به گزارش مشرق به نقل از فارس، سردار شهيد اسماعيل دقايقي سال 1333 ه.ش در« بهبهان» به دنيا آمد. او که از هوش و ذکاوت سرشاري برخوردار بود، مورد توجه خانواده قرار گرفت و پس از ورود به دبستان و پشت سر گذاشتن اين مرحله و اتمام دبيرستان، در سال 1349 در کنکور هنرستان شرکت ملي نفت (که تنها شاگردان ممتاز و باهوش و نمونه را ميپذيرفت) شرکت کرد و پس از قبولي، به ادامه تحصيل در آن هنرستان پرداخت.مبارزات و تلاش هاي اسماعيل، منحصر به مسائل سياسي و نظامي نبود، بلکه به علت هوش سرشار و علاقهمنديش به مسائل فرهنگي در فرصتهاي مناسب از طريق داير کردن کلاسهاي مختلف، با جوانان اين منطقه ارتباط فکري و روحي پيدا ميکرد و در خلال مطالب علمي، آنان را با فرهنگ اصيل اسلام که در آن خطه، سخت مورد تهاجم واقع شده بود آشنا ميساخت و آنان را به تعاليم روحبخش اسلام جذب ميکرد.
با توجه به ضرورتي که در عرصه انقلاب ودفاع احساس مي کرد دانشگاه وتحصيل را ترک کرد ودر سال 1358با يک نسخه از اساس نامه جهاد سازندگي(سابق) که دانشجويان انجمن اسلامي دانشگاهها آن را تنظيم کرده بودند؛ به «آغاجري» رفت وبه اتفاق عده اي از دوستان،جهاد سازندگي را راه اندازي کرد. هنوز چند ماه از فعاليت وتلاش همه جانبه اودر اين ارگان نگذشته بود که طي حکمي(در اوايل مردادماه 1358) مسئول تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلام? در منطقه« آغاجري» شد. با دقت ودلسوزي تمام به عضو گيري نيروهاي انقلابي پرداخت ودر زمان تصدي فرماندهي سپاه،نمونه والگوئي شد از يک فرمانده متقي ومدبر وکاردان .
ه دنبال شروع تهاجم سراسري و ناجوانمردانه عراق، به عنوان نماينده سپاه در اتاق جنگ «لشکر92 زرهي اهواز» حضور يافت و در شرايطي که با کارشکنيهاي «بنيصدر» خائن مواجه بود در سازماندهي نيروها و تجهيز آنها تلاش گستردهاي را آغاز کرد. او به لحاظ احساس مسئوليت ويژهاي که داشت در برخي مواقع در مناطق عملياتي حاضر ميشد و به سر و سامان دادن نيروها ميپرداخت. در جريان محاصره شهر «سوسنگرد» توسط عراقي ها، با مشکلات زيادي از محاصره خارج شد. بعدها به همراه شهيد «علمالهدي» در شکستن محاصره «سوسنگرد» دليرانه جنگيد. در عمليات «فتحالمبين» نيز در قرارگاه« لشکر فجر» با سردار شهيد« بقايي» که در آن زمان فرماندهي قرارگاه فجر را به عهده داشت، همکاري کرد.
هنگامي که فرمانده ي« تيپ 9بدر» به ايشان واگذار گرديد همانگونه که شعار هميشگياش در زندگي اين بود که هيچوقت نبايد آرامش خودمان را در آرامش مادي بدانيم، براي عملي ساختن و تحقق آن، تلاشي شبانهروزي داشت و تمامي قدرت و امکانات خود را وقف انجام وظيفه الهي کرد و با توکل به خدا و پشتکار و جديت در مدت کوتاهي موفق شد يگان رزم منسجم و قدرتمندي را پايهگذاري نمايد. نيروهاي رزمنده تيپ همه عاشق او بودند. او در قلوب يکايک آنان جا گرفته بود و آنها اسماعيل را از خودشان و جزو جامعه خودشان ميدانستند و وجودش را نعمت الهي تلقي ميکردند. او فقط از نظر تشکيلاتي فرمانده نبود، بلکه بر قلوب افراد فرماندهي ميکرد. درحيطه مسئوليتي او نظارت بر نيروهاي تحت فرماندهي امري بديهي بود. از سرکشي به خانوادههاي شهدا نيز غافل نبود.
اين شهيد گرانقدر در 28دي ماه سال 65 در عمليات کربلاي پنج در منطقه عمومي شلمچه براي انجام ماموريت شناسايي با يک دستگاه موتورسيکلت عازم محور بود که در مسير راه مورد اصابت بمب خوشهاي قرار گرفت و به شهادت رسيد. اين شعر تقديم به روح پاک آن شهيد بزرگوار:
به نام حق بيان کنم حکايت دقايقي
زماجراي عاشقان کتابت دقايقي
زکوي عشق پاک او تو جلوه خدا ببين
شکوه عارفانه در ارادت دقايقي
ز رمز مکتب حسين گرفته درس عاشقي
نشان خون سرخ شد رسالت دقايقي
ذبيحوار در منا گرفته رمز کربلا
بخوان حديث عشق در ولادت دقايقي
سروش فتح کربلا صلوه داده چاوشي
رسد به گوش رهروان بشارت دقايقي
بيا به کوي عاشقان برو به راه عارفان
که بهرهور نمايدت لطافت دقايقي
به مژده جان فدا کند که بنگرد لقاي حق
نگر به شهد صالحان حلاوت دقايقي
ز پرتو جمال او منير گشته بهبهان
رسيده بر آغاجاري کرامت دقايقي
جهان به حيرت آمده ز عقل و فهم و درک او
ملک شگفت دارد از درايت دقايقي
به درس و بحث و مدرسه نمونه شد به کودکي
نبوغ علم و دانش و زکاوت دقايقي
ميان خانوادهاي که اهل مذهب است و دين
مثال اوليا شده عبادت دقايقي
به علم و دانش و عمل نمونه شد که هر جوان
نموده استفاده از فراست دقايقي
چه سر رسيده صبر او ز جور و ظلم پهلوي
نموده ظلم برملا شهامت دقايقي
اگر که جسم و جان خود نهاده در ره وفا
خدا نموده از بلا حفاظت دقايقي
مثال رهبرش حسين برابر يزيديان
به لرزه دشمن آورد صلابت دقايقي
فنون آبياري و علوم کشت و زرع را
فراگرفت و شد فزون بلاغت دقايقي
به خون خود درخت دين چه آب دادي عاقبت
بداد فتح را ثمر حمايت دقايقي
علوم دين و تربيت فراگرفته تا شود
نمونه استقامت و زهادت دقايقي
به رشتههاي صنعت از فنون مختلف گرفت
شدست علم و تجربه تجارت دقايقي
در اين ميانه ياوران پاک و مخلص آمدند
عجب عجين عشق شد رفاقت دقايقي
خدا به حسن محسنين رساند محسني به او
که چون رضاي حق شدي رضايت دقايقي
به جرأت و مبارزه شبيه محسن است او
رضايي از ره صفا شباهت دقايقي
براي هر مجاهدي کلام او دليل شد
شکوه رهبر آمد از نيابت دقايقي
چه طوطي شکرشکن چه بلبل سخنسرا
ميان ياوران عيان ملاحت دقايقي
زمان حمله آنچنان به سوي خصم تاخته
که فتح ميرسيده با اشارت دقايقي
اسير حبس عاقبت به جهد جذب مينمود
که وصل ميشدند با جماعت دقايقي
زمان حمله هر زمان گرفته دور بعثيان
که دسته دسته گشتهاند اسارت دقايقي
گهي نموده چون علي نوازش يتيمشان
که روحيه گرفته از نجابت دقايقي
گهي به خانه شهيد و گه به خانهي مريض
خدا شفا بداده از عيادت دقايقي
وقار و عزت و شکوه پديد گشته است در
نماز با جماعت و امامت دقايقي
براي وقت جبههها نموده صرف لحظهها
گرفته درس هرکس از صراحت دقايقي
براي نور ديدهها نبوده وقت بارها
که بهرهور شوند از حضانت دقايقي
چه شور و عشق شد به پا که گشته جنگ کربلا
به وصل حق نظر نما قرابت دقايقي
چه موسم وصال شد برون ز قيل و قال شد
بپا چه شور و حال شد ز حالت دقايقي
چه گشت وقت راحله طلب نموده عائله
که ميکند جهان يله مناعت دقايقي
چه شد رحيل قافله به عشق و صبر و حوصله
به حال زار و نافله قداست دقايقي
نموده عرضه بر خدا تو صاحبي و من گدا
ببين ز اشک ديدهها ندامت دقايقي
چه دل ز ماسوي پريد براي وصل حق پريد
بهشت را به جان خريد ضمانت دقايقي
چه کربلاي پنج شد که فتحها ز گنج شد
عراق تحت رنج شد ز ساحت دقايقي
نظام داده لشکرش به حکم و امر رهبرش
ز دل نموده تيپ بدر اطاعت دقايقي
گرفته رمز حمله را، کشيده طرح و نقشه را
بديده وضع جبهه را سياحت دقايقي
رسيده ميگ بعثيان کشيده راکت از ميان
به غم نشانده است جهان شهادت دقايقي
عروج آسماني و شکوه عارفانهاش
نشان قرب و عزت قيامت دقايقي
از اين گذشت و اين صفا از اين مجاهدت خدا
به روز حشر مي کند رعايت دقايقي
چه او شهيد و شاهد است، شفيع ما و والد است
کنند استفاده از شفاعت دقايقي
خدا به خون هر شهيد به زجر و درد هر اسير
نويد فتح ده تو از وصايت د قايقي
امام ياوري نما، بده تو دردها شفا
قبول کن تو اي خدا انابت دقايقي
سروش حديث عاشقان نکردهاي تو برملا
به لوح حق نگاشته جلالت دقايقي
شعاع نور معرفت گرفته از ولي امر
که رهنمود گشته است ولايت دقايقي
براي واژگوني رژيم نحس پهلوي
مبارزه هميشه شد سياست دقايقي
براي دفع ظالمين، گرفته درس از حسين
که جان فدا نمودن است لياقت دقايقي
اگر ز جور پهلوي به حبس گشته مبتلا
محل راز عشق شد فراغت دقايقي
چو گل شکفته گشته است ميان باغ دين ما
چو زهره با ستارگان رشادت دقايقي
چو رهبر آمد از ره و بهار انقلاب شد
به مژده جان به کف شده کفايت دقايقي
چه عاششقانه بال و پر گشوده بهر سوختن
به گرد شمع رهبرش حراست دقايقي
چنان به عشق مبتلا مريد از مراد شد
که عالمي بسوزد از حرارت دقايقي
توجهي که در بر اساس انقلاب شد
تمام صحنهها شده عنايت دقايقي
براي حفظ انقلاب نظام حق شده به پا
سپاه پاسدار شد شرافت دقايقي
اساس اين سپاه را امام کرده رهبري
که رمز عشق آن شده عبارت دقايقي
رضايي از درايتش نظام داده است سپاه
که گشت خط و مشي آن بضاعت دقايقي
تمام کار دشمنان سپاه کرده کنترل
نظام کفر و شرک شد برائت دقايقي
سپاه داده شکل در جنوب و جنب مرزها
اساس آن بنا شد از کياست دقايقي
به عمق جبههها گهي ميان لشکر و سپاه
چو شير شرزه شد عيان شجاعت دقايقي
به صحنه نبرد شد مدير طرح و نقشهها
که شد نشان حملهها علامت دقايقي
به رازها و رمزها و نقشهها و طرحها
به خط و مشي جبههها دلالت دقايقي
به نيمههاي شب کند هميشه راز با خدا
صداي راز و ناله و شکايت دقايقي
به کوهها و درهها و دشتها و تپهها
به گوشهها و نقطهها زکاوت دقايقي
به دستهها، گروهها، به تودهها، نظامها
به قلبها و روحها زعامت دقايقي
گهي ميان لشکر و گهي است جلوه سپاه
که فوج تيپ و دسته شد نظارت دقايقي
شجاعت و رشادت و زکاوت و بلاغتش
ببين که خصم خورده است حسادت دقايقي
چه شکل داده عاقبت گروهي از مجاهدين
گرفته رمز فتح از صداقت دقايقي
معاودين، مبارزين، مجاهدين راه حق
گرفته خط و مشي از ديانت دقايقي
رموز جنگ و جبهه را گرفته فتح حمله را
مجاهد عراقي از نظافت دقايقي
چه تيپ بدر ساز شد، اساس کارزار شد
شدست ثوره عراق امانت دقايقي
سپاهيان، بسيچيان بدل خريده منطقش
که فيض برده هرکس از سعادت دقايقي