گروه فرهنگي مشــرق - فيلم «مصائب چارلي» در حدي نيست که برايش يک يادداشت پرو پيمان سينمايي نوشت. تجربهاي است ناقص از يک کارگردان فيلماولي که به شدت به لحاظ ساختار و محتوا ضعيف است و قبل از هر چيز بايد از پذيرفتن آن در بخش مسابقه سينماي ايران تعجب کرد. پذيرفتن چنين فيلمي که نه داستان دارد و نه توانسته نماهاي جذابي را به چشم بينندگانش هديه بدهد، در حالي صورت ميگيرد که جشنواره امسال از لحاظ شرکت کارگردانان مطرح و فيلمهاي بحث برانگيز مشکلي نداشت.
داستان فيلم "مصائب چارلي" ساخته عليرضا سعادت نيا درباره يک نفت فروش دورهگرد است که پس از مدتي يک آپارات ميخرد و سينماي سيار راه مياندازد. او در ادامه عاشق دختر نابينايي مي شود که اتفاقا نامزد هم دارد و در پايان فيلم بدون اينکه تکليف نامزد او مشخص شده باشد، با او همراه ميشود. عنوان "مصائب" در فيلم و همچنين مشکلات کاکازاد در راه اندازي سينما در ساختمان مخروب، نگاه کارگردان به مشکلات سينماي ايران را نشان ميدهد و دختر نابينا هم مصداقي است از کوري عشق در اين فضا.
کارگردان «مصائب چارلي» اگر چه اصرار داشته تا فيلمش را در کردستان عراق بسازد اما هيچ پرداخت مناسبي نسبت به مردم اين خطه ندارد و بسيار گذرا به آنها مي پردازد و نهايتا آنها را کساني معرفي مي کند که با هنر و سينما مشکل دارند و ساختمان سينما را به آتش ميکشند...
اما به هر حال تماشاگران پيگير جشنواره در سالنهاي سينما شاهد فيلمي بودند که هيچ جايي براي تعريف و تمجيد نگذاشته و از مشکلات فراواني رنج ميبرد. آنچه در پي ميآيد نکاتي کوتاه و گذرا درباره اين مشکلات و کاستيهاست.
1- عليرضا سعادت نيا در حالي فيلم خود را در شهر ديانا و اربيل عراق ساخت که آن را در هر منطقه ديگري ميشود ساخت. آن هم فيلمي که به لحاظ ساختار و زبان کردي که بيننده مجبور است از طريق زيرنويس آن را پيگيري کند. همين امر احتمال فروش خوب اين فيلم را به شدت کاهش ميدهد.
2- اگر چه در قدرت بازي مهدي هاشمي شکي نيست اما او در «مصائب چارلي» حرفي براي گفتن ندارد. لهجه او اصلا کردي نيست و اين تفاوت فاحش بين ديالوگهاي او با ديگر بازيگران به شدت توي ذوق ميزند. حتي برخي از پلانها که هاشمي مجبور است ديالوگش را از روي نوشته بخواند و به همين خاطر مدتي سر و چشمش به هيچ سمتي حرکت نمي کند، ضعف بازي و مهمتر از آن کارگرداني سعادتنياست.
3- در آغاز فيلم اگر چه نگهبانان آمريکايي با خشونت، کاکازاد (مهدي هاشمي) را تفتيش ميکنند، اما به ادا و اصولهاي او ميخندند و نظامي زن آمريکايي نيز اورکتي را به او هديه ميدهد. اورکتي از جنس آمريکايي که براي خيليها نوستالژيک است. خلاصه اينکه چهره آمريکاييها در همين سکانس کمحجم به خوبي و مهرباني ترسيم ميشود.
4- نماهاي پيانونوازي و آواز معشوقه کاکازاد در سينماي او اگر چه ممکن است در نسخه اکران آن اصلاح شود ولي به راحتي مي شود آن را مصداق س ک س پنهاني دانست که در فيلمهاي ايراني بروز و ظهور پيدا کرده.
5- کارگردان براي به سخره گرفتن شوراي نظارت و ارزشيابي وزارت ارشاد در فيلمش از گروهي ريشسفيد استفاده ميکند که فيلمها را قبل از اکران بازبيني ميکنند. پيرمرداني هيز چشم که فيلمهايي مثل مادنا را با ولع ميبينند و احتمالا نظرشان براي پخش آنها منفي است. کارگردان براي اين سکانس خود هم تا توانسته از فيلمهاي پرنو و غير اخلاقي، نمونه آورده و بيننده در عجب مي ماند که اين همه فيلم مشکلدار در سينماي روستايي در کردستان عراق چه مي کند؟
6- راستش نوشتن همين 5 نکته هم براي فيلم ضعيفي چون «مصائب چارلي» سخت بود ولي اين مقال را با اين نکته به پايان ببريم که سوختن «سي نه ما ئازاد» (سينما آزاد) يا همان ساختمان مخروبهاي که کاکازاد آن را به سينما تبديل کرده، نمايي از سختيها و مشکلات سينما در ايران است و اين شائبه وجود دارد که سعادتنيا حتي جرأت اين را نداشته که انتقاداتش را در قالب منطقهاي در داخل ايران بيان کند؛ حال اينکه همين فيلم به راحتي در بخش مسابقه سينماي ايران شرکت ميکند و احتمالا براي اکران هم مشکلي نداشته باشد!