به گزارش سرویس فرهنگی مشرق به نقل از فارس، نشست «عصر تجربه» این هفته بنیاد ادبیات داستانی اختصاص به انتقال تجربیات داستاننویسی «محمدرضا بایرامی» داشت که با حضور این نویسنده برگزار شد.
* متولد 1344 هستم/ کبرای آبی به کوه مرا صدا زد رسید
بر اساس این گزارش، اجرای این برنامه بر عهده احسان عباسلو بود که ضمن معرفی این نویسنده از بایرامی دعوت کرد پیرامون جوایز خود توضیحاتی داد و اظهار داشت: در برخی سایتها عنوان شده که 13 کتاب نوشتهام و حتی در برخی سایتهای دیگر سال تولدم را موارد مختلفی بیان کردهاند اما من متولد 1344 هستم.
وی با برشمردن نام آثار خود از جمله «کوه مرا صدا زد» که جلد اول از مجموعه سه گانه قصههای سبلان است و در سال 90 ترجمه شده گفت: چند سال بعد جلد دوم این سه گانه نیز به انگلیسی ترجمه شد و ترجمههای دیگر هم در راه است؛ برخی آثارم جوایزی را به خود اختصاص دادهاند از جمله کتاب «کوه مرا صدا زد» برنده جایزه کبری آبی شد.
* تعداد زیاد کتابها نشان دهنده قوت کار نیست
بایرامی ادامه داد: تعداد زیاد کتاب، نشان دهنده قوت کار و فضلیت یک نویسنده نیست؛ نویسندگان همواره برخی از آثار خود را خیلی دوست دارند، بعضی از آثار جزو آثار متوسط شان به شمار میرود و به بعضی از آثار خود نیز اصلا علاقهای ندارند. من دوست داشتم در کارنامه کاریام تنها 10 اثر داشته باشم.
* داستانهای با پایان باز بهترند/داستانهای پست مدرن نسبتی با واقعیت ندارند
نویسنده «بعد از کشتار» با اشاره به تعریف داستان اظهار داشت: داستان برگردانی از زندگی با دایره اختیارات است که در آن اجازه بازآفرینی و بازنگری شرایط وجود دارد؛ در داستان باید حس زیباشناسی را مدنظر قرار داد و بر اساس آن بازگردانی از زندگی را انجام داد. زندگی ذهنی در داستانها زمانی که از صافی نویسنده عبور میکند در جایگاه خلاقانه قرار میگیرد؛ بر اساس همین جایگاه است که داستانی شکل میگیرد.
این نویسنده با تاکید بر اینکه هر داستان میتواند پایانی باز داشته باشد، اضافه کرد: به اعتقاد اساتید داستانهای با پایان باز نسبت به دیگر داستان ها بهتر هستند؛ البته این پایان باز باید در اوج قرار داشته باشد و تعبیر و برداشتهای متفاوتی به مخاطب بدهد؛ با این حال نباید تفاوتها هم خیلی خلاف جهت هم باشند که نتوانیم به نویسنده نزدیک شویم؛ داستانهای پست مدرن نیز از این امر مستثنی نیستند. در واقع داستانهای پست مدرن نسبتی با واقعیت ندارند و به همین دلیل پایانهای باز کاربرد بیشتری در چنین داستانهایی دارد.
* در نوجوانی داستانهای داستایوفسکی کمک کرد
بایرامی با بیان اینکه در داستانهای رئال هم میتوانیم پایان باز داشته باشیم، یادآور شد: محمود دولت آبادی داستانی با پایان باز دارد ولی آخر این داستان دچار ممیزی شده بود ( داستان اینگونه تمام میشود "گفت:")؛ من از سبک پایان بندی داستان دولت آبادی لذت بردم و کتابهای بعد از کشتار و هسمفران نیز با این نوع پایان بندی تمام میشود. همه داستانها میتوانند پایانی باز داشته باشند؛ البته به شرط اینکه پایان در اوج باشد و قصد نویسنده از پایان باز فرار از نوشتن نباشد.
نویسنده «آتش به اختیار» در پاسخ به این سوال که تحت تاثیر کدام نویسنده بودید، خاطر نشان کرد: زمانی که انسان سنی کمی دارد، دارای حس و تاثیرگذاری بیشتری است، الان دیگر از خواندن آثار و کتابها لذت نمیبرم و این موضوع یک مشکل تلقی میشود؛ در واقع با بالا رفتن سن احساسات آدمی تغییر میکند. داستانهای بعضی از نویسندگان مانند داستایوفسکی در سن نوجوانی به من کمک فراوانی کرد؛ چون این آثار، جزو آثار این نویسندگان قوی و خوب به شمار میرفت؛ علاوه بر آن به آثار علی اکبر درویشان و صمد بهرنگی علاقهمند بودم.
بایرامی با اشاره به دوران دفاع مقدس افزود: تمام حسرتم در دوران دفاع مقدس این بود که چرا نمیتوانم به کردستان بروم و مناطق جنگی را از نزدیک ببینم.
* اوایل انقلاب نوشتن را آغاز کردم
این نویسنده و داور جوایز ادبی با اشاره به اینکه کتاب سالینجر را در سال 1368 خواندم و در آن غرق شدم؛ با اینکه این اثر جزو آثار ساده و دم دستی به نظر میآید ولی نوشتن اینگونه آثار کار سادهای نیست، تصریح کرد: در اوایل انقلاب که همه آرمان خواه بودند، کار نوشتن را آغاز کردم؛ در آن ایام و اوایل جنگ یک دفتر 200 برگ و چراغ قوه خریدم و شروع به نوشتن کردم و همین نوشتن باعث شد تا به حوزه نویسندگی مسلط شوم. خودم را مقید کرده بودم که روزی 3 و 4 صفحهای را با زبان ساده بنویسم و الگوی خود را غلامحسین ساعدی قرار دادم و بدون اینکه برای نویسندگی به کلاسی بروم نکات ضروری در نوشتن را رعایت میکردم.
به گفته وی، در همان دوران قصهای را نوشتم به حوزه هنری آن زمان تحویل دادم ولی مسئولین گفتند که این قصه، قصهای اومانیستی است ولی چون نثرم را قبول داشتند در جلسات آنها شرکت میکردم.
* چند نکته درباره داستان نویسی/ کلمات عربی کمتر به کار میبرم
بایرامی افزود: باید در داستان از کلمات ساده و روان استفاده کرد، در کتاب «آتش بی اختیار» گاهی از کلمات سنگین استفاده کردهام؛ با این حال همیشه سعی میکنم تا از کلمات ساده، اصیل و روان در داستانهایم استفاده کرده و کلمات عربی را کمتر به کار ببرم.
این نویسنده به دوران اصلاحات اشاره و متذکر شد: در دولت هشت ساله خاتمی ادبیات سینما به روز شد اما برای ادبیات این اتفاق نیفتاد، فیلمهایی که ساخته میشود بیشتر شبیه جوک هستند و گویی هیچ گونه خلاقیتی در آنها دیده نمیشود.
* نگاه نسل ما این بود که نوشتن و هنر یک نوع دردمندی است
این نویسنده ذوق را لازمه هنرمند بودن دانست و بیان کرد: نگاه نسل ما این بود که نوشتن و هنر یک نوع دردمندی است؛ در واقع اگر هنرمند به خودش وفادار باشد این اتفاق خود به خود اتفاق خواهد افتاد؛ هر کدام از ما اگر بتوانیم تصویر و موقعیت خودمان، حتی موقعیت تخیلیمان را بیان کنیم قطعا دیگران نیز میتوانند تصویر خود را در آثارمان پیدا کنند. هنرمند کسی است که بتواند با کمترین کلمات یک جمله را به گونهای بیان کند که بار حسی داشته باشد. زمانی که یک شخصیت به درستی به خلق شود در واقع خود شخصیت میداند که چگونه باید رفتار کند. به ندرت نویسنده میتواند در یک داستان همه شخصیتها را بشناسد و آنها را کامل خلق کند.
* پاسخ بایرامی به یک سوال؛ صراحت لهجه در نگارش و اعمال ممیزی
نویسنده «بعد از کشتار» در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا صراحت لهجهای که در برخی از آثارتان مانند «آتش به اختیار» وجود دارد باعث نمیشود که برای گرفتن مجوز از حذف برخی مطالب نگران باشید، اظهار داشت: داستان یک شخصیت نیست، در این کتاب نیز چند شخصیت داریم؛ البته شخصیت «حمید» در آتش به اختیار حرفهای بسیاری میزد که الان به نتیجه آنها میرسیم؛ علاوه بر آن «آتش به اختیار» اثر رئال نیست؛ چون در این گونه آثار باید یک درآمد کلی از اثر داشته باشیم. با این حال برای تجدید چاپ کتاب «آتش به اختیار» دوستان وزارت ارشاد گفتند که باید دو صفحه کتاب حذف شود که تحریک برخی نشریات و خبرگزاریها عامل این قضیه بود.
محمدرضا بایرامی در نشست عصر تجربه با تاکید بر اینکه تعداد زیاد کتابها نشان دهنده قوت کار نیست، گفت: نویسندگان همواره برخی از آثار خود را خیلی دوست دارند، بعضی از آثار جزو آثار متوسط شان به شمار میرود و به بعضی از آثار خود نیز اصلا علاقهای ندارند.