین كرباسچي»، «عبدا... نوري»، «رضا خاتمي»، «مجید انصاري»، «علی نجفي»، «اسحاق جهانگيري» و ... برگزار مي شد.
گزارش ها مشخّص کردند که راهبُرد کانونی اصلاح طلبان برای انتخابات پیشرو "كانديداي حدّاكثري و انتظارات حدّاقلي" است.
این گزارش ها البتّه بعدها و در لفّافه طیّ اظهارنظرهای سیاسیّون این جبهه سیاسی تکرار می شد و این خود دلیلی بر صحّت و قوّت این گزارش ها می توانست باشد.
براین اساس اصلاح طلبان تصمیم گرفتند که ایده آل ترین حالت برای ورود به انتخابات؛ حضوری بدون هیچگونه شرط گذاری، انتظار از حکومت و با ورود چهره ای شاخص است كه بتواند ضمن ایجاد کردن اجماع حدّاکثری بین اصلاح طلبان، آراء مردمی را نیز بخوبی جذب کند.
مسئله ای که از نظر
اصلاح طلبان مطرح است گذشته از ایجاد امکان اجماع، بحث رأی آوری فرد مورد اجماع
نیز هست.
اصلاح طلبان و تکنوکرات ها در سال های اخیر بزرگترین شکست های انتخاباتی
شان را در طول تاریخ «جمهوری اسلامی» تجربه کرده اند. اصلاح طلبان در سال 88 احساس
می کردند از بین تمام گزینه هایشان این «موسوی» است که از همه رأی آورتر است و در
اینباره شواهد درستی هم اقامه می کردند، زیرا او از همه گزینه های انتخاباتی هاشمی
و اصلاح طلبان شانس بیشتری داشت. امّا مسئله این است که آنها حتّی نتوانستند با
انواع تبلیغات و جنگ روانی عظیم، «میرحسین موسوی» را برنده آراء مردمی کنند، این
در حالی بود که از منظر برخی کارشناسان، قسمت اعظمی از 13 میلیون رأی «موسوی»
مرهون و مدیون برچسب سازی "نه به احمدی نژاد"، "نخست وزیر امام" و دیکته نانوشته وی طیّ 16 ساله منتهی به 88؛ بوده است.
بحثی که حالا مطرح می شود این است که آنها چه کسی را در این 8 سال توانسته اند برای کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری آماده و تربیت کنند؟ اصلاحات غیر از «خاتمی» و «سیّدحسن خمینی» چه برَندی برای انتخابات آتی در چنته دارد؟
اصلاح طلبان بطور ویژه روی تنش های کارکردی و گفتمانی بوجود آمده در دولت «احمدی نژاد»، اختلافات بین نیروهای راست و اصولگرایان، فشارهای بی امان بین المللی و افزایش بی ثباتی اقتصاد کشور حساب باز کرده اند و انتظار دارند این وقایع امتیازی باشد برای آنکه مردم بعد روی گردانی از "گفتمان سازشی- تکنوکراسی- سکولار لیبرال" ِآنها بار دیگر به این نسخه روی بیاورند؛ بنابر این نباید انتظار داشت نگاه تئوریسین های این جبهه سیاسی به انتخابات آتی یک تمرین و دست گرمی صرف باشد. بی تردید آنها نمی خواهند براحتی میدان فرصت های عالی اخیر را برای یک رقیب 8 ساله دیگر خالی کنند.
لذا سئوالی که مطرح
می شود این است که سر بر آوردن یک تبلیغات رسانه ای درباره ظهور "گزینه سوم انتخاباتی اصلاحات" (اسحاق جهانگیری) چگونه و برای چه سبز شده است؟
نکته جالب
این است که برخی سیاسیّون اصلاحاتی بدلایلی مِن جمله فشار بدنه جوان اجتماعی شان و
اختلافات تشکیلاتی، به سختی حاضرند کسی چون «محمّدرضا عارف» و «مصطفی کواکبیان» را
یک اصلاح طلب واقعی بنامند.
جراید و رسانه های تُندروتر اصلاح طلب اغلب وقتی در موقعیّت گفتگو با «عارف» قرار می گیرند، وی را بخاطر آنچه: "عدم پیگیری آرمان های اصلاحات در بزنگاه ها (مانند «پروژه کوی دانشگاه»)" می نامند؛ شدیداً مورد ملامت قرار می دهند. در حالیکه کسی چون «عارف» به مراتب بیشتر از «جهانگیری» سابقه نقد ساختاری نظام و همراهی با برنامه های «دولت دوم خرداد» را در کارنامه دارد. «کواکبیان» را همه که از اساس "اصلاح طلب بدلی" می دانند.
جالب تر اینکه گزینه سومی که رسانه های اصلاح طلب سعی دارند آن را یک گزینه تازه ظهور و نو، قلمداد و معرّفی کنند در واقع گزینه ای قدیمی و فراموش شده است.
در واقع از روز اوّلی که
فعّالیت های سیاسی- رسانه ای اصلاح طلبان درباره انتخابات ریاست جمهوری شروع شد
(اواخر پاییز 1391 ه.ش) این تبلیغات با نام «اسحاق جهانگیری» تحت عنوان یکی از
کاندیداهای مطرح؛ عجین بود.
سپس این هیاهوهای رسانه ای با همه گیر شدن پرهیز اصلاحات از ورود به انتخابات با "کاندیدای اصلاح طلب درجه 2-3" رنگ باختند، فراموش شدن نام هایی چون «نجفی»، «جهانگیری»، «عارف»، «سید محمد باقر خرّازی»، «محقّق داماد» و ... مقارن بود با دوره ای از شیوع اخبار پنهان که تأیید می کردند، عناصر صاحب نفوذ اصلاحات به کاندیداتوری یک فرد غیرمقبول و کوتوله راضی نخواهند شد.
بنابر این رپُرتاژ «روزنامه اعتماد» برای «جهانگیری» در را فقط باید ریشارژ چنین گزینه ای بعد از یک دوره فراموشی دانست، نه بیشتر. «اعتماد» با عکسی درشت از وی در صفحه نخست خویش با انتخاب تیتر: «اصلاح طلبانه می آیم»، مصاحبه ای مفصّل با «جهانگیری» ترتیب داده تا اینگونه وانمود کند که کیسه اصلاحات آنچنان هم که ما خیال می کنیم تهی از رجُل نیست.
البتّه این تیتر بزرگ بلافاصله توسّط رسانه های مجازی با عناوین: «جهانگیری هم به جمع کاندیداهای ریاست جمهوری اضافه شد»، «جهانگیری نامزد نهایی اصلاح طلبان شد» و «جهانگیری نامزد اصلاح طلبان می شود» بازتاب داده شد. روز قبل هم وی در مصاحبه با «روزنامه دنیای اقتصاد» گفته بود: «الآن احساسم این است که در صورتیکه یک مأموریتی از طرف جریان اصلاحات در این مقطع به عهده من گذاشته شود که نامزد شوم، در آن صورت ممکن است قبول کنم؛ ولی اگر چنین مأموریتی قرار نیست به عهده من واگذار شود، خودم شخصاً وارد این فضا نمی شوم».
«کرباسچی» نیز در رابطه با اجماع اصلاح طلبان روی «جهانگیری» گفت: «بستگی به نظر اصلاح طلبان دارد که اگر بخواهند نامزد جمعی داشته باشند، باید بروند و یک نفر را انتخاب کنند. اگر بروند سراغ آقای «جهانگیری»، استقبال می کند.».
همچنین «احمد مسجدجامعی» در مصاحبه
با «اعتماد» گفت که در صورت عدم حضور خاتمی و هاشمی، اصلاح طلبان روی گزینه سومی
اجماع خواهند نمود.
چند روز پیش نیز رسانه ها به نقل از منابع خبری ناشناس اعلام کردند که «جهانگیری» دیدارهایی با «خاتمی» و «هاشمی» داشته است و چنین گمانه زدند که گزینه نهایی اصلاح طلبان «جهانگیری» است، گویا در این جلسات هاشمی قبول کرده که «روحانی» را از کاندیداتوری منصرف کند و متقابلاً «خاتمی» رایزنی با «عارف» بمنظور انصراف را پذیرفته است.
دوباره به سئوال اصلی باز گردیم، چه شده که اصلاح طلبان باز به بن بست نام «جهانگیری» و امثالهم رسیده اند؟
برای پاسخ به این سئوال باید نیم نگاهی به جلسه انتخاباتی هاشمی- خاتمی انداخت که اخیراً جزئیّاتی از آن فاش شده است. چند روز قبل یک خبرگزاری داخلی گزارشی از دیدار انتخاباتی و نوروزی هاشمی- خاتمی را به نقل از منابع خبری ناشناس منتشر ساخته است: «در این دیدار «خاتمی» به «هاشمی رفسنجانی» پیشنهاد کاندیداتوری ارائه می کند و می گوید: بهتر است شما در انتخابات ریاست جمهوری آتی کاندیدا شوید. «هاشمی» پیشنهاد وی را نمی پذیرد و در عین حال پیشنهادی ارائه می کند.
«هاشمی» می گوید: همانطور که اصولگرایان "ائتلاف سه گانه" را برای رسیدن به اجماع برگزیده و معرّفی کرده اند، خوب است که اصلاح طلبان هم "ائتلاف 2+1" را با حضور جنابعالی و آقایان «جهانگیری» و «روحانی» تشکیل دهند. وی با تأکید بر فصل الخطاب بودن نظر «خاتمی» در ائتلاف اضافه می کند: اگر خروجی "ائتلاف سه نفره" برای کاندیداتوری، شما باشید که بهترین حالت برای اصلاح طلبان بوجود خواهد آمد. در غیر اینصورت ضمن موافقت با کاندیداتوری یک نفر از بین «جهانگیری» و «روحانی» از آنها حمایت کنید. البتّه «خاتمی» تمایلی به این پیشنهاد نشان نداده است.».
اینطور به نظر می رسد که در حال حاضر با عیان شدن عدم تمایل تقریباً قطعی «خاتمی» برای کاندیداتوری و اذعان کسانی چون «خوئینی ها» و «حجّاریان» به عبور از کاندیداتوری وی؛ «هاشمی» در صدد است به نوعی سازماندهی و رهبری اصلاح طلبان را نیز به دست بگیرد. بر اساس این تئوری «هاشمی» سعی دارد در صورتیکه بدلایلی خواست اصلاح طلبان برای کاندیداتوری را اجابت نکرد و رأساً برای حضور در انتخابات وراد نشد، بازی سیاسی جبهه اصلاحات را نیز مهندسی کند.
مشخّصاً بخشی قابل تأمّل از اصلاح طلبان «روحانی» را اصلاح طلب نمی دانند و به همین دلیل زیر بار کاندیداتوری وی نخواهند رفت، در اینصورت با فرض بالا که گفته شد «خاتمی» تمایلی برای حضور ندارد؛ این «جهانگیری» است که از فیلتر "ائتلاف 2+1 اصلاحات" به سلامت خواهد گذشت.
در این حالت «هاشمی» دستِ بازی دارد تا از بین دو انتخاب: 1- حمایت از گزینه اصلاح طلبان («جهانگیری» که از حلقه یاران خود «هاشمی» است) و 2- حمایت از یکی از کاندیداهای معتدل راست یا اصولگرا؛ یکی را انتخاب کند. دست بازی که به وی این قدرت را خواهد داد که برای تشکیل دولت در سایه آینده اش شانس بیشتری پیدا کند.
در این میدان البتّه اصلاح طلبانی هستند که بیشتر از اینکه با اصلاحات هماهنگ باشند به «هاشمی» بعنوان یک تکیه گاه سیاسی اعتماد و وفاداری دارند، عناصری که «هاشمی» را در پیشبرد مهندسی جدیدش یاری خواهند کرد.