بچههای انقلاب جنگیدند عدهای در دانشگاه درس خواندند البته منظور من این نیست اینها که در دانشگاه آمدند بچههای جنگ نبودند بلکه دانشگاه هم سنگر بود یک عده از کسانی که جنگ نرفتند و در دانشگاه ماندند هم انقلابی بودند اما اکثر کسانی که جبهه رفتند بچهانقلابی بودند.
امروز نه تنهابا یک شبکه تودهای در سراسر جهان اسلام بلکهیک شبکه نخبگانی سراسری مواجه هستیم که همه به یک ضرورت باور دارند و این ضرورت همان بحث تحول علوم دینی است، روزگاری رویکرد این تحول تهذیبی بود به این معنا که عدهای میخواستند سر و ته علوم موجود را بزنند و بعد بگویند مثلاً این علوم اسلامی است، درحالی که این رویکرد اکنون تأسیسی است. تولید تنها تحول نیست، تحول میتواند از دل رویکرد تهذیبی بیرون آید ولی تولید نمیتواند. تولید همان تأسیس است.
این بار دغدغه ما این نیست که بیاییم فروید را قیچی کنیم و تهمانده آن را روانشناسی اسلامی بنامیم، این بار دغدغه این است که ما میتوانیم علم النفس فلسفه ابن سینایی را بسط دهیم و از آن یک علم النفس اسلامی دربیاوریم که دغدغههای روانشناسی ما را در کنار حوزه اخلاق پاسخ دهد.
اینها بخشی از صحبتهای حجتالاسلام احمد رهداردانشآموخته مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) و مدیر مؤسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی فتوح اندیشه درباره اهمیت بومیسازی علوم،علم دینی و آسیبهای مواجه با علوم انسانی است.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانیم:
*به عنوان سؤال نخست بفرمایید در حوزه علوم انسانی چه گامهای مهمی تاکنون برای ارتقای سطح علوم انسانی برداشتهایم و اکنون برای ارتقا وضعیت کنونی نیاز به چه فعالیتهایی داریم؟
-به عنوان مقدمه عرض کنم که به لحاظ روانشناسی یکی از گامهای اساسی در مقیاس اجتماعی این است که به یک قوم تحولی را بقبولانیم، اکثر تحولات کلان اجتماعی پیش از تحقق، در ذهن و زبان نخبگان آن قوم اتفاق افتاده است به طور مثال توجه کنید بیداری اسلامی در ایران یا دیگر کشورها از صد و پنجاه سال پیش بر زبان فردی چون «سید جمالالدین اسدآبادی» مطرح شد و تا زمانی که این ایده تبدیل به تحقق بیرونی و مدل انقلابی شد، فاصله زیادی داشت.
روزی فردید را فیلسوف غریب میدانستند/ مطالبات امروز در گذشته سر زبان نخبگان ما بود
مهمترین اتفاقات سی ساله گذشته بعد از انقلاب اسلامی ایران که در حوزه علم و معرفت رخ داد روزی بر زبان نخبگان پیش از انقلاب مطرح شد، به طور مثال مرحوم سید احمد فردید که روزگاری مباحث غرب شناسی و گذار از غرب را مطرح میکرد در فاصلهای کمتر از سه دهه سخنانش رایج و عمومی شد، امروز دانشجوی ما مطالبه این تحول را دارد و نخبگان هم به طور گستردهتری مباحث او را دنبال میکنند درحالیکه روزی فردید را فیلسوف غریب میدانستند چرا که سخنانش گوشی نداشت که نیوشای آن باشد، چه اتفاقی در خواست عمومی مردم رخ داده است؟ حتی اگر هیچ اتفاقی هم نیفتاده باشد نفس این امر که یک توده و قوم متوجه شدند آنچه در اختیارشان است، مطلوب نیست و بعد فهمیدند که میتوانند موجود را به نفع مطلوب تغییر دهند، اتفاق مهمی است.
3 مرحله مواجهه با دنیای غرب
تاکنون ما سه مرحله مواجهه با دنیای غرب (غرب جدید) داشتیم، نخست مرحلهای که در آن جهان اسلام در نقطه انحطاط تاریخی خودش با جهان غرب قرار داشت و نقطه مقابل آن غربی بود که نشاط علمی ـ اجتماعی داشت، به طور مثال درقرون هجده و نوزده عالم اسلام دچار افول شدو دنیای غرب اوج پیشرفتش را تجربه میکرد در این مرحله شرق یک نوع انفعال و سرسپردگی و تسلیم را به به لحاظ روانی حتی در بیننخبگان عالم اسلام مواجه شد، در آن دوره کمتر افرادی همچون سید جمال بودند که متوجه شوند این هجمه، سنگین است حتی خود سید جمال هم زمانی که برای حل معضل عقب ماندگی جهان اسلام نسخه میپیچید، علم غربی را تجویز میکرد و به اخذ علم غربی اذعان داشت البته وی فرصت نکرد که نسخهاش را ارائه دهد چه اگر زنده میماند شاید خیلی تفاوتها با روشنفکران عصر خود پیدا میکرد!
هم دوره سید جمال الدین اسدآبادی، فردی به نام «سر احمد خان هندی»، مؤسس دانشگاه اسلامی علیگر هندوستان در قرن هجدهم است او نسخه سرسپردگی مطلق جهان اسلام را در بخش علم از دنیای غرب میپیچد، اینجا ما در مرحله انفعال قرار داریم اما در مرحله بعدما تدریجاً از این انفعال خارج میشویم و در این مرحله شاهد ظهور افرادی مثل «مهندس بازرگان» هستیم، وی نمیگوید که ما نسخه جامعه خود را از غرب اخذ کنیم بلکه میگوید هر آنچه که در غرب تولید شده را اسلام تأیید میکند و معتقد است که ما خودمان بسیاری از دستورالعملها را دارا هستیم.
انقلاب اسلامی جمع جنبشهای اسلامی سده اخیر در جهان است
*پس مواجهه مرحله دوم تردید کردن به اصالت مطلق بودن دادههای غربی یا چیز دیگری است. این تردید در چه سطح اجتماعی رخ داد؟
-بله همین تردید به اصالتهای مطلق دادههای غربی مهم است البته کافی نیست و به موازات تردیدی که در علوم غربی صورت گرفت به تُراث علمی خودمان کم کم باور پیدا کردیم این امر از سطح نخبگانی آغاز و البته زمان زیادی هم برد تا در جوامع مختلف به صورت تدریجی عمومی شود.
اما مرحله سوم که من معتقدم جرقهاش در مقیاس اجتماعی و گسترده با انقلاب اسلامی ایران خورده است من انقلاب اسلامی را نظیر یک رودخانه عظیمی میبینم که خرده جویبارهای جنبشهای اسلامی پیش از خود در یک سده قبل جهان اسلام را راه انداخته است و همه اینها به این انقلاب میریزد به عبارت دیگر انقلاب اسلامی بردار جمع جنبشهای اسلامی سده اخیر در جهان است، مکانی که کشتی جنبشهای انقلاب اسلامی در آن پهلو گرفت و آرام شد نظیر انقلاب کبیر فرانسه که خرده شورشها و نهضتهای غربی با ظهور آن انقلاب مستقر شد.
بنابراین انقلاب اسلامی آغاز یک مرحلهای شد که در آن شعار، ایده، افق و آرمان تنها نقد غرب و تردید در اصالتهای غربی نیست بلکه بسیار بیش از اینهاست کمااینکه تنها باور به توان اسلام برای مدیریت جامعه هم نیست بلکه تحقق یک طرح ایجابی در برابر طرح موجود غربی است.
*آیا شما اعتقاد ندارید که انقلاب ایران معلول تکامل خودآگاهی در ایران است؟
-خیر به لحاظ تاریخی، انقلاب ایران معلول تکامل خودآگاهی عنصر ایرانی نیست من معتقدم که انقلاب اسلامی از خیلی بخشها درس گرفته و همه این درسها را با هم ترکیب کرده و به اوج رسانده و خودش یک الگوی آرمانی دیگری شده است، برای خیلی کشورهایی که خرده درسهای انقلاب اسلامی داده بودند و همین هم فرمایش مقام معظم رهبری به جوانان انقلابی مصر بود که روزی ما دربند بودیم و شما آزاد بودید، تولید کردید و ما استفاده و پشتوانه انقلاب خود کردیم، اکنون ما آزادیم و تولید میکنیم حال شما میتوانید تولیدات ما را پشتوانه حرکت انقلابی خود کنید.
این دیگر مرحلهای است که جهان اسلام به دنبال تأسیس است نه فقط دنبال بازنگری براساس دادههای غرب تا به احیاء صورتهای پیشین خود باشد، البته ما تنها نمیخواهیم گذشته را به حال بیاوریم بلکه میخواهیم گذشتهمان را به علاوه ظرفیتهای حال کنیم.
*پس اینجا به بحث اصلی خودمان میرسیم، این استفاده از ظرفیتها در حوزههای مختلف از جمله علوم انسانی از چه قشر و بخشی آغاز شده و باید ادامه پیدا کند؟
-این مرحله هم چون مراحل پیشین باید از سطح نخبگانی آغاز شود و به سطح تودهای تعمیم یابد در ابتدای انقلاب اسلامی ایران نخبگان ما این مسئله را حس کردند به طور مثال طرح انقلاب فرهنگی، تأسیس پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، جهاد دانشگاهی و بنیاد سمت به نیت همین تولید علم دینی با رویکرد وحدت معرفتی حوزه و دانشگاه صورت گرفت هرچند که به لحاظ تاریخی یک شکافی ایجاد شد و آن شکاف هم جنگ بود!
در آن دوره به وضعیت دانشگاهها تردید شد چرا که اعتقاد بر این بود این دانشگاه تولید علم دینی نمیکند بنابراین تعطیل شد و دوباره آن را گشودند ولی با مسئله جنگ و پایان نامشخص آن نمیشد این ریسک را کرد که تا زمانی جنگ ادامه دارد درس و دانشگاه تعطیل شود چرا که چند نسل ما بی سواد میشدند بنابراین دوباره دانشگاه را گشودند و این بار البته دانشگاهها خطرناکتر از مرحله قبلی گشوده شدند.
*چرا؟
-زمانی دانشگاه تعطیل شد تحت تأثیر فضای انقلابی بودیم، دانشگاه با تهدید تعطیل شد و گفته شد که به عدهای نیازی نیست و ما خودمان میتوانیم تولید کنیم اما دوران جنگ به همه آن افراد احتیاج شد این افراد با کلی ادعا دوباره به دانشگاه بازگشتند بنابراین علاوه بر مانع جنگ خود این فضای روانی هم برخی موانع را ایجاد کرد. همین اساتید و بومیها سالها شجاعت مطالبه مجدد تولید علم دینی را به تعویق انداختند تا این اندازه که الان نزدیک ده سال است که رهبری بحث جنبش نرم افزاری و نهضت تولید علم را مطرح کردند همانها که انقلاب فرهنگی و شورای عالی انقلاب فرهنگی را تأسیس کردند اینها در خواب نرفتند بلکه در منگنه بودند و بعد از بیست سال دوباره این نهضت و جنبش نرم افزاری را شروع کردند.
بچههای انقلاب جنگیدند عدهای در دانشگاه درس خواندند!
*پس در این بیست سال وضعیت دانشگاهها را چطور ارزیابی کردید؟
-در این سالها خیلیها مطالبهگر شدند به همین دلیل هم امروز این اندازه اپوزیسیون فکری را قویتر از دیگر بچههای انقلابی میبینیم در یک دهه جنگ بچههای انقلابی را از فضای دانشگاهها دور کرد قطعاً با یک دست نمیشد دو هندوانه برداشت، بچههای انقلابجنگیدند عدهای در دانشگاه درس خواندند البته منظور من این نیست اینها که در دانشگاه آمدند بچههای جنگ نبودند بلکه دانشگاه هم سنگر بود یک عده از کسانی که جنگ نرفتند و در دانشگاه ماندند هم انقلابی بودند اما اکثر کسانی که جبهه رفتند بچه انقلابی بودند و نسبت انقلابیونی که در دانشگاه بودند در مقایسه با سایرین حداقلی بود.
بنابراین زمانی که جنگ تمام شد بار بوروکراسی، علم و نیروهای انسانی و قواعد عملی دانشگاهها در دست غیر از بچههای جنگ بود و حال تازه باید نسل جنگ پیش سایرین زانو میزدند و برای جذب شدن و مدرک گرفتن تلاش میکردند بنابراین موازنه علمی به هم خورد، به جد بگویم این یک معضل سوم است با همه محنتی که امروز دانشگاههای ما در اختیار ما نیست به رغم اینکه حضور بچههای انقلاب در دانشگاه این تعداد بودند که در ساختاری حرف میزدند و تولید میکردند و حتی ساختار موازی ایجاد میکردند که برای آنها نبود.
ما همه غرب را نمیتوانیم یک باره حذف کنیم
به هر حال این جریاناتگذشته ما رادر یک فضای اجتماعی قرار داد که در این فضا توانستیم دغدغه انقلاب را که روزی اپوزیسیون فکری ما آنها را نه از این بابت که به لحاظ علمی قبول ندارد، رد میکرد بلکه از این بابت که آنها را مسخره میکرد و شأن علمی برای این تئوری قائل نبود، امروز همان جریان حتی زمانی که مسائل را رد میکند با این رویکرد رد نمیکند که حرف شما روشمند نیست و فاقد معناست بلکه با یک ادبیات دیگر وارد میشوند که مثلاً شما نمیتوانید همه غرب را رد کنید یا یک دفعه نمیتوانید مسائل را تغییر دهید که اتفاقاً برخی از آنها ادبیات خوبی هم هست، راست میگویند ما همه غرب را نمیتوانیم یک باره حذف کنیم یا ما در طرح تمدنی خودمان اینگونه عمل نخواهیم کرد که هیچ مولفهای از مولفههای علمی غرب را در مسائل خود راه ندهیم ولی چون ساختار و میدان برای ماست آن مؤلفهها وقتی در این ساختار قرار می گیرد تغییر کاربری و جهت میدهند و استخدام ساختار ما میشوند.
طرح مسئله «امکان تولید علم دینی» در جامعه امروز بی معناست
*مخالفین این بومی سازی علم و علوم انسانی اسلامی چه کسانی هستند؟
-جدیترین مخالفین ما الان در این فضا قرار دارند یک معدودی البته کسانی هستند که کسی حرفشان را به رسمیت نمیشناسد اما حضور دارند و بر این باورند که این مسائل شدنی نیست و بر این حرفشان هم پافشاری میکنند که ما باید غرب را قبول داشته باشیم این تعداد آن اندازه کم هستند که ما نباید دربارهشان اشتباه کنیم. من در یکی از برنامههای شبکه چهار سیما که با حضور یکی از بزرگواران برگزار شد شرکت کردم که عنوانش «امکان تولید علم دینی» بود، ابتدا به ساکن به صدا و سیما این انتقاد را کردم که در دهه چهارم انقلاب این حرف خیلی عقب مانده است، همچنان بگوییم امکان علم دینی به خاطر چهار روشنفکری که خودشان هم میدانند اعتبار علمی ندارند، نباید مسئله امکان تولید علم دینی را زیرسؤال برد، ما نباید برنامه علمی در سیمای ملی را اینطور تیتر بزنیم امروز به جای این پرسش باید از مصادیق علم دینی پرسش کنیم، از همین جا من نکته دومی را طرح میکنم که از پرسش شما فاصله میگیرد اما یک حلقه تکمیلی و ضروری است.
امروز مسئله علم دینی و تولید آن فقط مسئله ایران نیست
گمان نکنیم که امروز مسئله علم دینی و تولید آن فقط مسئله ایران است شک ندارم که به دلیل تجربه عینی که انقلاب ایران عملاً فراروی ما قرار داد ما با چالشهای تولید علم دینی، روشها و نقاط مواجه و تماس علم دینی با علم غربی قطعاً بیشتر از غرب آشنایی داریم حداقل تجربه من در دانشگاههای مختلف جهان اسلام و گفت وگوهایی که با متفکران جهان اسلام داشتم، این را تأیید میکند که مسائل ما بسیار جلوتر از گذشته رفته به رغم این در جهان اسلام هم این مسئله نسبتاً روبه فراگیر شدن است.
نمونههایی از فعالیتهای دینی دانشمندان جهان اسلام
*این نمونهها را از چه کشورها یا افرادی مشاهده کردید؟
-یکی دو نمونه مثال بزنم تا برخیها احساس خودبسندگی نکند و به کانونهای مختلف علم در جهان اسلام سر بزنند حتی اگر احساس کنند که آنها پایین تر از خودشان هستند بهرحال اینها شبکه انسانی علمی ما هستند که میتوانیم از طریقشان ارتباطات علمی را افق گشایی کنیم و آنها را نیز درون یک راه رفته شده قرار دهیم.
به طور مثال در مالزی مرکزی به نام ایستک وجود دارد که مؤسس آن پروفسور نقیب العطاس است وی پیش از انقلاب اسلامی ایران این مؤسسه را در سال 1967 تأسیس کرد و انقلاب ما در سال 1979 پیروز شد اما من دانشگاه آنجا رفتم و ایدههای خوبشان را مشاهده کردم هرچند من به لحاظ ماد علمی و خروجی آن چیز خاصی دستگیرم نشد و آنها را خیلی عقبتر از خودمان دیدم ولی ایدهشان با نشاط است و افرادی هم که آنجا کار میکنند با انگیزه هستند چرا که دغدغه علمی و تمدنی دارند و با خوشذوقی اعضای هیئت علمی متفاوتی از کشورهای مسلمان را دور هم جمع کردند.
نمونه دیگر مرکز دانشگاهی ویرجینیای آمریکا است که رئیس آنجا هم الان طه جابر الوانی یک شخص عراقی سنی مذهب است و در الازهر تحصیل کرده و دکتری فقه و اصول دارد وی یک نظریه راجع به علم دینی دارد بهرحال این عراقی بودن ظرفیت نجف شیعی را در خود دارد وی سالها مدرس دانشگاه کوفه بوده و بنابراین ظرفیت کانون فکری آنجا را نیز در اختیار دارد سالها هم مدرس دانشگاه مدینه بوده و ظرفیت امالقرای جهان اسلام را داراست و رئیس دانشکده ویرجینیا هم هست یعنی در افق مدرن هم واقع شده است بنابراین او در بین تشیع، تسنن و جهان مدرن علم بسیاری در اختیاری دارد و نظریهاش پخته است هرچند نقدهایی بر آن وارد است اما باید این را گفت که طبعاً الوانی یک فرد نیست همچنان که میگوید من از اسماعیل فاروق درس میگیرم البته خودش هم به عدهای خط میدهد و آن قدر جریانش قوی است که به دانشگاه ویرجینیا میقبولاند که یک دانشکده علم دینی اسلامی در اختیارش قرار دهند.
در مغرب اسلام هم طه عبدالرحمن فارغ التحصیل سوربن فرانسه در جهان اسلام است که در مقایسه با فردی نظیر نصرحامد ابوزید یا عابد الجابری خیلی مطرح نشده و علتش هم این است که نخست وی پس از فارغ التحصیلیاش نظریات زیادی در نقد علم غربی مطرح کرده و طبعاً جریان روشنفکری غرب نتوانسته با او ارتباط خوبی برقرار کند و نقدش هم بنیادین و فیلسوفانه است البته وی فرزند یک روحانی مراکشی است و فضای دینی اسلامی را در اختیار دارد اما دلیل دوم این است که او در نظریات اخیرش به ویژه پس از نگارش یکی از کتابهایش که هشت ماه پس از جنگ سی و سه روزه لبنان نوشته شد، نظریهای فلسفی در باب نسبت تجدد و مقاومت مطرح کرد و در آن راهبرد علمی که برای گذار و شکاف جهان اسلام مطرح کرد و آن را جریان مقاومت دانست و در صدر این جریان هم حزبالله لبنان قرار داشت و وی از سیدحسن نصرالله تجلیل کرد و بنابراین مورد بی مهری جریان فکری بومی و خودی سنی قرار گرفت به رغم همه اینها نظریه او قابل توجه است شاید برتری نظریه او بر نظریه الوانی این باشد که به دلیل رویکردهای عرفانی که طه عبدالرحمن دارد، ظرفیت علوم ظاهری مدرن و باطنی اسلام را داراست چیزی که تقریباً در نظریه طه جابر الوانی غایب است.
عدهای میخواهند سروته علوم را زده و به اسم علم اسلامی جا بزنند
*پس آیا ازاین نمونهها میتوانیم این نتیجه را بگیریم که امروز اگر انقلاب اسلامی برای تحول علوم انسانی و نهضت تولید علم تلاش میکند این صرفا در فضای ایران نیست و قصه فراتر از یک جامعه ایرانی است؟
-بله دقیقاً اینطور است اگر امروز ایران در پرتو انقلاب اسلامی پرچمی برای تحول علوم انسانی و نهضت تولید علم دست گرفته نباید چنین بپنداریم که در سطحیترین تحلیل حکومت اینجا آخوندی است و طبعاً میخواهند علوم را اینگونه کنند درحالیکه همانطور که گفتید قصه فراتر از اینهاست حتی در کشورهایی که فضا، فضای سیاسی ضد اسلامی است نظیر مصر یک فردی همچون احمد مجدی حسین کتابهایی مینویسد که واقعاً قابل تحسین برای جریاناتی است که میخواهند مدار متفاوتی در جهان تسنن تجربه کنند، بهرحال نمونههای اینها زیاد هستند و در نتیجه اگر امروز با یک شبکه نخبگانی اگر نگوییم تودهای در سراسر جهان اسلام و بلکه جهان خارج از اسلام و مسلمانان غیر جهان اسلام مواجه هستیم همه اینها به یک ضرورت باور دارند و این ضرورت را حتی از طریق نظریه پردازی ممکن کردهاند، این ضرورت همان بحث تحول علوم دینی است، روزگاری رویکرد این تحول تهذیبی بود به این معنا که عدهای میخواستند سرو ته علوم موجود را بزنند و بعد بگویند مثلا این علوم اسلامی است مثلا مباحث فروید را بخوانند و تغییرش دهند و بعد بگویند این روانشناسی اسلامی است امروز مسئله تحول و تولید علم را باید در نسبت جنبش نرم افزاری و تولید علم بدانیم.
بنابراین این را بگویم که تولید تنها تحول نیست تحول میتواند از دل رویکرد تهذیبی دربیاید ولی تولید خیر، تولید همان تأسیس است اینبار دغدغه ما این نیست که بیاییم فروید را قیچی کنیم و ته مانده آن را روانشناسی اسلامی بنامیم این بار دغدغه این است که ما میتوان علم النفس فلسفه ابن سینایی را بسط دهیم و از آن یک علم النفس اسلامی دربیاوریم که دغدغه های روانشناسی ما را در کنار حوزه اخلاق پاسخ دهد.
*آیا این کار در همه حوزههای علوم انسانی امکان پذیر است؟
-خیر به دو علت نشدنی است، نخست اینکه این رویکرد تهذیبی فرض حرکت ما را اینطور ترسیم کرده که انگار ما قرار است در همان جادهای حرکت کنیم که غرب حرکت کرده است، رویکرد تهذیبی میگوید که من این ابزار به دردم نمیخورد و حداقلی است اما رویکرد تأسیسی ادعایش این است که اساساً جاده حرکت ما در حال تغییر است لذا ما از صفر تا صد این ابزار را با قطع نظر از خوب یا بد بودن این ابزار، در این جاده نیاز نداریم.
جاده دنیای غرب برای ما شوسه است
بهرحال این نکته را بگوییم که جاده دنیای غرب برای ما شوسه است هرچند اگر راهمان را هم در این جاده متفاوت کنیم، جنس جاده را نمیتوانیم تغییر دهیم بنابراین ابزار آن جاده به درد ما نمیخورد و رویکرد تأسیسی چنین ادعایی دارد که ما جاده دیگری میخواهیم تأسیس کنیم لذا بخشی از علوم که الان در دانشگاههای ما درحال خواندن است درست یا غلط از صفر تا صد به درد ما نخورد و نمیتوانیم به علومی هم نیاز داشته باشیم که از صفر تا صد آن هیچ چیزش در اینجا تولید نشده لذا کار هم جدی و هم سختتر میشود، صورت مسئله را نباید سادهاندیشانه گرفت صورت مسئله ما اکنون در حال تغییر است.
خاطرم میآید ده ـ پانزده سال پیش در دورههای آموزشی تشکلهای دانشجویی دانشکده شهید رجایی مطالبی را بیان کردم که برخی دانشگاهها با آن مخالفت جدی کردند یکی از روزنامهها حتی آن را نقد کرد این مطلب راجع به فوتبال بود که گفتم فرض کنید تیمهای استقلال و پیروزی بازی دارند و صدهزار نفر وزرشگاه میروند و هزاران نفر هم پای رسانهها برنامه را میبینند با حساب و کتابی که من کردم چهل میلیون ساعت برای یک بازی تلف میشود این هم تنها یک بازی است و تنها فوتبال است یک بازی از جامعه جهان اسلام هشتصد میلیون ساعت را جابه جا میکند این استدلال هم خیلی پرت است که فدراسیون فوتبال ما میگوید ما صدهزار جوانی که در خیابان میتوانند ناهنجاری داشته باشند در استادیوم جمع کردیم،من مسائلی را در گروه غرب شناسی قم طرح کردم و تیمی پنج ماه راجع به ورزش مدرن مطالعه کردیم شاید مردم ندانند که این فوتبال که به عنوان یک ورزش به کشور وارد شده توسط انسانهای آگاهی طراحی شده و حداقل در 14 جلسه مکتوب در تاریخ ثبت شده دراین جلسات بیان شده که در جلسات دوم و سم ما باید ورزشی تولید کنیم که به بهترین وجه قالبی برای اندیشه اومانیستی ما شود و این اتفاق دقیق در فلورانس ایتالیا جایی که نطفه اومانیست و رنسانس غربی بسته شده جرقه زده و ما ازاین نکتهها غفلت میکنیم.
آیا ما تاریخ سیاسی فوتبال را مطالعه کردهایم و میدانیم که فوتبال چطور وارد کشور ما شد؟ فوتبال در عهد رضاشاه از دروازه آبادان توسط یک نامه محرمانه و دیپلماتیک وزیر مستعمرات انگلستان به سفیر ایران وارد ایران شد که دراین نامه نوشته شده بود چیزی برایت میفرستم که اگر بتوانید از آن استفاده کنید سالها میتوانید ایران را استعمار کنید و بعد هم بازی را تشریح کرده بود همین کشور برزیلی که پنج بار قهرمان جام جهانی شده از طریق فوتبال 50 سال مستعمره هلند شده است.
در سال 1982 دومین حمله گسترده اسرائیل به لبنان صورت گرفت که در این حمله کل جنوب لبنان توسط اسرائیل تسخیر شد و پس از آن بعد 79 روز عقب نشینی صورت گرفت اما مدت بیست سال جنوب لبنان به دست اسرائیل بود طی مطالعاتم در رسانههای آن دوره از روزنامههای کثیرالانتشار عراق، سوریه، ایران و ترکیه بلااستثنا در دوران آن حمله این کشورها جام جهانی اسپانیا را گزارش میکردند و تمام ذهنیتها به آن سمت معطوف بود درحالیکه خود یاسر عرفات گفته بود که مواد منفجره به کار برده شده در آن حمله اسرائیل دوبرابر ناکازاکی بود با این تفاوت که اینها غیراتمی و متفرقه بود.
*در فضای تولید علم باید جاده جدید ایجاد کنیم
اگر صد سال دیگر هم با این جامعه شناسی را بخوانیم چنین مباحثی مسائل ما نخواهد شد و تیتر جامعه شناسی ما فوتبال نمیشود چرا که غرب از طریق این فوتبال سعی در تصاحب ما دارد بنابراین ما باید با جامعه شناسیمان به این مباحث ورود کنیم چرا باید بپنداریم که فوتبال یک ورزش است نه قدرت؟ فوتبال را باید یک بستر سفارت سیاسی، فرهنگی و تجارتی تلقی کنیم. اینکه میگویم ما در فضای تولید علم یک جاده جدید باید تولید کنیم این جاده مسئلههایی را خلق خواهد کرد و درسهایی را میدهد که اساساً مسئله نشده است.
*بنابراین اینجا آیا میتوانیم بگوییم که مسئله شناسی ما در ابتدا مشکل داشته است؟
-بله البته ما در گام نخست به یک شبکه نخبگانی نیاز داریم که با قطع نظر تاثرات از عالم مدرن نخست پرسش کیفی بودن ما را در جهان مدرن با دغدغه حرکت از نقطه عظیمت بومی و خودی به سمت غرب ترسیم کند و مسئله شناسی کند، ما مسئله شناسی علم هنوز نکردهایم. بنابراین برای رشد علمی باید به تاریخ علممان رجوع کنیم با بررسی تاریخ علم مشخص میشود که حرکات ما اعتلایی یا انحطاطی بوده است به همین علت است که امروز ما ریاضی و کشاورزی میخوانیم ، نجوم و هیئت مطالعه میکنیم ولی نمیدانیم رصدخانه خواجه نصیر کجاست و اگر یک بار فیلم غیاثالدین کاشانی پخش نمیشد خود خواجه نصیر را هم نمیشناختیم. بنابراینما تا زمانی که نتوانیم تراث خود را بازخوانی و استنطاق حداکثری کنیم تمدن و فرهنگ بی دلیل زاده نمیشود علم پدر و مادر و تاریخ و تبار دارد، مهمترین اتفاقی که در جهان علمی اسلامی افتاده این است که رابطه ما را با تاریخ و پدر و مادر ما قطع کرده حتی وقتی میخواهیم علم زاییده بشود میخواهیم از آسمان اینکار را بکنیم که این هم نمیشود.
*پس در این سالها این همه درباره گفتمان اسلامی و طرحهای الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت صحبت کردیم و همایش برگزار کردیم اینها چه سودی داشته است؟
-خیلی هم ناامید نشویم اینها در مقام آسیب شناسی هست حرفهایی هم اکنون برای گفتن داریم لکن حداقلی است بنابراین اگر بخواهیم در مقیاس اجتماعی به دستاوردی برسیم باید همه دانشجویان،اساتید و مراکز علمی ما به استنطاق تراث تاریخی ما اهتمام جدی داشته باشند و این را کسی به جهت نمیتواند بگوید که هیچ کاری هم نکردهایم.
در پایان عرایضم خاطرهای از علامه جعفری نقل کنم که فرمودند من در نجف کلاس درس بزرگواری میرفتم که آقازاده او هم در آن کلاس تلمذ میکرد یک روز استاد نکتهای از علامه حلی گفت و فرمود که من این نکته را خودم نفهمیدم بلافاصله پسرش هم گفت من هم نفهمیدم! استاد گفت پسرم من اگر نفهمیدم دیشب تا صبح بیدار بودم و تورق کردم و نفهمیدم اما تو اگر نفهمیدی دیشب تا صبح خواب بودی و نفهمیدی! بنابراین کسی هم که اگر بی دلیل میگوید اسلام چیزی ندارد یا امکان تولید علم بومی نیست باید ببینی چه در چنته دارد مرحوم علامه آقابزرگ تهرانی در پاسخ به این شبهه یک فرد که گفته بود اسلام چیزی ندارد ، 30 جلد کتاب فهرست تألیفات علمای شیعه را به نام «الذریعه» تدوین کرد!
*با تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، امیدوارم که این بحث بابی برای طرح مباحث بیشتر در حوزه علوم انسانی باشد.
-من هم تشکر میکنم و برای ادامه بحثها استقبال خواهم کرد.