گروه فرهنگی مشرق - احتمالا بیش از هر کسی شخص ریاست فعلی رسانه ی ملی به خوبی می دانند که با وجود روند توسعه سطحی و ساختاری صدا و سیما و راه اندازی هر از چند شبکه های جدید، این رسانه در بعد برنامه سازی با بحران جدی روبروست. بحران بودجه تنها یک وجه از بحران رسانه ی ملی است که البته به چشم می آید؛ اما ماجرا از جای دیگری آب می خورد.
در بخش اول از این سلسله مطالب به وضعیت توسعه و رویکردهای برنامه سازی پرداختیم. اینکه "سرگرمی سازی" مهم ترین رویکرد مدیران نظام در دهه ی هفتاد، هشتاد و ابتدای نود بوده است.مهم ترین بخش سرگرمی های تلویزیون مربوط به سریال های بلندی است که هنوز با وجود کسری بودجه های مداوم رسانه ملی، برای پخش آماده می شوند.در پنج، شش سال گذشته سریال های عموما نود قسمتی که هر شب از شبکه های سیما پخش می شدند به پای ثابت برنامه های تلویزیون مبدل گشته اند. مجموعه هایی که در بهترین ساعت ها و پر مخاطب ترین زمان ها به نمایش در می آیند.
***درام های خانوادگی؛ داستان های سهل الوصول
پای قصه ای زن و شوهری از سالهای دهه ی هفتاد به تلویزیون باز شد، اگر چه قبل از آن نیز داستان های زن و شوهری هر از چندی در لابلای برنامه های سیما دیده می شدند اما تا به این حد پررنگ نبودند. پیشکسوتان این سبک سریال سازی کسانی مانند " مسعود رسام" بودند. سریال هایی مانند، همسران، خانه ی سبز از این دسته بودند. این سریال ها را سیما به صورت هفتگی در ساعت های اوج مخاطب پخش می کرد و بعدها تکرار آنها، زمانی که رسانه ی ملی می کوشید ساعات پخش خود را افزایش دهد و به سمت بیست و چهار ساعته شدن برود، در ساعات میانه ی روز برای خانم های خانه دار هر روز پخش می شد.
اما شروع پخش سریال هایی مانند "نرگس" و آثار کارگردانانی مانند سیروس مقدم، فصل جدیدی از سریال های خانوادگی را رقم زد. شاید یکی از دلایل اصلی رفتن به سمت سریال هایی که درام آن بر داستان چالش های خانوادگی، میان زن و شوهرها و پدر و مادر و فرزند، استوار شده بود؛ تجربه ی خوب مدیران سیما از انواع سریال های ژاپنی از جمله "سالهای دور از خانه" و نمونه های معاصرش "از سرزمین های شمالی" باشد. مجموعه هایی که در جذب مخاطب بسیار خوب عمل کرد؛ نمونه هایی مانند "آئینه" و " پاییز صحرا" در دهه ی شصت هم توانسته بودند جای پای محکمی برای خود باز کنند، به طوری که خود زمینه ساز سریال های پرمخاطب "در پناه تو"، "پدر سالار" و مانند این ها در دهه ی هفتاد شدند. با این حال پس از یک دهه سریال سازی در سیمای جمهوری اسلامی ساخت سریال های خانوادگی تبدیل به یک روند در رسانه ملی شد و از حالت مدل موفق خارج گشت.
سیروس مقدم در گفت و گویی که با نگارنده داشت؛ در برابر این سوال که آیا ساختار ساده تر سریال های خانوادگی سبب اقبال بیشتر سریال سازان به این دسته از آثار شده است، با توضیحاتی این فرض را تایید کرد.به عبارت بهتر همان گونه که مقدم و دیگر همکاران او نیز معتقدند، سریال های خانوادگی در ایران کمترین حاشیه و البته بیشترین امنیت مخاطب را دارا است. ساختار اجتماعی ایران سبب شده است که مخاطبان رسانه ی ملی بیش از هر چیز داستانهایی را بپسندند که در ساختار درام خانوادگی روایت می شود. چالشهای عاطفی از دیرباز مورد توجه خانواده های ایرانی بوده است و حتی در میان تولیدات ماهواره ای خانواده ها نسبت به برنامه هایی اقبال دارند که به این مدل نزدیک تر باشند. شاید یکی از دلایل وجود مخاطب جدی برای یک اثر غیر ایرانی مانند "حریم سلطان" در میان خانواده های ایرانی، وجود یک درام خانوادگی جدی در این سریال باشد. با این حال نمی شود و نمی توانیم نقش تربیتی رسانه را در جا افتادن چنین ذائفه ای در میان مخاطبان نادیده بگیریم.
وقتی فراگیر ترین رسانه ی ایران در طی دو دهه مخاطبان خود را به نوع خاصی از درام عادت می دهد، نباید توقع داشت که ذائقه های مخاطبان اشکال دیگری از داستان ها را بشناسند یا به آنها روی خوش نشان دهند.
همان طور که پیش از این هم اشاره کردیم، برای سریال سازان، مجموعه هایی که در یک خانواده آغاز و در همان خانواده به اتمام می رسد، یک نوع ایده آل از درام تلویزیونی را تشکیل می دهند؛ دلیل آن مشخص است. تمام اتفاقات در یک آپارتمان یا منزل مسکونی رخ می دهد، که می شود به آن نماهای بیرونی محدودی را اضافه کرد. با هیچ نهاد و مجموعه ی بیرونی هیچ چالشی رخ نمی دهد.همه چیز در میان اعضای خانواده شروع و همان جا تبدیل به گره های داستانی می شود و درنهایت در همان فضا به فصل گره گشایی می رسد.اگر لازم باشد تا یک عنصر بیرونی به داستان پا بگذارد این ورود می تواند به صورت کنترل شده رخ دهد و تمام.
داستانی کم خرج- از نظر تولید- کم حاشیه – از لحاظ گروه هایی که در داستان درگیر می شوند- و با مخاطب تضمین شده- به دلیل عادت داده شدن ذائقه مخاطب؛ و در نهایت هیچ مجموعه سازی در رسانه ی ملی سری را که درد نمی کند دستمال نمی بندد.
حتی درام خانوادگی در چنین مجموعه هایی به صورت کاملا کنترل شده و آرایش شده در می آید. اکثر قهرمانان و بازیگران چنین درام هایی ارتباطات کاملا کلیشه شده با محیط اجتماعی اطراف دارند. به دلیل پرهیز از حاشیه ها و سهولت در کار ساخت سریال تقریبا اکثر فضاهای اجتماعی در این آثار حذف می شوند. توجه داشته باشید، یک مثال ساده می تواند موضوع را روشن کند؛ تقریبا قریب به اتفاق بازیگران چنین سریال هایی از اتومبیل شخصی استفاده می کنند و یا آژانس و یا تاکسی دربست می گیرند. کم پیش می آید که شما بازیگر یک سریال را در حال سوار شدن به اتوبوس و مترو ببیند. در صورتی که چنین پلان های در مجموعه تلویزیونی گنجانده شود از نوع پلان هایی هستند که بیشتر به اصطلاح نقش پلان های پر کننده دارند و هیچ نقشی در گره های داستانی ندارند. باقی فضاهای اجتماعی نیز از همین دست هستند.
***سریال سازی و مقوله امنیت ملی
متاسفانه نگاه به سریال و درام ساختن در سیمای جمهوری اسلامی یک نگاه فروکاسته و غیر جدی است.عدم توجه به شاخصه های تاثیر گذاری رسانه بر افکار عمومی سبب شده است تا مدیران صدا و سیما و در بخش کلان آن مدیران فرهنگی دیدگاهی حداقلی برای این رسانه ی مهم قایل باشند. برای مدیران رسانه ای ما تولیدات رسانه ملی در بعد سرگرم سازی، ارائه ی تفریحات بی خطر است. تفریحات بی خطر یعنی آن دسته از برنامه هایی که در ضمن پر کردن اوقات فراغت مانع از بروز خطر در جامعه ایران شود.
این گام اولی است که مسیر رسانه ی ملی را به ناکجا آباد انفعال می برد. خطر محوری یعنی موضع یکسره تدافعی رسانه. خطری در کمین است که رسانه ملی باید نسبت به آن پدافند کند و در جهت فعال، حداقل افقها هم برای تاثیر گذاری دیده نمی شود. مدیران رسانه ی ملی معتقدند که مردم ایران میزان مشخص و محدودی اوقات فراغت دارند که این میزان مورد طمع رسانه های بیگانه نیز هست که می خواهند آن را با برنامه های خود پر کنند، برنامه هایی که برای جامعه، فرهنگ و نظام جمهوری اسلامی می توانند خطر آفرین باشند. حال وظیفه ی رسانه ی ملی پر کردند این خلا است. آیا شما در این مرحله یک نگرش فعال و معطوف به تاثیر گذاری می بینید؟
از سوی دیگر این خطر ها در چارچوب بسیار محدودی تعریف و تفسیر می شوند. برای برخی از مدیران رسانه ی ملی خطرات تولیدات رسانه های بیگانه، در برهنگی، روابط عریان جنسی و رابطه های عاطفی غیر متعارف در جامعه ی ایران معنا می شود. به همین دلیل است که برنامه هایی از این دست با چند دستکاری کوچک، حذف چند پلان و بخش هایی از داستان در رسانه ی ملی بارها و بارها پخش می شوند. متاسفانه معمولا هیچ مسوول رسانه ای در صدا و سیمای جمهوری اسلامی متوجه این نیست که رسانه های بیگانه از جمله سازندگان غربی فراتر از رابطه ی جنسی در آثارشان می نگرند. یک سریال پرخرج در هشت فصل ساخته می شود، آن هم با کمترین پلان های ممنوعه از دید مدیران رسانه ای ما، اما در طول تمام این هشت فصل بیست و چهار قسمته نویسنده و کارگردان قصد دارند تا توجیهی قابل قبول از عملیات های خشن و غیر قانونی امنیتی ایالات متحده ی آمریکا در سال های پس از یازده سپتامبر ارائه دهند.
جالب اینجاست که چنین آثاری بر روی مخاطب ایرانی تاثیرات عمیق مستقیم نمی گذارد و تنها جذابیت های دراما تیک و اکشن آن مخاطب را با خود پیش می برد- اگر چه نوع نگاه او را نسبت به جهان خارج تغییر می دهد- اما دیده نشدن چنین هدفهایی از طرف مسوولان رسانه ی ملی سبب می شود تا هیچ گاه نیاز به ساخت چنین آثاری در مدیر رسانه ای دیده نشود.نتیجه وحشتانک است. مخاطب رسانه ی ملی نوع نگاه به جهان پیرامون را آرام آرام و بصورت غیر مستقیم از تولیدات رسانه ای غرب دریافت می کند – که شاید اتفاقی ناگزیر باشد- و در مقابل هیچ ما به ازایی از طرف فرهنگ خود دریافت نمی کند؛ چرا؟ چون این بخش از ماجرا اصلا در لیست تهدیدات مدیران رسانه ای ما نیستند و این گونه است که پس از یک نسل، رسانه ی ملی با مخاطبی روبرو می شود که نسبت به افق های بین المللی نظام و از آن مهم تر تعریف دشمن و دوست در دنیای پیرامونی خود دچار سوالات جدی است.
مدیران رسانه ای از یک سو ساخت برنامه در جهت نیازمندی های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در داخل نظام را جزئی از اولویت های خود نمی بینند و مشغول ساخت سیستم پدافندی در برابر تضادهایی مانند روابط جنسی هستند و از سوی دیگر در شناخت تهدیدات دچار محدودیت هستند. در چنین شرایطی این رسانه ی ملی است که مخاطب را به سمت اهداف رسانه های بیگانه سوق می دهد و در مخاطب خود زمینه را برای قبول پیام ها مخفی این رسانه ها آماده می کند.
***سوژه های فراموش شده
یک بررسی آماری به خوبی می تواند نشان دهد که با توجه به تمامی تولیدات رسانه ی ملی و دهه ی پر چالشی که بر نظام جمهوری اسلامی گذشته است چه حجمی از تولیدات رسانه ی ملی به این چالش ها و حساس کردن ذهن مردم به این چالش ها اختصاص داشته است؟
یک چالش هسته ای: بیش از یک دهه است که جمهوری اسلامی و ملت ایران در حال هزینه کرد برای دستیابی به فناوری هسته ای هستند. فناوری که غیر از مساله انرژی، سبب پیشرفت در بسیاری از حوزه ها از جمله رادیو دارو ها و دیگر زمینه های پزشکی و صنعتی می شود. در این مسیر اکثر کارشناسان و فعالان از نسل جوان پس از انقلاب تشکیل شده اند. تولیدات دراماتیک رسانه ی ملی در این زمینه چقدر با ساخت چنین آثاری هماهنگی دارد؟ آیا رسانه ی ملی در طی این ده ساله یک اثر الف ویژه در این زمینه آماده ی پخش کرده است؟ آیا تولیدات پخش شده محدود چیزی بیش از سریال های پلیسی با ته مایه های باز هم خانوادگی بوده اند؟
ترور: طی سال های گذشته دست کم چهار عملیات ترور علیه دانشمندان ایرانی صورت گرفته که در تاریخ ایران بی سابقه است. آیا این اتفاق عجیبی نیست که رسانه ی ملی این همه داستان های پر فراز و نشیب اطراف این ترورها را که خود گره های دراماتیک عمیقی هستند نادیده گرفته و از کنار آنها بی اعتنا می گذرد و البته یک داستان ساده ی زن و شوهری را و یا یک قصه ی لوده گرانه را دارای اولویت بالاتری می بیند؟
در طی بیست سال اخیر تقریبا صدا و سیمای جمهوری اسلامی همواره نسبت به اتفاقاتی که در اطراف و داخل جامعه ی ایران رخ می داده است عقب بوده و یا هیچ گاه هیچ ورودی نداشته است. سال هاست که هیچ برنامه ای با موضوع ارتباط جامعه ی ایران با رخدادهای اطراف جامعه ی ایرانی ساخته نشده است. در عراق و افغانستان جنگ رخ داده است و البته لبنان؛ اما جز معدود آثاری که در شرایط خاص روانه ی آنتن شد چیزی نمی بینیم. جال این که آنها نیز با کمترین دوز سیاسی ساخته شده و بیشتر روایتی بالیوودی دارند.
اثری سینمایی مانند خاکستر سبز ساخته ی ابراهیم حاتمی کیا که در دوران جنگ بوسنی ساخته و روی پرده رفت نمونه ای بود که در عین برخورداری از بستری عاشقانه معرف شرایط خاص آن روز بوسنی به حساب می آمد و در عین حال پیوند دهنده ی آن روز ایران و بوسنی بود. اما حتی از این دست آثار نیز هیچ گاه در تلویزیون جمهوری اسلامی ساخته نشده است.
صنعت سریال سازی آنچنان که در غرب چنین کارکردی دارد می تواند یکی از منابع افزایش قدرت ملی باشد. کارکردی که تا به امروز مدیران رسانه ی ملی به آن اقبالی نشان نداده اند.
***درام های خانوادگی؛ داستان های سهل الوصول
پای قصه ای زن و شوهری از سالهای دهه ی هفتاد به تلویزیون باز شد، اگر چه قبل از آن نیز داستان های زن و شوهری هر از چندی در لابلای برنامه های سیما دیده می شدند اما تا به این حد پررنگ نبودند. پیشکسوتان این سبک سریال سازی کسانی مانند " مسعود رسام" بودند. سریال هایی مانند، همسران، خانه ی سبز از این دسته بودند. این سریال ها را سیما به صورت هفتگی در ساعت های اوج مخاطب پخش می کرد و بعدها تکرار آنها، زمانی که رسانه ی ملی می کوشید ساعات پخش خود را افزایش دهد و به سمت بیست و چهار ساعته شدن برود، در ساعات میانه ی روز برای خانم های خانه دار هر روز پخش می شد.
اما شروع پخش سریال هایی مانند "نرگس" و آثار کارگردانانی مانند سیروس مقدم، فصل جدیدی از سریال های خانوادگی را رقم زد. شاید یکی از دلایل اصلی رفتن به سمت سریال هایی که درام آن بر داستان چالش های خانوادگی، میان زن و شوهرها و پدر و مادر و فرزند، استوار شده بود؛ تجربه ی خوب مدیران سیما از انواع سریال های ژاپنی از جمله "سالهای دور از خانه" و نمونه های معاصرش "از سرزمین های شمالی" باشد. مجموعه هایی که در جذب مخاطب بسیار خوب عمل کرد؛ نمونه هایی مانند "آئینه" و " پاییز صحرا" در دهه ی شصت هم توانسته بودند جای پای محکمی برای خود باز کنند، به طوری که خود زمینه ساز سریال های پرمخاطب "در پناه تو"، "پدر سالار" و مانند این ها در دهه ی هفتاد شدند. با این حال پس از یک دهه سریال سازی در سیمای جمهوری اسلامی ساخت سریال های خانوادگی تبدیل به یک روند در رسانه ملی شد و از حالت مدل موفق خارج گشت.
وقتی فراگیر ترین رسانه ی ایران در طی دو دهه مخاطبان خود را به نوع خاصی از درام عادت می دهد، نباید توقع داشت که ذائقه های مخاطبان اشکال دیگری از داستان ها را بشناسند یا به آنها روی خوش نشان دهند.
همان طور که پیش از این هم اشاره کردیم، برای سریال سازان، مجموعه هایی که در یک خانواده آغاز و در همان خانواده به اتمام می رسد، یک نوع ایده آل از درام تلویزیونی را تشکیل می دهند؛ دلیل آن مشخص است. تمام اتفاقات در یک آپارتمان یا منزل مسکونی رخ می دهد، که می شود به آن نماهای بیرونی محدودی را اضافه کرد. با هیچ نهاد و مجموعه ی بیرونی هیچ چالشی رخ نمی دهد.همه چیز در میان اعضای خانواده شروع و همان جا تبدیل به گره های داستانی می شود و درنهایت در همان فضا به فصل گره گشایی می رسد.اگر لازم باشد تا یک عنصر بیرونی به داستان پا بگذارد این ورود می تواند به صورت کنترل شده رخ دهد و تمام.
داستانی کم خرج- از نظر تولید- کم حاشیه – از لحاظ گروه هایی که در داستان درگیر می شوند- و با مخاطب تضمین شده- به دلیل عادت داده شدن ذائقه مخاطب؛ و در نهایت هیچ مجموعه سازی در رسانه ی ملی سری را که درد نمی کند دستمال نمی بندد.
حتی درام خانوادگی در چنین مجموعه هایی به صورت کاملا کنترل شده و آرایش شده در می آید. اکثر قهرمانان و بازیگران چنین درام هایی ارتباطات کاملا کلیشه شده با محیط اجتماعی اطراف دارند. به دلیل پرهیز از حاشیه ها و سهولت در کار ساخت سریال تقریبا اکثر فضاهای اجتماعی در این آثار حذف می شوند. توجه داشته باشید، یک مثال ساده می تواند موضوع را روشن کند؛ تقریبا قریب به اتفاق بازیگران چنین سریال هایی از اتومبیل شخصی استفاده می کنند و یا آژانس و یا تاکسی دربست می گیرند. کم پیش می آید که شما بازیگر یک سریال را در حال سوار شدن به اتوبوس و مترو ببیند. در صورتی که چنین پلان های در مجموعه تلویزیونی گنجانده شود از نوع پلان هایی هستند که بیشتر به اصطلاح نقش پلان های پر کننده دارند و هیچ نقشی در گره های داستانی ندارند. باقی فضاهای اجتماعی نیز از همین دست هستند.
***سریال سازی و مقوله امنیت ملی
متاسفانه نگاه به سریال و درام ساختن در سیمای جمهوری اسلامی یک نگاه فروکاسته و غیر جدی است.عدم توجه به شاخصه های تاثیر گذاری رسانه بر افکار عمومی سبب شده است تا مدیران صدا و سیما و در بخش کلان آن مدیران فرهنگی دیدگاهی حداقلی برای این رسانه ی مهم قایل باشند. برای مدیران رسانه ای ما تولیدات رسانه ملی در بعد سرگرم سازی، ارائه ی تفریحات بی خطر است. تفریحات بی خطر یعنی آن دسته از برنامه هایی که در ضمن پر کردن اوقات فراغت مانع از بروز خطر در جامعه ایران شود.
این گام اولی است که مسیر رسانه ی ملی را به ناکجا آباد انفعال می برد. خطر محوری یعنی موضع یکسره تدافعی رسانه. خطری در کمین است که رسانه ملی باید نسبت به آن پدافند کند و در جهت فعال، حداقل افقها هم برای تاثیر گذاری دیده نمی شود. مدیران رسانه ی ملی معتقدند که مردم ایران میزان مشخص و محدودی اوقات فراغت دارند که این میزان مورد طمع رسانه های بیگانه نیز هست که می خواهند آن را با برنامه های خود پر کنند، برنامه هایی که برای جامعه، فرهنگ و نظام جمهوری اسلامی می توانند خطر آفرین باشند. حال وظیفه ی رسانه ی ملی پر کردند این خلا است. آیا شما در این مرحله یک نگرش فعال و معطوف به تاثیر گذاری می بینید؟
از سوی دیگر این خطر ها در چارچوب بسیار محدودی تعریف و تفسیر می شوند. برای برخی از مدیران رسانه ی ملی خطرات تولیدات رسانه های بیگانه، در برهنگی، روابط عریان جنسی و رابطه های عاطفی غیر متعارف در جامعه ی ایران معنا می شود. به همین دلیل است که برنامه هایی از این دست با چند دستکاری کوچک، حذف چند پلان و بخش هایی از داستان در رسانه ی ملی بارها و بارها پخش می شوند. متاسفانه معمولا هیچ مسوول رسانه ای در صدا و سیمای جمهوری اسلامی متوجه این نیست که رسانه های بیگانه از جمله سازندگان غربی فراتر از رابطه ی جنسی در آثارشان می نگرند. یک سریال پرخرج در هشت فصل ساخته می شود، آن هم با کمترین پلان های ممنوعه از دید مدیران رسانه ای ما، اما در طول تمام این هشت فصل بیست و چهار قسمته نویسنده و کارگردان قصد دارند تا توجیهی قابل قبول از عملیات های خشن و غیر قانونی امنیتی ایالات متحده ی آمریکا در سال های پس از یازده سپتامبر ارائه دهند.
جالب اینجاست که چنین آثاری بر روی مخاطب ایرانی تاثیرات عمیق مستقیم نمی گذارد و تنها جذابیت های دراما تیک و اکشن آن مخاطب را با خود پیش می برد- اگر چه نوع نگاه او را نسبت به جهان خارج تغییر می دهد- اما دیده نشدن چنین هدفهایی از طرف مسوولان رسانه ی ملی سبب می شود تا هیچ گاه نیاز به ساخت چنین آثاری در مدیر رسانه ای دیده نشود.نتیجه وحشتانک است. مخاطب رسانه ی ملی نوع نگاه به جهان پیرامون را آرام آرام و بصورت غیر مستقیم از تولیدات رسانه ای غرب دریافت می کند – که شاید اتفاقی ناگزیر باشد- و در مقابل هیچ ما به ازایی از طرف فرهنگ خود دریافت نمی کند؛ چرا؟ چون این بخش از ماجرا اصلا در لیست تهدیدات مدیران رسانه ای ما نیستند و این گونه است که پس از یک نسل، رسانه ی ملی با مخاطبی روبرو می شود که نسبت به افق های بین المللی نظام و از آن مهم تر تعریف دشمن و دوست در دنیای پیرامونی خود دچار سوالات جدی است.
مدیران رسانه ای از یک سو ساخت برنامه در جهت نیازمندی های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در داخل نظام را جزئی از اولویت های خود نمی بینند و مشغول ساخت سیستم پدافندی در برابر تضادهایی مانند روابط جنسی هستند و از سوی دیگر در شناخت تهدیدات دچار محدودیت هستند. در چنین شرایطی این رسانه ی ملی است که مخاطب را به سمت اهداف رسانه های بیگانه سوق می دهد و در مخاطب خود زمینه را برای قبول پیام ها مخفی این رسانه ها آماده می کند.
***سوژه های فراموش شده
یک بررسی آماری به خوبی می تواند نشان دهد که با توجه به تمامی تولیدات رسانه ی ملی و دهه ی پر چالشی که بر نظام جمهوری اسلامی گذشته است چه حجمی از تولیدات رسانه ی ملی به این چالش ها و حساس کردن ذهن مردم به این چالش ها اختصاص داشته است؟
یک چالش هسته ای: بیش از یک دهه است که جمهوری اسلامی و ملت ایران در حال هزینه کرد برای دستیابی به فناوری هسته ای هستند. فناوری که غیر از مساله انرژی، سبب پیشرفت در بسیاری از حوزه ها از جمله رادیو دارو ها و دیگر زمینه های پزشکی و صنعتی می شود. در این مسیر اکثر کارشناسان و فعالان از نسل جوان پس از انقلاب تشکیل شده اند. تولیدات دراماتیک رسانه ی ملی در این زمینه چقدر با ساخت چنین آثاری هماهنگی دارد؟ آیا رسانه ی ملی در طی این ده ساله یک اثر الف ویژه در این زمینه آماده ی پخش کرده است؟ آیا تولیدات پخش شده محدود چیزی بیش از سریال های پلیسی با ته مایه های باز هم خانوادگی بوده اند؟
ترور: طی سال های گذشته دست کم چهار عملیات ترور علیه دانشمندان ایرانی صورت گرفته که در تاریخ ایران بی سابقه است. آیا این اتفاق عجیبی نیست که رسانه ی ملی این همه داستان های پر فراز و نشیب اطراف این ترورها را که خود گره های دراماتیک عمیقی هستند نادیده گرفته و از کنار آنها بی اعتنا می گذرد و البته یک داستان ساده ی زن و شوهری را و یا یک قصه ی لوده گرانه را دارای اولویت بالاتری می بیند؟
اثری سینمایی مانند خاکستر سبز ساخته ی ابراهیم حاتمی کیا که در دوران جنگ بوسنی ساخته و روی پرده رفت نمونه ای بود که در عین برخورداری از بستری عاشقانه معرف شرایط خاص آن روز بوسنی به حساب می آمد و در عین حال پیوند دهنده ی آن روز ایران و بوسنی بود. اما حتی از این دست آثار نیز هیچ گاه در تلویزیون جمهوری اسلامی ساخته نشده است.
صنعت سریال سازی آنچنان که در غرب چنین کارکردی دارد می تواند یکی از منابع افزایش قدرت ملی باشد. کارکردی که تا به امروز مدیران رسانه ی ملی به آن اقبالی نشان نداده اند.
مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز، تصاویر و هر آن چیزی که در قالب فرهنگ و هنر جای می گیرد را به آدرس culture@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود.