کد خبر 226273
تاریخ انتشار: ۳ تیر ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۰

اسم همه آنها حسین بود، جالب این بود که همه آنها از ناحیه سر ترکش خوردند و شهید شدند، آن شب تا صبح عزاداری کردیم و به یاد حسین(ع) اشک ریختیم.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، روایت سرنوشت سربازان روح‌الله در لشکر ویژه 25 کربلا بسی خواندنی و شنیدنی است.

هر بار که به سراغ سیره این دلدادگان می‌رویم به گوشه‌ای از حلاوت حسینی زیستن‌شان پی می‌بریم.

نقل خاطره زیبای زیر از زبان رزمنده "شعبان ملک‌شاهی" است که تقدیم حضور همه مخاطبان و عاشقان فرهنگ ایثار و شهادت می‌شود.

بچه‌ها خودشان را برای عملیات محرم آماده می‌کردند.

حسین مقصودلو که تازه بی‌سیم‌چی شده بود پیش من آمد و گفت:

- «دلم نمی‌خواهد اینجا باشم، دلم برای مادر پیر و تنهای خودم می‌سوزد. می‌دانم که دیگر بر نمی‌گردم و شهید می‌شوم».

با تعجب به او گفتم:

- «چه‌ات شده؟! تو که قبلاً برای عملیات‌ها لحظه‌شماری می‌کردی حالا می‌ترسی؟!»

او گفت:

- «دلم می‌خواد یک بار دیگر مادر پیرم را ببینم».

روز سوم یا چهارم محرم، حسین در حالی که از کنارم می‌گذشت، به من گفت:

- «چقدر کیف داره که آدم در ماه محرم شهید بشه».

پرسیدم:

- «حالا کی می‌خواد بشه؟!»

غروب تاسوعا بود، بچه‌ها خودشان را برای مراسم عزای شب عاشورا آماده می‌کردند، در سنگر نشسته بودیم که ناگهان عراق با گلوله‌های مینی کاتیوشا منطقه را زیر آتش سنگین خود گرفت، به سرعت خیز رفتیم و پناه گرفتیم.

نزدیک اذان بود، وقتی بلند شدم دیدم که رفت و آمد در نزدیکی مخابرات زیاد است، خودم را به آنجا رساندم و پرسیدم چی شده؟! گفتند:

- «حسین مقصودلو شهید شده است. از بچه‌های اطلاعات عملیات و تدارکات هم، حسین موسوی و حسین جعفری شهید شدند».

اسم همه آنها حسین بود، جالب این بود که همه آنها از ناحیه سر ترکش خوردند و شهید شدند، آن شب تا صبح عزاداری کردیم و به یاد حسین(ع) اشک ریختیم... .

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس