گروه بینالملل مشرق - کریستوف هورستل (Christoph Hörstel) مشاور دولتی و تجاری ساکن شهر پوستدام آلمان در نزدیکی برلین است. هورستل از رهبران مخالفان در آلمان بشمار می آید. وی در سال 2006 تلاش کرد به دولت تازه منتخب حماس کمک کند. اما از آن پس دولت آلمان راههای ورود وی به سیاست را بست. به گفته آقای هورستل، مقامات دولت آلمان و کمپانیها، سفارتخانهها و دولتهای خارجی از استخدام او و یا حتی تماس و مشاوره گرفتن نهی شدهاند.
با این سیاستمدار و محقق آلمانی درباره توافق ایران و شش کشور در ژنو گفتوگویی انجام دادیم. به اعتقاد آقای هورستل، ایران در توافق ژنو چندان دست پر بیرون نیامده است و راهی که آمریکا آغاز کرده، تا توقف کامل برنامه هستهای ایران ادامه خواهد داشت. وی به عنوان یک کارشناس سیاسی آلمانی معتقد آلمان در این توافقنامه برخلاف 5 کشور دیگر، هیچ دستاوردی نداشته است.
- امتیازاتی که ایران میدهد فرصت بینظیری برای جاسوسی وسیع غرب ایجاد میکند
- ایران راستیآزمایی بیحد و مرزی را به طرف مقابل داده است
- ایران دستاوردهایی را که با تلاش و هزینه بسیار به دست آورده، در این توافق از دست میدهد
- افشای اطلاعات تأسیسات هستهای ایران، فرصت خرابکاری را فراهم میکند
- در انپیتی چنین تعهداتی برای ایران وجود ندارد
- این توافق آغازی است بر از بین بردن کامل برنامه هستهای ایران
- توافق ژنو یعنی به رسمیت شناختن حق جامعه جهانی برای تبعیض علیه ایران
- ایران در شرایطی این پیروزی را تقدیم آمریکا کرد که این کشور در همهجا شکست خورده است
- تمرکز سیاست خارجی ایران باید بر رابطه با دوستان خود ازجمله چین و روسیه باشد
- آمریکا و ناتو هنوز ایده جنگ با ایران را بطور کامل کنار نگذاشتهاند
- تنها فایده توافق ژنو تغییر وجهه ایران در جهان است
- ایران در نظر کشورهای غربی دیگر "منزوی" نیست
- آلمان هیچ دستاوردی در توافق ژنو نداشت
- آمریکا در جریان هستهایشدن پاکستان قرار داشت اما از آن جلوگیری نکرد
مشرق: تفسیر شما به عنوان یک خبرنگار و سیاستمدار آلمانی از توافق هسته ای میان ایران و کشورهای 1+5 چیست آیا این توافق یک پیروزی تاریخی برای ایران محسوب میشود؟
کریستوف هورستل: پیروزی تاریخی؟ بهتر است بگویم یک شکست تاریخی برای ایران بود. دستکم آمریکا در صحبت با لابی صهیونیستی که جز نابودی ایران چیزی نمیخواهد، اینگونه میگوید. و به نظر میرسد همینطور هم باشد: این «معامله» موقت شش ماهه هزینه زیادی برای ایران خواهد داشت. غربیها برای رسیدن به این توافق ظاهراً نیازی به تغییر دولت در ایران نداشتند و تنها کافی بود حس «اطاعت» در مقامات این کشور ایجاد شود. برخی تحلیلگران هم معتقدند منافع اقتصادی برخی اشخاص و گروهها در داخل ایران، میتواند عامل تن دادن دولت به این توافق باشد.
اولاً، ایران تقریباً حق بیحد و مرز «راستیآزمایی» به طرف مقابل داده که به معنای شکست بزرگی در حق حاکمیت ایران و پیروزی بزرگی برای کنترل آمریکا [بر این کشور و منطقه] است. دوماً، امتیازات هستهای که میپردازد حتی نیمی از امتیازاتی نیست که از غرب میگیرد.
امتیازاتی که ایران میدهد باعث میشود تا طرف مقابل بتواند جاسوسی وسیعی درباره تواناییهای فنی این کشور انجام دهد، که با توجه به تهدیدهای کنونی به جنگ، برای منافع دفاعی ایران مخرب است. آمریکا در گذشته هم بارها فشار آورده بود تا بتواند تأسیسات نظامی ایران را تحت نظر بگیرد، در حالی که این تأسیسات هیچ رابطه مشهودی با برنامه هستهای این کشور ندارند. در دولت آقای احمدینژاد این امتیازها یکییکی و بعد از مذاکرات بسیار به طرف غربی اعطا میشد؛ اما اکنون یکجا و احتمالاً به عنوان یک قانون دائمی به غرب واگذار شده است.
حق نظارت بر مکانهایی که تدارکات و ماشینهای هستهای، از جمله سانتریفیوژها را تولید و مونتاژ میکنند به علاوه افشای جزئیات برنامه هستهای به این معناست که فرصتهای زیادی برای خرابکاری یا حتی نابود کردن این قطعات به طرف مقابل داده شده است؛ به خصوص با توجه به تاریخ دخالتهای آمریکا در ایران، از جمله تهدید و اجبار و اخاذی از یک خانواده سوئیسی با هدف وارد کردن مواد مخرب به ایران.
ایران دارد دستاوردهایی که را که با تلاش و هزینه فوقالعاده به دست آورده، در قالب این توافقنامه از دست میدهد، در حالی که انپیتی به هیچ عنوان چنین اجبارهایی را علیه ایران نخواسته است. روزنامه آسیا تایمز مفاد توافقنامه را اینگونه مینویسد: «محدود کردن غنیسازی به 3 تا 5 درصد، در مقایسه با 20 درصد کنونی؛ خنثی کردن ذخیره سوخت 20 درصد برای جلوگیری از غنیسازی بیشتر؛ عدم استفاده از سانتریفیوژهای پیشرفته IR-M2 برای غنیسازی؛ فعال نکردن رآکتور آب سنگین اراک.» یعنی نه تنها توقف برنامه هستهای ایران بلکه به عقب بردن آن. مطمئن باشید این آغازی است برای از بین بردن کامل برنامه هستهای ایران، در شرایطی که اسرائیل برنامه خود را ادامه میدهد، و هیچ مخالفتی هم با برنامه هستهای هند نمیشود.
توافق ژنو یعنی به رسمیت شناختن حق جامعه جهانی برای تبعیض قائل شدن در برابر ایران. به یک دلیل بسیار ساده: چون آمریکا میخواهد. هیچ قرارداد بینالمللی به رسمیتشناخته شدهای ایران را مجبور به اعطای این امتیازات نمیکند. به علاوه، در مقابل چه چیزی نصیب ایران میشود؟ آزاد کردن تنها 7 میلیارد دلار از مجموع 100 میلیارد دلار ایران در بانکهای خارجی. این مبلغ انعام است، پول واقعی نیست. تقریباً همه تحریمهای دیگر سر جای خود هستند. دور جدیدی از تحریمها هم در راه است، چون اوباما نمیتواند جلوی تصویب آنها در کنگره را بگیرد.
اما بزرگترین مشکل، سیاست «سازش» ایران این جاست که اولاً، به اشتباه در تبلیغات انتخاباتی قولهایی داده شده است که بر اساس توافق با قدرتهایی است که ماهیتاً با ایران دشمن هستند. بنابراین آمریکا و متحدانش فقط باید تکیه میدادند و صبر میکردند تا آقای روحانی بر سر میز مذاکره بیاید. دوماً، پس از نشستن بر مسند ریاستجمهوری به اشتباه خود را مشتاق نشان داد که به «هر» توافقی دست پیدا کند، بنابراین آمریکا و متحدانش را تشویق کرد تا هر چه میتوانند امتیازات بیشتری طلب کنند. و سوماً، متأسفانه در شرایطی آن همه امتیاز داد که آمریکا در همه جای دیگر دنیا دارد شکست میخورد: افغانستان، جزایر دیائویو چین، اختلافات ارزی با ژاپن و کره جنوبی که از سال گذشته هر دو از یوان چین استفاده میکنند، سوریه که روسیه در آخرین لحظات آبروی آمریکا را خرید.
بنابراین حتی یک دلیل هم وجود ندارد که ایران یکباره حاضر به تسلیم شود. البته این اتفاق در گذشته آقای روحانی هم افتاده است. به هر حال، اگرچه این بار نتوانست توافق رهبر ایران را برای بستن کامل برنامه هستهای جلب کند، اما تا همین جا هم بیش از حد امتیاز داده است.
اینها همه در شرایطی است که ایران تعمداً از صحبت با افرادی خودداری میکند که 80 تا 90 درصد ملتهای غربی را تشکیل میدهند و با هر گونه جنگی، از جمله جنگ بر ضد ایران، مخالف هستند؛ و همچنین گفتوگو با روؤسای مخالفان در این کشورها با بیاعتنایی به کنفرانسهایی مثل «افق نو» و آسیب زدن به جشنواره فیلم عمار.
دولت آقای روحانی باید هر چه سریعتر دو گام مهم را بردارد: اول، ایران باید با دوستان خارجی خود رابطه برقرار کند. دوم، از قدرت مردم استفاده کند، به جوانان بیکار توانایی و انگیزه بدهد تا با نیروی خود به کشور خدمت کنند. بیکاری در ایران به هیچ وجه توجیهپذیر نیست.
و اما نکته آخر: هر چه هم که برخوردها در نیویورک و ژنو دوستانه باشد، آمریکا و ناتو هنوز نظریه جنگ علیه ایران را به طور کامل کنار نگذاشتهاند. عاقلانه نیست که فراموش کنیم روند مذاکرات نباید به آمریکا و ناتو کمک کند و آنها را قادر سازد بر سیاستهای ایران کنترل پیدا کنند. به علاوه باید به صراحت بگوید که جنگطلبان در طرف مقابل میز مذاکره نشستهاند و هیچ مشروعیتی برای حضور در این مذاکرات و اخاذی از ایران ندارند.
مشرق: دولت جدید ایران به دنبال توافق با کشورها و دولتهایی است که در طول تاریخ بیشترین دشمنی را با جمهوری اسلامی و مردمش داشتهاند. به نظر شما امید داشتن به کمک کشورهایی مثل آمریکا و انگلیس چقدر میتواند واقعبینانه باشد؟
کریستوف هورستل: ایران دچار اشتباه بزرگی در سیاست خارجی خود شده است. باید بر آن کشورهایی تمرکز کند که دوستش هستند: روسیه، چین، دوستان دیگرش، و اعضای جنبش غیر متعهدها که ایران اکنون رئیس آن است.
آمریکا میخواهد بر همه دنیا مسلط شود. بنده هم با عنوان «یک استراتژی بینالمللی جدید اروپایی» در سال 2009 به این مطلب اشاره و تأکید کردهام که اروپا باید روابط خود با آمریکا را کاهش دهد و بیشتر بر روسیه و کشورهای اسلامی در اطراف این قاره از جمله ایران تمرکز کند.
بخشی از این سیاست جدید باید اتحاد علیه ناتو برای تشکیل توازن جدید بینالمللی بوده و هست. این سیاست تنها استراتژی موجود برای رسیدن به توازن مورد نیاز است تا از افزایش احتمال بروز جنگهای بیشتر جلوگیری شود. البته برخورد با آمریکا و ناتو نیاز به دقت نظر بسیار زیادی دارد؛ اما تأکید باید روی حفظ استقلال و رشد همکاریها باشد تا روابط دوستانه گسترش پیدا کند، نه اینکه دشمنی و جنگطلبی قانون روابط بین طرفین باشد. بگذارید غرب برای پیروزی در مقابل ایران تلاش زیادی کند، مثل وضعیت کنونی اوکراین البته در موضعی بسیار ضعیفتر. این کشور کوچک اروپایی دارد به همه یاد میدهد چگونه باید در مقابل فشار غرب ایستادگی کرد.
مشرق: آمریکا و دو متحد اصلیش انگلیس و فرانسه میگوید جامعه جهانی درباره ایران نگران است، و برخی درون ایران هم همین صحبتها را تکرار میکنند. از نظر شما تعریف این «جامعه بینالمللی» چیست؟ مشکل اصلی درباره ایران چیست ؟
کریستوف هورستل: ایران باید جامعه جهانی را از نظر استراتژیکی به کشورهای مختلف تقسیم کند؛ بر اساس آمادگی برقراری روابط دوستانه، فواید روابط تجاری، توان بالقوه، و آمادگی این کشور برای برقراری دیپلماسی عمومی با این کشورها. روسیه، چین، و اعضای جنبش غیر متعهدها از مهمترین این کشورها هستند. ذکر نام بقیه کشورها در اینجا لازم نیست. اما اگر جامعه جهانی را در قالب نهادهای ملی تعریف کنیم، با این مسئله برخورد بسیار بد و اشتباهی کردهایم. جریانی از آگاهی بینالمللی در حال شکل گرفتن و تشدید روزافزون است که افقهای جدیدی را در فرصتهای بینالمللی ایجاد میکند:
· این جریان انقلابی فرهنگی در فیسبوک ایجاد کرد. مردم نماد یک قلب را میگذاشتند و مینوشتند من ایران را دوست دارم. چرا دولت ایران توجهی به این جریان نکرد؟
· جریان فوق همچنین شامل مذاکرات آزاد در اینباره بود و هست که نتانیاهو رئیس «دیوانه» اسرائیل، با تماسهایش با روؤسایجمهور فرانسه و آمریکا، آنها را در مذاکرات سرد میکرد. آیا دولت ایران راهی نداشت که از این اشتباهات بزرگ جنگطلبان در سیاست خارجیشان به سود خود استفاده کند؟
· ایران درباره جنگی که از سال 1979 تا کنون زیر میز مذاکره علیه این کشور در جریان است، هیچ صحبتی نمیکند: کشتار، جنگ تروریستی (از طریق گروه جندالله)، مسلح کردن کردها، انواع عملیات نیروهای ویژه، اخیراً ترور دانشمندان هستهای، ارتباطات هدفدار با ایرانیان ساکن خارج از این کشور، و به گزارش آسیا تایمز، تأمین میلیونها دلار بودجه برای حمایت از عملیاتهای ویژه با هدف «تغییر رژیم از داخل».
· آمریکا، اروپا و ناتو در سیاست خارجی خود در همه جای دنیا اشتباهات بزرگی دارند: شکست در جنگهای مجرمانه و بحرانزا، آزاد کردن قدرت «السیاده» (همکاری سیا با القاعده)، ورشکستگی کشورها، و همچنین رسوایی وحشتناک آژانس امنیت ملی آمریکا. چرا ایران تابستان گذشته کمپین تبلیغات توریستی برگزار نکرد؟
مشکلی که درباره ایران وجود دارد این است: ببخشید که اینقدر راحت میگویم، اما وزارت امور خارجهای مملو از پرسنل ناکارآمد است. این تجربه شخصی خود من است. سفیرانی که حقوق بسیار بالا دارند، بیشتر به تجارت خود میاندیشند تا مصالح کشورشان. کارکنان بیانگیزه این سفارتخانههای ایران نمیتوانند مدیریت امور را به دست بگیرند.
زمانی که یک مسئول رسانهای عوض میشود، به نفر بعدی گزارش کار نمیدهد. ژورنالیستها باید درباره هر فرد تازهای از ابتدا تحقیق کنند، که هم خستهکننده است، هم غیر ضروری و هم افراد را بیانگیزه میکند. تقریباً همه افراد درباره شیوه برخورد با رسانهها بیتجربه هستند؛ در حالی که رسانههای غربی مثل ارتشی علیه ایران میجنگند. البته ژورنالیستهای زیادی آماده هستند تا کار خود را صادقانه انجام دهند و باید به آنها فرصتهای لازم داده شود. خود من تا به حال با چهار سفیر ایرانی برخورد داشتهام که هیچکدام اینگونه رفتار نکردهاند و یا پاسخهای غیرمؤدبانه به من دادهاند و یا اصلاً از پاسخ دادن خودداری کردهاند.
دوست دارم یک «کلوپ طرفداران ایران» با نام سازمان دوستی آلمان-ایران تأسیس کنم. وبسایت را تهیه کردهایم، لوگوی فوقالعاده زیبایی هم طراحی کردهایم؛ اما چهار سال است سفارت ایران با ما همکاری نمیکند.
منبع بزرگی از قدرت در کشورهای غربی، و حتی در اسرائیل، مردم هستند که 80 تا 90 درصدشان از جنگ فراری هستند و آرزو دارند کشورشان با ایران رابطه صلحآمیز داشته باشد؛ اما هیچکس نیست که این آرزوها را محقق کند. ایران هیچ اقدامی نمیکند و سفارتهای غربی هم که مسلماً در این زمینه قدمی برنمیدارند.
دولت ایران میتواند در عرصه بینالمللی بسیار فعالتر باشد و سرمایهگذاری مالی بیشتری کند تا تصاویر زیبایی از این کشور فوقالعاده را به نمایش بگذارد. نتیجه آن هم درک بیشتر دیدگاههای سیاسی جمهوری اسلامی خواهد بود. برخی تحلیلگران میتوانند از کمپینهای تبلیغاتی منافع امنیتی استخراج کنند، و این سیاست بسیار خوبی هم هست.
مشکل ایران عدم برخورداری از پرسنلی است که بتوانند اینگونه کمپینها را حرفهای مدیریت کنند. این تلاشها باید یکپارچه باشد، مثلاً ترکیبی از نیروهای فعال مردمی، تبلیغات رسانهای و فعالیتهای روابط عمومی. در عوض آنچه در ایران مشاهده میکنیم، اشتباه و عدم درک شیوههای عملکرد جوامع غربی و رسانههای آنها است.
مشرق: به نظر شما به نفع ایران نیست که مستقیماً با مردم دنیا گفتوگو و توافق کند؟
کریستوف هورستل: وقتی وقایعی که اهمیت زیادی ندارند توسط رسانههای غربی بزرگنمایی میشوند، مسلم است هر کشوری نتواند با ملتهای فریبخورده و بیاطلاع غربی صحبت کند، شکست میخورد و کسانی که اینگونه روابط را بیاموزند پیروز خواهند شد.
خود من هر چه از دستم برمیآمده انجام دادهام تا دولت سوریه را به استفاده از این روش تشویق کنم، اما نهایتاً به این نتیجه رسیدم که هیچکس نیست که بتوانم در اینباره با تو صحبت کنم؛ صرفاً به دلیل کمبود پرسنل آموزشدیده. درون ایران افرادی هستند که بتوان با آنها صحبت کرد؛ اما دولت همیشه از برداشتن قدمهای ضروری خودداری میکند؛ مسئله به ضعف اخلاق کاری و بیمیلی به برداشتن گامهای بیسابقه برمیگردد.
ایران سازمانهای مدنی غیر رسمی یا نیمهرسمی بسیاری دارد. با توجه به مدیریت صحیح در تهران، آن دسته از این سازمانها که به درستی انتخاب شده باشند، میتوانند تحت کنترل شدید استراتژیک و با بررسی روشها، با احتمال موفقیت بالا در غرب به دنبال شریک بگردند. اکنون بهترین زمان برای اتخاذ این سیاستهای جدید است، زیرا:
· اگر توافق ژنو یک فایده داشته باشد، همین است که ایران از طریق توافق با دولتها اکنون میتواند با مردم کشورهای دیگر ارتباط برقرار کند.
· ایران در چشم دوستان محافظهکار دولتهای غربی «دیگر منزوی نیست.» دیدگاه غالب در غرب اکنون این است که میتوان با ایران حرف زد.
· برگزاری کنفرانسهای مختلف درباره فرصتهای تجاری در ایران بعد از لغو تحریمها به یکی از موضوعات اولویتدار در پاییز و زمستان امسال در پایتختهای غربی و محافل تجاری تبدیل شده است.
· اگر مقامات ایران میخواهند خود را برای موضعی قویتر در دور بعدی مذاکرات با 1+5 آماده کنند، باید زمینه را برای برقراری ارتباط قویتر و بهتر با کشورهای غربی آماده کنند.
اگر ایران این سیاستها را اعمال کند، در دور بعدی مذاکرات میتواند با از دست دادن امتیازات بسیار کمتر، موفقیت بسیار بزرگتری کسب کند.
مشرق: شما خودتان ژورنالیست هستید. به نظر شما بهانه غرب و ابراز نگرانی از برنامه هستهای ایران چقدر با واقعیتهای برنامه هستهای ایران منطبق است؟ غرب چه تاکتیکهایی را برای تخریب تصویر ایران به کار میگیرد و ایران برای اصلاح این تصویر چه اقداماتی میتواند بکند؟
کریستوف هورستل: همانطور که در سخنرانیها، کنفرانسها و مصاحبههای خود و همچنین در گفتوگو با همکارانم در صدا و سیمای ایران صراحتاً گفتهام، تمام داستان «بمب هستهای» صرفاً یک فریب است. قدرتهای مخالف ایران از گذشته به دنبال ماجرایی بودهاند تا ایران را منزوی و ترس را در ذهن مردم از همه جا بیخبر خود نهادینه کنند.
آمریکا از سال 1975 تا کنون درباره تجارت بینالمللی هستهای پاکستان اطلاع کامل داشته، اما از همان ابتدا تصمیم گرفته تا کاری به این کشور نداشته باشد. اولاً، به این دلیل که برای مقابله با پتانسیل شوروی در افغانستان به پاکستان نیاز داشت، و دوماً، چون تنها کشورهایی با پاکستان وارد معامله میشدند که توانایی مالی آن را داشتند. بنابراین آمریکا میتوانست به راحتی این کشورها را مجازات و از آنها بهرهکشی کند. لیبی و ایران اولین کشورهایی بودند که در این دام آمریکا گرفتار شدند. لیبی از نظر فنی توان استفاده از بسته هستهای یک میلیارد دلاری را نداشت که از آقای «عبدالقدیرخان» پاکستانی خریده بود اما ایران یک برنامه هستهای کامل و موفق بر اساس آن ساخت.
همانطور که ژورنالیستهای غربی میگویند سیا، آژانس اطلاعات آلمان و دیگران کاملاً از مأموران خرید دولت پاکستان در بازارهای هستهای غرب حفاظت کردهاند. به گفته دو منبع کاملاً قابل اعتماد در روزنامه گاردین، سیا تا آنجا پیش رفت که از اقدام افبیآی در دستگیری مأمورین پاکستان هنگام خرید در آمریکا جلوگیری کرد. نه حتی یک بار!
همه رؤسایجمهور آمریکا هم از سال 1975 درباره پیشرفتهای هستهای پاکستان به کنگره دروغ گفتهاند. آن مأمور سیا هم که این فریبکاری را افشا کرد، زندگی خود و خانوادهاش را از هم پاشید؛ اکنون با یک لپتاپ و گوشی قدیمی در یک خانه تریلری زندگی میکند. خود من چندین بار با او صحبت کردهام. صراحتاً انکار میکند که سرنوشت شومش بخشی از نقشه بزرگتر واشینگتن بوده برای اشاعه ترس و بدنام کردن ایران و لیبی، به خاطر معاملات هستهای که خود آمریکا مخفیانه از آنها حمایت کرده بود. همین اتفاق برای ژورنالیستهای غربی هم افتاد که تمام ماجرا را افشا کردند.
این شیوه عادی ژورنالیستهای غربی است: دقیقاً به همان اندازه اطلاعات منتشر میکنند که اجازه دارند. به ندرت تمام ماجرا را گزارش میکنند. نظام غربی «آخرین خط دفاع» را معین میکند؛ هرکس از این خط عبور کند همه چیزش را از دست میدهد. اینجا است که وظیفه من آغاز میشود.
هدف کمپین اشاعه ترس و بدنام کردن ایران چیست؟ هدف این است که یک «منطقه تجارت ممنوع» علیه ایران تعیین شود. یعنی نظاره میکنند که چگونه ایران همه فعالیتهای اقتصادی خود را در برنامه هستهای خلاصه میکند؛ و تا آخرین لحظه صبر میکنند، که ایران دیگر راهی برای تغییر رویه نداشته باشد و به این نتیجه برسد که توقف سرمایهگذاری هستهای رفاه مردم این کشور را به شدت تهدید خواهد کرد. آن زمان است که آمریکا با فشار، تهدید و اخاذی از کشورهای دیگر آنها را مجبور به حمایت از تحریمهای شدید اقتصادی علیه ایران میکند. بنابراین یک بنبست ایجاد میشود: اگر ایران بخواهد طبق حقوق خود برنامه هستهای مشروع را دنبال کند، قربانی اقداماتی میشود که آمریکا و متحدانش صلاح میدانند. اگر هم نخواهد برنامه هستهایش را دنبال کند با خطر سقوط اقتصادی مواجه میشود.
این سیاستها مثل همه سیاستهای دیگر غربی، از حمایت قوی برخوردار نیستند. ملتها در غرب از این سیاستهای پشتیبانی نمیکنند؛ و اگرچه دولتهای فاسدشان آنها را فریب میدهند؛ اما متوجه میشوند که یک جای کار میلنگد. به همین دلیل بیتوجهی به دیپلماسی عمومی در این مقطع تاریخی اشتباه بزرگ دیگری از جانب ایران است که ممکن است پیامدهای مخربی داشته باشد.
مشرق: آلمان در پیروی از سیاستهای آمریکا در قبال ایران چه منافعی به دست میآورد و چه امتیازاتی از دست میدهد؟
کریستوف هورستل: مردم آلمان قلباً و ماهیتاً دوست ایران هستند؛ بخش تجاری آلمان هم به شدت طرفدار همکاری با ایران است. متأسفانه صدراعظم ما خانمی است که تحسین واشینگتن را نسبت به منافع ملی آلمان در اولویت قرار میدهد. خود من علناً او را به «خیانت بزرگ» متهم و سخنان او درباره حمایت بیقید و شرط از «امنیت» اسرائیل را نقل قول کردهام؛ که خانم صدراعظم آن را تا حد بسیار اعلای «دکترین ملی آلمان» هم بالا برده است، بدون آنکه نگاهی کرده باشد که قانون اساسی و سوگند رسمی وی چه وظایفی را از صدراعظم آلمان خواسته است. این نوع سیاست تا میلیاردها دلار به منافع اقتصادی آلمان آسیب میزند، سیاستهای جنگطلبانه را پیش میبرد و میان مردم تفرقه میاندازد.
پاسخ درست به سؤال شما این است که آلمان هیچ منفعتی به دست نمیآورد. اما نام خانم مرکل در لیست آژانس سخنگویی «هری واکر» ثبت میشود؛ در کنار کلینتونها، چنیها، آقای شرودر آلمانی که معامله قایقهای U-Boat با اسرائیل را در آخرین روز حضور خود در مسند صدراعظمی تأیید کرد. آژانس هری واکر توسط یک صهیونیست افراطی به همین نام در سال 1946 تأسیس شد و سخنگوهای ارشد را به رویدادهای مهم اعزام میکند. ثبتنام خانم مرکل بعد از پایان دورهاش انجام میشود و قیمت قراردادهای سخنگویی او را به 100 هزار دلار به ازای هر سخنرانی میرساند. یک سخنرانی تنها! هزینههای سفر هم جدا حساب میشود.