نیما عباسپور داماد احمدرضا احمدی درباره اوضاع جسمانی این شاعر پیشکسوت و نامدار که در حوزههای موسیقی و سینما هم فعالیت داشته است، اظهار داشت: قلب آقای احمدی صبح روز گذشته تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت و باتری دائمی در قلب وی گذاشته شد. این عمل خوشبختانه با موفقیت انجام شده است و حال عمومی ایشان که هنوز در سیسییو دوران نقاهت را میگذارند، خوب است.
این شاعر و نویسنده پیشکسوت پیش از این نیز بارها به دلیل مشکلات ریوی در بخش post - ccu همین بیمارستان (آتیه) بستری شده بود که خوشبختانه با مراقبتهای پزشکی بهبود یافت. او البته 2 بار و به فاصله چندسال متوالی دچار سکته قلبی شده بود و چند بار هم تحت جراحی چشم قرار گرفته است.
احمدرضا احمدی چهره یگانهای در شعر معاصر ایران است. یگانه از این نظر که توانست خود را از سایه سنگین شاعرانی همچون نیما، اخوان و شاملو برهاند و شعر «خودش» را بنویسد. احمدرضا احمدی شاعری است که هر چه گفت از خود گفت. به قول خودش «کلام من هر چه بود طلا بود، مس بود، متعلق به خودم بود. در هر کتاب راه ناهمواری را طی کردم. در هر کتاب چون کتاب نخستینم با هراس آغاز کردم. راهی که در ظلمات بود...». وی به قدری جامعالاطراف است که نمیتوان این وجوه را به شکل کامل و به گونهای جامع بیان کرد. این روزها احمدرضا احمدی فرد نام اشنا در میان اهالی هنر و ادب در بستری بیماری است و قلب وی رنجور شده است، نگاهی بسیار گذرا به شعرهایی از وی که به قلب خود اشاره میکند، میشود.
***
در شعری از این شاعر که به قلب بیماری خود اشاره میکند، میخوانیم:
به دنبال لبخند ناب تو هستم
چنین عمرم را می گذرانم
مرا نه شکوه است
نه گلایه
قلبم اگر یاری کند
برگ های زرد پاییزی را شماره میکنم
که دارند از پاییز جدا میشوند
و به زمستان متصل میشوند
برای زیستن هنوز بهانه دارم
من هنوز می توانم به قلبم که فرسوده است
فرمان بدهم که تو را دوست داشته باشد
به قلبم فرمان می دهم
میوههای زمستانی را برای تابستان ذخیره کنند
تو در تابستان از راه برسی
سبدهای میوه را که وصیت نامه من است
از زمین بی برکت و فرسوده برداری
از قلب بیمارم میخواهم تا آمدن تو بتپد
***
وی در شعر دیگری که به قلب خود اشاره دارد، میگوید:
به یاد تو هستم
کاش
خداحافظی نمیکردی و میرفتی
من عمری خداحافظی تو را
به یاد داشتم
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
مرا نظاره میکند
که چرا من
هنوز جهان را ترک نکردهام
من که قلب فرسوده دارم
من که باید با قلب فرسوده
کم کم تو را فراموش کنم
***
در یکی دیگر از اشعار این شاعر که بسیار شناخته شده است و مجموعه شعری هم با این عنوان از وی منتشر شده است، به قلب خود اشاره میکند:
در کمین اندوه هستم
بانو
مرا دریاب
به خانه ببر
گلی را فراموش کردهام
که بر چهره ام میتابید
زخمهای من دهان گشودهاند
همهی روزگار پر از
اندوه بود
بانو مرا
قطره قطره دریاب
در این خانه
جای سخن نیست
زبان بستم
عمری گذشت
مرا از این خانه
به باغ ببر
سرنوشت من
به بدگمانی
به خوناب دل
خاموشی لب
اشک های من بسته
بر صورت من است
هیچکس یورش دل را
در خانه ندید
بانو
من به خانه آمدم
و دیدم
که عشق چگونه
فرو میریزد
و قلب در اوج
رها می شود
و بر کف باغچه می ریزد
بانو مرا دریاب
ما شب چراغ نبودیم
ما در شب باختیم
***
احمدرضا احمدی در شعری هم از قلب یار میگوید واحوالات خویشتن.
|
***
در شعرهای دردهای من آمده است، هم احمدرضا احمدی سروده است:
اگر نمیخواهی بر تیره بختی من گواهی دهی
خواهش دارم روبه روی من نمان، عبور کن،
کوچه را طی کن و در انتهای کوچه محو شو،
همان گونه که آدمهای خوشبخت محو میشوند.
من حتی ظرفی میوه نداشتم که به مهمان
تعارف کنم، آمد- نشست- جراحت
و زخمهای مرا دید و رفت- در سکوت ما
دو سه شاخهی شمعدانی گل دادند
دردهای من و مهمان به هم شباهت نداشت
وگرنه بیش تر نزد من میماند.
مرا دیگران هم ترک کرده بودند، اما بعد از رفتن
مهمان از خانه آه کشیدم، آهی که میتوانست
کبریت مرطوبی را روشن کند، شاخه و برگهای
گلهای اطلسی و لادن
دروغین بودند اگر حقیقت داشتند
کنار آه من میشکفتند، مهمان هنگام
خداحافظی به من گفته بود: آینده ای در کار نیست
قلب با رقت و نامنظم می تپد، پس
فقط باید سکوت کرد و برگهای
درختان و پرندگان مرده را شمرد
پس من در غیبت مهمان درختان را
از فصل جدا کردم.
***
قلب تو هوا را گرم کرد
در هوای گرم
عشق ما تعارف پنیر بود و
قناعت به نگاه در چاه آب.
مردم که در گرما
از باران می آمدند
گفتی از اتاق بروند
چراغ بگذارند
من تو را دوست دارم.
ای تو
ای تو عادل
تو عادلانه غزل را
در خواب
در ظرفهای شکسته
تنها نمی گذاری
در اطراف انفجار
یک شاخهی له شدهی انگور است
قضاوت فقط از توست.
شاخه ی ابریشم را از چهره ات بر می دارم
گفتم از توست
گفتی: نه، باد آورده است.
هنگام که در طنز خاکستری زمستان
زمین را تازیانه می زدی
خون شقایق از پوستم بر زمین ریخت.
***
ابر نخستین ترانه ی معجزه را
بر لبهامان حک کرد
زبانمان را فراموش کردیم
کفش و لباسمان کهنه ماند
و ما
با بوسه
درختان را
بهار کردیم.
ما در بدبختی ، سوء تفاهم بودیم
بادکنک ها
که نفس های عشق مشترکمان
در آن حبس بود
به تیغک ها خورد و منفجر شد
قلبمان ایستاد
و ساعت های خفته ی زمین
به کار افتاد.
***
در مجموعه «وقت خوب مصائب» نیز آمده است:
ابر نخستین ترانهی معجزه را
بر لبهامان حک کرد
زبانمان را فراموش کردیم
کفش و لباسمان کهنه ماند
و ما
با بوسه
درختان را
بهار کردیم.
ما در بدبختی، سوءتفاهم بودیم
بادکنکها
که نفسهای عشق مشترکمان
در آن حبس بود
به تیغکها خورد و منفجر شد
قلبمان ایستاد
و ساعتهای خفتهی زمین
به کار افتاد.
***
هنگام روز
کجا می روی
در خانه بمان
غمگینم
گیلاس ها بر درختان نشسته اند
پرنده از تنهایی
پر نمی زند
هراس دارد
من
همواره در روز
زخم قلبم را به تو
نشان میدهم
در خانه بمان
آوازها
از خانه دور است
یک ستاره
هنوز در آسمان
مانده است
شب میشود
گلهای سرخ
در شب
در باغچه دیده نمیشوند
در باغچه یادبود تو است
کنار این بوتههای گل سرخ
میخواستی بمیری
مردی
به تو بانگ زدیم
تو را صدا کردیم
تو مرده بودی
یار من
لحظهای در بهشت
دوام آور
شب تمام میشود
کلید خانه را
گم کرده بودیم
در کوچه ماندیم
در کنار خانه
علفها روییده بود
اما چه سود
سایه نداشتند
زاده شدم
که لباس نو بپوشم
جمعهها تعطیل باشد
در تابستان
آب سرد بنوشم
عشق را باور کنم
کلمات مرا به ستوه نمیآورد
انگشتانم
در میان برگهای درختان
تسلیم روز میشوم
لباسها بر تنم
کهنه است
من
در تابستان آب گرم
می نوشم
هنوز تشنهام
***
در مجموعه «لکهای از عمر بر دیوار بود» نیز آمده است:
یا من وعدههای آنان را
فراموش کرده بودم
که به من گفته بودند:
باغ را آب بده
همهی گیلاسها برای تو باشد
سینهام را برای آنان گشودم
قلبم را شناختند
پیرهن را رها کرده بودم
آیا تو آنان را میشناختی؟
دشوار بود
که آنان را از بام بشناسم
باور کنید
سوگند به بام
سوگند به باور
ولی باور کنید من آنها را از بام
ندیده بودم
پس چه دشواری بود
آنان تا غروب
در خیابان ماندند
سوگند به خیابان.
بزودی از پلههای بام پایین
میآیم
به خیابان میآیم
باز آواز میخوانم
احمدرضا احمدی شاعر شناخته شده عرصه ادبیات کودک و نوجوان متولد اردیبهشت 1319 در کرمان است. راهاندازی جایزه ادبی طرفه با همکاری نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوشآبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری از موارد موجود در کارنامه ادبی اوست.
احمدی از سال 49 در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار شد و به کار جدی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان مشغول شد. آشنایی احمدرضا احمدی با شعر و ادبیات کهن ایران و شعر نیما دستمایهای شد تا حرکتی کاملاً متفاوت را در شعر معاصر آغاز و پیریزی کند. از بیست سالگی به طور جدی به سرودن شعر پرداخت. وی نخستین مجموعه شعرش را با عنوان طرح در سال 1340 منتشر کرد که توجه بسیاری از شاعران و منتقدان دهه 40 را جلب کرد.
وی همچنین آثاری در ادبیات کودک و نوجوان دارد. در سال 1378 سومین جایزه شعر خبرنگاران با مراسمی متفاوت و خصوصی در خانه احمدرضا احمدی برگزار شد. همان سال کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در مراسم بزرگداشت احمدرضا احمدی، تندیس مداد پرنده را به او اهدا کرد. در سال 1385احمدی به عنوان شاعر برگزیده، پنجمین دوره اهدای جایزه شعر بیژن جلالی انتخاب شد. احمدرضا احمدی در سال 1388نامزد دریافت جایزه هانس کریستین اندرسن شد. سال گذشته نیز در جشنواره شعر فجر جایزه بهترین مجموعه شعری به وی اعطا شد.