ظاهراً این طرح قرار است در چارچوب برنامه ریاضت اقتصادی آمریکا و در پی وعدههای رییسجمهوری برای پایان بخشیدن به حضور نظامی آمریکا در عراق و افغانستان به اجرا گذاشته شود و اتفاقاً ریاست ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا نیز از پشتیبانان طرح کاهش بودجه نظامی است. با تغییرات اساسی در رویکرد نظامی آمریکا، پرسش اینجاست که آیا این به معنای کاهش حضور این کشور در کانون های بحران خواهد بود؟
محمدفرهاد کلینی، کارشناس ارشد مسائل استراتژیک به این پرسش، پاسخ داده است که در ادامه می خوانید:
به تازگی وزیر دفاع آمریکا از کوچک شدن ارتش این کشور خبر داده است. این تصمیم واشنگتن از چه زاویه ای قابل ارزیابی است؟
این
تصمیم تابعی از دکترین جدید نظامی آمریکاست. در واقع مدلی که آمریکا برای
ساختار نظامی و ارتش خود در نظر دارد، بیشتر ناظر بر جنگهای آینده و غیر
قابل پیش بینی شدن است. از همین رو درک آمریکا امروزه از جنگهای سریع،
جنگهای از راه دور با توجه به نوع نیازمندی و سرعت تکنولوژی و همچنین اصل
کم هزینگی در پیشبرد اهداف نظامی سامان داده می شود.
از این منظر می توان گفت که رویکرد آمریکا در چهارچوب کاهش نیروهای کمی و انسانی خود متمرکز بر کم هزینگی در حوزه های انسانی است. البته این بدان معنا نیست که کوچکتر کردن ارتش به معنای حضور کمرنگتر درعرصۀ بین المللی باشد. عواملی دیگر وجود دارد که با توجه به تغییر نیاز امریکا به انرژی فسیلی، راهبرد نظامی این کشور را متأثر می سازد. امروزه اصل "رهبری در مدیریت" و "مدیریت در رهبری" در انتخاب های نرم افزاری آمریکا خصوصا در ابعاد دفاعی بیشتر نمود پیدا می کند. به نظر می رسد تکنولوژی نظامی برتر با پرسنل کمتر رهیافت این تصمیم است.
آیا تصمیم جدید آمریکا تأثیری بر سیاست خاورمیانه ای آن دارد؟
حتماً،
آمریکا در چهارچوب استراتژی نظامی خود در حال دنبال کردن یک تغییر آرایش
است. وجه این تغییر به چگونگی استفاده بهینه از اصل جابجایی نیروهای نظامی
نیز باز می گردد. اما اهمیت یارگیری و بهره گیری از گسل های امنیتی و تغییر
شیب امنیتی به نفع اهداف نظامی آمریکا هم اکنون در جریان است.
وقتی به
سیاستهای آمریکا و تغییر رویکرد آن از آتلانتیک به سمت پاسیفیک و تعهداتی
را که برای خود و همچنین مهار چین مد نظر دارد، نگاه کنیم، درک اسباب کشی
نظامی آسانتر خواهد بود. مثلاً در گزارش آقای جان کلاپر، رئیس جامعه
اطلاعاتی آمریکا که به مجلس سنا رائه شد، چین را با قدرت دریایی و رقابت
منطقه ای در یک ترکیب تحلیل می کنند. لذا در این چارچوب معنی محدودسازی
سرزمینی چین درائتلاف منطقه ای و دریا و نسبت آن با راهبرد نظامی امریکا در
حوزه دیپلماسی دفاعی و مدیریت ژئوپلتیک وکنترل رقیب جهانی از اهمیت بیشتری
برخوردار می شود.
از سوی دیگر باید به این مسئله اشاره کنم که آمریکا در مقطعی، حضور خود را در خط مقدم درگیریها تعریف کرده بود، اما امروز در حال صرفنظر کردن از این سیاست است و بیشتر سعی می کند ورود خود را با توجه به بهره گیری از نزاع ها تنظیم کند. از این منظر شاید آمریکا خود را همانند زمان حکومتداری جمهوریخواهان، به عنوان ناظم مستقیم در حوزۀ نظامی تعریف نکند؛ این به معنای تغییر نوع سبک رهبری آمریکا در محیط بین المللی است. در واقع ادراک آنها در چهارچوب سبک مدیریتی در رهبری و مدیریت نظامی در حال دگرگونی است.
ریشۀ این تغییر چیست؟
باید توجه داشت که ریشه های "
باز تفکر" این تغییر به 4، 5 سال اخیر بازمی گردد که پیروزی آقای اوباما،
محصول این تجدید نظر در جامعه آمریکا بود .البته ضرورت بازخوانی و تشکیل
اطاق وضعیت سیاست دفاعی امریکا طی چند سال اخیر در مراکز نظامی و مطالعاتی
مطرح بود و نخبگان آمریکایی تاکید می کردند که آمریکا باید در مدل نظامی و
حضورش در محیط بین الملل چاره اندیشی کند. فرودهای امنیتی و نظامی آمریکا
وعدم موفقیت در اهداف نظامی آمریکا طی دهه گذشته مزید بر علت است.
به
هر حال به نظر نمی رسد که این تغییر ناشی از صرف نگاه دمکراتها در حوزۀ
نظامی باشد. در واقع نگاهی حرفه ای و نظامی پشت این تغییر رویکرد قرار
دارد. اینکه منطق تغییر در سیاست خارجی و همچنین راهبرد نظامی آمریکا
چگونه شکل می گیرد و چقدر تا الان به جلو رفته است ؟... سوالی است که
کماکان موجود است.
باید به این نکته توجه داشت که آمریکا هنوز نیازمند کنش گیری های جدید در حوزۀ همکاران بین المللی در عرصۀ نظامی و هم کنش گری با کشورهایی است که در حوزۀ رقابت با آمریکا قرار دارند. این استدلال هنوز به انتها نرسیده است. از همین رو شاهدیم که اسنادی در حوزۀ نبرد سایبری، سیستم های جدید موشکی، نوع نگاه به موضوع هسته ای، چگونگی تعریف از مدیریت جنگ های کوچک، مدیریت جنگهای نیابتی، نوآوری در سلاح های جدید و ... در مقاطعی ارائه می شود و مقدمات و ابعاد این تغییر رویکرد را آرام آرام به تصویر می کشد.
آمریکا با این تغییر رویکرد چه اهدافی را دنبال می کند؟ و اصولاً چه اتفاقاتی احتمال دارد در آینده در سایۀ این تغییر رخ دهد؟
دو
اصل واقع گرایی و عمل گرایی باعث گردیده تا آقای چاک هیگل وزیر دفاع
آمریکا رویکرد ارتش 440 هزار نفری را در دستور کار قرار دهد . دولت آمریکا
نمی خواهد خود را در خیابان بن بست قرار دهد و نیازمند " ریسک های محاسبه
شده " مدیریتی جدید به همراه یک ابر نرم افزاراست. استیل دفاعی وغیر تهاجمی
آمریکا به معنای ترک اهداف اصلی نظامی امریکا نیست.
آمریکا در حال حاضر
در جهت روباتیزه کردن نبردهای بعدی و "رو در رو" و مستقیم است. از سویی
آمریکا می خواهد معنای آتلانتیسم را تغییر دهد و نوع نگرش به تعامل در این
حوزه را تا حدودی تغییر دهد.
از سویی تلاش می کند چین را در حوزۀ نظامی
جسورتر تحلیل کند. چین امروز با 100 ( بصورت رسمی) و شاید تا 150 میلیارد
دلار بودجه ارتش خود را مدیریت می کند، اما آمریکا نیازمند رقمی بیش از 600
تا 700 میلیارد دلار برای هزینه های خود است. از این رو در حال حاضر تلاش
می کند که این هزینه ها را تا اندازه ای کاهش دهد و هزینه های رقبای بین
المللی خود را بالا ببرد تا بتواند فرسایش راهبردی را به نوعی مدیریت کند.
موضوع
بعدی انتخاب در حوزۀ یارگیری است. آمریکایی ها وارد حوزۀ جدیدی می شوند که
مولفۀ آن مدیریت انگیزه ها در بخش نظامی است که این مسئله بحث مستقلی را
می طلبد.
در سپتامبر 2014 یعنی احتمالاً شهریور ماه 1393 دبیر کل جدید ناتو بایستی انتخاب شود و آمریکا با توجه به کاهش نیروهایش در افغانستان و هشدارهای وزیر دفاع قبلی آمریکا (آقای رابرت گیتس) در معرض انتخابهای جدیدی برای سیاست مشارکت کلیدی با متحدین اروپایی خود قرار می گیرد. اروپا بعد از داستان اسنودن تصمیم به ایجاد سازمان امنیتی مستقل اتحادیه اروپا گرفته است و بایستی تا 2020 میلادی این ایده را به ثمر برساند. این احتمال وجود دارد که بتدریج اتحادیه اروپا ایده کهنه ایجاد سیاست دفاعی اروپایی را نیز دنبال کند.
با روسیه چطور؟
امروزه روسیه نیز بعد از تحولات
جدید در اوکراین رفتار نظامی جدیدی را در حاشیه نزدیک خود نشان می دهد و
آمریکا هنوز نیازمند درک و همراهی بیشتری با اروپاست. آمریکا به زبان
دیپلماتیک از عدم ورود به جنگ سرد جدید سخن می گوید ولی باور آن برای روسیه
و چین سخت است. رفتار دفاعی آمریکا، سرعت تولید جنگ افزارهای جدید، اصرار
بر رهبری جهان، درک آمریکا از بازتولید جنگهای نیابتی و باز گذاشتن دست
همکاران منطقه ای آمریکا در اینگونه معادلات، سیاست چند منظوره در ژئوپلتیک
همه گویای نقد رقبای جهانی آمریکا در بستر نظامی است.
در ابعادی دیگر،
آمریکا به عمق شکاف های منطقه ای و اهمیت نوسازی مهار امنیتی و میزان
مداخله آگاهی دارد و از عدم توازن سیاست، امنیت و اقتصاد در سیستم های
منطقه ای بهم پیوسته آگاهی دارد و در این راستا اصل سود و زیان و کلاس سوپر
سرمایه داری آمریکا ایجاب می کند تا کنش گری هوشمندی را در عرصه مدیرت
نظامی گری بکار گیرد.