*حاج آقا عالمی در ابتدا توضیح میدهید که چگونه به فکر نوشتن کتاب «جوشکاری» افتادید؟
-چهار سال پیش وبلاگی را به نام «طلبهای در عصر انتظار» ایجاد کردم، در آنجا مطالبی از حاشیه برگزاری جلسات پرسش و پاسخ با دانشجویان و ماجراهای تبلیغی را بیان میکردم، بعد از مدتی حس کردم که مطالب از انسجام زیادی برخوردار نیست، برای اینکه نوشتهها هدفمند شوند، مطالعهام را زیاد کردم و مشاورههای بیشتری در زمینه سؤالات دانشجویان گرفتم و در قالب جوشکاری به دغدغه جوانان پاسخ گفتم که اکنون جوشکاری به 160 قسمت رسیده است.
در برخی کامنتهایی که در جوشکاری میگذاشتند، برخی مطرح میکردند که چرا برای جوش دادن میان دو نفر به صورت عملی وارد نمیشوید و دختر و پسرها را به هم معرفی نمیکنید، اما هدف من از طرح مباحث جوشکاری بیان مشکلات ازدواج جوانان با تکیه بر معیار ایمان بود، زیرا اکثر جوانان نگاه و برداشت نادرست و غلطی راجع به ازدواج دارند و خواستهشان از ازدواج چیز دیگری است و اهداف دیگری را دنبال میکنند و در نهایت زندگیشان آن انسجامی که باید داشته باشد را ندارد.
در همین فضا شروع به نوشتن کردم، نکته مهم این است که تمام جوشکاری گفتوگوهای واقعی با دانشجویان است، یعنی من طلبه با حضور در اردوها و خوابگاههای دانشجویی از نزدیک با آنان دوست شدم و به همین دلیل صحبتهای خودشان را با من مطرح میکردند، مسائلی که شاید در جلوی دوربین یا در مصاحبه با یک خبرگزاری مطرح نکنند، اما از طریق اینترنت و با طلبه مورد وثوق و اطمینانشان درددل میکنند.
خب در این فضا وقتی سؤالی مطرح میشود و در وبلاگ قرار میگیرد خواننده نکات ابهامی که در ذهنش ایجاد میشود را میپرسد، شاید آن روزی که ایده جوشکاری به ذهنم رسید فکر نمیکردم به پست 160 برسم، البته هنوز سؤالهای زیادی در ذهنم هست که مطرح نشده و من همچنان منتظرم که خود جوانها این سؤالها را بپرسند.
بچه قم یعنی چی؟!
*پس شما فعالیت تبلیغیتان را از دانشگاه شروع کردید؟
-بله! از سال ششم طلبگی که توسط آیتالله مجتهدی معمم شدم، با دانشجویان به اردوی جهادی رفتم، در این اردوهای جهادی که بعضاً ده روز یا دو هفته است، فضایی را فراهم میآورد که میان طلبهها و دانشجویان رفاقت بیشتری ایجاد میشود، در یکی از این اردوها یک دانشجو پیش من آمد و گفت: حاج آقا من بچه قم هستم! میدانید بچه قم یعنی چی؟! یعنی از صبح تا شب 500 تا روحانی را میبینید، در صف نانوایی، مغازه و حتی مطهر حرم حضرت معصومه(س)، اما حالا در فضای اردوی جهادی چنان انسی ایجاد شده بود که به من میگوید: من برای اولین بار با طلبهها زندگی کردم.
البته تجربهای که الان دارم، هشت سال پیش نداشتم، اگر در اردوی جهادی که با دانشجویان سمنانی در هشت سال گذشته رفتم، اگر دانشجویی در سؤالش به خدا اعتراض میکرد، من از کوره در میرفتم و نحوه برخورد با دانشجویان را آن زمان بلد نبودم، این را بگویم یکی از عواملی که باعث شد به نوشتن جوشکاری روی بیاورم ماجراهایی بود که در مترو برای من اتفاق افتاد، یک آقایی روی صندلی نشست و شروع کرد از گناهانش گفت که حتی از گفتنش شرم دارم، من هم فقط نگاه کردم، بعد گفت حاج آقا چقدر خوبی! گفتم: خب توقع داری توی گوشت بزنم!؟ خب یک گناهی کردی برو توبه کن!
حضور یک طلبه در یک اردو یعنی یک بسته کامل فرهنگی
*فقط مبلغ نهادی رهبری در دانشگاه امیرکبیر هستید یا در دانشگاههای دیگر هم فعالیت دارید؟
- خیر، در دانشگاههای دیگر هم فعالیت دارم، از آنجایی که گروههای جهادی دانشجویی با هم مرتبط هستند، ما را به هم معرفی میکنند، زیرا وقتی با مسئول گروه جهادی تماس میگیرند، او هم میگوید در اردوی قبلی حاج آقایی با ما بود که تمام فعالیتهای فرهنگی ما را ردیف کرد و توانست با بچهها ارتباط بگیرد، در واقع این اردوهای جهادی سبب شد بیشتر با جوانان دانشجو ارتباط برقرار کنم.
البته تبلیغ در خوابگاه های دانشگاه تنها یک بخش است، یک روحانی یا طلبه باید بتواند تمام عرصههای دانشگاه را پوشش دهد، مثلا اگر اردوی رامسر است، اردو باید یک مبلغ داشته باشد، نماز و دعایی بخواند، به سؤالات پاسخ دهد و مشاوره دهد، در واقع یک مبلغ باید یک بسته کامل فرهنگی باشد، یعنی در فوتبال، استخر، کوه و جنگل همراه با دانشجویان باشد.
تبلیغ قطاری با حضور 17 نفر در یک کوپه!
* با این اوصاف بیشتر فعالیت تبلیغی شما با برادران دانشجو است؟
- نه لزوماً! البته برای خانمها سبک تبلیغی و بسته فرهنگی ما فرق میکند، این به آن معنا نیست که سؤالشان را نتوانند بپرسند و ارتباط با مبلغ نداشته باشند، البته از زوایه دیگر ارتباط دانشجویان دختر با یک مبلغ خواهر به مراتب آسانتر است.
در اینجا یک خاطره تبلیغی تعریف کنم، سال گذشته در همین ایام با دانشجویان دانشکدههای پلیمر و شیمی و هوافضای امیرکبیر به مشهد مقدس رفتیم، از قبل اعلام شده بود که محل استقرار من در کدام کوپه قطار است، به همین خاطر دانشجویان برای پرسش و پاسخ به آن کوپه آمدند، من کنار در کوپه نشسته بودم و همسرم همراه با دخترم در کنار من نشسته بودند، وقتی به مشهد رسیدیم، همسرم از من پرسید که فکر میکنی چند نفر همزمان در کوپه قطار بودند، گفتم: نمیدانم! گفت: 17 نفر! این عمق تأثیرگذاری و تشنگی دانشجویان را نشان میدهد که این رابطه معنوی طلبه همراه با همسر و فرزند که نمونه یک خانواده کامل در دانشگاه است، با بچهها ارتباط میگیرد، میخندد، میخوابد، غذا میخورد و به عبارت جامعتر زندگی میکند، همه این موارد در رابطه معنوی روحانی با دانشجویان مؤثر است.
در دوره کارشناسی خبری از ازدواج نیست و بیشتر دانشجویان مجرد هستند
*با توجه به اینکه بیشتر دانشجویان کارشناسی هستند، پس آمار مجردها بیشتر از متأهلین است؟
-- تقریباً متأهل در این قشر -چه دختر و چه پسر- خیلی کم است، در خوابگاه دانشگاه امیرکبیر که فاصبه اندکی با خبرگزاری شما فاصله دارد، نسبت متأهلها به کل از یک درصد هم کمتر است، به طور مثال در خوابگاه 300 نفری دو یا سه نفر متأهل هستند که آن دو نفر هم در شرایط خاص قبل از کنکور یا یک صیغه محرمیت خوانده یا خانوادهای خیلی مذهبی و مقید داشته که خواسته فرزندش وقتی به تهران میآید محرمی داشته باشد، در واقع در دوره کارشناسی خبری از ازدواج نیست و بیشتر مجرد هستند!
با کدام یک ازدواج کنیم: طلبه یا دانشجو؟
* سبک زندگی امروزی اجتماع بر اساس زندگی غربی است و از آنجایی که شما هم با قشر فرهیخته در ارتباط هستید، برای سوق دادن به سبک زندگی دینی و تشویق به ازدواج چه فعالیتهایی میتوان انجام داد؟ البته در جوشکاری، شما درباره نقش ایمان در تسریع ازدواج سخن گفتهاید.
- در همین دانشگاه امیرکبیر یک دانشجوی دانشکده شیمی نزد من آمده و میگوید: همسرم من باید شیمی خوانده باشد، من هم به او گفتم: تو دنبال همکار میگردی یا همسر؟ این خانم میخواهد مادر بچههای تو باشه، چه ربطی دارد که چه رشتهای خوانده باشد، اصلاً انتظار تو از ازدواج چیست؟ حالا اگر از یک دختر خانمی در دانشکده خودت خوشت آمده است و میخواهی با او ازدواج کنی، برو ازدواج کن، اما این ملاک نیست، ملاک انتخاب نباید این باشد.
در یک دوره آموزشی ازدواج که برای 20 نوعروس در یک مؤسسه خیریه برگزار شده بود، وقتی از آنها درباره ملاکهای انتخاب همسر پرسیدم، هر کدام معیارهایی را مطرح کردند و در نهایت هم ثابت کردم که هیچ کدام از ملاکهای آنها برای ازدواج یک معیار کامل نیست، اینکه صرف مدرک تحصیلی چقدر در زندگی زناشویی و خانواده شما ربط دارد، چه بسا این واحدهای درسی را خیلی افراد پاس کردند، اما اکنون در دادگاه خانواده هستند، البته اگر تحصیلات باشد فبها المراد، اما سؤال این است که اگر تحصیلات نبود آیا میتوان خواستگاری را رد کرد؟
چیزی به عنوان ایمانسنج نداریم
همین سؤال را از آیتالله باقریکنی برادر آیتالله مهدویکنی پرسیدیم که آیا با یک طلبه یا دانشجو ازدواج کنیم؟ حاج آقا فرمودند: با انسان ازدواج کنید؛ یعنی با رشته، لباس، تیپ و تحصیلات ازدواج نکنید، اگر انسان است تا قله قاف با او بروید، اگر انسان نباشد، آن مدرک تو را نجات نمیدهد.
در جواب کسانی که میپرسند پس برای تشخیص ایمان در افراد باید چه کار کنیم، باید بگویم که ما ایمانسنج نداریم، زیرا انسان خاصیت منافق بودن را دارد و میتواند دو رو باشد، زیرا انسان خیلی موجود پیچیدهای است و همین وجود پیچیده خاصیت نفاق را دارد، اما ما یکسری ملاکهایی در قرآن و روایات داریم که گفته شده به شخصی که این ملاکها را ندارد دختر ندهید و کسی که این ویژگیها را داشت، با او ازدواج کنید و به عنوان همسر اختیار کنید، به طور مثال گفته شده که به بینماز و مشروبخور دختر ندهید.
بنابراین تحصیلات، طبقه اجتماعی، پول و قیافه نمیتواند به زندگی استحکام دهد، کما اینکه گفته شده با هر دختری که برای شما طیب و طاهر است ازدواج کنید. با هر دختری میشود ازدواج کرد، اما ازدواج با دختر با ایمان استحکام بیشتر زندگی او را رقم میزند، زیرا خدا را قبول دارد، قیامت را قبول دارد. کسی که قیامت را قبول دارد هر رفتاری از او سر نمیزند. یکی از علتهای اختلاف میان همسران فراموش کردن معاد است -واقعاً اعتقادی به معاد نداریم، یا اگر هم داریم خیلی ضعیف است- زن و شوهری که یاد معاد هستند، رفتارهای منطقیتر از آنها سر میزند.
در واقع چه موقعی من از طلاق دادن همسرم میترسم؟
*وقتی مهریه بالاتر باشد!
-شاید! اما اگر از خدا بترسم، مهریه همسرم حتی اگر یک سکه باشد این کار را نمیکنم، در واقع اینجا مهریه عامل جلوگیری از طلاق نمیشود، بلکه قیامت و ایمان مانع طلاق است،همان ایمانی که خداوند تأکید میکند.
هفته آخر سال بود که خدمت آیتالله جوادی آملی رفتیم، ایشان درباره چهارشنبه سوری صحبت کردند، فرمودند اگر شما بخواهید تهران را کنترل کنید یا نمونه کنید آیا میتوانیم با پلیس و دوربین مردم را کنترل کنیم، یا راه دیگر این است که انسان را از دورن کنترل کنیم با این بیان که: تو چرا؟ تو نباید این کار را بکنی! اصلاً دوربین نیست، پلیس نیست اتاق در بسته است، چرا باید این رفتار از تو سربزند! وقتی قرآن میفرماید: «اتقوا»، نمیگوید دوربین، میگوید خدا! این نگاه فرق میکند.
مگر همه کارمندهای ما از ترس دوربین و نظارت خوب کار میکنند؟ اگر طلبه و دانشجو نظاممند فعالیت میکنند به خاطر ملاک تقواست. اگر تقوا را تقویت کنیم و ملاک زندگی قرار دهیم، اگر شوهر هم ظلم کند، به فکر طلاق نمیافتد و استحکام خانواده متزلزل نمیشود، چون دارد دقیقاً با خدا معامله میکند، نه معامله با شوهر! میگوید اگر من در این خانه ظرف بشورم، این ظرف شستن من وظیفه شرعی من که نیست، بلکه به خاطر امر خدا به یک مؤمن خدمت میکنم، یا اگر مرد دنبال روزی حلال میرود، نگاهش به خانه و خانواده یک نگاه الهی باشد، میگوید به دنبال جهاد در راه خدا میروم، در کارگاه و محل کارش با وضو وارد میشود.
ماجرای خواستگاری عجیب در زمان پیامبر اعظم(ص)
*در یکی از پستهای جوشکاری به ماجرای داستان جوبیر و زلفا اشاره داشتید، فکر نمیکنید تطبیق این مسأله با شرایط امروزی کمی بعید باشد؟
- وقتی داستان جوبیر و زلفا را در کتاب داستان راستان شهید مطهری خواندم نوع نگاهم به ازدواج عوض شد...
توکل در ازدواج به چه معناست
*پس نقش توسل و توکل در انتخاب همسر کجاست؟
- در همین کتاب ماجرای دیگر نقل میشود که یکی از اصحاب پیامبر(ص) بدون اینکه زانوی شترش را ببندد، شتر را به حال خود رها میکند و میگوید: توکلت علی الله، پیامبر(ص) که با این منظره روبرو میشود، خطاب به او میگوید: پایش را ببند، بعد بگو توکل برخدا!
پس وقتی میگوییم توکل به خدا یعنی برو نهایت تلاش خود را انجام بده و در مرحله بعد توکل به خدا داشته باش و بگو خدایا من وظیفهام این بود که تحقیق کنم، ایمان خواستگارم را بسنجم، خانواده و اصالتش (براساس ایمان) را مدنظر داشته باشم که خانوادهاش مثل او ایمان دارند، زیرا برادرهای آقا داماد عموهای بچه من و خواهرانش نیز عمه بچههای من در آینده خواهند بود، بعد بگوید: خدا وظیفهام را انجام دادم، از این جا به بعد باید توکل کرد، ما باید مبانی و الفاظ دینی را بفهمیم.
پس اگر میخواهد در زمینه ازدواج تحقیق کند، تحقیقش را روی ملاکهای ایمانی ببرد، نه اینکه در ملاکهای مادی ببنید، در اینجا انسانیتی که پشتوانهاش خداست، باشد، ما در اینجا از اخلاق دکارتی صحبت نمیکنیم، زیرا اخلاق دکارت پشتوانهاش خدا نیست، اخلاقی که ما داریم پشتوانهاش خداست. به این معنا، توکل و گذشت کنید.
چرا میگویند با دوستانش صحبت کنید، زیرا در دنیای رفاقت، دوست او خلوتهای طرف را دیده است، مثلاً دیده که در خلوت اخلاقش خوبه، نماز، عبادت و دعا دارد یا اینکه در جلوی دید مردم تظاهر به دین میکند، بنابراین ملاکهای ایمانی را سرلوحه خود قرار دهند. در رابطه با ازدواج بنده، در مراسم خواستگاری پدرخانمم نپرسید درآمدم چقدر هست و حقوقم به چه میزان است و زندگی ما هم سر گرفت، با اینکه دو فرزند داریم، اما هنوز دخترهای همسن و سال همسرم خواستگار رد میکند، چرا! برای اینکه فکرش این است که با خواستگاری باید ازدواج کند که داری تحصیلات بالا یا مانند او موقعیت اجتماعی داشته باشد، کارمند باشد، حتماً یک آب باریکه هم باید داشته باشد!
دختر خانمی به من ایمیل زده بود که خواستگاری آمده همه چیز تمام ولی چشمش کج است! گفتم: ایمان دارد؟ نماز میخواند؟ گفت: بله! فقط چشمش کج است، گفتم: ببین این چشم چقدر در زندگی مؤثر است، بعد ردش کن. چند تا مثل این فرد برای شما ممکن است بیاید که ایمان خوب داشته باشد، مشکل چشمش خدادادی است، خداوند به شما جمال داده، ممکن است شب بخوابید و صبح بلند شوید، دستتان لمس شود، بالاخره هزار تا اتفاق است، این حرف را دختر خانمی میزد که سیو دو سالش بود و هنوز مجرد! یعنی بازم با اینکه 32 سال عمر از خدا گرفته بود، این گونه فکر میکرد!
رابطه معیارهای ازدواج با آخرت/ کدامیک ارجحیت دارد
در واقع جوشکاری را برای این بنده خدا نوشتم. در یکی از کامنتها دختر خانمی نوشته بود اگر جوشکاری شما را 5 سال پیش می خواندم، پنج سال قبل ازدواج میکردم و خواستگارهایی را که آن موقع آمده بودند رد نمیکردم و برای من جای سؤال است که آیا خدا مرا میبخشد که یک فرد مؤمن را به خواستگاری من فرستاد و من او را رد کردم!
در جوشکاری سعی کردم نگاهها عوض شود. امام علی(ع) در بخشی از نهجالبلاغه درباره نوع نگاه و نگرش به زندگی به همسر به فرزند فرمودند: «إِنَّ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ وَ سَبِیلَانِ مُخْتَلِفَانِ فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْیَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَةَ وَ عَادَاهَا وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَاشٍ بَیْنَهُمَا کُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ».
پیراهن وصله دارى بر اندام امام بود. شخصى پرسید چرا پیراهن وصلهدار مىپوشى؟ فرمود: دل با آن فروتن و نفس رام مىشود و مؤمنان از آن سرمشق مىگیرند .
دنیاى و آخرت، دو دشمن متفاوت و دو راه جداى از یکدیگرند، اگر کسى اهل دنیا باشد با آخرت دشمن می شود. و اگر کسی اهل آخرت باشد با دنیا دشمن می شود.
دنیا و آخرت همانند شرق و غرب هستند و انسانى که بین این دو راه مىرود، هرگاه به یکى نزدیک شود از دیگر دور مىشود و آن دو همواره به یکدیگر زیان رسانند.
در اینجا امیرالمؤمنین(ع) مطرح میکند که مثال دنیا و آخرت مثال شرق و غرب است، به شرق بروی از غرب دور میشوی و اگر به غرب بروی از شرق دور میشوی. دنیا و آخرت با هم جمع نمیشوند، اما دنیا چیست؟ آخرت چیست؟ زن و فرزند دنیا است یا آخرت؟ حکومت دنیاست یا آخرت؟ علی(ع) اهل دنیاست؟ از نظر امام علی(ع) زن و بچه و حکومت بر مردم دنیا نیست، اگر محبت آخرتی باشد، حکومت هم آخرت است، اگر خدایی باشد نه دنیایی...
ضمانتی که خداوند به جوانان داده است/ رزق خدا یعنی چی؟
* جدا از بحث ایمان باید حداقلهایی وجود داشته باشد تا زندگی تشکیل بگیرد؟
- در روایتی از پیامبر اعظم(ص) آمده است: «اِتَّخِذُوا الأهلَ فإنّه أرْزَقُ لَکُم»، زن بگیرید که ازدواج کردن روزى شما را بیشتر مىکند، شخصی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت گرسنه هستم، ترجمه امروزی این روایت این است که لطفا دو هزار تومان به من بدهید تا بروم سر کوچه فلافل بخرم و بخورم، پیغمبر(ص) به او فرمود: برو زن بگیر، سه بار نزد رسول اکرم میرود و هر سه بار پیامبر(ص) همین جمله را مطرح میکند.
در واقع رزق و روزی با اختیار کردن همسر و بچهدار شدن است، اگر کسی ایمان دارد ولی هیچ مالی ندارد و ازدواج کند، خداوند زندگی او را تضمین کرده است، دانشجویی بود که میگفت من به حرفهای شما گوش دادم و به قرآن اعتماد کردم، وقتی اراده کردم به خواستگاری بروم، فردای آن روز با من تماس گرفتند و گفتند: مهندس میآیی سرکار! ساعتی است! حقوقش کم است! من هم گفتم: بله!، بعد من خطاب به همان دانشجو گفتم: تازه صبر کن خداوند به تو دختر دهد، آن وقت میفهمی رزق خدا چیست و رزاقیت خدا چگونه است!
به آن نوعروس ها گفتم: شما فکر نکنید که اول روزی باید بیایید بعد ازدواج کنید! بلکه اول باید ازدواج کنید تا روزی بیاید، اگر میخواهید روزی شما بیشتر شود باید بچهدار شوید، این قانون عالم است. خداوند وعده داده است من روزی بچه را میدهم شما نگران نباش! «إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه».
به قول سهراب چشمها را باید شست جور دیگر باید دید، بنابراین باید نوع نگاه به ازدواج عوض شود، اصلاً جوشکاری برای این نوشته شده است که انسان را با خدای خودش جوش بدهد. رشته تحصیلی من فلسفه است و سعی کردم با نگاه فلسفی و هستیشناسی الهی این کتاب را بنویسم تا مخاطب نقش خداوند در عالم را ببیند، نقش خانواده را مطرح کردم و اینکه نباید نگران رزق و روزی فرزند بود، بلکه باید مشکلات اخلاقی و معنوی خود را سروسامان دهیم، گیر مسأله اینجاست که فکر میکنیم ما رزق و روزی خود را میسازیم، در حالی که خدا روزی را میرساند و می گوید از تو حرکت از ما برکت!
البته این را بگویم وقتی میگوییم ایمان ملاک است، این به آن معنا نیست که زیبایی ملاک نیست، اقتصاد ملاک نیست، خداوند به مؤمنین نورانیتی داده است که این نورانیت در چهرهشان است حتی اگر بلال حبشی سیاه باشد! کسی که مؤمن است و حقیقت ایمان را در دلش راه داده است، یک نوری دارد، درست است که خداوند روزی کافر را هم میدهد، اما اگر ایمان را وسط بگذاریم، میبینیم که اقتصاد هست، صمیمیت و محبت هست، در واقع محبتی که یک مؤمن به همسر و بچههایش میکند، غیر از محبتی که کافر به همسرش میکند چرا؟! چون زندگی رنگ الهی دارد!
چون محبت به همسر و فرزند را طریقی برای نزدیک شدن به خدا میداند؛ یعنی عمل عبادی انجام میدهد، وقتی زن و شوهر مؤمن در کنار هم قرار میگیرند، در روایت داریم که ملائکه الهی نازل میشوند، این یعنی بهشت، معنا، معنویت! لذتی که دو مؤمن در کنار هم میبرند، هیچ وقت برابر نیست با لذتی که دو کافر با هم میبرند، مثال ملموس بزنم، فرض کنید در بهشت هستید، همین الان در قصر رسول خدا(ص) همسفره ایشان هستید، غذایی که برای پیامبر(ص) میآورند، یک خرمای بهشتی باشد، آقا همان خرما را نصف کرده و به شما دادند، لذتی که شما از آن خرما میبرید با لذتی که رسول خدا(ص) میبرند، فرق میکند، لذتها برابر نیست، چرا؟ چون درک کننده آن لذت فرق میکنند.
* سخن پایانی....
- اگر حاصل این گفتوگو این شود که به جوانان بگوییم اگر سبک زندگی و نوع انتخاب خود را تغییر دهید و با این ملاکها به خواستگارتان و خانواده نگاه کنید و ملاکهایی که تا دیروز داشتید ملاک قرار ندهید، آن وقت با نگاه جدید سراغ خانواده و تشکیل خانواده خواهید رفت، آن وقت میبینید تشکیل خانواده خیلی راحتتر است با آن چیزی که ما تصور میکنیم.