به گزارش مشرق، دشمنی و دیوار بی اعتمادی بین ایران و آمریکا آنقدر بلند بوده و هست که کمتر کسی تصور می کرد مرحله اول تخریب این دیوار بلند، با تماس تلفنی حسن و حسین (روسای جمهور ایران و آمریکا) همراه باشد. شاید اکثر کسانی که از مذاکره و برقراری رابطه حمایت می کردند، فعلا و در گام اول به همان سخنان نسبتا مثبت اوباما و پاسخ آقای روحانی و مخصوصا دیدار ظریف و جان کری قانع بودند و توقعی بیش از این هم نداشتند؛ اما خبر تماس تلفنی اوباما با روحانی همه را غافلگیر کرد. چه طرفداران مذاکره و چه مخالفانش را.
این اتفاق را می شود هم با دیده شک و تردید نگاه کرد و هم اعتماد و امید. در عالم سیاست هیچ چیز غیر ممکن نیست. می توان خوشبینانه تصور کرد که اوباما احتمالا می خواهد گامی بلند به سوی ایران بردارد و گذشته پر از خیانت و جنایت دولت آمریکا را علیه ملت ایران جبران کند! اما این فقط یک احتمال هست. یک احتمال ضعیف. تاریخ روابط ایران و آمریکا آنقدر حادثه تلخ و فراموش نشدنی در خود دارد که نمی توان به راحتی لبخند مسئولان آمریکایی را باور کرد. این فقط نظر من و یا افرادی مثل من نیست، این واقعیت مسلمی است که هر آدم منصف و واقع بینی آنرا تایید می کند.
چند روز قبل کتاب «آقای سفیر» را می خواندم که در لابلای صفحاتش چندین بار به اقدامات آمریکا علیه ایران و دلائل بی اعتمادی ایران به آمریکا اشاره شده است. جالب اینکه آقای ظریف در این کتاب دو سه بار تاکید کرده که ایران و آمریکا اختلافاتشان را همیشه حفظ خواهند کرد. از نکات قابل تامل دیگری که آقای ظریف در این کتاب به آن اشاره می کند این است که «اقدامات مقطعی مثبت، نه تنها به بهبود روابط کمک نکرده بلکه باعث تندتر شدن فضا شده است. مثلا اقدامات مثبت ایران در جنگ اول خلیج فارس و کمک به آزادی گروگان های آمریکایی در لبنان، به جای کاهش تنش به سیاست مهار دوگانه آمریکا منجر شد و یا بوش در پاسخ به نقش محوری ایران در حل بحران افغانستان، جمهوری اسلامی را در محور شرارت قرار داد. این تحولات منفی در پاسخ به اقدامات مثبت، باعث تشدید جو بی اعتمادی و خصومت شده است.» (ص ۱۵۴)
با این حال آقای ظریف با توجه به این جو بی اعتمادی، تاکید میکند که روابط ایران و آمریکا نیازمند یک پارادایم جدید است که با توجه به اقدامات گذشته آمریکا، باید با تغییر اساسی دیدگاه آمریکا آغاز شود.
البته برای این تغییر اساسی الزاما نباید توقع حداکثری داشته باشیم. یعنی با توجه به اصول و خطوط قرمزی که هر کشور برای خود تعریف می کند، نمی توان توقع داشت که ایران و آمریکا به کشورهایی دوست و نزدیک به هم تبدیل شوند، اما می توان از مدل چین و ویتنام و روسیه استفاده کرد که علی رغم دشمنی و یا رقابت سنتیشان با آمریکا، تعاملات و مذاکراتی هم با همدیگر دارند. پس ما مخالف اصل مذاکره نیستیم، بلکه مثل آقای ظریف عقیده داریم که سابقه آمریکا، خود بزرگترین مانع برسر راه توافق و مذاکره است. حال نکته اصلی اینجاست که آن تغییر اساسی در سیاست دو طرف، تا کجا و چه اندازه باید اتفاق بیفتد؟ آیا اهداف و جهت گیری های کلان را هم شامل می شود؟ مطمئنا نه. آمریکا به هیچ وجه حاضر به کوتاه آمدن از اصول کلان خود نمی شود، اما قطعا توقع کوتاه آمدن ما را دارد!
براین اساس من فکر نمی کنم که کنار هم نشتن ظریف و جان کری و یا تماس تلفنی اوباما، یک گام مهم برای جبران اشتباهات آمریکا باشد.
به نظرم اقدام اوباما، بیش از آنکه در جهت تعامل با ایران باشد، در پی تاثیرات رسانه ای و سیاسی دیگری است که ربطی به رفع سوءتفاهمات ندارد.
مخاطب اصلی این تماس تلفنی، نه آقای روحانی، بلکه قلوب و اذهان مردمانی در سراسر جهان مخصوصا در کشورهای اسلامی بود که در طول سی سال گذشته، الگوی زندگیشان را از جمهوری اسلامی گرفته و با ادبیات امام تربیت شده بودند و با همان ادبیات هم با آمریکا برخورد می کردند. اما حالا می بینند که این ادبیات دچار تغییر و تحول شده و جمهوری اسلامی دم از مذاکره با شیطان بزرگ می زند!
نفس این خبر به همراه حواشی و شایعات پیرامون آن و اقداماتی غافلگیر کننده و بی سابقه مثل گفت و گوی تلفنی روحانی و اوباما، خیلی ها را دچار گیجی و سرگردانی کرد. چه بُردی ساده تر، مهمتر و موثرتر از این برای آمریکا؟ برقراری ارتباط و تعامل بین دو کشور متخاصم، نیازمند مقدمات و پیش زمینه هایی است که در یک دوره گذار یا انتقالی صورت می گیرد و به گفته آقای ظریف گاهی ۲۰ یا ۵۰ سال طول می کشد (ص ۱۷۷) حال چرا رییس جمهور آمریکا که قطعا اینها را بهتر از ما می داند، در اولین قدم به دنبال ملاقات، دست دادن، عکس گرفتن و یا تماس تلفنی است؟ چرا اوباما باید اینقدر عجول و جوگیر باشد؟ پس معلوم است که نفس همین ملاقات و انتشار خبر آن برای آنها مهم است.
بنابراین من فکر می کنم برنده سیاسی، رسانه ای، تبلیغاتی و استراتژیکِ تماس تلفنی دو رییس جمهور، اوباما است! اصلا لازم نیست با ادبیات ارزشی به قضیه نگاه کنیم، با همین نگاه ابزاری و مادی و فایده گرایانه هم می شود مساله را فهمید. بد نیست دوباره به کتاب آقای سفیر برگردیم و نظرات آقای ظریف را درباره باراک اوباما و سیاست او در قبال ایران بدانیم: «سیاست آقای اوباما به دلیل دریافتن اهمیت اقتدار هنجاری در مقابل هژمونی نظامی بود که مورد توجه نخبگان آمریکا قرار گرفته بود. اگر این حرفهای تئوریک را تبدیل به شعارهای سیاسی بکنیم، می شود سیاست تغییر… آمریکا به دلیل همین سیاست آقای اوباما مشروعیت رهبری کسب کرده است… آقای اوباما گفت که من سیاست نرمی را در پیش می گیرم تا ایران با هر دیدگاهی از سیاست هایش کوتاه بیاید! اگر نیامد من می توانم تحریم ها را شدیدتر کنم و در دنیا هم برای سیاست های ضدایرانی خود مقبولیت و مشروعیت پیدا کنم!» (ص ۱۷۶)
این بخش از کتاب، حاوی نکته مهمی است. مطمئنا آمریکا از خواسته هایش عدول نکرده و اوباما اکنون خودش را پیروز یک سیاست چند ساله می بیند! به هرحال سیاست های دولت آمریکا، ناشی از یک تصمیم شخصی و احساسی نیست که مثلا اوباما در یک لحظه متحول و دلش برای آقای روحانی تنگ شود. قطعا برای هر تصمیم و عملی، برنامه ریزی دقیقی دارند و به منافع کوتاه مدت و بلندمدت آن توجه می کنند و انتظار این است که دولتمردان ما هم به آن توجه کنند.
البته این تعاملات یک فایده هم برای جمهوری اسلامی دارد. تا پیش از این، منتقدین و مخالفین، نظام را متهم می کردند که «چرا مثلا با روسیه و چین رابطه دارد و با آمریکا نه؟ اگر جنایت بد است، خوب روسیه هم در دشمنی با ملت ایران سابقه روشنی ندارد» با اینکه این منطق با توجه به استمرار دشمنی آمریکا با ایران قابل خدشه است، اما حالا منطق و نظر مخالفان در بوته نقد و سنجش قرار گرفته است. حال ببینیم آیا گرهی از مشکلات ما باز می شود یا نه؟ و آیا آمریکا دست از اقدامات ضدایرانی خود بر میدارد؟ و آیا به این لبخندها و تعارفات ادامه می دهد یا اینکه کم کم و قدم به قدم جلوتر می آید و طلبکار می شود؟ ما فعلا منتظریم تا ببینیم سرانجام این پیامها و پیامکها و تماسها چه می شود؟
از طرفی این ماجرا، به خوبی ثابت کرد که نظام اسلامی، یک سیستم بسته سیاسی نیست که یک نفر همه امور را در دست داشته باشد. در جمهوری اسلامی، اصل تفکیک قوا حقیقتا به رسمیت شناخته شده و تغییر دولتها مساله ای ظاهری و نمادین نیست.
یک نکته هم برای بعضی دوستان سابق: همه این تغییر و تحولات در سیاست های نظام و همه این چرخش ها و نرمشها، ارتباط مستقیم با نتیجه انتخابات ریاست جمهوری و تغییر گفتمانهای سیاسی دارد. به طور سربسته و خلاصه منظورم این است که در انتخابات فقط شعار و ادای تکلیف مهم نیست، شعور و نتیجه هم مهم است!
* منبع : وبلاگ اهستان
این اتفاق را می شود هم با دیده شک و تردید نگاه کرد و هم اعتماد و امید. در عالم سیاست هیچ چیز غیر ممکن نیست. می توان خوشبینانه تصور کرد که اوباما احتمالا می خواهد گامی بلند به سوی ایران بردارد و گذشته پر از خیانت و جنایت دولت آمریکا را علیه ملت ایران جبران کند! اما این فقط یک احتمال هست. یک احتمال ضعیف. تاریخ روابط ایران و آمریکا آنقدر حادثه تلخ و فراموش نشدنی در خود دارد که نمی توان به راحتی لبخند مسئولان آمریکایی را باور کرد. این فقط نظر من و یا افرادی مثل من نیست، این واقعیت مسلمی است که هر آدم منصف و واقع بینی آنرا تایید می کند.
چند روز قبل کتاب «آقای سفیر» را می خواندم که در لابلای صفحاتش چندین بار به اقدامات آمریکا علیه ایران و دلائل بی اعتمادی ایران به آمریکا اشاره شده است. جالب اینکه آقای ظریف در این کتاب دو سه بار تاکید کرده که ایران و آمریکا اختلافاتشان را همیشه حفظ خواهند کرد. از نکات قابل تامل دیگری که آقای ظریف در این کتاب به آن اشاره می کند این است که «اقدامات مقطعی مثبت، نه تنها به بهبود روابط کمک نکرده بلکه باعث تندتر شدن فضا شده است. مثلا اقدامات مثبت ایران در جنگ اول خلیج فارس و کمک به آزادی گروگان های آمریکایی در لبنان، به جای کاهش تنش به سیاست مهار دوگانه آمریکا منجر شد و یا بوش در پاسخ به نقش محوری ایران در حل بحران افغانستان، جمهوری اسلامی را در محور شرارت قرار داد. این تحولات منفی در پاسخ به اقدامات مثبت، باعث تشدید جو بی اعتمادی و خصومت شده است.» (ص ۱۵۴)
با این حال آقای ظریف با توجه به این جو بی اعتمادی، تاکید میکند که روابط ایران و آمریکا نیازمند یک پارادایم جدید است که با توجه به اقدامات گذشته آمریکا، باید با تغییر اساسی دیدگاه آمریکا آغاز شود.
البته برای این تغییر اساسی الزاما نباید توقع حداکثری داشته باشیم. یعنی با توجه به اصول و خطوط قرمزی که هر کشور برای خود تعریف می کند، نمی توان توقع داشت که ایران و آمریکا به کشورهایی دوست و نزدیک به هم تبدیل شوند، اما می توان از مدل چین و ویتنام و روسیه استفاده کرد که علی رغم دشمنی و یا رقابت سنتیشان با آمریکا، تعاملات و مذاکراتی هم با همدیگر دارند. پس ما مخالف اصل مذاکره نیستیم، بلکه مثل آقای ظریف عقیده داریم که سابقه آمریکا، خود بزرگترین مانع برسر راه توافق و مذاکره است. حال نکته اصلی اینجاست که آن تغییر اساسی در سیاست دو طرف، تا کجا و چه اندازه باید اتفاق بیفتد؟ آیا اهداف و جهت گیری های کلان را هم شامل می شود؟ مطمئنا نه. آمریکا به هیچ وجه حاضر به کوتاه آمدن از اصول کلان خود نمی شود، اما قطعا توقع کوتاه آمدن ما را دارد!
براین اساس من فکر نمی کنم که کنار هم نشتن ظریف و جان کری و یا تماس تلفنی اوباما، یک گام مهم برای جبران اشتباهات آمریکا باشد.
به نظرم اقدام اوباما، بیش از آنکه در جهت تعامل با ایران باشد، در پی تاثیرات رسانه ای و سیاسی دیگری است که ربطی به رفع سوءتفاهمات ندارد.
مخاطب اصلی این تماس تلفنی، نه آقای روحانی، بلکه قلوب و اذهان مردمانی در سراسر جهان مخصوصا در کشورهای اسلامی بود که در طول سی سال گذشته، الگوی زندگیشان را از جمهوری اسلامی گرفته و با ادبیات امام تربیت شده بودند و با همان ادبیات هم با آمریکا برخورد می کردند. اما حالا می بینند که این ادبیات دچار تغییر و تحول شده و جمهوری اسلامی دم از مذاکره با شیطان بزرگ می زند!
نفس این خبر به همراه حواشی و شایعات پیرامون آن و اقداماتی غافلگیر کننده و بی سابقه مثل گفت و گوی تلفنی روحانی و اوباما، خیلی ها را دچار گیجی و سرگردانی کرد. چه بُردی ساده تر، مهمتر و موثرتر از این برای آمریکا؟ برقراری ارتباط و تعامل بین دو کشور متخاصم، نیازمند مقدمات و پیش زمینه هایی است که در یک دوره گذار یا انتقالی صورت می گیرد و به گفته آقای ظریف گاهی ۲۰ یا ۵۰ سال طول می کشد (ص ۱۷۷) حال چرا رییس جمهور آمریکا که قطعا اینها را بهتر از ما می داند، در اولین قدم به دنبال ملاقات، دست دادن، عکس گرفتن و یا تماس تلفنی است؟ چرا اوباما باید اینقدر عجول و جوگیر باشد؟ پس معلوم است که نفس همین ملاقات و انتشار خبر آن برای آنها مهم است.
بنابراین من فکر می کنم برنده سیاسی، رسانه ای، تبلیغاتی و استراتژیکِ تماس تلفنی دو رییس جمهور، اوباما است! اصلا لازم نیست با ادبیات ارزشی به قضیه نگاه کنیم، با همین نگاه ابزاری و مادی و فایده گرایانه هم می شود مساله را فهمید. بد نیست دوباره به کتاب آقای سفیر برگردیم و نظرات آقای ظریف را درباره باراک اوباما و سیاست او در قبال ایران بدانیم: «سیاست آقای اوباما به دلیل دریافتن اهمیت اقتدار هنجاری در مقابل هژمونی نظامی بود که مورد توجه نخبگان آمریکا قرار گرفته بود. اگر این حرفهای تئوریک را تبدیل به شعارهای سیاسی بکنیم، می شود سیاست تغییر… آمریکا به دلیل همین سیاست آقای اوباما مشروعیت رهبری کسب کرده است… آقای اوباما گفت که من سیاست نرمی را در پیش می گیرم تا ایران با هر دیدگاهی از سیاست هایش کوتاه بیاید! اگر نیامد من می توانم تحریم ها را شدیدتر کنم و در دنیا هم برای سیاست های ضدایرانی خود مقبولیت و مشروعیت پیدا کنم!» (ص ۱۷۶)
این بخش از کتاب، حاوی نکته مهمی است. مطمئنا آمریکا از خواسته هایش عدول نکرده و اوباما اکنون خودش را پیروز یک سیاست چند ساله می بیند! به هرحال سیاست های دولت آمریکا، ناشی از یک تصمیم شخصی و احساسی نیست که مثلا اوباما در یک لحظه متحول و دلش برای آقای روحانی تنگ شود. قطعا برای هر تصمیم و عملی، برنامه ریزی دقیقی دارند و به منافع کوتاه مدت و بلندمدت آن توجه می کنند و انتظار این است که دولتمردان ما هم به آن توجه کنند.
البته این تعاملات یک فایده هم برای جمهوری اسلامی دارد. تا پیش از این، منتقدین و مخالفین، نظام را متهم می کردند که «چرا مثلا با روسیه و چین رابطه دارد و با آمریکا نه؟ اگر جنایت بد است، خوب روسیه هم در دشمنی با ملت ایران سابقه روشنی ندارد» با اینکه این منطق با توجه به استمرار دشمنی آمریکا با ایران قابل خدشه است، اما حالا منطق و نظر مخالفان در بوته نقد و سنجش قرار گرفته است. حال ببینیم آیا گرهی از مشکلات ما باز می شود یا نه؟ و آیا آمریکا دست از اقدامات ضدایرانی خود بر میدارد؟ و آیا به این لبخندها و تعارفات ادامه می دهد یا اینکه کم کم و قدم به قدم جلوتر می آید و طلبکار می شود؟ ما فعلا منتظریم تا ببینیم سرانجام این پیامها و پیامکها و تماسها چه می شود؟
از طرفی این ماجرا، به خوبی ثابت کرد که نظام اسلامی، یک سیستم بسته سیاسی نیست که یک نفر همه امور را در دست داشته باشد. در جمهوری اسلامی، اصل تفکیک قوا حقیقتا به رسمیت شناخته شده و تغییر دولتها مساله ای ظاهری و نمادین نیست.
یک نکته هم برای بعضی دوستان سابق: همه این تغییر و تحولات در سیاست های نظام و همه این چرخش ها و نرمشها، ارتباط مستقیم با نتیجه انتخابات ریاست جمهوری و تغییر گفتمانهای سیاسی دارد. به طور سربسته و خلاصه منظورم این است که در انتخابات فقط شعار و ادای تکلیف مهم نیست، شعور و نتیجه هم مهم است!
* منبع : وبلاگ اهستان