زارع در کنار تحصیل شاغل هم بوده و در دوران دانشجویی در دفتر کارش بر روی پروژه های گرافیک و تیزر فعالیت میکرده است. او امروز تنها گرافیست ایرانی است که کتب نویسندگان را در فرم هایی غیر از فرم معمول کتابها طراحی کرده و با جذابیت های منحصربهفرد به چاپ میرساند.
او هر کاری را نمی پذیرد و محتوای کتب نیز برایش اهمیت دارند. خودش می گوید ممکن است یک کتاب مذهبی را به کسی بدهی بگوید خوشم نمی آید از داستان. ولی من اتفاقا برعکس خیلی خوشم میآید و انجامش می دهم. هیچ کاری هم نیست که بعد از انجام دادنش بخواهم آن را قایم کنم و بگویم کار من نیست. با همه آنها زندگی می کنم و محتوایشان را دوست دارم. شاید به خاطر همین مسئله باشد که خیلی مورد توجه دوستان به اصطلاح روشنفکر نیز قرار نگرفته است.
به دفتر کار این هنرمند خوش ذوق سر زدیم و ساعتی پای صحبتهایش نشستیم که ماحصل آن در ادامه تقدیم حضور مخاطبان ارجمند میشود:
* آقای زارع چه شد از عکاسی و الکترونیک به طراحی رسیدید؟
از همان دوران دانشجویی به معماری علاقه مند بودم. دانشکده معماری دانشگاه شهید بهشتی جایگاه بسیار خوبی دارد و جزء دو سه تا از دانشکده های حرفهای معماری تهران محسوب میشود. ضمن این که دوستان معمار هم در میان دانشجویان کم نداشتم.
بنابراین به معماری خیلی علاقهمند شدم و یک مدت کلا کتاب های معماری را می خواندم. بعد حس کردم رشته مهندسی به دردم نمیخورد و آن را به رغم این که شاگرد دوم دانشکده بودم کنار گذاشتم. ناراضی هم نیستم و خیلی هم خوشحالم که این کار را کردم، الان اگر می توانستم دوباره انتخاب کنم، باز هم معماری میخواندم.
معماری را دوست دارم چون محدودیت ندارد و دست ما خیلی باز است. تقریبا با خیلی از مواد و متریالی که شما فکرش را کنید در تولید کتاب کار کردهام. در معماری داخلی یا در طراحی داخلی یک محیط کارهای بسیار خلاقانه ای می توان با این مواد و متریال انجام داد.
*اولین کار شما در حوزه طراحی چه بود؟ خاطرتان هست؟
مدتی فقط بروشور و کاتالوگ طراحی میکردیم. سپس وارد مطبوعات شدیم. آن زمان که آقای زائری سردبیر همشهری بود کار طراحی یکی از ویژه نامههای آنها با من و گروهم بود. مدتی بعد از آن در چند ویژه نامه با سازمان ملی جوانان همکاری داشتیم و مدتی هم کار نمایشگاهی کردیم. مثلا طراحی 40 پوستر نمایشگاهی. از یکی از همین کارهای نمایشگاهی به اسم لایههای پنهان جنگ تقریبا صد هزار نسخه برای بنیاد حفظ آثار چاپ شد. واقعا استقبال بسیار خوبی بود.
بعد از آن روی آوردیم به کتاب و چند سالی است که فقط کار کتاب میکنیم. یعنی 85 در صد وقتمان کتاب سازی است، بقیه اش طراحی داخلی و یا طراحی نمایشگاه به دو شکل پوستر و نمایشگاه محیطی. کار محیطی یعنی مثلا یک جایی را در حدود 200 متر یا 400 متر بگیریم و یک موضوع را در آن ارائه کنیم. مثلا در نمایشگاه قرآن دو سال پیش موضوع بیداری اسلامی را در 400 متر مربع کار کردیم که جزء غرفه های خوب نمایشگاه شد.
یک شهر کوچک را با تمام جزئیات ساختیم. آسفالت ریختیم، میدان گذاشتیم و یک ماشین را در وسط میدان سوزاندیم. کاملا یک شهر جنگی را به تصویر کشیدیم و نمادهای هفت کشور نظیر مصر، سوریه، تونس، لیبی را در آن قرار دادیم.
تونس معروف است به دیوار های سفید و پنجره های آبی بنابراین ما برای طراحی دیوارهای این شهر از این نکته استفاده کردیم. مصر را یک جور دیگر طراحی کردیم، سوریه را یک جور دیگر و با معماری های مختلف رسما یک شهرک سینمایی ساختیم. همه این کارها در یک بازه زمانی 20 روزه و با همکاری یک تیم سینمایی انجام شد.
*اولین کتابی که کار کردید در خاطرتان هست؟
خیلی سوال سختی است. فکر کنم یک مجموعه سه جلدی جنگی بود به اسمهای "بعضی قسمتها پاک شدند"، "تو فقط یک بار زندگی میکنی" و دیگری هم "پدیدههای بزرگ روایت ساده ای دارند".
*ما یک مشکل بزرگ در حوزه صحافی داریم. از فونت گرفته تا کاغذ و طراحی جلد آن، گاهی آنقدر بیسلیقگی به خرج داده می شود، که مخاطب از خریدن یک کتاب منصرف میشود. گاهی پیش می آید که محتوای خوب یک کتاب قربانی طراحی بد آن می شود. شما چطور به این نتیجه رسیدید که باید در این حوزه کار کنید؟ آیا شما هم به خاطر همین مواردی که من گفتم حس کردید که باید کاری در این مورد بکنید؟
در درجه اول علاقه شخصی بود. این حس از قبل در من بوده و همیشه دوست داشتم در حوزه طراحی کار کنم. من اکثریت بیلبوردهای شهر را حفظم. یعنی الان به من بگویید بیلبوردهای کنار اتوبان مدرس چه تبلیغی دارند، من تک تک برایتان نام می برم.
هر کسی بالاخره از برخی چیزها در زندگی خوشش میآید. یعنی آدم نسبت به یک چیز واکنش نشان می دهد، از یک چیزی خوشش میآید و از یک چیزی بدش می آید. من از ابتکار تصویری خیلی خوشم میآمد.
ببینید در حوزه گرافیک چیزی که باقی میماند کتاب است. بقیه خیلی زود فراموش می شوند. یعنی تاریخ مصرف دارند. مثلا ویژهنامه را یک بار میزنی تمام میشود، یک نشریه را می زنی در یک بازه زمانی خوب یا بد کار میکنی و بعد هم از یاد می رود. اما در مورد کتاب شما هر چه انرژی و وقت بگذاری انرژیات هدر نمیرود. نمیگویم در این حوزه ها هدر میرود ولی اگر روی کتابی یک ماه هم فرصت بگذاری دیزاین و طراحی کنی بعد به ناشر تحویل بدهی، اگر محتوا هم محتوای خوبی باشد و هوادار داشته باشد، همیشه تجدید چاپ میشود و همیشه زنده است. این خصلتی است که کتاب دارد و من از این مدلش خوشم می آید.
*پس محتوا هم برای شما مهم است. پیش آمده که یک کتاب را به خاطر محتوای نامطلوب قبول نکنید؟
طراح باید با محتوای کارش ارتباط برقرار کند. اگر ارتباط برقرار نکند که نمی تواند یک کار خلاقانه تولید کند. بعضی اوقات من یک کتاب را سه بار میخوانم تا جرقهای باشد و محتوایش را در کارم پیاده کنم. سفارش را در نگاه اول برانداز می کنم اگر خوشم آمد، قبولش میکنم.
نگاه کن ما فقط طراحی جلد که نمیکنیم. ما اینجا کتاب را یک حجم میبینیم که متشکل شده از کاغذ، رنگ کاغذ، از فرم یک، از عطف، از مدل صحافی، از سایز، از تکنیک هایی که میتوانی رویش انجام بدهی. ما مینشینیم فضای کتاب را با اجزایی که دستمان است میسازیم. این جزء ها، مدل صحافی کتاب می تواند خودش یک فضای بیانی داشته باشد.
مثلا کتاب جمجمه! فضای کتاب فقط با همین طراحی آمده است. این هم در صحافی است دیگر. یعنی یکی از متریال هایی که دست ما هست مدل صحافی است، تکنیک چاپ و رنگ کاغذ هم از متریال هایی است که در دست داریم.
چهار سال تحصیل در حوزه سینما به من آموخت که هرکس میخواهد کتاب طراحی کند باید بنشیند اتمسفر کتاب را پیدا کند. وقتی ما میخواهیم یک سکانس را ترسناک طراحی کنیم، پس زمینههای صحنه هم در آن مهم است. لباس بازیگر و زاویه دوربین و نور در آن مهم است. همه اینها یک سکانس را ترسناک یا خنده دار یا اکشن میکند. یعنی ما هرچه در قاب داریم باید در موردش فکر کنیم، که بازیگر این اینجا باشد، فلان چیز اینجا نباشد، اگر اینجاست چه رنگی باشد، چه رنگی نباشد، نور و زاویه دوربین و بازیگرمان چطور باشند، میزانسن و دکوپاژمان چه باشد همه این ها را باید بنشینیم تصمیم بگیریم.
ما همین کار را در مورد کتاب می کنیم. یعنی اول نگاه میکنیم ببینیم فضای کتاب و حرف اصلی کتاب چیست، بعد شروع می کنیم آن فضا را با هرچه در دستمان بود می سازیم.
شما کتاب امپراطوری هالیوود را ببینید! من برای طراحی آن و با توجه به محتوای کار روی جلد را یک طرحی از نگاتیور کار کردم. سوراخ های این نگاتیو را در ایران هیچ قالب سازی نمیتواند بزند. اصلا تکنیکش را ندارند. مثلا 5 تا از آن میزنند بعد کار را که دست میزنی همه سوراخ ها دهن باز می کند.
من برای طراحی سوراخ های مربع شکل یک نگاتیو خیلی به دردسر افتادم. یک هفته تمام ظهیر الاسلام را زیر و رو کردم، مقدار زیادی کاغذ گرفتم و چندین بار تلاش کردم تا رسیدیم به این فرم و شکل. همه این ها باید رویش فکر شود.
اگر علاقه نباشد هیچکدام از اینها ممکن نیست. من مهندسی خواندم پس عقل تولید دارم. یک دلیل تولید کار های اینشکلی این است که تولیدش با خودم است. اینکه تولیدش با خودم است یعنی من بارها در صحافی و چاپخانه خوابیدهام و تمام ابزار موجود در این محیط ها را میشناسم. ممکن است من یک عالمه ایده داشته باشم، ولی وقتی تولید کننده این ایده در ایران نباشد به هدفم نمیرسم. مثلا هفت سال پیش یک ایده خاص را به ناظر چاپ دادم اما نتیجه آن کار کاملا متفاوت با طرحی بود که مدنظر داشتم.
بنابراین به این نتیجه رسیدم که آن شکلی فایده ای ندارد و خودم مجبور بودم بروم بر حوزه تولید مسلط بشوم. مشکلات بسیاری هم در این کار وجود دارد ولی وقتی شما بدانید دقیقا چه کاری میخواهید انجام بدهید از آنها رد میشوید. در حرفه ما این از این شاخه به این شاخه پریدن خوب است. در هنر و در کار گرافیک هرچه بیشتر دیده باشی، هرچه بیشتر خوانده باشی، بیشتر تجربه کرده باشی حرفهای تر خواهی بود و بخواهی یا نخواهی روی کاری که رویش فوکوس هستی تاثیر می گذارد. معمولا تاثیر مثبتی هم می گذارد.
*چاپخانه برای تولید این آثار مشکلی با شما ندارد؟ یعنی برایشان دردسر درست نمیشود؟
ما با تیم اجراییمان دوستیم، یعنی الان رابطه من با هادی قاسمی در چاپ ستاره سبز یا با حبیب پورکرباسی در صحافی معین یا همه افرادی که در این حوزه هستند، رابطه کاری نیست. چون واقعا این فعالیت را به عنوان یک کار بهصرفه نمیتوان نگاه کرد. این آدمها هم مثل من به کارشان علاقه دارند و رفاقتی مرا کمک می کنند.
آقای حمید متواضع در چاپ ابیانه یک پیرمرد است که به زور دو ساعت سرپا میایستد ولی وقتی کار ما می رود چاپ خانه خودش از خانه پا میشود میآید بالای سر پروژه. این آدم کارش را کرده و سرمایه اش را دارد. رسما می تواند همه چیز را تعطیل کند و برود باقی عمرش را استراحت کند. اما وقتی متوجه میشود که برای او سفارش داریم نیم ساعته سر کارش حاضر میشود. از 7 صبح سر کار است و تا 9 شب بی وقفه کار میکند.
اگر این آدم دنبال منافع مالی بود که دیگر به سراغ این کار پردردسر نمیآمد. چرا باید 120 نفر پرسنل را مدیریت کند؟ کلی بعد حرص بخورد بعد بیاید بگوید این را ببر،این را بچسبان، این را گونیا کن، کج نشود، راست نشود. مثلا همین کتاب پنجره های تشنه را یک بار گالینگور کردیم، بعد لمینت کردیم بعد این لمینت را فرستادیم برای چاپ سیلک و خلاصه کلی کار داشت.
وقتی به کار علاقه داشته باشی، آدمهای شبیه خودت را در یک بازه زمانی پیدا میکنی. متوجه می شوی که دقیقا چه کسی دلش برای این کار میسوزد و قلبا این کار دوست دارد. تو باید بگردی آدمهای این کار را برای چیزی که خودت میخواهی پیدا کنی و خوشبختانه من برای تمام اجزا کارم نیروی متخصص دارم.
مهدی قزلی: آقای زارع از دوستان قدیمی من هستند. کارهای قابل تقدیری دارند که متاسفانه هنوز آنطور که باید و شاید به او و آثارش توجه نشده است. الان در حوزه کتابسازی کار ایشان از سطح گرافیک گذشته و با به خدمت گرفتن طراحی چند حوزه مختلف را به هم پیوند زد است. به خاطر این نوع خاص از طراحی، به غیر از حس بینایی حس لامسه هم برای لمس کردن تفاوتهای کتاب به کار خواهد امد. در حال حاضر زارع تنها فردی است که در این حوزه به صورت جدی فعال است و امیدوارم در آینده این ابتکار فراگیر شود. در مورد کتاب پنجرههای تشنه من فقط نکاتی که مد نظرم بود را مطرح کردم و خود ایشان خیلی خوب از صحبتهای من الهام گرفتند و کاری بسیار زیبا را خلق کردند. این تفاوت در کتابسازی کاملا به چشم خواهد آمد و ارزش خرید کتاب را بالا میبرد.
* خودشان هم استقبال می کنند؟
بله خوششان می آید. مثلا وقتی آقای هادی قاسمی در ویترین نمونه کارهایش، 50 یا 60 درصد این کتابها را قرار داده است. یا مثلا حمید پور کرباسی در دکور دفتر کارش تمام نسخه های این کتب را دارد، نشان می دهد که آنها نیز علاقه دارند.
*خود شما با کدام یکی از کار هایتان بیشتر ارتباط برقرار میکنید؟
با سرباز سالهای ابری چون به نظرم اولین کاری بود که در این حوزه مورد توجه ویژه قرار گرفت. البته اولین کار دفاع مقدسی من نبود. کتاب برای او بود یک کتاب شعر است که یک پی وی سی مات رویش آمده است. این دو یا سه سال قبل تر در آمد. ولی خب "با سرباز..." را بیشتر دوست داشتم.
*راجع به راهیابیتان به مرحله نیم نهایی مسابقات طراحی آلمان کمی توضیح بدهید.
کتاب دخیل عشق در این دوره از مسابقات شرکت داشت. ظاهرش خیلی ساده است و اتفاقا کتاب ارزان قیمتی هم هست ولی در عین حال خیلی تکنیکال است. یعنی روی جلدش سه تا مدل یو-وی دارد که دقیقا روی کار نشسته است. در وسط کتاب هم یک تکه پارچه سبز کار کردیم که دقیقا از نوع همان پارچه های معروف دخیل است. البته این پارچه کاملا غیر قابل کنترل است و وقتی در هوای آزاد رهایش میکنی لوله میشود چسباندن چنین پارچه ای بر روی جلد کار دشواری بود. با اینکه کتاب خیلی ساده و جمعوجور است وقتی تجزیه تحلیلش میکنی میبینی خیلی تکنیکال است و اجزا مختلفی دارد. این اجزا انقدر خوب با هم چفت شدند که دیده نمیشوند. یعنی اگر بخواهی بگویی باید آنها را بشماری.
این کتاب پارسال تا نیمه نهایی مسابقات آلمان رفت. به نظرم به خاطر همین فرم مینی مال برایشان جالب بود. برایشان توضیح داده بودم که این کتاب در این مورد است، این پارچه در ایران چه معنایی دارد و خلاصه مورد توجه قرار گرفت.
در کنار دخیل عشق، کتاب جمجمه هم به این مسابقات رفت. اینکه از صحافی بتوانی فضا و بیان بگیری مهم است، اینکه مثلا تو بالای کتاب را برش بزنی و این برش به محتوای کتاب بیاید. این یعنی یک بازی پست مدرن باز به رویکرد متنی کتاب که اتفاقا به متن کتاب هم که یک متن پست مدرن است بیاید این هماهنگی داخل و فرم خیلی جذاب بود.
*مشتری ثابت الان پیدا کردهاید؟
بله. آقای فاضل نظری و خب تعداد زیادی ناشر مثل عصر داستان، شهرستان ادب، کتابستان، جلوه، و فاتحان.
*در میان صحبتهای خودتان گفتید که خودتان را محدود نکرده اید اما ظاهر امر این را نشان می دهد که انگار شما فقط با یک طیف خاص از افراد کار میکنید. حالا البته این گروه گسترده است و خیلی محدود هم نیستند. خودتان این محدودیت را انتخاب کردهاید؟
بله. ببینید ما شعر کار کردیم، داستان کار کردیم، در حوزه دفاع مقدس و جنگ خیلی کار کردهایم، ولی فضای کارها تقریبا همان مدلی است که تو از سیاست های کاری خودتان می گویی. ما هم در همین فضا داریم کار می کنیم. سفارش از جاهای دیگر هم بوده که گفتیم نه کار نمی کنیم. چون من باید با محتوای کتاب ارتباط بگیرم.
ممکن است یک کتاب مذهبی را به کسی بدهی بگوید خوشم نمی آید از داستان. ولی من اتفاقا برعکس خیلی خوشم میآید و انجامش می دهم. هیچ کاری هم نیست که بعد از انجام دادنش بخواهم آن را قایم کنم و بگویم کار من نیست. با همه آنها زندگی می کنم و محتوایشان را دوست دارم.
*از میزان فروش این کتابها خبر داری؟ به هر حال طراحی منحصر به فرد شما قطعا تاثیر مثبتی برفروش آثار دارد. نکته دیگر این که شما از سود فروش ذینفع هستید؟
در حوزه طراحی تکلیفمان مشخص است. طراحی میکنیم و با توجه به تعرفهای که داریم حق الزحمه میگیریم. اما در حوزه تولید انجام دادن چنین کاری سودآور نیست. باید تا جایی که ممکن است سود خودم را بیاورم پایین تا ناشر همچین کاری را قبول کند. یعنی اگر بخواهم در یک پروژه فلان قدر سود کنم و سفت و سخت هم سر این سود بایستم یقینا خیلی از کارها به مرحله تولید نمیرسند.
بعضی وقت ها سود نداشتهام و حتی به خاطر طولانی شدن فرایند تولید ضرر هم دادهام. این را من نباید بگویم اما مجبورم بگویم: ما همه کار هایمان خاص است. ولی کار خاص داریم با قیمت خیلی پایین، کار خاص داریم با قیمت متوسط، و کار خاص داریم با قیمت بالا. من مجبورم که در کارهای خاص با قیمت بالا رسما سود نکنم فقط به خاطر اینکه یک مدل به مدلهای تولید کتاب اضافه کنم.
البته در مجموع که حساب کنی من ضرر نمیکنم. برای طراحی کتابی که خودم آن را دوست داشته باشم، یک هفته یا دوهفته درگیر می شوم ولی یک مدل جدید تولید کرده ایم که برای بقیه طراحان الگو میشود.
من زمانی که کتاب درد را برای کار گرفتم، رسما 6 میلیون و 860 هزار تومن ضرر دادم تا کتاب را تحویل دادم ولی اصلا ناراضی نیستم. دیرکردش به خاطر قالب خاصی که در نظر داشتم طول کشید. ناشرش گفت آقا باید فلان قدر ضرر بدهی گفتم باشد ولی کتاب را همین مدل در میآورم. کوتاه هم نیامدم.
در کتاب درد به قلم آقای صادق کرمیار دو سطح برجستگی داریم. در واقع با یک تکنیک خاص 37 عدد برجستگی روی این کتاب وجود دارد. یک نقشه توپوگرافی را با یک مواد و متریالی خاص ساختیم. این تجربه میارزد به هفت میلیون خسارت دادن. حالا ممکن است در این پروژه ضرر بدهی اما این مسیری که من طی کردم خیلی بیشتر از این ها ارزش دارد که شما بخواهید فکر کنید من ضرر داده ام. شما یک بار سر این دوهفته وقت می گذاری بعد دیگه نحوه ساختش برای همیشه در دستم است. دیگر این سبک کار مثل موم در دستت است. میتوانی کارهای دیگر را با زمان کمتر و قیمت های منطقی تر کار کنی.
صادق کرمیار: من از طرح جلد خیلی خوشم آمد. البته زمانی که برای اجرای آن صرف شد کمی کار ما را عقب انداخت اما این طرح و فکر و ایده واقعا تازه و قابل توجه بود. طبیعی است که وقتی یک هنرمند اینطور با عشق و علاقه برای خلق هنرش زمان میگذارد، هم نویسنده از آن لذت میبرد هم مخاطبان. ویترین هر کتابی طرح جلد آن است که آقای زارع وظیفه خود را به خوبی انجام داد. مطمئن هستم که در آینده جزو طراحان موفق کتاب خواهد بود.
*تا حالا کارهایتان کپی شده است؟
بله. همه را اسم نمی برم اما خیلی سر و شکل صحافی کارهای من را کپی میکنند. بالاخره من وقتی یک کار متفاوتی به بازار میدهم تاثیر خودش را می گذارد. کتاب سرباز سال های ابری، خاطرات آقای بنادری در زمان جنگ است که الان هم زنده هستند و در شرکت نفت کار میکنند.
شما یک حساب و کتاب ساده بکنید ببینید چند نفر به این خاطرات علاقه دارند. به نظر شما همه علاقه مندان به این خاطرات واقعا سه هزار نفر میشوند؟ من میگویم نمیشوند. یعنی سه هزار محقق و پژوهشگر که بدانند امین بنادری چه اتفاقی برایش افتاده است من بعید می دانم باشد.
اما آن کتاب هفت تا سه هزار نسخه در یک سال فروش داشت. یعنی جمعا 21 هزار نسخه. توی نمایشگاه من سه فرودین طراحی اش را شروع کردم، پانزده فروردین ماکت ساختیم، هجدهم شروع کردیم، نمایشگاه کتاب 12 اردیبهشت سه هزارتا تولید کردیم. و عین سه هزار تایش در نمایشگاه فروش رفت. عین سه هزار تایش.
یعنی مردم آمدند در نمایشگاه خوششان آمده، پول دادند سه هزار نسخه را خریدند. طرف می آمد می گفت این چقدر باحال است، جیبش باز می شود! بعد آن را میخرید. شاید از نظر نویسنده این خوب نباشد ولی همین که بتوانی 21 هزارتایش را بفروشی بدون یک دانه فروش دولتی به نظرم واقعا قابل توجه است.
حالا بگوییم از این 20 هزار تا 10هزار تایشان اصلا کتاب را نخواندند. قبول! ده هزار تایش که خوانده اند. قبلا سه هزار تا مخاطب داشته الان شده 10 هزار تا. 7 هزار تا تاثیرش را چه چیزی به کتاب داده است؟ تو توانسته ای به یک بهانه ای کتاب را به 7 هزار نفر دیگر برسانی. به نظرم این برای ما کافی است.
*در حال حاضر چقدر پیشنهاد کار داری؟
فعلا تا برج هفت و هشت سال بعد کار برای انجام دادن دارم.
*واکنشی از مسئولان داشتید؟ مثلا یک آدم فرهنگی کار شما را دیده باشد و برایش جالب باشد.
بله هم مسئولان و هم غیر مسئولان. مثلا سر پروژه آشنایان ره عشق تقریبا یکی دو ماه موزه های مختلف را گشتم فقط یک سری کارهای قدیمی مثل کتاب سازی ها، صفحه بندیها و در واقع طراحیها را دیدم. بعد آن نگاه طراحی را امروزی کردم. آن طراحی کاملا به فضای کتاب میخورد و حس و حال محتوای خود کتاب را هم در آورده بود. چیزی که در کار ما خیلی دیده میشود فضا سازی برای کتاب است.
وقتی یک کتاب با موضوع سینما داری فضایش یک چیز است، وقتی هم یک کتاب راجع به ضریح امام حسین(ع) داری فضایش یک چیز دیگر است. پروژه به پروژه هر کدامش یک مدل است برای خودش. این کتاب مورد توجه خیلی ها قرار گرفت. مثلا مشاور وزیر دولت دهم زنگ زد و من را به وزارت خانه دعوت کرد.
در دولت جدید هم خود آقای روحانی نامه نوشت به نویسنده اش تشکر کرد. حتی حضرت آقا وقتی این کتاب را مطالعه کردند به نویسنده اش نامه نوشتند و تشکر کردند. خلاصه خیلی سر و صدا کرد. خیلی از علما و مراجع آن را دیدند.
من به واسطه این کتاب کار طراحی آقای محمد تقی جعفری را برای طراحی گرفتم. کار من را دیده بودند و خوششان آمده بود. بنابراین کتاب را به ما سپردند. یک کار یک دفعه سر و صدا می کند و انقدر دیده میشود که انتظارش را نداری. مثلا 60 نفر فقط سر یک پرژه به تو مراجعه میکنند
* به فکر آموزش در این حوزه نیستی؟
دوست دارم ولی واقعا وقتش را ندارم.
*از همکاران خودتان کار طراحی چه کسانی را می پسندید؟
مجید کاشانی، پیمان پور حسین و استاد نجابتی.
*در این مدت پیش آمده که دوست داشته باشید با یک نویسنده کار کنید اما شرایطش جور نشده باشد؟
کار رضا امیرخانی را خیلی دوست داشتم انجام بدهم چون هم خودش و هم کارهایش را خیلی دوست دارم. دوست داشتم کل مجموعه اش را کار میکردم.
* کتاب پنجره های تشنه قرار بود در دو مدل عرضه شود یک مدل فانتزی گران قیمت و یک مدل ساده و ارزان قیمت.
خبرش منتشر شد اما اتفاق نیفتاد. این کتاب در 2500 نسخه با جلد شیشهای تولید شد و تمامش را هم خودم تولید کردم. در واقع میخواستند که آن کار را بکنند ولی من متقاعدشان کردم که این کار را نکنند. چون به کار ضربه میخورد.
*دیگر برای هیچ کدام از آثارتان اتفاق نیفتاد که ناشر یا نویسنده بیاید بگوید دو مدل ارزان و گران قیمت برایم تولید کنید؟
نه نداشتیم تقریبا. که مثلا یک کتاب را دو مدل تولید کنیم.
*از زمانی که در اختیار مشرق قرار دادید بسیار تشکر میکنیم
من هم از شما ممنونم. در پناه خدا.
مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز، تصاویر و هر آن چیزی که در قالب فرهنگ و هنر جای می گیرد را به آدرس culture@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود.