به گزارش مشرق به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ولایتی، حاج حسین گوهری است در نصف جهان. هنوز مردمان زیادی از همشهریانش روایت شجاعت سرداری که دستش را سالها زودتر به بهشت فرستاد و "اگر یک دست را از او گرفتند، علم بر دست دیگر داشت این مرد" را مو به مو حفظند. حاج حسین آبرویی است برای نصف جهان؛ حاج حسین خرازی.
فتح المبين، بيت المقدس، خيبر، بدر، والفجر8 و کربلاي 4 و 5 همانهایی هستند که می شناسیم و خرازی و خرازی ها برایمان ماندگار کردند و اکنون روایت کردن از آن همه رشادت و غیرت را چه تناسبی است با این کلمات کوچک و تکراری.
مادر، در فراق سرداری چون حاج حسین و همسری مهربان و مومن، بیش از گذشته نیازمند خدمت وفاداران انقلاب و یاران خرازی هاست. شهید خرازی که به تعبیر زیبای مقام معظم رهبری "در طول 6 سال جنگ قله هايي از شرف و افتخار را فتح كرده بود و به قله رفيع شهادت دست يافت" قطعا جویای احوال چنین مادری گرانقدری است و چه چیز از این بالاتر که لبخند رضایتی بر لبان سردار بزرگ دیار اصفهان بنشانیم.
کوچه ای بلند و باریک. امکان ورود خودروها نبود. باید تا انتهای کوچه پیاده می رفتی. آخرین درب کوچه، منزل یکی از بزرگترین شهدای اصفهان و ایران بود. حسین خرازی.
خانه ای قدیمی و کوچک. تمیز و تزئین شده با سلیقه ای مادرانه. مادر است دیگر، عشق به فرزند دلیرش همچنان در هر کار و رفتار و سخنش موج می زند. عکس های شهید خرازی همه جای این خانه ساده و صمیمی خود نمایی می کرد؛ خانه فرمانده شهید لشکر 14 امام حسین(ع).
چند پله کوچک را که بالا میرفتی به سالن پذیرایی خانه می رسیدی. خانه ای که هنوز حال و هوای قدیم و روزهای زندگی مادی حاج حسین خرازی را در خود داشت. اما مادر، این روزها در آن تنها زندگی می کرد؛ مادر حاج حسین.
پذیرای ولایتی و هیئت همراهش بود. به سادگی و بی تکلف. رسم وزیر ولایتی جمهوری اسلامی ایران هم همین است. مادر از آن روزها گفت. گفت که دلش نمی آید خانه حاج حسین خرازی را ترک کند. حتی دلش نمی آید شکل و شمایل خانه را هم تغییر دهد.
خانه برایش یادآور خاطرات خوب پسر آسمانی اش بود. تا اینکه در نبودش در خانه دزد آمد. یکی از جمع حاضر می گوید حتما دزد برای شهر دیگری بوده چون کسی که مرد این خانه را بشناسد، جرات چنین کاری ندارد. لبخند بر لبان مادر نشست؛ مادر سردار شهید حاج حسین خرازی.
حالا خانه با اصرار دیگران حفاظ کشی شده و برای خانه آیفون تصویری گذاشته بودند.
اما می گفت که این روزها کوچک بودن سالن پذیرایی خانه برایش سخت شده. مهمان هایی که برای دیدنش می آیند زیادند و جایش کم. می گفت که دلش می خواست در جایی بهتر پذیرای مهمانان شهید خرازی بود. می گفت که رفت و آمد برایم سخت شده است و ماشین به سختی حتی تا سر کوچه باریکشان می آید.
وعده داده بودند برای آنکه آن خانه، موزه شهید خرازی شود و مادر به محل بهتری برود اما شاید از سر حکایتهای دنیا، این قول، هزارمین وعده خوبان بوده ...
می گفت که هیچ وقت از هیچ کس هیچ کمکی نخواسته و دوست دارد با همان چیزهایی که دارد و ندارد سر کند. این را محکم می گفت. باز خنده تلخی کرد. مانند وقتی که از وعده های عمل نشده می گفت.
ولایتی گفت که حتما پیگیری می کند. گفت که خوشحال است که در کنار مادری است که بزرگی همچون شهید خرازی را در دامن خود پروش داده است. چون سخنش تعارف نداشت، به دل مادر نشست، این بار لبخندش تلخ نبود، خدا را شکر. ثواب خنداندن مادر شهید نوش جانت دکتر.
گفت که اگر خرازی و خرازی ها نبودند چانه زنی ها و دیدارهای آن ها در وزارت خارجه زمان جنگ بی نتیجه بود و جانفشانی های شهدا بود که مواضع ایران را محکم می کرد. "این وظیفه است، کمترین کاری که می شود انجام داد. منزلت شما در نزد مردم ما معلوم است و زبان ما برای قدردانی از زحمات شما قاصر." این لحن و سخن مادر را برد به سالهای دور، سالهای مذاکره در عین قاطعیت و دوستی در عین استقلال. مادر را برد به روزهای بودن و نبودن های مکرر پسر؛ حسین.
چادرش را محکم به دندان گرفت و دستانش را به نرده ها. به سختی چند پله را تا به حیاط پایین آمد. نفس نفس زنان تا دم در آمد و همه را بدرقه کرد. ولایتی را ویژه تر. گفت شما هم مثل حسینم هستی؛ حاج حسین فرمانده .
* این دیدار در سفر ولایتی به اصفهان انجام شده و امروز به مناسبت 4 اردیبهشت روز تکریم مادران و همسران شهید منتشر شده است.
فتح المبين، بيت المقدس، خيبر، بدر، والفجر8 و کربلاي 4 و 5 همانهایی هستند که می شناسیم و خرازی و خرازی ها برایمان ماندگار کردند و اکنون روایت کردن از آن همه رشادت و غیرت را چه تناسبی است با این کلمات کوچک و تکراری.
مادر، در فراق سرداری چون حاج حسین و همسری مهربان و مومن، بیش از گذشته نیازمند خدمت وفاداران انقلاب و یاران خرازی هاست. شهید خرازی که به تعبیر زیبای مقام معظم رهبری "در طول 6 سال جنگ قله هايي از شرف و افتخار را فتح كرده بود و به قله رفيع شهادت دست يافت" قطعا جویای احوال چنین مادری گرانقدری است و چه چیز از این بالاتر که لبخند رضایتی بر لبان سردار بزرگ دیار اصفهان بنشانیم.
کوچه ای بلند و باریک. امکان ورود خودروها نبود. باید تا انتهای کوچه پیاده می رفتی. آخرین درب کوچه، منزل یکی از بزرگترین شهدای اصفهان و ایران بود. حسین خرازی.
خانه ای قدیمی و کوچک. تمیز و تزئین شده با سلیقه ای مادرانه. مادر است دیگر، عشق به فرزند دلیرش همچنان در هر کار و رفتار و سخنش موج می زند. عکس های شهید خرازی همه جای این خانه ساده و صمیمی خود نمایی می کرد؛ خانه فرمانده شهید لشکر 14 امام حسین(ع).
چند پله کوچک را که بالا میرفتی به سالن پذیرایی خانه می رسیدی. خانه ای که هنوز حال و هوای قدیم و روزهای زندگی مادی حاج حسین خرازی را در خود داشت. اما مادر، این روزها در آن تنها زندگی می کرد؛ مادر حاج حسین.
پذیرای ولایتی و هیئت همراهش بود. به سادگی و بی تکلف. رسم وزیر ولایتی جمهوری اسلامی ایران هم همین است. مادر از آن روزها گفت. گفت که دلش نمی آید خانه حاج حسین خرازی را ترک کند. حتی دلش نمی آید شکل و شمایل خانه را هم تغییر دهد.
خانه برایش یادآور خاطرات خوب پسر آسمانی اش بود. تا اینکه در نبودش در خانه دزد آمد. یکی از جمع حاضر می گوید حتما دزد برای شهر دیگری بوده چون کسی که مرد این خانه را بشناسد، جرات چنین کاری ندارد. لبخند بر لبان مادر نشست؛ مادر سردار شهید حاج حسین خرازی.
حالا خانه با اصرار دیگران حفاظ کشی شده و برای خانه آیفون تصویری گذاشته بودند.
اما می گفت که این روزها کوچک بودن سالن پذیرایی خانه برایش سخت شده. مهمان هایی که برای دیدنش می آیند زیادند و جایش کم. می گفت که دلش می خواست در جایی بهتر پذیرای مهمانان شهید خرازی بود. می گفت که رفت و آمد برایم سخت شده است و ماشین به سختی حتی تا سر کوچه باریکشان می آید.
وعده داده بودند برای آنکه آن خانه، موزه شهید خرازی شود و مادر به محل بهتری برود اما شاید از سر حکایتهای دنیا، این قول، هزارمین وعده خوبان بوده ...
می گفت که هیچ وقت از هیچ کس هیچ کمکی نخواسته و دوست دارد با همان چیزهایی که دارد و ندارد سر کند. این را محکم می گفت. باز خنده تلخی کرد. مانند وقتی که از وعده های عمل نشده می گفت.
ولایتی گفت که حتما پیگیری می کند. گفت که خوشحال است که در کنار مادری است که بزرگی همچون شهید خرازی را در دامن خود پروش داده است. چون سخنش تعارف نداشت، به دل مادر نشست، این بار لبخندش تلخ نبود، خدا را شکر. ثواب خنداندن مادر شهید نوش جانت دکتر.
گفت که اگر خرازی و خرازی ها نبودند چانه زنی ها و دیدارهای آن ها در وزارت خارجه زمان جنگ بی نتیجه بود و جانفشانی های شهدا بود که مواضع ایران را محکم می کرد. "این وظیفه است، کمترین کاری که می شود انجام داد. منزلت شما در نزد مردم ما معلوم است و زبان ما برای قدردانی از زحمات شما قاصر." این لحن و سخن مادر را برد به سالهای دور، سالهای مذاکره در عین قاطعیت و دوستی در عین استقلال. مادر را برد به روزهای بودن و نبودن های مکرر پسر؛ حسین.
چادرش را محکم به دندان گرفت و دستانش را به نرده ها. به سختی چند پله را تا به حیاط پایین آمد. نفس نفس زنان تا دم در آمد و همه را بدرقه کرد. ولایتی را ویژه تر. گفت شما هم مثل حسینم هستی؛ حاج حسین فرمانده .
* این دیدار در سفر ولایتی به اصفهان انجام شده و امروز به مناسبت 4 اردیبهشت روز تکریم مادران و همسران شهید منتشر شده است.