وی در مقاله ای با عنوان "نتایج و پیامدهای زوال آمریکا " به بررسی این مسئله پرداخته است که توجه مخاطبان را به آن جلب می نماییم:
اما پس از آنکه حباب قدرت آمریکا در سال 2008 ترکید، دیدگاه سیاستمداران،
صاحب نظران، و مردم عادی در مورد قدرت و جایگاه آمریکا به تدریج تغییر کرد.
امروزه بخش قابل توجهی از مردم (البته نه همه آنها) این واقعیت را پذیرفته
اند که قدرت، اعتبار و نفوذ آمریکا حداقل در برخی از جنبه ها رو به زوال
است. خود آمریکاییها نیز هر چند با اکراه بسیار در حال پذیرش این واقعیت
هستند. سیاستمداران و صاحب نظران در مورد اینکه چگونه می توان جلوی این
زوال را گرفت با هم اختلاف نظر دارند. اما به اعتقاد من این زوال اجتناب
ناپذیر است و نمی توان جلوی آن را گرفت.
اما سوال مهم این است که پیامدها و نتایج این زوال چه خواهد بود. به اعتقاد
من نخستین نتیجه آن کاهش محسوس توان ایالات متحده در کنترل جهان، و به
ویژه از بین رفتن اعتماد نزدیکترین متحدان این کشور به رفتارهای آمریکا
خواهد بود. ماه گذشته به واسطه اسناد منتشر شده توسط ادوارد اسنودن روشن شد
که آژانس امنیت ملی آمریکا مستقیماً از رهبران کشورهای مختلف و از جمله
آلمان، فرانسه، مکزیک، و برزیل (و البته از تعداد زیادی از شهروندان این
کشورها) جاسوسی می کرده است.
من مطمئنم که آمریکا در دهه 1950 نیز همین فعالیت های جاسوسی را انجام می
داده است. اما در آن زمان هیچ یک از این کشورها جرات نمی کرد خشم خود را از
این اقدامات علنی کند و از آمریکاییها بخواهد این اقدامات را متوقف سازند.
اگر آنها امروزه جرات این کار را پیدا کرده اند به این خاطر است که امروز
نیاز آمریکا به این کشورها بیش از نیاز این کشورها به آمریکاست.
در رسانه
ها هر کجا بحث افول قدرت آمریکا مطرح می گردد بلافاصله از چین به عنوان
جانشین بالقوه هژمونی آمریکا یاد می شود. من با این موضوع نیز چندان موافق
نیستم. بی شک چین کشوری است که به لحاظ ژئوپلتیک در حال قدرت گیری است. اما
رسیدن به جایگاه قدرت هژمون در عرصه جهانی یک فرآیند زمانبر و دشوار است.
اگر اوضاع بر همین منوال باشد حداقل نیم قرن دیگر زمان لازم است تا این
کشور بتواند به قدرت برتر جهان تبدیل شود. این زمانی طولانی است که طی آن
ممکن است اتفاقات زیادی رخ دهد.
به این زودی ها کشوری نخواهد توانست جانشین آمریکا گردد و نقش قبلی این
کشور را ایفا کند. اما اتفاقی که در حال رخ دادن است این است که هر چه زوال
قدرت آمریکا برای سایر کشورها بیشتر آشکار می گردد، نظم نسبی ای که در
سیستم جهانی وجود داشت جای خود را به رقابتی شدید بین چندین قطب قدرتمند،
که هیچکدام به تنهایی قادر به کنترل اوضاع و احوال نیستند، می دهد.
در
شرایط جدید آمریکا همچنان قدرتمند است اما قدرتش مثل گذشته همه جانبه و بی
عیب و نقص نیست. این کشور همچنان قدرتمندترین ارتش دنیا را در اختیار خواهد
داشت، اما نخواهد توانست استفاده چندان زیادی از این ارتش بکند. ایالات
متحده برای کاهش خطرات و هزینه ها تلاش کرده بخش عمده ای از فعالیت های
نظامی خود را از طریق هواپیماهای بدون سرنشین به پیش ببرد. اما همانگونه که
رابرت گیتس وزیر دفاع سابق این کشور عنوان می کند این طرح به لحاظ دفاعی
یک طرح کاملاً غیر واقع بینانه است. او یادآور می شود که یک کشور زمانی می
تواند در یک منطقه به لحاظ نظامی پیروزی به دست آورد که بتواند نیروهای
زمینی اش را در آن منطقه به کار گیرد. این در حالی است که رئیس جمهور
آمریکا هم از سوی سیاستمداران و هم از سوی مردم کشورش شدیداً تحت فشار است
تا از نیروهای زمینی استفاده نکند.
مسئله ای که تمامی کشورهای دنیا در وضعیت جدید، که به اعتقاد من یک وضعیت
مبتنی بر بی نظمی و هرج و مرج ژئوپلتیک است، با آن دست به گریبانند سطح
بالای اضطراب در این وضعیت و نیز فضایی است که این وضعیت برای اقدامات
نامعقول مخرب ایجاد می نماید. برای مثال ایالات متحده به تنهایی نمی تواند
پیروز جنگ باشد، اما می تواند دست به اقدامات غیر معقولی بزند که لطمات و
آسیب های گسترده ای هم به خودش و هم به سایر کشورهای دنیا بزند. در شرایط
فعلی آمریکا هر اقدامی که در منطقه خاورمیانه انجام دهد نتیجه ای جز ناکامی
برای این کشور در پی نخواهد داشت. زیرا در حال حاضر هیچ یک از بازیگران
قدرتمند و اصلی خاورمیانه دیگر حاضر نیستند از آمریکا خط بگیرند. این
بازیگران عبارتند از ایران، مصر، اسراییل، ترکیه، سوریه، عربستان سعودی،
عراق، و پاکستان (البته اگر نخواهیم به چین و روسیه اشاره کنیم). دشواری
هایی که این وضعیت برای سیاست گذاران آمریکا ایجاد کرده به خوبی در مقاله
ای که در همین زمینه در روزنامه نیویورک تایمز به چاپ رسیده آشکار شده است.
به نظر می رسد اعضای دولت اوباما در این رابطه اختلاف نظر دارند و خود
اوباما نیز دچار نوعی سردرگمی و تردید است.
نکته آخر اینکه ما می توانیم از وقوع دو رخداد در دهه پیش رو کاملا مطمئن
باشیم. اولین رخداد پایان سلطه دلار بر نظام پولی جهان است. زمانی که این
امر اتفاق بیفتد آمریکا از یکی از پشتیبان های اصلی بودجه ملی خود و نیز
یکی از منابع اصلی تامین هزینه های اقدامات اقتصادیش محروم خواهد شد. رخداد
دوم افت نسبی، و احتمالاً شدید، سطح زندگی شهروندان و ساکنان ایالات متحده
خواهد بود. به سختی می توان نتایج سیاسی رخداد دوم را به طور دقیق پیش
بینی کرد، اما تردیدی نیست که این رخداد پیامدهای سیاسی منفی قابل توجهی در
پی خواهد داشت."
*ترجمه دکتر رفیعی قهساره
منبع:
Immanuel Wallerstein, "Consequences of U.S. Decline", November 1, 2013