گروه فرهنگی مشرق - در مراسم اسکار سال 2014 فیلم «جاذبه» دارای کمترین شانس برای کسب جوایز بهترین فیلم بود و پیش بینی های منتقدان محقق شد و فیلم مذکور از میان جوایز مهم اسکار تنها موفق به کسب اسکار بهترین کارگردانی شد. این اتفاق و عدم دریافت جایزه بهترین فیلم مؤید موضوع بسیار مهمی است که سینمای مبتنی برنگره های تکنیکال شانس بسیار کمی برای دریافت اسکار بهترین فیلم را خواهد داشت.
اما موارد استثنایی هم وجود دارد که نشان می دهد سینمای تکنیکال با اما و اگر هایی می تواند مورد توجه قرار بگیرد. این اتفاق یکبار در مورد «آواتار»افتاد و فیلم مذکور در سالهای پیشین مراسم اسکار توانست نامزد جایزه اصلی آکادمی - بهترین فیلم - شود. چند سال قبل از «آواتار»، در مراسم اسکار 2004 فیلم «ارباب حلقه ها، بازگشت پادشاه» با اتکا بر دو مؤلفه برگردان اقتباسی و بهره بری از ساحت تکنیکال موفق شد جایزه بهترین فیلم را کسب کند.
اما غیر از دو مورد آواتار و قسمت سوم ارباب حلقه ها، سایر آثاری که در گونه علمی – تخیلی قرار می گیرند چندان از شانس کسب جایزه بهترین فیلم برخودار نیستند. منتقدان و کارشناسان سینما به دلیل برجسته نبودن نگره های محتوایی جاذبه و روایت یک خطی اثر، حدس های مطبوعاتی خود را قبل از اسکار منتشر کردند و از مجموعه پیش بینی های مطبوعاتی مشخص بود که فیلم جاذبه در میان رقبای نه چندان سرسخت خود نمی تواند جایزه بهترین فیلم را کسب کند.
اما کسب جایزه بهترین کارگردانی، مبتنی بر شاخصه های فنی و تکنیکال، که در متن فیلم نمود پیدا می کند موید اثبات نظریه ای تازه است که سینمای مبتنی بر صنعت نیز می تواند به تدریج از منظر آکادمی های فیلم و فستیوال های جهانی به تدریج از جایگاه ویژه ای برخوردار شود. با این حال جاذبه، جایزه بهترین فیلم را در مراسم اسکار دریافت نکرد چرا که اعضای آکادمی که در فضای صنعتی هالیوود مشغول به فعالیت هستند هیچگاه جایزه هنری آکادمی را به اثری صنعتی اعطا نمی کنند.
از فیلم جاذبه به عنوان اثری علمی – تخیلی یاد می شود اما عده ای از منتقدین بین المللی جاذبه را در دسته علمی – تخیلی طبقه بندی نمی کنند و منتقدین مذکور معتقدند ذات فیلم در چنین گونه ای نمی گنجد، چرا که سازندگان سفر فضایی بسیار عادی و قابل اتفاقی را به تصویر کشیده اند که در آن از آینده نگری ژول ورنی خبری نیست. اما اینکه فیلم جاذبه در چه گونه سینمایی می گنجد کنکاشی است که به واکاوی اثر می گنجد. از منظر تکنیکال فیلم «جاذبه» شباهت های فراوانی به فیلم «زندگی پای»، اثر آنگ لی کارگردان تایوانی تبارهالیوودی دارد. در قیاسی تطبیقی از حیث فرم و محتوا «زندگی پای» و «جاذبه» جنبه های مشترک فراوانی دارند و فراموش نکنیم فیلم زندگی پای نیز در مراسم اسکار 2013 موفق شد جایزه بهترین گارگردانی را برای «آنگ لی» به ارمغان آورد.
شباهت های تماتیک و فرمی - تکنیکال «زندگی پای» و فیلم «جاذبه» دستمایه ای می شود برای بررسی ژانر دو فیلم مذکور که در یک گونه سینمایی دسته بندی می شوند. از سوی دیگر اگر لیست منتخبین اسکار چند سال اخیر را مرور کنیم فیلم های مثل 127 ساعت (دنی بویل) زندگی پای (آنگ لی) و «جاذبه» وجه اشتراک ژانری فراوانی دارند که از این منظر در مطبوعات و رسانه های سینمایی داخل، مورد ارزیابی قرار نگرفته اند. تم این سه فیلم فوق العاده به یکدیگر شبیه است و هر سه فیلم در یک ژانر خاص می گنجند. روایت هر سه فیلم درباره سه پرسوناژی است که قهرمان فیلم به شمار می روند و هر سه این کاراکترها، رایان استون (جاذبه)، آرون ( 127 ساعت)، پای (زندگی پای، قهرمانانی هستند که در تنگنایی از فاجعه قرار می گیرد و عزم مصممی دارند که از بلایی که گریبانگیر آنان شده رهایی یابند. منتقدان فرنگی، ژانرفیلم هایی با چنین مضمونی را در ژانر مستقل فاجعه -مصیبت- (disaster )دسته بندی کرده اند.
ژانر «فاجعه» عبارت رایجی در میان منتقدان فرنگی است و عموما به فیلم هایی اطلاق می شود که یک یا چند پرسوناژ از زندگی آرام روزمره ناگهان با فاجعه ای مواجه می شوند. فجایعی نظیر غرق شدن کشتی، زلزله، سقوط هواپیما یا فجایع آخرالزمانی می شوند. پس از رخ دادن فاجعه، قهرمان یا قهرمانهایی در نوک پیکان درام قرار گرفته اند و به فاجعه رخداده یا در پیش رو وعقوبت های آن واکنش نشان می دهند. واکنش های افرادبه فاجعه و سیر گریز از آن، به صورت فردی یا جمعی، نیمه دوم درام های فاجعه را تشکیل می دهد و در مدل آوانگاردتر چنین فیلم هایی منطق داستانی می طلبد پرسوناژ یا کاراکترهای اصلی حین پیشروی درام مورد ارزیابی فردی قرار گیرند که این سیاق در سه فیلمی که از آن نام بردیم متجلی است اما در «دزستر مووی ها» (فیلم ژانر فاجعه) کلاسیک قدیمی قهرمانان پیلتنی بودند که بر بلایا یا فجایع طبیعی پیروز می شدند و خود و جمعیت همراهشان را نجات می دادند. از میان نمونه های کلاسیک می توان به فیلم هواپیما (1970) اشاره کرد که این فیلم موفق شد در میان منتخبین اسکار 1971 قرار گیرد. حیات «دزستر مووی ها» با فیلم هایی مثل آسمانخراش جهنمی ادامه پیدا کرد تا اینکه در چند سال اخیر فیلم های ژانر فاجعه صورت متفاوت تری به خود گرفته اند.
سیر تطور و تحول فیلم های ژانر فاجعه و مدل امروزی چنین فیلم را می توان به نوعی در سه مثال پیشین، که برگزیده آکادمی اسکار بودند، جستجو کرد. مثلا فیلم «127 ساعت» روایت صحراگردی – آرون – است که در یک ماجراجویی بیابانگردی در میان صخره ها گرفتار می شود و مجبور به قطع یکی از اعضای بدنش می شود تا از موقعیت فاجعه بار رهایی پیدا کند. فیلم «زندگی پای» از سوی دیگر روایت پسرک هندی تباری است که در حادثه غرق شدن کشتی با قایق کوچکی نجات پیدا می کند اما در میان اقیانوس سرگردان است و با کمی تلاش و سرگردانی بالاخره نجات پیدا می کند. روایت فیلم «جاذبه» درباره فضانوردی - دکتر رایان استون - است که تخصص وی تعمیر شاتل های فضایی است. استون در اثر انفجار بیرون از جو کره زمین در فضا گرفتار می شود و روایت فیلم تلاش فردی وی برای زنده مانده است. دقیقا با بررسی ابعاد ژانر و نگره های تکنیکال می توان فیلم « جاذبه » را همسنگ و همطراز «زندگی پای» برشمرد و از زوایه ای تطبیقی میان دو فیلم، می توان محتواو لایه های معنایی فیلم را تفسیر کرد.
در مواجه با داستان فیلم جاذبه، براساس معیار ژانر، تنها عاملی که سبب جذابیت فیلم می شود رخ دادن حوادث در فضای لایتناهی بیرون از جو کره زمین است و منتقدان فرنگی که نقدهای تحسین شده ای درباره فیلم نوشته اند، جملگی به تصاویر بکر و تازه فیلم اشاره کرده اند اما باید نکته ای ظریف را مد نظر داشت؛ کمتر پیش می آید فیلمی با اتفاق نظر مطبوعات آمریکایی روبرو شود. «جاذبه » از منظر نگارنده فقط یک رؤیاست و سینما نیست، رویایی که مخاطب (اگر آنرا بروی پرده عریض ببیند) را به سفری در فضای لایتناهی بیرون از کره زمین می برد؛ برای درک تجربه تنهایی مطلق آدمی. این تجربه تنهایی مطلق؛ به نوعی دیگر در فیلم هایی نظیر «127 ساعت » از دنی بویل و « زندگی پای » تجربه شده است اما همانطور که اشاره شد درک تجربه تنهایی مطلق آدمی در فیلم جاذبه حاوی نگره های الحادی است.
در بررسی تطبیقی این فیلم با « زندگی پای » که پرسوناژ محوری فیلم، در اقیانوس رها می شود، تلاش رایان استون در نسبت با فاجعه شباهت دارد به تلاش های پای در فیلم دنی بویل. اما تلاش پای توأم با نگره های هستی شناسانه است. در سنجش دراماتیک هر دو اثر، وقوع فاجعه مؤلفه اصلی فیلم و نقطه عطف آن به شمار می رود و حادثه طوفان دریایی به طوفان فضایی بدل گردیده است و تکنیک های رایانه ای است که هر دو فیلم را پیش می برد. البته « زندگی پای » این حسن را دارد که بروی شخصیت اصلی و جهان بینی کاراکتر متمرکز می شود اما در فیلم « جاذبه » هیچ برونگری شخصیتی از کاراکتر دکتر رایان استون در فیلم متجلی نمی شود و در میان تصاویر بکر سینمایی، تنها عنصری که در فیلم جاذبه کششی ندارد کاراکتر رایان است.
اگر فیلم جاذبه درباره زیبایی خورشید و منظره بیرون کره زمین است و منتقدان غربی مبهوت تصاویر چند بعدی فیلم شده اند، فیلم « زندگی پای » درباره زیبایی های هستی شناسانه طبیعت روی کره زمین است. پس این همه ذوق زدگی در مواجه با فیلم جاذبه بی معناست، ضمن اینکه صحنه های آغازین فیلم با برداشت های بسیار طولانی همراه است و این سکانس – پلان های طولانی با تفسیری کاملا فرمی در تضاد عمیق قرار می گیرد با تهدیداتی که در فضای لایتناهی وجود دارد. به عبارت دیگر زیبایی فرا زمینی و کهکشانی دارای جذابیت های مرگبار توأمانی است که در نظر مخاطب هراس انگیز به نظر می رسد.
در فیلم «جاذبه»«رایان استون» (ساندرا بولاک) نقش دانشمندی را بازی می کند که برای نخستین بار به فضا رفته است و فضانوردی ماهر و با تجربه با نام مت کوالسکی(جورج کلونی) او را همراهی می کند. آن دو درجریان یک عملیات ترمیم شاتل فضایی پس از انفجار سفینه ای روسی در فضا و برخورد های پسماند هایش، ارتباطشان با سفینه اکسپلوره –اصلی - قطع می شود. پس ازانفجار –مرحله اول– و رسیدن به شاتل چینی -مرحله دوم -، روایت متمرکز می شود بر روی تنهایی مطلق رایان. از جهتی کوالسکی نقطه مقابل رایان است. رایان ازسکوت و رهایی درفضا لذت می برد و وقتی در فضا معلق است به این مسئله می اندیشد که به خواسته درونی خود دست یافته است و هر چه از جریان زندگی انسانی دورتر باشد آرامش بیشتری دارد.
او در مقطعی از زندگی اش(پس از مرگ تنها فرزندش ) می خواهد که از فضای زندگی انسانی جد ابماند و این جداماندگی از جمعیت های انسانی عاملی شده است که وی تن به این سفر فضایی دهد. اما پس از وقوع فاجعه، میل عجیبی اززنده ماندن در رایان بیدار می شود، میل خفته بازگشت به زندگی و عدم گرایش به زندگی تبدیل می شود به گرایش به زنده ماندن و دلبستگی بی اندازه به مرگ در پرسوناژ کوالسکی بروز پیدا می کند. تضاد این دو شخصیت تنها جنبه نمادین دارد و هیچگاه در نسبتی ساده و داستانی قرار نمی گیرد تا مخاطب این دو نگرش متضاد نسبت به مفهوم زندگی را درک کند.
در طول زمانیکه کوالسکی سعی می کند استون را به شاتل چینی برساند در طول مسیر با یکدیگر به صورت نزدیکتری آشنا می شوند و دیالوگ های بسیار مضحک و شعاری میان این دو رد و بدل می شود و این دو کاراکتر که همراه با هم از کره زمین به فضا آمده اند شروع می کنند به گفتگو . آشنایی این دو در شرایط بعد از فاجعه شروع می شود. در صورتیکه در چنین مأموریت های فضایی شخصیت ها به صورت تیمی، هفته های متمادی را با یکدیگر می گذارنند و طبیعی است با برش هایی از زندگی خصوصی یکدیگر آشنا می شوند یا حداقل مت و رایان می توانستند چنین گفتگویی را در سفینه اصلی – اکسپلوره –داشته باشند. بلاهت روایی آنجایی اتفاق می افتد که این دو بعد از فاجعه مثل کاراکترهایی هستند که به تازگی با یکدیگر آشنا شده اند و قرار است چندی دیگرپس از بازگشت به کره زمین مراسم عروسی را برگزار کنند.
سبک فیلمبرداری سه بعدی جاذبه حالت بی وزنی و سرگردانی در فضا را به تماشاگر القا می کند و از این منظر فیلم را می توان فرم فوق العاده قرن جدید برشمرد و برای دست یافتن به چنین تصاویری، کوآرون و مدیر فیلمبرداریش امانوئل لوبسکی ناچار بودند وسائل فنی جدیدی اختراع کنند. فیلمبرداری سه بعدی از ابتدای اجرای پروژه مد نظر سازندگان بود و بسیاری از منتقدان آمریکایی اذعان دارند که داستان صرفا با تصاویر سه بعدی تناسب دارد و برای کاربران ایرانی که فیلم را از مدیوم تلویزیون دیده اند جذابیت بصری اثربه چشم نخواهد آمد. منتقدان غربی در ستایش نامه های خود عمدتا به این نکته اشاره کرده اند که در سبک فیلمبرداری «جاذبه» استفاده از عدسی با زاویه پهن و نماهای طولانی به جنبه سه بعدی فیلمابهتی بی پایان می بخشد، اما حیف که مخاطب ایرانی چنین تصاویری را مجبور است از مدیوم نه چندان قدرتمند تلویزیون تماشا کند.
فیلم جاذبه به دلیل ابتکارهای فنی و بهره برداری هوشمندانه اش تحسین شده است؛ اما چالش مهم از تجربه سینمایی چنین دل انگیزی که نماهای باشکوهی از فضا را به تصویر کشیده است، در مقایسه با آثاری نظیر اودیسه فضایی 2001 (استنلی کوبریک ) ماه (دانکن جونز) این است که بن مایه هستی شناسانه چنین آثاری فاقد معرفت شناسی الهی است. مثلا در فیلم ادیسه فضایی 2001، تاکیدات داروینیستی فیلم فوق العاده در تضاد قرار می گیرد با هستی شناسی الهی. یا در فیلم « ماه » (دانکن جونز) چرخه آفرینش بشری با صورت ملموسی به سخره گرفته می شود.
یعنی هر بار که شمایلی از فضای لایتناهی بیرون از کره زمین را فیلمسازان غربی به تصویر می کشند به جای تأکید بر هستی شناسی الهی برهستی شناسی الحادی با تفکر کاملا نیچه ای چنگ می اندازند. به عنوان نمونه های مولف و کاملا مصداقی، جنگ ستارگان جورج لوکاس و فیلم های فضایی اسپلبرگ بر اساس مکاشفات الحادی « اریش فون دیکن » ( مؤلف کتاب ارابه خدایان و طلای خدایان ) ساخته می شود. با همین دستمایه مختصر که به تفصیل در مقالات بعدی بدان خواهیم پرداخت در فیلم جاذبه با وجود آنکه کاراکترهای اصلی فیلم در اثر حادثه در فضا معلق شده اند استمدادی از خالق این همه زیبایی فرازمینی که در فیلم نمایش داده می شود، نمی طلبند.
کوالسکی بارها لب به ستایش وجودی جهان هستی می گشاید اما پس از افتادن در گرداب حادثه، محض نمونه خالق این هستی باشکوه را گویی نمی بیند .شاید اگر نمرود و فرعون مصر هم در چنین موقعیتی گرفتار می شدند ازخالق جهان بی انتها ،حتی در جمله ای کوتاه، مددی می طلبیدند. در سراسر فیلم می بینیم کوالسکی و رایان با اتکاء به قدرت های هوشی و فیزیکی خود زنده می مانند و هیچ اتکاء معنوی حتی برای کمک طلبیدن از مسیح (ع) در فرهنگ این دو کاشف فضایی وجود ندارد.
فیلم« جاذبه » اثری سینمایی باشکوهی است که در تاریخ سینما تا به امروز همتایی نداشته است اما کاراکترهایی که در فضا رها شده اند هستی و شکوه این جهان لبریز از عظمت و شکوه را با آفریننده اش نمی شناسند. شکوهمندی فیلم جاذبه در تجلی فرمی تصاویر هستی شناسانه فرازمینی اش نیست، بلکه علم، فناوری و تکنولوژی است که به کمک آدمی می آید و متن اثر را عاطفی می کند. در فیلم جاذبه درخشان ترین راه برای بازگو کردن داستان، چالش تأثر برانگیز آدمی در نسبت با نیستی و مرگ است. صد افسوس و تأسف که همه این شکوه سینمایی که به نمایش عظمت جهان هستی منجر می شود همه چیز را در ذات و اراده انسانی جستجو می کند. تنها پیامی که در«جاذبه»مستتر است نگرشی الحادی به بنیانگذار هستی دارد.
طبیعی است برای اصرار بر چنین مفهومی در فیلم «جاذبه» مصداقی فرمی را مطرح کنیم. اولین سیاهی لایتناهی بعد از فاجعه را که می بینیم تکه های آهن و فولادی از فاصله ای بسیار دور همراه با یک نقطه سفید به مرکز تصویر ثابت اصلی نزدیک می شوند و متوجه می شویم این نقطه سفید کوالسکی (جورج کلونی ) است. تعبیر متنی که به سادگی از فیلم قابل استنباط است تلاقی برخورد انسان به عنوان سمبلی از هستی با فضای تهی در خلأبه عنوان سمبلی از نیستی است. یعنی سازنده به عبارت ساده تر با چنین نماهایی مخاطب را با یک سئوال اساسی مواجه می کند؛ هر چه برون از این دایره انسانی -کره زمین -، نیستی است و دیگر هیچ!یاتصویری از استون معلق در شاتل چینی را می بینیم، همانند نوزادی که در رحم معلق است و این صحنه با فرم متعالی و غیر متعارف سینمایی به مفهوم امکان نوزایی به عنوان فرآیندی بشری در برخورد با مشکلات زمینی و فرا زمینی اشاره دارد و اشاره کوچکی می کند به دورانی که پیش روی بشر است. در لابه لای فرم غیر متعارف فیلم، همین صحنه اشاره می کند به اینکه ؛ آدمی از جایی آمده که حیات و موجودیت خویش را مدیون خود است؟آیا این مفهوم نه چندان پیچیده، ریشه در همان القای اندیشه شبه متفکرانه اما الحادی « چنین گفت زرتشت » نیچه ندارد؟!
حال پرسشی که مطرح می شود این است آیا بدون وجود آدمی این فضای لایتناهی می تواند معنایی داشته باشد؟! اینجاست که نگره های الحادی با همین یک پرسش در فیلم متجلی می شود و مشخص است که سازنده، عمده مفاهیم متعالی را در اصالت وجود آدمی تبیین و تفسیر می کند. با این حال شکوهمندی این جهان از نگاه سازندگان چه اهمیتی می تواند داشته باشد؟!یعنی مفهوم اصالت وجود که فیلم بر آن تأکید دارد تنها اشاره به عظمت انسانیت دارد؟! از منظر فیلم، جهان بدون وجود آدمی در میان کهکشانهای عظیم و کائنات از هستی ساقط است! یعنی در عالم بیرونی حیات – کره زمین - همه کائنات در دایره هستی تعریف نشده اند و در ماورای تمدن بشری اراده الهی نقشی ندارد و زوال خارج از کره زمین، عدم تعریف می شود ؟ اینجاست به یاد آن جمله معروف یوری گاگارین روس تبار می افتیم که پس از نخستین سفر جنس بشر به کره ماه گفت من تا قمر سفر کردم اما خدایی ندیدم!
با این تفسیر می توان مطمئن شد که با محوریت اصالت وجود تصویر فضانورد زن معلقی در فضا به نمایش گذاشته می شود که تمثیل مبارزه با رخوت و سستی در زندگی است و عمده اتکای روایت فرمی و محتوایی در تفسیر نمادین کنش های شخصیت اصلی، مؤید چنین مطلبی است که برای زنده ماندن و بازگشتن، استون تنها باید به توانایی های انسانی خودش تکیه کند. رایان استون در فضا رها می شود و همین طور در فضا می چرخد و هیچ دستاویزی ندارد که آن چرخش بی نهایت را لحظه ای کنترل کند اما تصاویری مثل قطره اشک های استون که مثل مروارید در فضا رها شده اند شاعرانه هستند و تغزل فرمی فیلم را صد چندان می کنند اما فرمی که بر امکان تنهایی فیزیکی و معنوی آدمی در جهان هستی تأکید دارد ،خارج از فرم است.
یکی از نماهای فوق العاده فیلم جاذبه، نمای بدون قطع بیست دقیقه ای ابتدایی فیلم است که به سبک آثار کورآون توسط اغلب منتقدان بین المللی، شاهکاری سینمایی برشمرده شد. تماشاگر در طول بیست دقیقه ابتدایی در این نمای معروف و ماندگار اسلوب قصه را دریافت می کند و متوجه می شود وقایع فیلم نزدیک شاتلی فضایی می گذرد و پس از فاجعه، دو پرسوناژ اصلی اطراف تلسکوب هابل معلق می شوند. در پایان این نمای طولانی از مرکز زمین خبر می رسد؛ انفجار یک سفینه روسی در نزدیکی شاتلی که فضانوردان در آن مستقر هستند شرایط خطرناکی برای مهندسین تعمیر شاتل هیوستن بوجود آورده است. نکته جالب اینجاست انفجار شاتل روسی عامل چنین حادثه ای می شود ورایان استون آمریکایی از طریق شاتلی چینی نجات پیدا می کند.
با هر انتقادی به متن فیلم نمی توان منکر شد تصاویر خیره کننده و متعالی اثر برای نخستین بار در سینما خلق شده اند. در فیلم ؛ تصاویر حرف اول و آخر را می زنند. کوآرون مخاطب فیلم را با صورتی حقیقی به جهانی مجازی اما واقعی می برد .جهانی که در آن فضای بیرون از کره زمین غم انگیز و ترسناک تصویر شده است و بدون جاذبه.
فیلم « جاذبه » اثری بدون قصه و پیرنگ است. اصلا قصه ای در میان نیست که بتوانیم خلاصه اش کنیم، اما مفاهیم قابل بحث فراوانی در فیلم مستتر است. در مواجه با « جاذبه » باید به تصاویر، خیره شوید و مفاهیم مد نظر سازندگان را در بطن تصاویر جستجو کنید. فیلم جاذبه به معنای واقعی معجزه سینمایی است و خالقش کوآورن با استفاده از ترفندهای بصری و فیلمبرداری سرشار از مهارت ، یک سادگی بصری شاعرانه را اجرا کرده است و یک تجربه لمس پذیر فیزیکی را در جهانی مجازی خلق کرده است. برای خیلی از ما که امکان سفر به فضا را نداریم و نخواهیم داشت؛ تماشای فیلم، تجربه فضانوردی به شمار می رود. فیلم جاذبه هیجان خلسه آوری است از جهان تکنولوژیک سینما و کلمات قاصر هستند از توصیف حیرت بصری این اپرای فضایی اما در این درام، انسان است که در لحظات نیاز به خودش متوسل می شود تا ازاستیصالش بکاهد و به تعالی معنوی که خود منشأ حیات است پناه برد، با این همه، شکوهمندی فضای بیرون از کره زمین در فیلم « جاذبه » مخاطب خاکسار در مقابل پرودگار را به فکر فرو می برد که این همه شکوه از اوست و آدمی تنهای تنهای تنهای نیست.
اما موارد استثنایی هم وجود دارد که نشان می دهد سینمای تکنیکال با اما و اگر هایی می تواند مورد توجه قرار بگیرد. این اتفاق یکبار در مورد «آواتار»افتاد و فیلم مذکور در سالهای پیشین مراسم اسکار توانست نامزد جایزه اصلی آکادمی - بهترین فیلم - شود. چند سال قبل از «آواتار»، در مراسم اسکار 2004 فیلم «ارباب حلقه ها، بازگشت پادشاه» با اتکا بر دو مؤلفه برگردان اقتباسی و بهره بری از ساحت تکنیکال موفق شد جایزه بهترین فیلم را کسب کند.
اما غیر از دو مورد آواتار و قسمت سوم ارباب حلقه ها، سایر آثاری که در گونه علمی – تخیلی قرار می گیرند چندان از شانس کسب جایزه بهترین فیلم برخودار نیستند. منتقدان و کارشناسان سینما به دلیل برجسته نبودن نگره های محتوایی جاذبه و روایت یک خطی اثر، حدس های مطبوعاتی خود را قبل از اسکار منتشر کردند و از مجموعه پیش بینی های مطبوعاتی مشخص بود که فیلم جاذبه در میان رقبای نه چندان سرسخت خود نمی تواند جایزه بهترین فیلم را کسب کند.
اما کسب جایزه بهترین کارگردانی، مبتنی بر شاخصه های فنی و تکنیکال، که در متن فیلم نمود پیدا می کند موید اثبات نظریه ای تازه است که سینمای مبتنی بر صنعت نیز می تواند به تدریج از منظر آکادمی های فیلم و فستیوال های جهانی به تدریج از جایگاه ویژه ای برخوردار شود. با این حال جاذبه، جایزه بهترین فیلم را در مراسم اسکار دریافت نکرد چرا که اعضای آکادمی که در فضای صنعتی هالیوود مشغول به فعالیت هستند هیچگاه جایزه هنری آکادمی را به اثری صنعتی اعطا نمی کنند.
از فیلم جاذبه به عنوان اثری علمی – تخیلی یاد می شود اما عده ای از منتقدین بین المللی جاذبه را در دسته علمی – تخیلی طبقه بندی نمی کنند و منتقدین مذکور معتقدند ذات فیلم در چنین گونه ای نمی گنجد، چرا که سازندگان سفر فضایی بسیار عادی و قابل اتفاقی را به تصویر کشیده اند که در آن از آینده نگری ژول ورنی خبری نیست. اما اینکه فیلم جاذبه در چه گونه سینمایی می گنجد کنکاشی است که به واکاوی اثر می گنجد. از منظر تکنیکال فیلم «جاذبه» شباهت های فراوانی به فیلم «زندگی پای»، اثر آنگ لی کارگردان تایوانی تبارهالیوودی دارد. در قیاسی تطبیقی از حیث فرم و محتوا «زندگی پای» و «جاذبه» جنبه های مشترک فراوانی دارند و فراموش نکنیم فیلم زندگی پای نیز در مراسم اسکار 2013 موفق شد جایزه بهترین گارگردانی را برای «آنگ لی» به ارمغان آورد.
شباهت های تماتیک و فرمی - تکنیکال «زندگی پای» و فیلم «جاذبه» دستمایه ای می شود برای بررسی ژانر دو فیلم مذکور که در یک گونه سینمایی دسته بندی می شوند. از سوی دیگر اگر لیست منتخبین اسکار چند سال اخیر را مرور کنیم فیلم های مثل 127 ساعت (دنی بویل) زندگی پای (آنگ لی) و «جاذبه» وجه اشتراک ژانری فراوانی دارند که از این منظر در مطبوعات و رسانه های سینمایی داخل، مورد ارزیابی قرار نگرفته اند. تم این سه فیلم فوق العاده به یکدیگر شبیه است و هر سه فیلم در یک ژانر خاص می گنجند. روایت هر سه فیلم درباره سه پرسوناژی است که قهرمان فیلم به شمار می روند و هر سه این کاراکترها، رایان استون (جاذبه)، آرون ( 127 ساعت)، پای (زندگی پای، قهرمانانی هستند که در تنگنایی از فاجعه قرار می گیرد و عزم مصممی دارند که از بلایی که گریبانگیر آنان شده رهایی یابند. منتقدان فرنگی، ژانرفیلم هایی با چنین مضمونی را در ژانر مستقل فاجعه -مصیبت- (disaster )دسته بندی کرده اند.
ژانر «فاجعه» عبارت رایجی در میان منتقدان فرنگی است و عموما به فیلم هایی اطلاق می شود که یک یا چند پرسوناژ از زندگی آرام روزمره ناگهان با فاجعه ای مواجه می شوند. فجایعی نظیر غرق شدن کشتی، زلزله، سقوط هواپیما یا فجایع آخرالزمانی می شوند. پس از رخ دادن فاجعه، قهرمان یا قهرمانهایی در نوک پیکان درام قرار گرفته اند و به فاجعه رخداده یا در پیش رو وعقوبت های آن واکنش نشان می دهند. واکنش های افرادبه فاجعه و سیر گریز از آن، به صورت فردی یا جمعی، نیمه دوم درام های فاجعه را تشکیل می دهد و در مدل آوانگاردتر چنین فیلم هایی منطق داستانی می طلبد پرسوناژ یا کاراکترهای اصلی حین پیشروی درام مورد ارزیابی فردی قرار گیرند که این سیاق در سه فیلمی که از آن نام بردیم متجلی است اما در «دزستر مووی ها» (فیلم ژانر فاجعه) کلاسیک قدیمی قهرمانان پیلتنی بودند که بر بلایا یا فجایع طبیعی پیروز می شدند و خود و جمعیت همراهشان را نجات می دادند. از میان نمونه های کلاسیک می توان به فیلم هواپیما (1970) اشاره کرد که این فیلم موفق شد در میان منتخبین اسکار 1971 قرار گیرد. حیات «دزستر مووی ها» با فیلم هایی مثل آسمانخراش جهنمی ادامه پیدا کرد تا اینکه در چند سال اخیر فیلم های ژانر فاجعه صورت متفاوت تری به خود گرفته اند.
سیر تطور و تحول فیلم های ژانر فاجعه و مدل امروزی چنین فیلم را می توان به نوعی در سه مثال پیشین، که برگزیده آکادمی اسکار بودند، جستجو کرد. مثلا فیلم «127 ساعت» روایت صحراگردی – آرون – است که در یک ماجراجویی بیابانگردی در میان صخره ها گرفتار می شود و مجبور به قطع یکی از اعضای بدنش می شود تا از موقعیت فاجعه بار رهایی پیدا کند. فیلم «زندگی پای» از سوی دیگر روایت پسرک هندی تباری است که در حادثه غرق شدن کشتی با قایق کوچکی نجات پیدا می کند اما در میان اقیانوس سرگردان است و با کمی تلاش و سرگردانی بالاخره نجات پیدا می کند. روایت فیلم «جاذبه» درباره فضانوردی - دکتر رایان استون - است که تخصص وی تعمیر شاتل های فضایی است. استون در اثر انفجار بیرون از جو کره زمین در فضا گرفتار می شود و روایت فیلم تلاش فردی وی برای زنده مانده است. دقیقا با بررسی ابعاد ژانر و نگره های تکنیکال می توان فیلم « جاذبه » را همسنگ و همطراز «زندگی پای» برشمرد و از زوایه ای تطبیقی میان دو فیلم، می توان محتواو لایه های معنایی فیلم را تفسیر کرد.
در مواجه با داستان فیلم جاذبه، براساس معیار ژانر، تنها عاملی که سبب جذابیت فیلم می شود رخ دادن حوادث در فضای لایتناهی بیرون از جو کره زمین است و منتقدان فرنگی که نقدهای تحسین شده ای درباره فیلم نوشته اند، جملگی به تصاویر بکر و تازه فیلم اشاره کرده اند اما باید نکته ای ظریف را مد نظر داشت؛ کمتر پیش می آید فیلمی با اتفاق نظر مطبوعات آمریکایی روبرو شود. «جاذبه » از منظر نگارنده فقط یک رؤیاست و سینما نیست، رویایی که مخاطب (اگر آنرا بروی پرده عریض ببیند) را به سفری در فضای لایتناهی بیرون از کره زمین می برد؛ برای درک تجربه تنهایی مطلق آدمی. این تجربه تنهایی مطلق؛ به نوعی دیگر در فیلم هایی نظیر «127 ساعت » از دنی بویل و « زندگی پای » تجربه شده است اما همانطور که اشاره شد درک تجربه تنهایی مطلق آدمی در فیلم جاذبه حاوی نگره های الحادی است.
در بررسی تطبیقی این فیلم با « زندگی پای » که پرسوناژ محوری فیلم، در اقیانوس رها می شود، تلاش رایان استون در نسبت با فاجعه شباهت دارد به تلاش های پای در فیلم دنی بویل. اما تلاش پای توأم با نگره های هستی شناسانه است. در سنجش دراماتیک هر دو اثر، وقوع فاجعه مؤلفه اصلی فیلم و نقطه عطف آن به شمار می رود و حادثه طوفان دریایی به طوفان فضایی بدل گردیده است و تکنیک های رایانه ای است که هر دو فیلم را پیش می برد. البته « زندگی پای » این حسن را دارد که بروی شخصیت اصلی و جهان بینی کاراکتر متمرکز می شود اما در فیلم « جاذبه » هیچ برونگری شخصیتی از کاراکتر دکتر رایان استون در فیلم متجلی نمی شود و در میان تصاویر بکر سینمایی، تنها عنصری که در فیلم جاذبه کششی ندارد کاراکتر رایان است.
اگر فیلم جاذبه درباره زیبایی خورشید و منظره بیرون کره زمین است و منتقدان غربی مبهوت تصاویر چند بعدی فیلم شده اند، فیلم « زندگی پای » درباره زیبایی های هستی شناسانه طبیعت روی کره زمین است. پس این همه ذوق زدگی در مواجه با فیلم جاذبه بی معناست، ضمن اینکه صحنه های آغازین فیلم با برداشت های بسیار طولانی همراه است و این سکانس – پلان های طولانی با تفسیری کاملا فرمی در تضاد عمیق قرار می گیرد با تهدیداتی که در فضای لایتناهی وجود دارد. به عبارت دیگر زیبایی فرا زمینی و کهکشانی دارای جذابیت های مرگبار توأمانی است که در نظر مخاطب هراس انگیز به نظر می رسد.
در فیلم «جاذبه»«رایان استون» (ساندرا بولاک) نقش دانشمندی را بازی می کند که برای نخستین بار به فضا رفته است و فضانوردی ماهر و با تجربه با نام مت کوالسکی(جورج کلونی) او را همراهی می کند. آن دو درجریان یک عملیات ترمیم شاتل فضایی پس از انفجار سفینه ای روسی در فضا و برخورد های پسماند هایش، ارتباطشان با سفینه اکسپلوره –اصلی - قطع می شود. پس ازانفجار –مرحله اول– و رسیدن به شاتل چینی -مرحله دوم -، روایت متمرکز می شود بر روی تنهایی مطلق رایان. از جهتی کوالسکی نقطه مقابل رایان است. رایان ازسکوت و رهایی درفضا لذت می برد و وقتی در فضا معلق است به این مسئله می اندیشد که به خواسته درونی خود دست یافته است و هر چه از جریان زندگی انسانی دورتر باشد آرامش بیشتری دارد.
او در مقطعی از زندگی اش(پس از مرگ تنها فرزندش ) می خواهد که از فضای زندگی انسانی جد ابماند و این جداماندگی از جمعیت های انسانی عاملی شده است که وی تن به این سفر فضایی دهد. اما پس از وقوع فاجعه، میل عجیبی اززنده ماندن در رایان بیدار می شود، میل خفته بازگشت به زندگی و عدم گرایش به زندگی تبدیل می شود به گرایش به زنده ماندن و دلبستگی بی اندازه به مرگ در پرسوناژ کوالسکی بروز پیدا می کند. تضاد این دو شخصیت تنها جنبه نمادین دارد و هیچگاه در نسبتی ساده و داستانی قرار نمی گیرد تا مخاطب این دو نگرش متضاد نسبت به مفهوم زندگی را درک کند.
در طول زمانیکه کوالسکی سعی می کند استون را به شاتل چینی برساند در طول مسیر با یکدیگر به صورت نزدیکتری آشنا می شوند و دیالوگ های بسیار مضحک و شعاری میان این دو رد و بدل می شود و این دو کاراکتر که همراه با هم از کره زمین به فضا آمده اند شروع می کنند به گفتگو . آشنایی این دو در شرایط بعد از فاجعه شروع می شود. در صورتیکه در چنین مأموریت های فضایی شخصیت ها به صورت تیمی، هفته های متمادی را با یکدیگر می گذارنند و طبیعی است با برش هایی از زندگی خصوصی یکدیگر آشنا می شوند یا حداقل مت و رایان می توانستند چنین گفتگویی را در سفینه اصلی – اکسپلوره –داشته باشند. بلاهت روایی آنجایی اتفاق می افتد که این دو بعد از فاجعه مثل کاراکترهایی هستند که به تازگی با یکدیگر آشنا شده اند و قرار است چندی دیگرپس از بازگشت به کره زمین مراسم عروسی را برگزار کنند.
فیلم جاذبه به دلیل ابتکارهای فنی و بهره برداری هوشمندانه اش تحسین شده است؛ اما چالش مهم از تجربه سینمایی چنین دل انگیزی که نماهای باشکوهی از فضا را به تصویر کشیده است، در مقایسه با آثاری نظیر اودیسه فضایی 2001 (استنلی کوبریک ) ماه (دانکن جونز) این است که بن مایه هستی شناسانه چنین آثاری فاقد معرفت شناسی الهی است. مثلا در فیلم ادیسه فضایی 2001، تاکیدات داروینیستی فیلم فوق العاده در تضاد قرار می گیرد با هستی شناسی الهی. یا در فیلم « ماه » (دانکن جونز) چرخه آفرینش بشری با صورت ملموسی به سخره گرفته می شود.
یعنی هر بار که شمایلی از فضای لایتناهی بیرون از کره زمین را فیلمسازان غربی به تصویر می کشند به جای تأکید بر هستی شناسی الهی برهستی شناسی الحادی با تفکر کاملا نیچه ای چنگ می اندازند. به عنوان نمونه های مولف و کاملا مصداقی، جنگ ستارگان جورج لوکاس و فیلم های فضایی اسپلبرگ بر اساس مکاشفات الحادی « اریش فون دیکن » ( مؤلف کتاب ارابه خدایان و طلای خدایان ) ساخته می شود. با همین دستمایه مختصر که به تفصیل در مقالات بعدی بدان خواهیم پرداخت در فیلم جاذبه با وجود آنکه کاراکترهای اصلی فیلم در اثر حادثه در فضا معلق شده اند استمدادی از خالق این همه زیبایی فرازمینی که در فیلم نمایش داده می شود، نمی طلبند.
کوالسکی بارها لب به ستایش وجودی جهان هستی می گشاید اما پس از افتادن در گرداب حادثه، محض نمونه خالق این هستی باشکوه را گویی نمی بیند .شاید اگر نمرود و فرعون مصر هم در چنین موقعیتی گرفتار می شدند ازخالق جهان بی انتها ،حتی در جمله ای کوتاه، مددی می طلبیدند. در سراسر فیلم می بینیم کوالسکی و رایان با اتکاء به قدرت های هوشی و فیزیکی خود زنده می مانند و هیچ اتکاء معنوی حتی برای کمک طلبیدن از مسیح (ع) در فرهنگ این دو کاشف فضایی وجود ندارد.
فیلم« جاذبه » اثری سینمایی باشکوهی است که در تاریخ سینما تا به امروز همتایی نداشته است اما کاراکترهایی که در فضا رها شده اند هستی و شکوه این جهان لبریز از عظمت و شکوه را با آفریننده اش نمی شناسند. شکوهمندی فیلم جاذبه در تجلی فرمی تصاویر هستی شناسانه فرازمینی اش نیست، بلکه علم، فناوری و تکنولوژی است که به کمک آدمی می آید و متن اثر را عاطفی می کند. در فیلم جاذبه درخشان ترین راه برای بازگو کردن داستان، چالش تأثر برانگیز آدمی در نسبت با نیستی و مرگ است. صد افسوس و تأسف که همه این شکوه سینمایی که به نمایش عظمت جهان هستی منجر می شود همه چیز را در ذات و اراده انسانی جستجو می کند. تنها پیامی که در«جاذبه»مستتر است نگرشی الحادی به بنیانگذار هستی دارد.
طبیعی است برای اصرار بر چنین مفهومی در فیلم «جاذبه» مصداقی فرمی را مطرح کنیم. اولین سیاهی لایتناهی بعد از فاجعه را که می بینیم تکه های آهن و فولادی از فاصله ای بسیار دور همراه با یک نقطه سفید به مرکز تصویر ثابت اصلی نزدیک می شوند و متوجه می شویم این نقطه سفید کوالسکی (جورج کلونی ) است. تعبیر متنی که به سادگی از فیلم قابل استنباط است تلاقی برخورد انسان به عنوان سمبلی از هستی با فضای تهی در خلأبه عنوان سمبلی از نیستی است. یعنی سازنده به عبارت ساده تر با چنین نماهایی مخاطب را با یک سئوال اساسی مواجه می کند؛ هر چه برون از این دایره انسانی -کره زمین -، نیستی است و دیگر هیچ!یاتصویری از استون معلق در شاتل چینی را می بینیم، همانند نوزادی که در رحم معلق است و این صحنه با فرم متعالی و غیر متعارف سینمایی به مفهوم امکان نوزایی به عنوان فرآیندی بشری در برخورد با مشکلات زمینی و فرا زمینی اشاره دارد و اشاره کوچکی می کند به دورانی که پیش روی بشر است. در لابه لای فرم غیر متعارف فیلم، همین صحنه اشاره می کند به اینکه ؛ آدمی از جایی آمده که حیات و موجودیت خویش را مدیون خود است؟آیا این مفهوم نه چندان پیچیده، ریشه در همان القای اندیشه شبه متفکرانه اما الحادی « چنین گفت زرتشت » نیچه ندارد؟!
حال پرسشی که مطرح می شود این است آیا بدون وجود آدمی این فضای لایتناهی می تواند معنایی داشته باشد؟! اینجاست که نگره های الحادی با همین یک پرسش در فیلم متجلی می شود و مشخص است که سازنده، عمده مفاهیم متعالی را در اصالت وجود آدمی تبیین و تفسیر می کند. با این حال شکوهمندی این جهان از نگاه سازندگان چه اهمیتی می تواند داشته باشد؟!یعنی مفهوم اصالت وجود که فیلم بر آن تأکید دارد تنها اشاره به عظمت انسانیت دارد؟! از منظر فیلم، جهان بدون وجود آدمی در میان کهکشانهای عظیم و کائنات از هستی ساقط است! یعنی در عالم بیرونی حیات – کره زمین - همه کائنات در دایره هستی تعریف نشده اند و در ماورای تمدن بشری اراده الهی نقشی ندارد و زوال خارج از کره زمین، عدم تعریف می شود ؟ اینجاست به یاد آن جمله معروف یوری گاگارین روس تبار می افتیم که پس از نخستین سفر جنس بشر به کره ماه گفت من تا قمر سفر کردم اما خدایی ندیدم!
یکی از نماهای فوق العاده فیلم جاذبه، نمای بدون قطع بیست دقیقه ای ابتدایی فیلم است که به سبک آثار کورآون توسط اغلب منتقدان بین المللی، شاهکاری سینمایی برشمرده شد. تماشاگر در طول بیست دقیقه ابتدایی در این نمای معروف و ماندگار اسلوب قصه را دریافت می کند و متوجه می شود وقایع فیلم نزدیک شاتلی فضایی می گذرد و پس از فاجعه، دو پرسوناژ اصلی اطراف تلسکوب هابل معلق می شوند. در پایان این نمای طولانی از مرکز زمین خبر می رسد؛ انفجار یک سفینه روسی در نزدیکی شاتلی که فضانوردان در آن مستقر هستند شرایط خطرناکی برای مهندسین تعمیر شاتل هیوستن بوجود آورده است. نکته جالب اینجاست انفجار شاتل روسی عامل چنین حادثه ای می شود ورایان استون آمریکایی از طریق شاتلی چینی نجات پیدا می کند.
با هر انتقادی به متن فیلم نمی توان منکر شد تصاویر خیره کننده و متعالی اثر برای نخستین بار در سینما خلق شده اند. در فیلم ؛ تصاویر حرف اول و آخر را می زنند. کوآرون مخاطب فیلم را با صورتی حقیقی به جهانی مجازی اما واقعی می برد .جهانی که در آن فضای بیرون از کره زمین غم انگیز و ترسناک تصویر شده است و بدون جاذبه.
فیلم « جاذبه » اثری بدون قصه و پیرنگ است. اصلا قصه ای در میان نیست که بتوانیم خلاصه اش کنیم، اما مفاهیم قابل بحث فراوانی در فیلم مستتر است. در مواجه با « جاذبه » باید به تصاویر، خیره شوید و مفاهیم مد نظر سازندگان را در بطن تصاویر جستجو کنید. فیلم جاذبه به معنای واقعی معجزه سینمایی است و خالقش کوآورن با استفاده از ترفندهای بصری و فیلمبرداری سرشار از مهارت ، یک سادگی بصری شاعرانه را اجرا کرده است و یک تجربه لمس پذیر فیزیکی را در جهانی مجازی خلق کرده است. برای خیلی از ما که امکان سفر به فضا را نداریم و نخواهیم داشت؛ تماشای فیلم، تجربه فضانوردی به شمار می رود. فیلم جاذبه هیجان خلسه آوری است از جهان تکنولوژیک سینما و کلمات قاصر هستند از توصیف حیرت بصری این اپرای فضایی اما در این درام، انسان است که در لحظات نیاز به خودش متوسل می شود تا ازاستیصالش بکاهد و به تعالی معنوی که خود منشأ حیات است پناه برد، با این همه، شکوهمندی فضای بیرون از کره زمین در فیلم « جاذبه » مخاطب خاکسار در مقابل پرودگار را به فکر فرو می برد که این همه شکوه از اوست و آدمی تنهای تنهای تنهای نیست.