به گزارش خبرنگار مشرق، شبکه خبري راشاتودي، به تازگي گزارشي در مورد "بسيج" پخش کرده است که ضمن مصاحبه با چند تن از بسيجيان فعال در عرصه هاي مختلف، به شرح نگرشو عملکرد بسيجيان مي پردازد.
راشاتودي با تاکيد بر مظلوميت بسيج در قبال اتهاماتي که سانه ها به اين نهاد مردمي مي افزايد: آنها با کانالهاي تلويزيوني غربي مصاحبه نميکنند. برخي از آنها به عنوان افراد شبه نظامي ياد ميکنند اما واقعيت بسيار پيچيدهتر است. درک بسيج، کليد فهم ايران مدرن است.
نام اين سازمان را ميتوان به عنوان "بسيج مظلومين" ترجمه کرد. تمام اعضاي آن داوطلب هستند. بسيجيها نهضت خود را بزرگترين سازمان غيردولتي (NGO) در جهان ميدانند، آنها در حال حاضر حدود 12 ميليون عضو دارند.
عدم تمايل آنها براي صحبت کردن با رسانههاي غربي شايد به اين دليل باشد که چرا آن رسانهها به نحو گستاخانه اي، باورنکردنيترين خصوصيات و اتهامات را به بسيج نسبت ميدهند. برخي از آنها به عنوان "افراد شبه نظامي" ياد ميکنند؛ اما بسيج، از اين هم بسيار فراتر رفته و بسيار جامعتر از اين است.
درک پديده ايران مدرن بدون صحبت کردن درباره "بسيج" دشوار است.
اين شبکه خبري روسي در ادامه ، گزارش خود را با عنوان "مديون مردم" اينگونه ادامه مي دهد: رضا محمودي ميگويد: ما روزي در تلويزيون برنامهاي درباره "موزه پيروزي مسکو" ديديم. همسرم به من گفت که زوجهاي تازه ازدواج کرده شما اغلب در دوران نامزديشان از قبور سربازان کشته شده ديدن ميکنند. وقتي اين را به من گفت گريه کردم. بسياري از کمونيستهاي شما افرادي بودند که از درجات بالاي اخلاقي برخوردار بودند.
او نابيناست. او وقتي 13 سال داشت داوطلب شد و 4 سال در خط مقدم بود، بارها مجروح شد و باز هم به خط مقدم بازگشت تا اينکه نهايتا بينايي خود را از دست داد. علاوه بر اينها، او بشدت با گاز خردل مسموم شد. همسرش وقتي با او ازدواج کرد او تازه نابينا شده بود.
رضا محمودي يک اسپري تنفسي به من نشان ميدهد که روي آن نوشته شده "سرتايد" و ميگويد: به دليل تحريمها، ما نميتوانيم داروهايي که نياز داريم را تهيه کنيم. من بخاطر اين اسپري زندهام. شرکت فنلاندي اين اسپري که آن را به ايران صادر ميکرد ديگر آن را به ايران نميفروشد. اگر ديگر شرکتها هم اين کار را بکنند من قادر به زنده ماندن نخواهم بود، و نه تنها من بلکه هزاران نفر از کساني که در حملات شيميايي مسموم شدهاند نيز ميميرند.
محمودي ميگويد: من ميخواستم زندگي خود را فداي مردمم کنم. من بينايي خود را از دست دادم اما زنده ماندم که اين يعني من به مردمم مديون هستم. من به جوانان بسيجي ميگويم که چرا داوطلب شدم و چطور توانسيم وقتي تمام دنيا عليه ما بود محکم بايستيم. افراد نابينا چيزهايي را ميتوانند ببينند که مردم بينا متوجه آنها نميشوند.
اجازه دهيد به شما اطمينان دهم که فرزندان ما از جمله پسرم، پسر يک بازنشسته جنگي نابينا، اس-300 خودمان را بجاي آن اس-300 که روسيه به ايران نميدهد، خواهند ساخت. من بينايي خودم را در نتيجه تسليحاتي که شوروي سابق به صدام داده بود، از دست دادم. براي من تعجبي ندارد که روسيه به تحريمهاي ايران پيوست. تصميمها توسط افرادي که از قبور شهداي شما در روز عروسيشان ديدن ميکنند، اتخاد نميشود. ايران هيچکس را تهديد نميکند. با اين همه ما اعلام کردهايم که بر همه چيز غلبه ميکنيم و اين کار را خواهيم کرد.
اين گزارش در ادامه، به فعاليت زنان بسيجي مي پردازد:"صديقه قندي" يکي از کساني که 30 سال سابقه بسيج دارد، ميگويد: "بسيج به معناي هميشه آماده بودن است."
من از او پرسيدم: آماده بودن براي چه؟
او پاسخ ميدهد: "آماده فدا کردن زندگي خود براي يک هدف مقدس."
شوهر صديقه قندي 30 سال قبل در جنگ با عراق کشته شد و او را با دو فرزند تنها گذاشت.
صديقه قندي ميگويد: "امام خميني (ره) اعلام کرد که يک کشور با 20 ميليون جوان بايد 20 ميليون سرباز داشته باشد. کشور ما يک جمهوري اسلامي است و ما از فرامين رهبر ديني خود پيروي ميکنيم. اين فرمان او بود و من از آن اطاعت کردم، عليرغم اين واقعيت که شوهرم را که شهيد شد از دست دادم."
من از او خواستم که توضيح دهد منظور او دقيقا از "شهيد" شدن شوهرش چيست؟
او توضيح داد: آنهايي که براي دفاع از جمهوري اسلامي ميجنگند و جان خود را فدا ميکنند شهيد ميشوند. آنهايي که در راه خدا مبارزه ميکنند و کشته ميشوند شهيد ميشوند. اين واژه براي ما مقدس است. قرآن ميفرمايد شهيد بالاترين مقام نزد خداوند است.
صديقه قندي ادامه ميدهد: من تحت فشار رواني شديدي قرار داشتم. دو فرزند داشتم، فرزند بزرگترم دو سال و نيم داشت. آنها پدرشان را از دست داده بودند. اما من به تقاضاي رهبرمان توجه کردم و به بسيج پيوستم.
تاکنون اين تقاضا به طور کامل محقق نشده است زيرا امروز حدود 12 ميليون داوطلب بسيج وجود دارد يعني از هر شش ايراني يک نفر و 5 ميليون نفر از آنها زن هستند. نيروهاي بسيج با اينکه داوطلب باقي ماندهاند اما از سپاه پاسداران انقلابي اسلامي که يک نيروي خاص از نظاميان ايران است، فرمان ميگيرند.
صديقه قندي شرح داد که چرا او به دليل انتقام گرفتن به بسيج نپيوسته است: ما مسلمانان به دنبال انتقام نيستيم. من به بسيج پيوستم تا از فرمان رهبرمان پيروي کنم. حتي در دوران جنگ با عراق به راحتي از کشورمان دفاع کرديم؛ هدف ما هرگز انتقام نبود.
قندي ادامه ميدهد: والدين من چند بار در خط مقدم بودهاند، هم پدر و هم مادرم. خدا را شکر، هر دوي آنها زنده هستند. مادرم چهار دخترش را به عقد نيروهاي سپاه پاسداران در آورد. سه تا از دامادهاي او مجروح شدند؛ يکي از برادرانم شهيد شد، يکي ديگر در جنگ مبارزه کرد و سومي در زمان جنگ فقط 5 سال داشت. الان او يک پزشک و همچنين يک بسيجي است.
او ميگويد: خدا را شکر در آن زمان به اندازه کافي مرد داشتيم. نياز نبود زنان سلاح بردارند. زنان در خط مقدم دو کار انجام ميدادند: انجام کارهاي فرهنگي و حمايت از نيروهاي ما. ما وقتي به خط مقدم رفتيم اسلحه داشتيم اما از آن استفاده نکرديم. وقتي به شهر ميرفتيم نيز اسلحههاي خود را ميبرديم اما هيچ گاه از آن استفاده نکرديم. تيرانداز خوبي بودم اما زمان زيادي تمرين نکردم. من يک مربي نظامي نبودم؛ من يک مربي فرهنگي بودم.
در اواخر جنگ او بايد انتخاب دشواري انجام مي داد.
قندي ادامه ميدهد: همينطور که به مجروحين کمک ميکردم، به اين هم فکر ميکردم که وقتي جنگ تمام شد چطور ميتوانم به آنها کمک کنم. من درباره اين موضوع مطالعه کردم. افرادي که دچار ضايعه نخاعي بودند؛ دشوارترين بيماران بودند. آنها هيچ وقت قادر نخواهند بود که از صندليهاي چرخدار پايين بيايند. يک روز، تصميم گرفتم که با يک سرباز مجروح ازدواج کنم تا بتوانم از او به عنوان يک پرستار مراقبت کرده و اينکه فرزندانم يک پدرخوانده داشته باشند.
او با يک مجروح جنگي فلج ازدواج کرد. امام خميني ازدواج آنها را تبريک گفت و آقاي خامنهاي رهبر کنوني خطبه عقد آنها را خواند.
او و شوهر ويلچرنشينش از نيروهاي ايران در خطوط مقدم ديدار ميکردند. هنگامي که در حلبچه بودند صدام آن منطقه را با گازهاي شيميايي مورد حمله قرار داد.
آنها در حال حاضر در مشهد زندگي ميکنند. شوهر او کارشناسي مشهور در حقوق بينالملل است. پسرش نصير يک بسيجي است و با مادرش همکاري ميکند. او چهار نوه دارد.
"آيا اين روزها به محل تمرين تيراندازي رفتهايد؟"
صديقه قندي با خنده ميگويد: نه واقعا. بيشتر به امور فکري ميپردازم.
به نظر او اين خندهدار است که روزنامهنگاران هميشه به اين کليشه تکيه ميکنند: "اگر بسيجي هستي بايد مسلح باشي."
او توضيح داد: در قانون جمهوري اسلامي نگهداري اسلحه در خانه ممنوع است. اما بسيجياني که در ارتش هستند، از تاسيسات راهبردي حفاظت ميکنند يا نگهبان مرزها هستند، تسليحات مدرن دارند. بسجي هميشه براي انجام خدمت آماده است. ميتوانيد از هر شغلي بسيجي پيدا کنيد،تکنسين، مهندس، کارگر ساختماني، دکتر و غيره. بسيجيان به خوبي آموزش ديدهاند و آماده دفاع از کشور خود هستند اما در زمان صلح کارهاي معمولي خود را انجام ميدهند.
او ميداند که روزنامهنگاران چقدر به بسيجيان علاقمند هستند به ويژه بسيجيهاي زن بنابراين او با يک لبخند پيشنهاد داد "ميخواهي من در باران ورزش کنم تا بتواني يک عکس خوب بگيري؟" ما چند تا دستگاه ورزشي در کنار خانه داريم. (دستگاههاي ورزشي زيادي در خيابانها و پارکهاي تهران نصب شده است تا به ارتقاي سلامت عمومي کمک کند).
راشاتودي در خصوص فعاليت هاي علمي بسيجيان تحت عنوان "بسيجي و نانوفناوري" گزارش مي دهد:"مجتبي مالکي" و "محمدجواد" دانشجوي مهندسي ساختمان در دانشگاه صنعتي اميرکبير هستند دانشگاهي که براي تحقيقات هستهاي و شورشهاي دانشجويي مشهور است.
هر دوي آنها عضو سازمان بسيج دانشجويي هستند. برخلاف بازنشستههاي جنگ، عکس گرفتن از آنها برايشان مهم نيست.
مالکي ميگويد: سازمانهاي بسيجي به صورت گستردهاي در حوزههاي ساختار، مديريت و فرهنگ متنوع هستند. بسيجيهاي ما در حوزه نانوفناوري فعاليت ميکنند. ما اساتيد را دعوت ميکنيم تا درباره اين موضوع سخنراني کنند. ما فناوري نظامي و دفاعي هم ميخوانيم اما بسيج دانشگاه سازمانهاي نظامي ندارد.
من پرسيدم آيا بسيجيها از امتيازهاي ويژهاي برخوردارند.
مالکي پاسخ ميدهد: امتيازات ويژه؟ خوب، اگر وارد دوره آموزش نظامي شويد، دوره نظامي شما کاهش مييابد. هيچ امتيازي در زمينههاي اقتصادي يا شغلي وجود ندارد. برعکس، زماني که شما در بسيج سپري ميکنيد يعني اين است که به نوعي شغل خود را فدا ميکنيد. بسيجي ارزشهاي معنوي را فوق هر چيز ديگري قرار ميدهد.
مالکي در يک خانواده کارگر معمولي به دنيا آمده است. او اهل يکي از شهرهاي اطراف مشهد است. هر دو خواهرش به بسيج کمک ميکنند اما براي عضو عادي شدن خيلي کوچک هستند.
مالکي ادامه ميدهد: ما يونيفورمي به غير از يونيفورمي که براي آموزش نظامي استفاده ميکنيم نداريم. ما همچنين يه سري مقررات و قوانين اخلاقي داريم. ما سوگند نخوردهايم اما يک ساختار بسيج داريم. شما آن را ميپذيرد و از آن پيروي ميکنيد. لازم نيست از والدينمان براي پيوستن به بسيج اجازه بگيرم. پدرم يک بسيجي است. او در خط مقدم جنگيده و مجروح شده است. اما من خودم اين تصميم را گرفتم.
از او پرسيدم که فريادهاي "مرگ بر آمريکا" به چه معني است.
مالکي پاسخ داد: آنهايي که علاقمند به سياست هستند به بسيج ميپيوندند. شعار "مرگ بر آمريکا" به اين معني نيست که شما به آن حمله ميکنيد؛ اين شعار شما را به کشتن ترغيب نميکند. اين بيان ديدگاه ما در قبال دولت آمريکاست، که دشمن کشورماست. ما با آنها مخالفيم اما عليه مردم آمريکا نيستيم. ايالات متحده ميخواهد دنيا را تصاحب کند؛ بنابراين ما هم طبيعتا در مقابل آن مقاومت ميکنيم. خود شما چه؟ آيا ميخواهيد تسليم آمريکا شويد؟ افکار مختلفي در ايران وجود دارد اما همه ايرانيان مخالف تهديدهاي خارجي هستند. در صورتي که يک تهديد خارجي به واقعيت تبديل شود تمام مردم ايران بدون توجه به اختلافات خود، باهم متحد خواهند شد.