راشل کوری را از دیدگاه خودتان توصیف کنید.
آدام شپیرو: راشل کوری یک دانشجو و جوان آمریکایی بسیار عادی بود، اما علاقهاش به فلسطین و حقوق بشر در دنیا او را منحصر به فرد میکرد. به ویژه که خودش شخصاً به فلسطین رفت و به جنبش همبستگی بینالمللی و فلسطینی ها پیوست تا در مقابل اشغالگری اسرائیل بایستد. همه دوستان و همدانشگاهیهایش میگویند راشل دختر بسیار باهوشی بود. یادداشتها و شرححالهایی هم که والدینش پس از مرگش منتشر کردند نشان میدهد که تا چه اندازه خوشفکر و عاقل بود. وی به دنیای اطرافش خیلی اهمیت میداد. همیشه به فکر تغییر و بهبود شرایط بود و نه تنها در زمان حیاتش، بلکه حتی پس از مرگش که افراد بیشتر و بیشتری با داستان زندگی او آشنا میشوند، باید بگویم او به یک الگو برای بقیه تبدیل شده است.
هدف راشل از سفر به فلسطین چه بود؟
آدام شپیرو: از نامههایی که به والدینش میفرستاد مشخص است که درباره شرایط فلسطین تحقیقات زیادی کرده بود و بنابراین تصمیمش به سفر به فلسطین کاملاً آگاهانه و عاقلانه بود. مردم فلسطین هم در واکنشهایی به حضور راشل نشان میدادند همیشه از او استقبال میکردند و او را یک متحد واقعی برای خود میدانستند.
برخی دولتها و مقامات به ویژه اعراب وانمود میکنند که به نفع فلسطینیان کار میکنند، اما میبینیم فردی مثل راشل کوری است که تأثیر زیادی در دنیا میگذارد، کشتی به نام او نامگذاری میشود و به فلسطین میرود، و همه وقتی نام راشل کوری را میشنوند میدانند که برای احقاق حقوق فلسطینیان تلاش کرده است. راشل چه کاری کرد که توانست این همه تأثیرگذار باشد؟
آدام شپیرو: مرگ راشل یک اتفاق بسیار غمانگیز بود، اما همین اتفاق باعث شد تا مردم زیادی بفهمند واقعاً در فلسطین چه میگذرد، و از دیدگاهی کاملاً متفاوت با آنچه در رسانههای غربی نشان داده میشود. در اصل مرگ راشل به خودی خود نبود که تأثیرگذار واقع شد، بلکه این واقعیت که راشل یک جوان کاملاً عادی بود که میتوانست دختر، خواهر یا دوست هر کسی باشد، موجب شد تا مردم نه تنها در آمریکا یا حتی غرب، بلکه در تمام دنیا بتوانند راشل را درک کنند و تحت تأثیر داستان او قرار بگیرند. افرادی که هرگز او را ندیده بودند و حتی خاطراتش را نخوانده بودند، باز هم میتوانستند با او ارتباط برقرار کنند، چون پیام عدالتطلبی او را دریافت میکردند.
البته مسلماً تلاشهایی شد برای آنکه راشل را ساکت کنند، نه تنها از طریق کشتن وی، بلکه حتی اجازه نمیدادند کسی صحبتها و افکار او را بیان کند. درون آمریکا هم تلاشهای بسیار زیادی شد تا جلو اجرای تئاتری درباره راشل گرفته شود، اما این تلاشها ناموفق بود. جامعه صهیونیستی و طرفدار اسرائیل با هدف قرار دادن راشل در واقع به خود ضربه زدند.
برخی افراد نزدیک به راشل میگویند علاقه او به فلسطین از زمان حادثه 11 سپتامبر آغاز شد. آیا این درست است؟
آدام شپیرو: نه تنها راشل بلکه بسیاری از افراد پس از این حادثه علاقمند شدند تا درباره جهان عرب و نقش آمریکا در امور بینالمللی و اقدامات دیپلماتیک و نظامی آمریکا اطلاعات بیشتری کسب کنند. پس از مدتی بررسی بسیاری از افراد از اینکه میفهمیدند آمریکا چه دارد میکند، بسیار عصبانی میشدند، نه تنها نقش آمریکا در فلسطین، بلکه در کل خاورمیانه.
راشل در قالب جنبش همبستگی بینالمللی به فلسطین رفت. شما به عنوان بنیانگذار این جنبش در آن زمان کجا بودید و چه کاری انجام میدادید؟
آدام شپیرو: ارتش اسرائیل در سال 2002 من را به خاطر فعالیتهای زیاد و سازماندهی اعتراضات مسالمتآمیز از فلسطین بیرون کرده بود. بنابراین در آن زمان من بیشتر نقش سخنگو را داشتم و به مردم اطلاعات میدادم درباره اینکه وضعیت فلسطین چگونه است و اینکه مردم هم این فرصت را دارند تا به جنبش ما بپیوندند و فعالیتهای بیشتری از صرفاً امضای تومار یا تجمع در مقابل سفارتخانهها داشته باشند. چرا که حضور افرادی از کشورهای مختلف باعث میشد تا سربازان اسرائیلی نتوانند آنقدر خشونت به خرج دهند و باید مراقب این افراد میبودند. اما برای آمریکا بسیار زشت است که متأسفانه هیچ تحقیقات مستقلی یا حتی تحقیقات آمریکایی درباره پرونده راشل کوری صورت نگرفته است، با اینکه راشل یک شهروند آمریکایی بود. اما هنوز هیچکس به خاطر مرگ او متهم و محکوم نشده است.
علاوه بر دولت آمریکا، رسانههای آمریکایی هم به هیچ وجه واکنش شایستهای به این موضوع نشان ندادند و برخی از آنها حتی نوشتند که کار راشل در رفتن به فلسطین احمقانه بوده است. با اینکه راشل نه مسلمان بود، نه آسیایی و نه اهل خاورمیانه، چرا باز هم رسانهها از او حمایت نکردند؟
آدام شپیرو: چند نوع واکنش به مرگ راشل کوری در رسانههای آمریکایی اتفاق افتاد. در روز اول پس از مرگ او، گزارشهای خوبی درباره خود این رویداد یعنی کشته شدن راشل کوری تهیه شد که در آنها گفته بودند راشل توسط یک بولدوزر اسرائیلی زیر گرفته شده است. اما پس از 24 ساعت شاهد بودیم که تلاشهایی توسط گروههای صهیونیستی طرفدار اسرائیل در آمریکا و کشورهای دیگر انجام شد تا وجهه راشل خراب شود. از اینجا بود که رسانهها شروع کردن به اشاعه تردید درباره اینکه راشل چه کسی بود و چه کاری کرد و چرا این کار را کرد.
اما با تلاشهای قضایی که والدین راشل برای احقاق حق دخترشان آغاز کردند و همچنین "جیز میلر" فیلمساز انگلیسی که او هم در غزه بود، به سرعت موجی آغاز شد که داستان را به گونهای متفاوت روایت میکرد و همین باعث شد زبان رسانهها هم تغییر کند، چون وقتی این همه افراد با هم یک موضوع را مطرح میکنند، نمیتوانید همه آن را یکی یکی تروریست بنامید و موضوع را خاتمه دهید.
با اجرای نمایش "نام من راشل کوری است" در نیویورک و مکانهای دیگر، باعث شد تا رسانهها باز هم شکست بخورند، چون تلاشهای شدید برای جلوگیری از اجرای این نمایش با شکست مواجه شد و در نتیجه مردم توانستند از دیدی متفاوت به موضوع نگاه کنند. بنابراین به نظرم با همه تلاشهایی که رسانهها کردند، اما در نهایت تلاشهای والدین راشل مؤثر بود و توانست رسانهها را هم تا حدی تغییر دهد.
آیا همانطور که بسیاری از بازیگرها برای جوانان آمریکایی الگو میشوند، راشل کوری هم به یک الگو تبدیل شده، یا هنوز بسیاری از مردم آمریکا درباره او چیزی نمیدانند؟
آدام شپیرو: به نظر من برای بسیاری از جوانان آمریکایی به ویژه دانشجویان، راشل کوری واقعاً به یک الگو تبدیل شده است، چون افراد زیادی پس از کشته شدن او به فلسطین رفتند و بخشی از دلیل این کارشان الهامی بود که از راشل گرفتند. خود نمایشی هم که اجرا شد در حقیقت بیشتر درباره فلسطین مردم را آموزش داد تا درباره خود راشل کوری. به علاوه، "مایکل مور" کارگردان مشهور هم یکی از کتابهای خود را به راشل کوری تقدیم کرد. بنابراین در بسیاری از فرهنگها راشل کوری یک شخصیت فرهنگی و آنچه انجام داد یک الگو برای دیگران است.
در غزه و لبنان و جاهای دیگر مهدکودکهایی به نام راشل کوری تأسیس شده است، و همچنین در ایالت محل تولدش یعنی واشینگتن مکانهایی را به نام او نامگذاری کردهاند. این شاهدی است بر موفقیت فردی بسیار جوان که در گوشهای از دنیا کشته میشود که اکثر مردم درباره آن هیچ چیز نمیدانند و به آن اهمیتی نمیدهند.
یکی از نکاتی که درباره راشل کوری برای من جالب است اینکه او کاملاً میدانست چه کار دارد میکند، هدفش صرفاً هیجان یا فرار از چیزی نبود. خانوادهاش خانوادهای بسیار خوب بود، زندگیش زندگی بسیار خوبی بود، بنابراین کاملاً میدانست که دارد برای دفاع از چه چیزی به فلسطین میرود. نظر شما درباره انگیزه راشل از سفر به فلسطین چیست؟
راشل نه تنها میدانست برای چه به فلسطین میرود، بلکه در آن موقعیت در میدان جنگ و وسط بولدوزرها و تیرهایی که به سمت ساختمان محل سکونتتان شلیک میشود، مسلماً به عنوان یک شهروند آمریکایی فرصتهای زیادی داشت برای آنکه فلسطین را ترک کند و یا دستکم از محلی که در آن بود فاصله بگیرد، اما هرگز این کار را نکرد. بنابراین تصمیم به ماندن در غزه به عنوان یکی از خطرناکترین مناطق فلسطین، تصمیم بزرگتری بود از صرفاً رفتن به فلسطین.
چیزی هست که بخواهید در انتهای مصاحبه اضافه کنید؟
آدام شپیرو: همه کشتارهای ارتش اسرائیل، چه از مردم فلسطین و چه از افراد خارجی که در فلسطین هستند، همه باید جنایت جنگی تلقی شود. وضعیت فلسطین، وضعیت اشغال توسط یک نیروی خارجی است، که طبق قوانین بینالمللی در این شرایط مردم باید مورد محافظت قرار بگیرند. اما این کشتارها توسط ارتشی دارد انجام میشود که هیچ محدودیتی برای اقدامات خود در مقابله با شهروندان قائل نیست. بنابراین وظیفه جامعه جهانی است که اسرائیل را به خاطر اعمالش محاکمه کند.
درباره راشل کوری، به خاطر اینکه او یک شهروند آمریکایی است، اگر قرار باشد شهروند آمریکایی بودن معنا و ارزشی داشته باشد، پس دولت آمریکا باید از راشل کوری دفاع کند و اسرائیل را به خاطر کشتن او مسئول بداند. اما آنچه رئیسجمهور آمریکا درباره راشل گفته است، معنای شهروند آمریکایی بودن را از بین میبرد. دستکم انتظار داشتم تحقیقاتی درباره پرونده راشل کوری صورت بگیرد.
اگر راشل کوری در ایران کشته شده بود به نظر شما چه اتفاقی میافتاد؟
آدام شپیرو: خب درباره ایران دیگر کاری نمیتوان کرد! همین الآن هم همه نوع تحریم و اقدامات مختلف دیگر دارد انجام میشود، بنابراین شاید هیچ اقدام دیگری نبود که بتوان انجام داد. اما باز هم همه اعضای کنگره و همه رسانهها در اینباره موضعگیری میکردند، مثل پرونده سه جهانگرد آمریکایی که در ایران زندانی شدند و همه نوع ابراز خشم و بیانیه و پشتیبانی رسانهای از آنها در آمریکا انجام شد و در نهایت مذاکره با مقامات ایران برای آزادی این جهانگردها.
اما به نظر من اگر راشل کوری در انگلیس یا فرانسه یا کشورهای دیگر هم کشته میشد، همان ابراز خشمها و حداقل تحقیقات انجام میشد، یک مأمور افبیآی برای تحقیق در اینباره اعزام میشد. اما بسیار تعجبآور است که چون اسرائیل این شهروند آمریکایی را کشته هیچ یک از این اتفاقات نمیافتد.
نکته دیگری هم هست که تا کنون خیلی به آن پرداخته نشده است: راشل اولین فرد خارجی بود که در انتفاضه دوم کشته شد، و فردای روزی که این اتفاق میافتد، آمریکا به عراق حمله میکند. دو نکته را اینجا باید مورد توجه قرار داد: اولاً اینکه ممکن نیست آمریکا از قبل به اسرائیل خبر نداده باشد که قصد حمله به عراق را دارد. دوماً اینکه اسرائیل در آن زمان میدانسته که میتواند به راحتی یک شهروند آمریکایی را بکشد در حالی که دنیا تا چند روز دیگر همه حواس خود را به جنگ عراق خواهد داد. به همین خاطر است ماجرا کشته شدن راشل کوری به زودی در رسانهها به فراموشی سپرده میشود و در لابهلای اخبار جنگ عراق گم میشود.
بنابراین زمانبندی این اتفاق فوقالعاده مهم است. بسیاری افراد از جمله خود من تا کنون مقابل بولدوزرها و مقابل تانکهای اسرائیلی ایستادهایم و هیچگاه این بولدوزرها و تانکها جرأت نمیکردند حتی نزدیک ما بشوند، چه برسد به آنکه بخواهند ما را بکشند، اما درباره راشل کوری دستور به زیر گرفتن یک شهروند خارجی به راحتی داده میشود. بنابراین سؤال این است که چه چیزی درباره راشل کوری فرق میکرد و چرا اسرائیلیها فکر کردند که میتوانند راشل کوری را بکشند و به سادگی جان سالم به در ببرند؟ به نظر من زمانبندی این اتفاق بسیار مهم بود و دلیل اصلی کشته شدن راشل کوری هم همزمان شدن آن با آغاز جنگ عراق بود، و به همین دلیل هم هیچکس درباره این اتفاق حرفی نزد.