به گزارش مشرق، بعد از گذشت دو ماه از تحولات اوکراین و رویارویی جدی غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا با روسیه، که به نوعی تداعیکنندهی رقابتهای جنگ سرد بوده، نظام بینالملل آبستن تحولات جدیدی شده است. حال سؤالی که اینجا مطرح است این است که چه عواملی موجب مقاومت روسیه در برابر خواست ایالات متحدهی آمریکا شده و همچنین پیامدهای احتمالی این رویارویی چه خواهد بود.
موازنهی قوا بهعنوان یکی از مباحث مهم و از نظریات تبیینی در روابط بینالملل بوده است که براساس شرایط مختلف، به تبیین وضعیت آن میپردازد. "کنت والتز" براساس فضای دوقطبی دوران جنگ سرد، با تعریف ساختاری، این نوع توازن قوا را تحمیلی از ساختار نظام بینالملل میداند.
برخی نظریهپردازان در دوران جنگ سرد، با توجه به عدم شکلگیری تلاش قدرتهای بزرگ برای ایجاد توازن با قدرت ایالات متحدهی آمریکا، به تبیین این وضعیت پرداختند؛ بهطوریکه "جان میرشایمر "با تحلیل وجود توازن، آن را وضعیتی عادی و همیشگی در روابط بینالملل برای دستیابی به ثبات بیان میکند.
اما "استفان والت" این وضعیت را محصول میزان درک تهدید قدرتها از یکدیگر بیان میکند و عدم تحرک کافی این موازنهسازی را با توجه به عدم تهدید، تحلیل میکند و در آخر، "رندل شولر" با مطرح کردن انتقادی به نظریات فوق، امکان ایجاد موازنهی ناقص را مطرح میکند که براساس این نظریه، همواره موازنهسازی صورت نخواهد گرفت و کشورها براساس منافع خود، به وضعیت کنونی خود تن درخواهند داد.
اما آن چیزی که در این دست از نظریات موازنهی قوا ثابت بوده است، میزان قدرت هریک از قدرتها در این معادلهی منطقهای یا بینالمللی است. هرگاه کشوری قدرت رویارویی با قدرت دیگر را نداشته باشد، بهاجبار نظم مورد نظر موجود در فضای بینالملل را میپذیرد و سعی در مواجهه با آن را نمیکند.
در مورد روسیه و ایالات متحدهی آمریکا نیز باید گفت این دو قدرت بعد از جنگ جهانی دوم بهعنوان فاتحان اصلی جنگ، نظم جدیدی را ایجاد کردند که به فضای دوقطبی معروف شد. در این فضا، به دلیل اینکه قدرتی بر قدرت دیگر برتری کامل نداشت، در نتیجه، قاعدهی بازی به بازی با حاصل جمع صفر تبدیل شد که جنگ سرد مولود آن بود.
اما با تضعیف تدریجی اتحاد جماهیر شوروی، نظم بینالمللی به سمت تکقطبی پیش رفت که با فروپاشی شوروی این حلقه تکمیل شد و ایالات متحدهی آمریکا به تنها قدرت برای ایفای نقشهای بینالمللی تبدیل شد که توان ایجاد نظم جدید داشت. در همین رابطه، شاهد آن بودیم که بوش پدر با مطرح کردن نظم نوین جهانی، فضای بینالملل را وارد عرصهی جدیدی کرد.
در این فضای جدید، اگرچه ایالات متحدهی آمریکا قدرت مطلق را برعهده نداشت و قدرتهای منطقهای و بینالمللی بهطور کامل نظم جدید را نمیپذیرفتند، ولی خواستهای ایالات متحدهی آمریکا بهطور نسبی اجرایی میشد. برای مثال، جنگ اول خلیج فارس،اشغال افغانستان و عراق از این نمونه هستند که به انجام رسیدند.
شکستهای آمریکا؛ موفقیتهای روسیه
اما در چند سال اخیر، عوامل سیاسی، امنیتی و اقتصادی قدرت ایالات متحدهی آمریکا را بهخصوص در برابر روسیه، تحت تأثیر خود قرار داد که نتیجهی آن کاهش سطح قدرت ایالات متحدهی آمریکا در مقابل افزایش نسبی سطح قدرت روسیه شد که برخی از این عوامل عبارتاند از:
گران شدن انرژی: ایالات متحدهی آمریکا به دلیل اینکه بزرگترین واردکنندهی نفت است، از این وضعیت آسیب دیده و در مقابل، روسیه بهعنوان یکی از بزرگترین تولیدکنندگان نفت، از این وضعیت سود برده است.
بحران مالی سال 2008: بحران اقتصادی 2008 منجر به آسیب دیدن جدی بازارهای مالی و بانکهای کشورهای با اقتصاد بازار آزاد بهویژه ایالات متحدهی آمریکا شد، ولی روسیه به دلیل ساختار اقتصادی باقیمانده از اتحاد جماهیر شوروی، که وابستگی زیادی به بازارهای مالی دنیا نداشت، آسیب چندانی ندید.
هزینههای سنگین نظامی در پی مداخلات نظامی در نقاط مختلف دنیا: ایالات متحدهی آمریکا بهویژه در دوران ریاستجمهوری بوش، با طرح مباحثی همچون مبارزه با تروریسم بینالملل و تروریسم دولتی، وارد چندین جنگ سنگین شد که هریک از این جنگها هزینههای بسیاری را برای این کشور در پی داشت؛ در حالی که روسیه در سالهای اخیر، به جز مسئله چچن (که آن نیز مسئلهی داخلی محسوب میشود) و تا حدی گرجستان، وارد اقدام نظامی بزرگی نشده بود.
شکست طرحهای ایالات متحدهی آمریکا برای تغییر دولتهای غیرهمسو در کشورهای مختلف: یکی از طرحهایی که ایالات متحدهی آمریکا بعد از جنگ سرد آن را بهشدت دنبال میکرد، تغییر رژیمهای کشورهای غیرهمسو بود. در این راه، موفق به راهاندازی انقلابهای رنگی در کشورهای اروپای شرقی و آسیای میانه شد و همین طرحها را با شیوههای مختلف در آمریکای لاتین و خاورمیانه نیز دنبال میکرد. اگرچه در ابتدا ایالات متحدهی آمریکا به اهداف خود دست یافت، ولی به دلیل ضعف این دولتها در ادارهی کشور از یک سو و تحمیل بحرانهای اقتصادی جهانی به دلیل اجرای سیاستهای اقتصادی مورد نظر بانک جهانی، این دولتها یکی پس از دیگری سقوط کردند و این امر نیز به حیثیت بینالمللی ایالات متحدهی آمریکا آسیب رساند. در مقابل، روسیه در این وضعیت، بهویژه در آسیای میانه و اروپای شرقی، توانست حوزهی نفوذ خود را تا حدودی احیا کند.
عدم توانایی ایالات متحدهی آمریکا در دستیابی به اهداف امنیتی خود در مبارزه با تروریسم: در دههی اخیر، ایالات متحدهی آمریکا با شعار مبارزه با تروریسم وارد چند جنگ شد که نهایتاً نه تنها تروریسم را از بین نبرد، بلکه موجب تقویت جایگاه آن شد.
تحولات جهان عرب و بحران سوریه: تحولات جهان عرب و بحران سوریه را شاید یکی از نقاط عطف در نشان دادن ضعف ساختاری ایالات متحدهی آمریکا در فضای جدید باید دانست، زیرا در تحولات جهان عرب، با تغییر دولتهای همسو با ایالات متحدهی آمریکا و به قدرت رسیدن اسلامگرایان و مماشات ایالات متحدهی آمریکا با این دولتها، که سابقهی ضدآمریکایی داشتند، این مسئله را تداعی کرد که ایالات متحدهی آمریکا بهجای اتخاذ سیاست کنشی در این وقایع، به سیاست واکنشی روی آورده است که معنای آن در عرصهی روابط بینالملل، کاهش سطح قدرت است. بهویژه با آغاز بحران سوریه، این مسئله به اوج خود رسید. ایالات متحدهی آمریکا با ورود به عرصهی بحران سوریه، به دنبال تغییر رژیم در آن بود، ولی روسیه که در این هنگام ضعف ایالات متحدهی آمریکا را یافته بود، با حمایت از نظام سوریه، توانست از آن در برابر خواست ایالات متحدهی آمریکا حمایت کند و تاکنون نیز بر آن تأکید نماید.
بحران هستهای جمهوری اسلامی ایران: ایالات متحدهی آمریکا در ده سال اخیر، از بحران هستهای توانسته بود یک ائتلاف برای کاهش قدرت و تغییر در جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یکی از چالشگران جدی سیاستهای منطقهای و بینالمللی ایالات متحدهی آمریکا، بهویژه در خاورمیانه استفاده کند؛ اما با شکست در برابر ایران، ایجاد توافقات جدید و شکسته شدن تدریجی ساختار تحریمها، ایالات متحدهی آمریکا با یک عقبنشینی روبهرو شد و این در شرایطی بود که روسیه از این تحریمها و رابطه با جمهوری اسلامی ایران، منافع اقتصادی و سیاسی زیادی برده بود.
مقامات ایالات متحدهی آمریکا ادعا دارند که یکی از گزینههای مورد نظر آنها علیه روسیه، گزینهی نظامی است. اما به چند دلیل، این امر را باید کمی دور از ذهن دانست، زیرا نه افکار عمومی ایالات متحدهی آمریکا و نه توان اقتصادی و نه اوضاع بینالمللی، این امر را نمیتواند بپذیرد که جنگی با این حجم ایجاد شود.
بحران اوکراین نقطهی عطف رویارویی
اما در مورد بحران اوکراین باید گفت این بحران را باید نقطهی عطف این رویارویی دانست. این بحران که در اثر نابسامانی اوضاع اقتصادی از چند ماه پیش آغاز شده بود، بهتدریج اوج گرفت و به صفآرایی قدرتهای بزرگ بینالمللی با یکدیگر تبدیل شد، تا اینکه در 22 ماه فوریه 2014 به اوج خود رسید؛ به طوری که منجر به سقوط رئیسجمهور و دولت طرفدار روسیه شد. روسیه که این امر را توطئه علیه خود تحلیل کرد، در واکنش به آن، منطقهی روستبار و مورد مناقشهی خود با اوکراین، یعنی شبهجزیرهی کریمه را تصرف کرد که متعاقباً این امر با تهدید ایالات متحدهی آمریکا و غرب روبهرو شد.
در مورد اهمیت اوکراین باید گفت که این کشور به دلیل قرار گرفتن منطقهی اروپای شرقی که در یک سوی آن مراکز قدرت روسیه قرار دارد و در سوی دیگر، در قلب اروپا قرار دارد و از جنوب نیز به دریای استراتژیک سیاه دسترسی دارد، از دیرباز قدرتهای جهانی به دنبال تسلط بر آن بودهاند. جنگهای کریمه در قرن نوزدهم، اشغال اکراین در جنگ جهانی دوم و بحث گسترش ناتو در بعد از جنگ سرد، از نمونههای تاریخی این مسئله است.
اوکراین در 2004 نیز شاهد وقایع مشابهی بود که به انقلاب نارنجی شناخته میشد و رئیسجمهور طرفدار غرب به نام ویکتور یوشچنکو به قدرت رسید. در آن زمان، روسیه به جز لفاظی دیپلماتیک، اقدام خاصی انجام نداد، ولی بهتدریج طرفداران روسیه، قدرت را به دست گرفتند تا اینکه غربگرایان در انتخابات 2010 شکست خوردند و ویکتور یانوکویچ به پیروزی رسید. با تحولات اخیر، این دولت سقوط کرد. این بار روسیه به شکل مستقیم، همانند دوران جنگ سرد، این وقایع را اقدامی برای ضربه زدن به خود پنداشت و با اشغال کریمه توسط نیروهای وفادار به خود و بعد از آن برگزاری همهپرسی و الحاق آن به روسیه، سعی کرد جدیت خود را در حفاظت از مناطق نفوذی خود نشان دهد. این مسئله را باید در کاهش قدرت ایالات متحدهی آمریکا نسبت به دههی قبل دانست که روسیه را قادر به موازنهسازی مجدد کرده است.
گزینههای پیش روی هژمون
در این راستا، ایالات متحدهی آمریکا برای حفظ قدرت و نظم جهانی مورد نظر خود، چند گزینه را پیش رو دارد.
گزینهی نظامی: مقامات ایالات متحدهی آمریکا ادعا دارند که یکی از گزینههای مورد نظر آنها، گزینهی نظامی است؛ اما به چند دلیل این امر را باید کمی دور از ذهن دانست، زیرا نه افکار عمومی ایالات متحدهی آمریکا و نه توان اقتصادی و نه اوضاع بینالمللی، این امر را نمیتواند بپذیرد که جنگی با این حجم ایجاد شود. در موضوع سوریه نیز ایالات متحدهی آمریکا، که تمام شرایط را برای جنگ مساعد میدانست، نتوانست به این نتیجه برسد. به طریق اولی، در موضوع اوکراین، بحث از رویارویی مستقیم نظامی با روسیه در فضای دیپلماسی باقی خواهد ماند.
گزینهی تحریم: یکی دیگر از گزینههایی که ایالات متحدهی آمریکا آن را دنبال میکند تحریم روسیه است که بخشی از آن را نیز به اجرا گذاشته است. اما در اینباره باید گفت تحریم علیه کشوری چون روسیه که خود از قدرتهای اقتصادی و سیاسی است و بزرگترین صادرکنندهی انرژی است، از کارایی خاصی برخوردار نیست.
گزینهی قبول وضعیت موجود: آخرین گزینهی پیش روی ایالات متحدهی آمریکا، قبول وضعیت موجود است که با توجه به تحولات اخیر، به نظر میرسد که این کشور شرایط موجود را پذیرفته است، ولی بهعنوان رقیب بینالمللی، از هیچ تلاشی جهت آسیب زدن به روسیه کوتاهی نخواهد کرد.
آثار رویارویی آمریکا و روسیه
تغییر تدریجی نظام بینالملل: در تحلیل آیندهی تحولات اخیر در روابط بین روسیه و ایالات متحدهی آمریکا، باید گفت که این رویارویی در وضعیت جدید جهانی برای نظام بینالمللی آثاری را ایجاد میکند که میتوان به تغییر تدریجی نظام بینالملل اشاره کرد. در نظم جدید، ایالات متحدهی آمریکا بهتدریج قدرت کنونی خود را از دست خواهد داد. البته این امر به معنای بیتأثیر بودن ایالات متحدهی آمریکا در تحولات آینده نخواهد بود و با توجه به قدرت سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی آن، این کشور همچنان یکی از تأثیرگذارترین قدرتهای جهانی خواهد بود.
واگرایی در متحدان آمریکا: به نظر میرسد یکی دیگر از آثار این رویارویی، عدم توان ایالات متحدهی آمریکا در حفظ متحدان خود خواهد بود. در روابط بینالملل، عدم حمایت کافی و توانایی یک قدرت بزرگ در حفظ متحدان خود، موجب ناامیدی متحدان از اتحاد خود میشود و متحدان را به فکر اتحاد جدید یا تغییر در سیاستهای همگرایانه میاندازد. برای نمونه، میتوان به عدم حمایت ایالات متحدهی آمریکا از دولتهای مصر و تونس بهعنوان متحدانش اشاره کرد.
این در حالی است که روسیه با حفظ متحدان خود در سوریه و جزیرهی کریمه، پیامی فرستاد که از این به بعد روسیه از متحدان خود در سختترین شرایط حمایت میکند که این پیام منافع ایالات متحدهی آمریکا را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد که به نزدیک شدن برخی کشورها به روسیه و فاصلهگیری نسبی از ایالات متحدهی آمریکا در آیندهی نزدیک منجر خواهد شد.
در تحلیل تحولات اخیر در روابط بین روسیه و ایالات متحدهی آمریکا، باید گفت که این رویارویی در وضعیت جدید جهانی برای نظام بینالمللی آثاری را ایجاد میکند که میتوان به تغییر تدریجی نظام بینالملل اشاره کرد. در نظم جدید، ایالات متحدهی آمریکا بهتدریج قدرت کنونی خود را از دست خواهد داد.
قدرتهای اقتصادی نوظهور و چالش آمریکا: یکی دیگر از آثار این رویارویی، فرصت یافتن قدرتهای نوظهور برای افزایش سطح جایگاه اقتصادی خود است و این امر برای جایگاه ایالات متحدهی آمریکا بهعنوان یک قدرت اقتصادی مضر خواهد بود، زیرا یکی از ابزارهای مهم یک قدرت بزرگ در ایفای نقش جهانی خود، دارا بودن اقتصاد قوی است که در یک قرن اخیر، این امر ایالات متحدهی آمریکا را در تبدیل شدن به قدرت جهانی بسیار یاری کرده بود.
لازم به ذکر است در چند سال اخیر، ایالات متحدهی آمریکا بهتدریج در حال از دست دادن قدرت اقتصادی خود در مقابل قدرتهای اقتصادی همچون چین، ژاپن، اتحادیهی اروپا، هند و برزیل است که این امر موجب کاهش قدرت آمریکا در عرصهی سیاسی و امنیتی هم خواهد شد. هریک از این قدرتها برای خود سیاست اقتصادی جدیدی جدا از سیاستهای مورد نظر ایالات متحدهی آمریکا اتخاذ مینمایند که این امر آسیب جدی به جایگاه این ابرقدرت جهانی وارد خواهد کرد.
شکسته شدن ابزار تحریم: از دیگر آثار این رویارویی جدید، که کمتر مورد توجه کارشناسان قرار گرفته است، شکسته شدن ابزار تحریمهای بینالمللی خواهد بود، زیرا یکی از تأثیرات تحولات اخیر و تحریم روسیه، شکست ساختار تحریم در عرصهی بینالملل است. ابزار تحریم یکی از کارآمدترین ابزارهای مورد استفادهی ایالات متحدهی آمریکا در چند دههی اخیر بوده که توانسته است در برخی موارد، اهداف ایالات متحدهی آمریکا را تأمین کند، ولی به دلیل تحولات تکنولوژیکی جدید و عدم پایبندی قدرتهای بزرگی همچون چین و هند به آن و ضرر دیدن کشورهای غربی از آن، تحریم تأثیر خود را بهتدریج از دست خواهد داد.
نمونهی بارز آن، تحریم جمهوری اسلامی ایران بوده است. این مسئله اگرچه ضربات سختی به کشورها وارد میکند، ولی موجب تغییر سیاستهای قدرتهای منطقهای و بینالمللی نخواهد شد. در ضمن با گسترش حوزهی تحریمها، کشورها راهکارهایی برای دور زدن آن مییابند که به بیتأثیر شدن آن کمک خواهد کرد.
فرجام سخن
در نتیجهگیری باید گفت تحولات اخیر بهتدریج نظم جدیدی را تعریف خواهد کرد که نتیجهی آن فضای جدیدی در روابط بینالملل خواهد بود. در این راستا، دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران باید با رصد دقیق تحولات، سعی کند سیاست خارجی مناسبی اتخاذ کند تا زمینهی پیگیری اهدافش در محیط بینالملل جدید فراهم شود.*
منبع: برهان