گروه فرهنگی مشرق - در نمایشگاه کتاب امسال حضور پررنگ آثار کارگزار ناتوی فرهنگی، نئولیبرالیست و آبسوردیست ها را مشاهده می کنیم: از یک سو صادق چوبک است و آبسوردیسم لمپنی اش و در سوی دیگر انبوه آثار دوباره ترجمه شده و تجدید چاپ رمانهای کافکا.
نمایشگاه امسال مکان خوبی برای ظهور و بروز آثار کافکا بوده است. کافکا کیست و مهاجمان فرهنگی را به چه کار می آید و چرا در سالهای پس از انقلاب آثار و آرا او به صورت گسترده توسط روشنفکران سکولار مدرنیست ترویج و تبلیغ می گردد؟
فرانتس کافکا یک نویسنده یهودی اهل کشور چک است که در سال 1924 بر اثر ابتلا به بیماری درگذشت. کافکا از اواسط عمرش بیش از از پیش به وجوه یهودی هویت خود علاقه مند میگردد و تمایلات آشکار صهیونیستی پیدا میکند. پس از ایجاد رژیم جعلی اشغالگر قدس توسط استعمار غرب و شبکه های یهودی، دوست صمیمی کافکا که شخص صهیونیستی به نام "ماکس برود" بود از چهره های منتقد رژیم صهیونیستی در عرصه فرهنگ میگردد و همو یکی از کسانی است که در مطرح کردن کافکا در مقیاس جهانی و قهرمان سازی از او نقش موثری داشته است.
فرانتس کافکا این نویسنده یهودی صهیونیست مورد توجه کانون ها و محافل تبلیغاتی خبری و رسانه ای نظام جهانی سلطه قرار دارد. علت این امر چیست؟ آثار و آرا کافکا آیینهای است که با زبان داستانی به ترویج نوعی ابسوردیسم می پردازد. پوچ انگاری و انفعال و آرمان گریزی و تعهد ستیزی و تقلیل به متنزلترین سطوح حیات و هوشیاری (که آثار کافکا لبریز از آنها است) برای نظام سلطه و اغراض آن در شرایط و فضای کنونی (که یک قرن است عالم غرب مدرن وارد مرحله بحران انحطاطی گردیده است و این بحران مستمرا در حال تعمیق و تشدید است) امری مطلوب است. زیرا استراتژیست های نظام سلطه اومانیستی می کوشند تا از آن به منظور به تاخیر افکندن فروپاشی از درون استفاده کنند.
اما جریان شبیخون فرهنگی و کارگزاران جنگ نرم نیز از ترویج آثار و آرا کافکا در جهت اغراض خود می توانند بهره ببرند و از این رو است که از سالهای 1360، 1361 به بعد به صورت تعمدی و سازمان یافته و با برنامه بر حجم و میزان ترجمه و انتشار آثار کافکا و ترویج آرا او (به طرق مختلف) افزوده شده است. به گونه ای که میتوان گفت آثار و آرا و شخصیت کافکا یکی از کانونهای اصلی مورد توجه برنامه ریزان و مجریان جنگ نرم در ایران در بیش از سه دهه گذشته بوده است و به خصوص در نمایشگتاه کتاب شاهد جولان گسترده آثار او در چاپ های متعدد و اغلب جدید هستیم.
کارگزاران جنگ نرم علیه انقلاب و نظام اسلامی با ترویج آثار و آرا کافکا به دنبال نشر چند مضمون فرهنگی مطلوب خود در ایران انقلابی – اسلامی امروز هستند:
1-ترویج سبک زندگی و جهان بینی سکولار-لیبرالیستی
2-ترویج پنهانی و تمثیلی برخی وجوه نیهیلیسم کابالایی یهودی
3-ترویج تعهد گریزی، آرمان ستیزی و یاس انگاری خمود و منفعلانه ای که مخاطب را از هر نوع تعهد مبارزه جویانه و انقلابی و روحیه جهادی و آرمان گرایی ستیهنده و شهادت طلبانه دور و تهی میکند.
به راستی برای حفظ امنیت رژیم صهیونیستی و تضمین تداوم بقای نظام سلطه استکباری در مقابل امواج آرمان گرایی اسلامی و گسترش نفوذ فرهنگ جهاد و شهادت طلبی، چه چیزی بیش از خنثی کردن و بیهویت کردن انسانها از دورن و تبدیل کردن آنها به موجوداتی گنگ و منفعل و تسلیم نظام سلطه استکباری می تواند مفید باشد؟
کارگزاران تهاجم فرهنگی در ایران پس از انقلاب نیز برای مقابله با امواج بیداری اسلامی و شور و شعور جهادی و حق طلبانه که آرمانهای انقلاب اسلامی و افکار و آموزه های امام خمینی(ره) در کشور و منطقه پدید آورده بود نیز میتوانستند از کافکا (و دهها نویسنده نظیر کافکا که سالها است از قِبَل اهمال و سیاستهای تسامح و تساهل فرهنگی مسئولان وزارت ارشاد، بازار کتاب کشور را لگدکوب نیهیلیسم آبسورد و افکار بیمار خود کرده اند) و آثار و آرا او بهره گیرند و چنین نیز کرده اند. به ویژه هرگاه که توجهات هوشمندانه نظارتی در وزارت ارشاد نسبت به حضور و ظهور و ترویج اینگونه آثار و آرا کاهش یافته است، شاهد فعال شدن سریع و گسترده آنها بوده ایم.
نمایشگاه کتاب امسال نیز جولانگاه مهیا و گستردهای برای آثار و آرا این داستان نویس یهودی صهیونیست مروج انفعال و پوچ انگاری (فرانتس کافکا) بوده است. به راستی به نظر میآید که مسئولان مربوطه در وزارت ارشاد با پروژه استکباری شبیخون فرهنگی و زوایا و عمق و وجوه مختلف و متوع و گسترده و پیچیده آن آشنایی ندارند و یا شاید اصلا به وجود نوعی تهاجم فرهنگی سازمان یافته علیه انقلاب و نظام اسلامی باور ندارند.
در غیر این صورت چرا و به چه دلیل باید بازار نشر کتاب ایران و ویترین سالانه اصلی آن (یعنی نمایشگاه کتاب تهران) را اینگونه در اختیار ناشران و مترجمان و مروجان آثار یک نویسنده پوچ انگار یهودی که تمایلات آشکار صهیونیستی و باروهای کابالایی داشته است قرار دهند؟ نوعا و اساسا کافکا جز این که پیامآور تباهی و آیینه ای و روایتی فراسوی بیماری و تباهی و انحطاط بوده است برای یک جامعه انقلابی درگیر جنگ نرم چه ره آوردی دارد جز غفلت زایی و تعهد زایی و منفعل کردن و به حاشیه راندن شور و شعور انقلابی و سست کردن ایمان و هویت دینی و جهادی و ظلم ستیزی؟ کدامین ضرورت مسئولان فرهنگی را بر آن داشته است تا اینگونه برای کافکا و نظایر او راه بگشایند و برای ظهور و ترویج آرا و آثارشان بسترسازی نمایند؟
اما وجه فاجعه آمیز ماجرا در این است که مسئله جولان مهاجمین فرهنگی در بازار کتاب کشور و ویترین اصلی آن (نمایشگاه سالیانه کتاب تهران) به صرف کافکا و اورول محدود و منحصر نمی شود. گویی برنامه ریزان و مجریان شبیخون فرهنگی در تقابل با نظام اسلامی، همه استعدادها و امکانات خود در عرصه نگارش و انتشار کتاب را فعال کرده اند. با گشتی کوتاه در نمایشگاه مشاهده میکنیم که آثار و آرا "موریس بلانشو"، "صادق چوبک"، "آرتور کوئیستلر" و بسیاری دیگر نیز در نگاه و نظر جوانان بی خبر و علاقه مند به کتاب جولان می دهند.
مسئله وقتی بسیار دردناک و خطرناک میشود که میبینیم اکثر بازدیدکنندگان از نمایشگاه با نوعی اعتماد و اطمینان خاطر (که برگرفته از اعتمادی است که به نظام اسلامی و مسئولان آن دارند) با آثار و کتب موجود رو برو می شوند و بدون آن که شناخت و آگاهی از سموم آبسوردیستی و مضامین سیاه و سکولار – یهودی بسیاری از این کتب داشته باشند، نادانسته و ناخواسته جان و روح خود را در معرض هجوم انواع سموم خطرناک اما موذی و پنهان در لابلای صفحات و جلدهای زیبای اینگونه آثار قرار می دهند.
حال و وضع این جوانان و علاقه مندان به کتاب یادآور وضع و حال مردمی است که با اعتماد به اهتمامی که مسئولان بهداشتی کشور برای حفظ سلامت آنها در امر تغذیه و عرضه خوراکیها و اعمال نظارت دقیق و بهداشتی توسط مسئولین مربوطه دارند، با خیال جمع در رستورانها غذا میخورند و یا از فروشگاه مواد خوراکی میخرند. بیتردید غفلت مسئولین ذی ربط در حفظ سلامت مشتریان میتواند فاجعه بار باشد.
در بازار نشر کتاب نیز وضع به همین نحو است و اگر قرار باشد مسئولین فرهنگی اهتمامی به حفظ و تامین بهداشت و سلامت فرهنگی (کاری که در همه کشورهای دنیا بر منبای تعریف و تفسیری که از فرهنگ و ارزشهای فکری و فرهنگی دارند و به منظور ترویج نظام فکری و هویتی مدنظرشان به صورت مستقیم و غیر مستقیم اعمال و اجرا می شود) نداشته باشند و از مردم و علاقهمندان کتاب و "افکار عمومی" بخواهند که ذوق و میل خود را معیار مشخص سلامت از بیماری قرار دهند، بیتردید نوعی ولنگاری حاکم میشود که محیط را برای فعالیت و تکثیر انواع و انبوه میکروبهای فرهنگی و سموم فکری مهیا میسازد.
واگذار کردن حفط سلامت و امنیت فرهنگی و فیالمثل بازار نشر کتاب به مخطبان و "افکار عمومی" شبیه آن است که طبیبان و مسئولان نظارت بر تولید و پخش مواد غذایی و دارویی، تامین سلامت و بهداشت را به ذائقه مشتریان و استفاده کنندگان از داروها واگذار نمایند. به راستی بیندیشید که چه فاجعه ای به بار میآید و چه تعداد انسان باید مسموم و نابود و تباه شوند تا مضرات یک قلم دارو یا غذای فاسد برای افکار عمومی آشکار شود.
ابعاد هولناک فاجعه ای که اعمال چنین سیاستی به بار می آورد قابل محاسبه نیست. در فرهنگ و مشخصا بازار تولید و نشر کتاب هم همین گونه بوده است. نمایشگاه کتاب امسال از نظر توجهی که به "موریس بلانشو" و آثار او نشان داده است نیز در نوع خود منحصر به فرد است. در نمایشگاه امسال، کتاب آمینا دب و چند اثر دیگر از بلانشو و درباره او توسط ناشران و مترجمان مختلف ارائه گردیده است.
*موریس بلاشنو کیست؟
بلانشو نویسنده ابوسردیست فرانسوی است که عمیقا و شدیدا تحت تاثیر کافکا قرار داشته است. از بلانشو در نمایشگاه امسال، "آمینا دب" و چند اثر دیگر حضور دارد. آمینا دب رمان مروج آبسوردیسم است که تا حدود زیادی تحت تاثیر فضای رمان "قصر" کافکا قرار دارد. خود عنوان "آمینا دب" کلمه ای عبری است.
"کریستف بیدان، نویسنده زندگینامه بلانشو به ما میگوید که آمینا دب نام برادر کوچکتر امانوئل لونیاس بود که پیش از این که کتاب منتشر شود، به دست نازی ها کشته شد."(به نقل از مقدمه کتاب آمینا دب/صفحه 5)
موریس بلانشو آرا پوچ انگارانه و ابسوردیستی دارد و از دوستان نزدیک "امانوئل لویناس" و "ژرژ باتای" است. امانوئل لویناس فیلسوف لیبرال یهودی است که تمایلات صهیونیستی دارد و در دو دهه اخیر آثار مختلفی از او توسط نئولیبرالیستهای داخلی ترجمه و منتشر گردیده است. لونیاس به عنوان یک یهودی علاقه مند به صهیونیسم وجه اصلی آرا خود را از آموزههای کابالایی اخذ کرده است و به عنوان یک نویسنده و فیلسوف معروف مروج یهودیت سکولاریستی شناخته میشود.
"ژرژباتای" نیز رمان نویس و فیلسوف یهودی فرانسوی است که آثار داستانی زیادی دارد. داستان های ژرژباتای شدیدا اروتیک است به گونه ای که حتی در کشورهای غربی نیز انتشار برخی آثار او با واکنش هایی روبرو گردیده است. بیش از یک دهه است که بخش ترجمه ناتوی فرهنگی در ایران ترویج آرا و آثار ژرژباتای را نیز در دستور کار خود قراره داده و در همین نمایشگاه کتاب امسال شاهد حضور برخی آثار او هستیم.
موریس بلانشو یک نیهیلیست آبسرودیست لیبرال است که برخی آثار داستانی خود (مثل آمینادب) به ترویج نوعی بی معنایی و آرمان گریزی مطلوب نظام جهانی سلطه استکباری می پردازد. بلانشو به صورت گسترده در خصوص مظلوم نمایی برای یهودیان و خدمتگزاری برای یهود بین الملل کوشیده است. آرا بلانشو بر فیلسوف یهودی فرانسوی معاصر "ژاک دیردا" تاثیر بسیار داشته است. بلانشو آنقدر دلبسته صهیونیسم و یهودیت است که پس از وقایع سال 1968 فرانسه و همکاری با کمیته ضربت نویسندگان – دانشجویان" به علت وجود تمایلات ضد صهیونیستی در آنها از ایشان کنار می گیرد.
یکی از آثار متاخر موریس بلانشو که در زمره آثار مهم اوست، "نوشتار فاجعه" نام دارد که در این اثر کوشیده است تا همگام با تبلیغات یهود بین الملل در خصوص به اصطلاح "هولوکاست" قلمفرسایی نموده و برای یهود و صهیونیسم مظلوم نمایی نماید. باید در این مهم تاکید کرد و اندیدشید که چرا نمایشگاه کتاب در پایتخت نظام اسلامی و در هنگامه جنگ نرم و شبیخون فرهنگی اینگونه در اختیار طیف رنگارنگ لیبرال ها و نئولیبرالیست ها و یهودی های مروج انقلاب ستیزی و نویسندگان متمایل به صهیونیسم و آثار و آرا دارای مضامین آرمان گریزی و تعهد ستیزی و ترویج انفعال و تسلیم طلبی و یاس و صور مختلف نیهیلیسم اومانیستی و چهره های رنگارنگ سکولاریسم و نویسندگان ایرانی و خارجی مبلغ این افکار قرار گیرد؟ ما را چه شده است؟ آیا می دانیم که در متن جنگ نرم تمام عیار و سرنوشت ساز با نظام جهانی سلطه قرار داریم؟ مسئولان فرهنگی ما آیا این حقیقت را درک کرده اند؟ و اگر این گونه است چرا لوازم و اقتضائات آن در خصوص مقابله با شبیخون فرهنگی پایبند نیستند؟
نمایشگاه امسال مکان خوبی برای ظهور و بروز آثار کافکا بوده است. کافکا کیست و مهاجمان فرهنگی را به چه کار می آید و چرا در سالهای پس از انقلاب آثار و آرا او به صورت گسترده توسط روشنفکران سکولار مدرنیست ترویج و تبلیغ می گردد؟
فرانتس کافکا یک نویسنده یهودی اهل کشور چک است که در سال 1924 بر اثر ابتلا به بیماری درگذشت. کافکا از اواسط عمرش بیش از از پیش به وجوه یهودی هویت خود علاقه مند میگردد و تمایلات آشکار صهیونیستی پیدا میکند. پس از ایجاد رژیم جعلی اشغالگر قدس توسط استعمار غرب و شبکه های یهودی، دوست صمیمی کافکا که شخص صهیونیستی به نام "ماکس برود" بود از چهره های منتقد رژیم صهیونیستی در عرصه فرهنگ میگردد و همو یکی از کسانی است که در مطرح کردن کافکا در مقیاس جهانی و قهرمان سازی از او نقش موثری داشته است.
فرانتس کافکا این نویسنده یهودی صهیونیست مورد توجه کانون ها و محافل تبلیغاتی خبری و رسانه ای نظام جهانی سلطه قرار دارد. علت این امر چیست؟ آثار و آرا کافکا آیینهای است که با زبان داستانی به ترویج نوعی ابسوردیسم می پردازد. پوچ انگاری و انفعال و آرمان گریزی و تعهد ستیزی و تقلیل به متنزلترین سطوح حیات و هوشیاری (که آثار کافکا لبریز از آنها است) برای نظام سلطه و اغراض آن در شرایط و فضای کنونی (که یک قرن است عالم غرب مدرن وارد مرحله بحران انحطاطی گردیده است و این بحران مستمرا در حال تعمیق و تشدید است) امری مطلوب است. زیرا استراتژیست های نظام سلطه اومانیستی می کوشند تا از آن به منظور به تاخیر افکندن فروپاشی از درون استفاده کنند.
اما جریان شبیخون فرهنگی و کارگزاران جنگ نرم نیز از ترویج آثار و آرا کافکا در جهت اغراض خود می توانند بهره ببرند و از این رو است که از سالهای 1360، 1361 به بعد به صورت تعمدی و سازمان یافته و با برنامه بر حجم و میزان ترجمه و انتشار آثار کافکا و ترویج آرا او (به طرق مختلف) افزوده شده است. به گونه ای که میتوان گفت آثار و آرا و شخصیت کافکا یکی از کانونهای اصلی مورد توجه برنامه ریزان و مجریان جنگ نرم در ایران در بیش از سه دهه گذشته بوده است و به خصوص در نمایشگتاه کتاب شاهد جولان گسترده آثار او در چاپ های متعدد و اغلب جدید هستیم.
کارگزاران جنگ نرم علیه انقلاب و نظام اسلامی با ترویج آثار و آرا کافکا به دنبال نشر چند مضمون فرهنگی مطلوب خود در ایران انقلابی – اسلامی امروز هستند:
1-ترویج سبک زندگی و جهان بینی سکولار-لیبرالیستی
2-ترویج پنهانی و تمثیلی برخی وجوه نیهیلیسم کابالایی یهودی
3-ترویج تعهد گریزی، آرمان ستیزی و یاس انگاری خمود و منفعلانه ای که مخاطب را از هر نوع تعهد مبارزه جویانه و انقلابی و روحیه جهادی و آرمان گرایی ستیهنده و شهادت طلبانه دور و تهی میکند.
به راستی برای حفظ امنیت رژیم صهیونیستی و تضمین تداوم بقای نظام سلطه استکباری در مقابل امواج آرمان گرایی اسلامی و گسترش نفوذ فرهنگ جهاد و شهادت طلبی، چه چیزی بیش از خنثی کردن و بیهویت کردن انسانها از دورن و تبدیل کردن آنها به موجوداتی گنگ و منفعل و تسلیم نظام سلطه استکباری می تواند مفید باشد؟
کارگزاران تهاجم فرهنگی در ایران پس از انقلاب نیز برای مقابله با امواج بیداری اسلامی و شور و شعور جهادی و حق طلبانه که آرمانهای انقلاب اسلامی و افکار و آموزه های امام خمینی(ره) در کشور و منطقه پدید آورده بود نیز میتوانستند از کافکا (و دهها نویسنده نظیر کافکا که سالها است از قِبَل اهمال و سیاستهای تسامح و تساهل فرهنگی مسئولان وزارت ارشاد، بازار کتاب کشور را لگدکوب نیهیلیسم آبسورد و افکار بیمار خود کرده اند) و آثار و آرا او بهره گیرند و چنین نیز کرده اند. به ویژه هرگاه که توجهات هوشمندانه نظارتی در وزارت ارشاد نسبت به حضور و ظهور و ترویج اینگونه آثار و آرا کاهش یافته است، شاهد فعال شدن سریع و گسترده آنها بوده ایم.
نمایشگاه کتاب امسال نیز جولانگاه مهیا و گستردهای برای آثار و آرا این داستان نویس یهودی صهیونیست مروج انفعال و پوچ انگاری (فرانتس کافکا) بوده است. به راستی به نظر میآید که مسئولان مربوطه در وزارت ارشاد با پروژه استکباری شبیخون فرهنگی و زوایا و عمق و وجوه مختلف و متوع و گسترده و پیچیده آن آشنایی ندارند و یا شاید اصلا به وجود نوعی تهاجم فرهنگی سازمان یافته علیه انقلاب و نظام اسلامی باور ندارند.
در غیر این صورت چرا و به چه دلیل باید بازار نشر کتاب ایران و ویترین سالانه اصلی آن (یعنی نمایشگاه کتاب تهران) را اینگونه در اختیار ناشران و مترجمان و مروجان آثار یک نویسنده پوچ انگار یهودی که تمایلات آشکار صهیونیستی و باروهای کابالایی داشته است قرار دهند؟ نوعا و اساسا کافکا جز این که پیامآور تباهی و آیینه ای و روایتی فراسوی بیماری و تباهی و انحطاط بوده است برای یک جامعه انقلابی درگیر جنگ نرم چه ره آوردی دارد جز غفلت زایی و تعهد زایی و منفعل کردن و به حاشیه راندن شور و شعور انقلابی و سست کردن ایمان و هویت دینی و جهادی و ظلم ستیزی؟ کدامین ضرورت مسئولان فرهنگی را بر آن داشته است تا اینگونه برای کافکا و نظایر او راه بگشایند و برای ظهور و ترویج آرا و آثارشان بسترسازی نمایند؟
اما وجه فاجعه آمیز ماجرا در این است که مسئله جولان مهاجمین فرهنگی در بازار کتاب کشور و ویترین اصلی آن (نمایشگاه سالیانه کتاب تهران) به صرف کافکا و اورول محدود و منحصر نمی شود. گویی برنامه ریزان و مجریان شبیخون فرهنگی در تقابل با نظام اسلامی، همه استعدادها و امکانات خود در عرصه نگارش و انتشار کتاب را فعال کرده اند. با گشتی کوتاه در نمایشگاه مشاهده میکنیم که آثار و آرا "موریس بلانشو"، "صادق چوبک"، "آرتور کوئیستلر" و بسیاری دیگر نیز در نگاه و نظر جوانان بی خبر و علاقه مند به کتاب جولان می دهند.
مسئله وقتی بسیار دردناک و خطرناک میشود که میبینیم اکثر بازدیدکنندگان از نمایشگاه با نوعی اعتماد و اطمینان خاطر (که برگرفته از اعتمادی است که به نظام اسلامی و مسئولان آن دارند) با آثار و کتب موجود رو برو می شوند و بدون آن که شناخت و آگاهی از سموم آبسوردیستی و مضامین سیاه و سکولار – یهودی بسیاری از این کتب داشته باشند، نادانسته و ناخواسته جان و روح خود را در معرض هجوم انواع سموم خطرناک اما موذی و پنهان در لابلای صفحات و جلدهای زیبای اینگونه آثار قرار می دهند.
حال و وضع این جوانان و علاقه مندان به کتاب یادآور وضع و حال مردمی است که با اعتماد به اهتمامی که مسئولان بهداشتی کشور برای حفظ سلامت آنها در امر تغذیه و عرضه خوراکیها و اعمال نظارت دقیق و بهداشتی توسط مسئولین مربوطه دارند، با خیال جمع در رستورانها غذا میخورند و یا از فروشگاه مواد خوراکی میخرند. بیتردید غفلت مسئولین ذی ربط در حفظ سلامت مشتریان میتواند فاجعه بار باشد.
در بازار نشر کتاب نیز وضع به همین نحو است و اگر قرار باشد مسئولین فرهنگی اهتمامی به حفظ و تامین بهداشت و سلامت فرهنگی (کاری که در همه کشورهای دنیا بر منبای تعریف و تفسیری که از فرهنگ و ارزشهای فکری و فرهنگی دارند و به منظور ترویج نظام فکری و هویتی مدنظرشان به صورت مستقیم و غیر مستقیم اعمال و اجرا می شود) نداشته باشند و از مردم و علاقهمندان کتاب و "افکار عمومی" بخواهند که ذوق و میل خود را معیار مشخص سلامت از بیماری قرار دهند، بیتردید نوعی ولنگاری حاکم میشود که محیط را برای فعالیت و تکثیر انواع و انبوه میکروبهای فرهنگی و سموم فکری مهیا میسازد.
واگذار کردن حفط سلامت و امنیت فرهنگی و فیالمثل بازار نشر کتاب به مخطبان و "افکار عمومی" شبیه آن است که طبیبان و مسئولان نظارت بر تولید و پخش مواد غذایی و دارویی، تامین سلامت و بهداشت را به ذائقه مشتریان و استفاده کنندگان از داروها واگذار نمایند. به راستی بیندیشید که چه فاجعه ای به بار میآید و چه تعداد انسان باید مسموم و نابود و تباه شوند تا مضرات یک قلم دارو یا غذای فاسد برای افکار عمومی آشکار شود.
ابعاد هولناک فاجعه ای که اعمال چنین سیاستی به بار می آورد قابل محاسبه نیست. در فرهنگ و مشخصا بازار تولید و نشر کتاب هم همین گونه بوده است. نمایشگاه کتاب امسال از نظر توجهی که به "موریس بلانشو" و آثار او نشان داده است نیز در نوع خود منحصر به فرد است. در نمایشگاه امسال، کتاب آمینا دب و چند اثر دیگر از بلانشو و درباره او توسط ناشران و مترجمان مختلف ارائه گردیده است.
*موریس بلاشنو کیست؟
بلانشو نویسنده ابوسردیست فرانسوی است که عمیقا و شدیدا تحت تاثیر کافکا قرار داشته است. از بلانشو در نمایشگاه امسال، "آمینا دب" و چند اثر دیگر حضور دارد. آمینا دب رمان مروج آبسوردیسم است که تا حدود زیادی تحت تاثیر فضای رمان "قصر" کافکا قرار دارد. خود عنوان "آمینا دب" کلمه ای عبری است.
"کریستف بیدان، نویسنده زندگینامه بلانشو به ما میگوید که آمینا دب نام برادر کوچکتر امانوئل لونیاس بود که پیش از این که کتاب منتشر شود، به دست نازی ها کشته شد."(به نقل از مقدمه کتاب آمینا دب/صفحه 5)
موریس بلانشو آرا پوچ انگارانه و ابسوردیستی دارد و از دوستان نزدیک "امانوئل لویناس" و "ژرژ باتای" است. امانوئل لویناس فیلسوف لیبرال یهودی است که تمایلات صهیونیستی دارد و در دو دهه اخیر آثار مختلفی از او توسط نئولیبرالیستهای داخلی ترجمه و منتشر گردیده است. لونیاس به عنوان یک یهودی علاقه مند به صهیونیسم وجه اصلی آرا خود را از آموزههای کابالایی اخذ کرده است و به عنوان یک نویسنده و فیلسوف معروف مروج یهودیت سکولاریستی شناخته میشود.
"ژرژباتای" نیز رمان نویس و فیلسوف یهودی فرانسوی است که آثار داستانی زیادی دارد. داستان های ژرژباتای شدیدا اروتیک است به گونه ای که حتی در کشورهای غربی نیز انتشار برخی آثار او با واکنش هایی روبرو گردیده است. بیش از یک دهه است که بخش ترجمه ناتوی فرهنگی در ایران ترویج آرا و آثار ژرژباتای را نیز در دستور کار خود قراره داده و در همین نمایشگاه کتاب امسال شاهد حضور برخی آثار او هستیم.
موریس بلانشو یک نیهیلیست آبسرودیست لیبرال است که برخی آثار داستانی خود (مثل آمینادب) به ترویج نوعی بی معنایی و آرمان گریزی مطلوب نظام جهانی سلطه استکباری می پردازد. بلانشو به صورت گسترده در خصوص مظلوم نمایی برای یهودیان و خدمتگزاری برای یهود بین الملل کوشیده است. آرا بلانشو بر فیلسوف یهودی فرانسوی معاصر "ژاک دیردا" تاثیر بسیار داشته است. بلانشو آنقدر دلبسته صهیونیسم و یهودیت است که پس از وقایع سال 1968 فرانسه و همکاری با کمیته ضربت نویسندگان – دانشجویان" به علت وجود تمایلات ضد صهیونیستی در آنها از ایشان کنار می گیرد.
یکی از آثار متاخر موریس بلانشو که در زمره آثار مهم اوست، "نوشتار فاجعه" نام دارد که در این اثر کوشیده است تا همگام با تبلیغات یهود بین الملل در خصوص به اصطلاح "هولوکاست" قلمفرسایی نموده و برای یهود و صهیونیسم مظلوم نمایی نماید. باید در این مهم تاکید کرد و اندیدشید که چرا نمایشگاه کتاب در پایتخت نظام اسلامی و در هنگامه جنگ نرم و شبیخون فرهنگی اینگونه در اختیار طیف رنگارنگ لیبرال ها و نئولیبرالیست ها و یهودی های مروج انقلاب ستیزی و نویسندگان متمایل به صهیونیسم و آثار و آرا دارای مضامین آرمان گریزی و تعهد ستیزی و ترویج انفعال و تسلیم طلبی و یاس و صور مختلف نیهیلیسم اومانیستی و چهره های رنگارنگ سکولاریسم و نویسندگان ایرانی و خارجی مبلغ این افکار قرار گیرد؟ ما را چه شده است؟ آیا می دانیم که در متن جنگ نرم تمام عیار و سرنوشت ساز با نظام جهانی سلطه قرار داریم؟ مسئولان فرهنگی ما آیا این حقیقت را درک کرده اند؟ و اگر این گونه است چرا لوازم و اقتضائات آن در خصوص مقابله با شبیخون فرهنگی پایبند نیستند؟