به گزارش مشرق، در روزگاری که طنز به ابزار قدرتمندی برای بازتاب مسائل اجتماعی بدل شده، ساخت سریالهایی با محوریت طنز اجتماعی اهمیت دوچندانی یافته است.
«قهوه پدری» سریالی که به قلم امیر برادران و کارگردانی مهران مدیری ساخته شده، با ادعای نقد اجتماعی و ایجاد خنده در میان مشکلات روزمره، روی آنتن شبکه نمایش خانگی رفته است؛ اما آیا این سریال توانسته است در ارائه کمدی مؤثر و پیامآور موفق عمل کند؟
با داستانی که میان ورشکستگی اقتصادی، بیثباتی اجتماعی و تلاش برای نجات یک خانواده در حال فروپاشی میگذرد، «قهوه پدری» در مرز باریکی بین طنز و تراژدی گام برمیدارد. آنچه مخاطب در این سریال میبیند، ترکیبی است از موقعیتهای قابل پیشبینی، تیپسازیهای افراطی و کمدی سیاهی که به جای لبخند، تلخی به دل مینشاند. در این میان، مهران مدیری تلاش کرده است با ارجاعهای طنز به تاریخ سینما، از جمله آثار ماندگاری چون آثار چارلی چاپلین، عمق بیشتری به داستان ببخشد؛ اما آیا چنین تلاشهایی برای جلب رضایت مخاطب کافی بوده است؟
«قهوه پدری» از معدود سریالهای طنز این روزهاست که به کارگردانی «مهران مدیری» و نویسندگی امیر برادران، در شبکه نمایش خانگی در حال پخش است. قصه این سریال درباره خانوادهای است که با مشکل مالی مواجه شدهاند. پدر خانواده (سام درخشانی) کتابفروش ورشکستهای است که مغازهاش را فروخته و مادر خانواده (ژاله صامتی) نیز معاون بانک است. آنها به پیشنهاد مردی به اسم «اون» با بازی مهران مدیری ۴ میلیارد پول قرض میگیرند تا قهوه وارد کنند؛ اما همه چیز بدتر میشود که بهتر نمیشود.
به فقر نمیتوان خندید
این سریال سعی دارد با انتقاد از وضع موجود، همه چیز را به چالش بکشد. گویا قصد مهران مدیری این بوده که همه را نقد کند؛ از مدیر و مسئول گرفته تا خود مردم. اینکه بسیاری از مشکلات اقتصادی، فرهنگی و حتی کتاب نخواندن ما تقصیر خودمان است و بخش مهمی از فقر و نداشتن پیشرفت در زندگی تقصیر بخل و تنگنظری اطرافیانمان. ما اعضا خانوادهای را میبینیم که سعی دارند به یکدیگر عشق بورزند و به هم کمک کنند.
ولی بدترین قسمت ماجرا این است که فقط سعی می کنند و هیچ چیز واقعی و قابل لمس نیست. ما با آدمهای خودخواهی طرفیم که مثلا یک خانواده مهربان و منسجم هستند که به رسم و رسوم خانواده احترام میگذارند و برایش ارزش زیادی قائلاند؛ اما نهایتا به خودشان اهمیت میدهند.
تنها شخص واقعا فداکار ماجرا مادر خانواده است. با تعریف کردن وضعیت سریال، میبینیم که هیچ موقعیت طنزی وجود ندارد که بتواند خنده بگیرد که حتی نقشی بتواند در آن خودنمایی کند. چون هیچ چیز قرار نیست به وضعیت طنز این سریال کمک کند.
نه قصه، نه شخصیتپردازیها، نه لهجه، نه فضاسازیها و... ؛ چراکه در واقع در این سریال، فقط انتقادی به وضع موجود و بیثباتی اقتصادی رخ میدهد و آدمهایی که در این منجلاب گیر افتادهاند که خیلی هم خودشان مقصر نیستند و این ترحم مخاطب را فقط بیشتر میکند.
تیپسازی یا شخصیتپردازی
سریال «قهوه پدری» اینطور تیپسازی شده است که مخاطب با دیدن چند ثانیهای کاراکترهایش، حتی اگر سریال را ندیده باشد هم میتواند برخوردها و حتی حرفهای احتمالی شخصیتها را پیشبینی کند. فقط جملات عوض میشوند؛ اما شخصیت فیلم قرار است مثل همان روال قبلی، با همان تیپ، ادا و بیانی مشابه، بازی خود را ادامه دهد. چنین روندی، ماجرا را تکراری میکند و بدون شک مخاطب را خسته خواهد کرد.
متأسفانه این تیپسازیها و اینکه هرکدام از شخصیتها خصلت و رفتاری به خصوص داشته و روی آن وجه تمایزشان حتما باید پافشاری نیز داشته باشند، روندی افراطی به خود میگیرد و مخاطب را با یکسری آدم شناختهشده و قابل پیشبینی که حتما باید ویژگی به خصوصی داشته باشند، مواجه و سردرگم میکند.
این سردرگمی در میانه راه از بازیگران سریال «قهوه پدری» تیپهایی تکراری و رو به سراشیبی میسازد. یکی از شخصیتها مثلا نگاهی فرهنگی به مسائل دارد؛ اما با دید نهچندان وسیع. یکی همیشه کنجکاو است و عامیانه اگر بخواهیم بگوییم خیلی فضول است؛ متأسفانه فقط فضول است و کارکردی در جهت شکلگیری قصه و گرفتن خنده از مخاطب ندارد. یکی اعصابش همیشه به هم ریخته است. یکی در آرامش همیشگی است. یکی دیگر نگهبانی است که روی مخ همه میرود و... . ماجرا همینطور ادامه دارد.
متأسفانه همه این عوامل دست به دست هم میدهند که بازیگران و شخصیت های طراحی شده برای قصه، در حد یک تیپ باقی بمانند و مخاطب نتواند با خود آنها در وضعیتی که هستند همذاتپنداری کند که یا دلش به حالشان بسوزد یا بهخاطر وضعیتی که دارند به حالشان بخندد. مخاطب فقط از تلخی وضع موجودی که در قصه فضاسازی شده است احساس همدردی و رنج میکند و این در حالی است که قرار بوده بخندد.
آزار مخاطب
این روند تیپسازی در همه آثار قبل مدیری نیز قابل مشاهده است؛ شاید در سریالهای قبلی مدیری هم جریان داشته؛ اما هیچگاه به این شکل به تصویر کشیده نمیشد. بیتا سحرخیز با لحنی تصنعی و عصبی نقش یک زن قدرتمند را دارد که تماشاگر را اذیت میکند.
از همه مهمتر، آبنبات خوردن مهران مدیری است که بعد از مدت زمانی، انگار روح مخاطب را میمکد و میآزارد. در این سریال تیکها و حرکات شخصیتها، بسیار بالاتر و گندهتر از خود شخصیت است و در واقع شخصیت، زیر بار این تیکها و اداها له شده است و اصلا چیزی برای ارائه نقش او در قصه باقی نمیماند.
در واقع، هیچ شخصیتی وجود ندارد و مخاطب سریالی را میبیند با بازی تیکها و میمیکها و بیانها. چرا هیچ انسان واقعی و قابل درکی در دنیای این سریال دیده نمیشود که بتواند خیلی ساده و مفهومی مخاطب را وادار به خندیدن کند؛ چیزی مثل شخصیت هوشنگ شرافت با بازی فرهاد اصلانی در سریال «هیولا» سریال با داستانی که در بستر طنز یا کمدی روایت میکند، به آزار مخاطب می پردازد.
سریال «قهوه پدری» داستان یک خانواده فرهنگی و شریف را روایت میکند که در یک بزنگاه اقتصادی، شرف خود را از دست داده و دست به کارهای خلاف میزنند. سریال، تأثیر شرایط بد اقتصادی و سیاستگذاریهای نادرست دولتی بر زندگی خانوادههای ایرانی را نشان میدهد که خودشان هم کم بیتقصیر نیستند. کمدی این اثر، با کمک مشکلات خانواده جهانگیر شکل گرفته و کمدی کاملا سیاه است؛ همچنین شوخیهای جنسی و دوپهلویی در سریال وجود دارد که تماشای آن را برای گروههای سنی محدود و نامناسب کرده است.
بازگشت به تاریخ سینما
گویا مهران مدیری سعی داشته بازگشتی به سبک و سیاق کلاسیک طنز داشته باشد. وضعیتی که استادان و پرچمداران طنز و کمدی تاریخ سینما آن را به تصویر میکشیدند. مثلا سکانسی را به یاد بیاورید در فیلم «عصرجدید» که گیر کردن چارلی چاپلین در میان چرخدندههای یک ابرماشین را به تصویر میکشد؛ آن هم در در کارخانهای که او کارگر آن است و یک لحظه غفلت و خستگی بهخاطر زیست ماشینی که دچار آن شده کافی است که در میان چرخدندهها گیر بیفتد و تلاش او برای رهایی از این وضعیت در این سکانس، بیشتر از اینکه خندهآور باشد، تأسفبار و دلهرهآور است.
همه ما به خوبی سکانس معروف فیلم «جویندگان طلا» را از چارلی چاپلین به یاد داریم که از گرسنگی و فقر پوتین کهنه خود را میپزد و خیلی شیک و رسمی شروع به خوردن آن میکند. این احوال نهتنها خندهدار نیست که رنج گرسنگی را فریاد میزند و آنقدر همذاتپندارانه است که مخاطب را دچار چالش میکند و به این فکر فرو میبرد که یعنی میشود روزی آنقدر گرسنه شوم که من نیز چنین کاری کنم؟ اگر در چنین وضعیتی گیر افتادم آیا میتوانم یک پوتین کهنه را بپزم و بخورم؟
تمام این مثالها برای این بود که بگوییم سریال «قهوه پدری» بیشتر از آنکه مخاطب را بخنداند، نهایتا به همدردی و احساس کردن درد و رنج خانواده که موضوع فیلم است میرسد. البته نمیتوان گفت این سریال شکست خورده مطلق است؛ اما جنبه طنز آنچنانی هم ندارد. فقط میتواند تا حدودی سرگرمی مناسبی برای مخاطب باشد.
منبع:صبح نو