گروه فرهنگي مشرق- جشنواره بيستونهم را ميتوان سياسيترين جشنواره فيلم فجر طي حداقل 20 سال گذشته دانست و سادهلوحانه خواهد بود اگر تصور کنيم در اين جشنواره فقط چهار فيلم "گزارش يک جشن"، "خيابانهاي آرام"، "پاياننامه" و "اخراجيهاي 3"، سياسي بودند. اما از آنجا که اين چند فيلم بطور مستقيم و در سطح، مسايل سياسي و انتخابات و وقايع تلخ سال گذشته را دستمايه قصه، مضمون و محتواي فيلم خود قرار داده بودند، فقط اين فيلمها به عنوان فيلمهاي جشنواره در ژانر سياسي مطرح شدند، در حالي که فيلمهاي متعددي را امسال ميتوان نام برد که در لايههاي زيرين خود، رگههاي سياسي خطرناکي را پنهان کردهاند که به شکلي هنرمندانه و با جادوگريهاي سينمايي، همچون مارهاي زهرآگين به هزار توي انديشه و احساسات و عواطف مخاطب نفوذ ميکنند و بطور نامحسوس و ناخودآگاه از يک انسان مؤمن و معتقد به مجموعهاي از باورها، يک شهروند متمدن شکاک نسبيگراي سکولار بيخطر ميسازد که در نهايت نسلي شکل گيرد که در آيندهاي نهچندان دور قبله آمالش ليبرال دموکراسي باشد.
اعتماد به نفس بيش از حد گاهي کار دست آدميزاد ميدهد وقتي يک سال پيش مديران جديد امور سينمايي در سخنرانيها، مصاحبهها و اعلام مواضع خود، بر طبل رونق بخشي به ژانر سينماي سياسي کوبيدند و قاطبه فيلمسازان را تشويق به خودآزمايي در اين عرصه سخت، پيچيده، خوفناک و خطرآفرين کردند، به نظر ميرسيد آقايان با يک تحليل اشتباه به يک استراتژي غلط رهنمون شدهاند و در رسيدن به اهداف هدايتي خود موفق نخواهند بود. اما وقتي فيلمهاي جشنواره امسال روي پرده افتادند، مشخص شد مانور تبليغاتي بر روي ژانر «سينماي سياسي» نه مبتني بر يک تحليل بوده و نه استراتژي مشخصي را همراه با خود داشته است.
اگر «جعبه سياه 11 سپتامبر» را هم جزو آثار سياسي جشنواره قلمداد کنيم، هرچند ساختار فيلم خودش فرياد ميزد که يک کار دمدستي و شتابزده از يک فيلمساز دانا و باتجربه است و ظاهراً در يک محدوده کوتاه زماني دوماهه براي جشنواره جمع و جور شده است، اين فيلم که هم قرار بوده مستند باشد و هم داستاني، به همراه «پاياننامه» حامد کلاهداري به سفارش و حمايت مستقيم معاونت سينمايي ساخت و پرداخت و در جشنواره قرار داده شدهاند.
از مستند محمدرضا اسلاملو که سوژه خوبي را عجولانه حيف و ميل کرده بود عبور کنيم و به «پاياننامه» بپردازيم. «مشکلات» پاياننامه از فيلمنامه کودکانهاش آغاز مي شود و به کارگرداني ضعيفش ختم ميشود. سينماي ايران با اين فيلمنامه سادهانگارانه پيش از همه، به حادثه و پيچيده و عميق و عظيمي ستم کرد که به نام فتنه 88 در تاريخ ايران ثبت شد. وقتي دو جوان و دو برادر آماتور در سياست و سينما که اول اولين تجربه فيلمنامهنويسياش را ميآموزد و دومي دومين تجربه کارگردانياش را ميآزمايد ميخواهند به مدد تهيهکنندهاي که اتفاقاً او هم جوان و در مرحله تجربه اول است، تحليلي سينمايي از فتنه 88 که رهبر فرزانه گفت يک عقبه 30 ساله داشته و دهها سال زمان ميبرد تا ابعادش آشکار شود ارائه دهند، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
در مقابل اين دو فيلم، دو فيلم ديگر در همين ژانر سياسي اما به نمايندگي از جريان مقابل حضور پيدا کردند که توسط ابراهيم حاتميکيا و کمال تبريزي و به سفارش مستقيم يا مديريت غيرمستقيم و پنهان و يا شايد کنترل از راه دور جريان فتنه مراحل مختلف توليد، از قبيل مقدمات، تدارکات، لجستيک، تبليغات و... را پشت سر گذاشتند و به جشنواره رسيدند.
در اين بين ميماند يک فيلم ديگر که ظاهراً مستقل از دو جريان مذکور توليد شده و هرچند سازندهاش مسعود دهنمکي پيش از جشنواره در مصاحبهاي مدعي شد سياسيترين فيلم تاريخ انقلاب را ساخته اما به دلايل مبهم و نامعلوم به هيئت داوران نرسيد و از بخش مسابقه خارج شد و در کاخ جشنواره هم به نمايش در نيامد ولي مردم در سانسهاي متعدد در سينماهاي استقلال و آفريقا در همان روزهاي برگزاري جشنواره به تماشايش نشستند و شايعاتي نيز در حواشي نرسيدن و نرساندن فيلم به جشنواره بر سر زبانها افتاد.
اينکه «فرزند صبح» با مقاصد خاص سياسي ساخته شده است، اينکه «صوت پايان» و حداقل دو فيلم ديگر جشنواره که به موضوع «قصاص» و مجازات اسلامي پرداختهاند اهداف سياسي دارند، اينکه «اسب حيوان نجيبي است»، «جدايي نادر از سيمين»، «سعادتآباد»، «کوچه ملي» و "آفريقا" کجاي نظام سياسي کشور را هدف گرفتهاند و اينکه «پرتقال خوني»، «يکي از ما دو نفر»، «مرهم» و «ورود آقايان ممنوع» چه تأثير عميقي بر بنيادهاي انديشه سياسي مردم و بويژه نسل جوان، خواهند داشت از مجال اين بحث خارج است، اما چند فيلمي که بطور عريان و پابرهنه وسط گود سياسي پريدهاند هيچکدامشان در شرايط اکنون قابليت اکران را ندارند.
در مقايسه دو فيلم «گزارش يک جشن» و «خيابانهاي آرام» ميتوان گفت فيلم کمال تبريزي کمي تا قسمتي حرمت نگه داشته و خود را کاملاً در آغوش اپوزيسيون نيانداخته است. همه حرف «خيابانهاي آرام» اين است که نبايد جامعه را پليسي-امنيتي کرد و هرچه حاکميت بخواهد بيشتر جامعه را پليسي-امنيتي کند و آزادي انديشه و بيان را محدود کند، جامعه بيشتر نسبت به آن از خود مقاومت نشان ميدهد و در نهايت نيز حاکميت محکوم به کوتاه آمدن و تلطيف روشهاي گذشته است.
در «خيابانهاي آرام» جغرافياي فيلمساز کاملاً مشهود است. او از موضع اپوزيسيون به مسائل نمينگرد و تلاش ميکند با ادبيات منتقدانه يک معضل و گره سياسي را به حاکميت گوشزد نمايد. فيلمساز از آنجا که هنوز خود را جزئي از خانواده نظام سياسي حاکم ميداند، همچنان به نجابت خانوادگي پايبند است و به همين دليل يک ساختار و قالب طنز و فانتزي را براي فيلم خود انتخاب کرده است تا مضمون و محتواي فيلم براي مخاطب تلخ و گزنده نباشد. او از آنجا که بناي مخالفخواني علني ندارد - روشي که در اين دوره از زمانه مد روز شده و بازار داغي هم دارد – شهر فرضي فيلمش را ناکجاآباد نشان ميدهد و زمان وقوع رويدادها را به آينده ميبرد تا بگويد قصد و نيت او نه تقابل و ضدّيت با نظام بلکه نقد درون گفتماني است.
اما «گزارش يک جشن» يک تفاوت بنيادين با «خيابانهاي آرام» دارد و اينکه حاتميکيا بر خلاف تبريزي در جزيره سرگرداني لنگر انداخته است و به همين دليل از زاويه ديد اپوزيسيون ويزور دوربين را مقابل چشمان مخاطب ميگشايد و همين خطاي عمد، بزرگترين اتهام کارگردان گزارش يک جشن است. حاتميکيا عريان و بيپرده همه حرفش را زده است و حرفش از انتقاد و اعتراض فراتر رفته و به يک بيانيه تند سياسي با لحني بيادبانه خطاب به حاکميت و نظام جمهوري اسلامي تبديل شده است. قهرمان فيلم حاتميکيا ملغمهاي است از کاراکتر ميرحسين و بانويش که قطعاً بانوي شهر ما نيست و شخصيتهاي اصلي فيلم، همه ما به ازاي چهرهها، جريانها و عناصر مؤثر سياسي و حاکميتياند. فيلمنامه در حدي سخيف و ضعيف و پر از نمادهاي کليشهاي اين کارگردان است که اگر کسي ميخواست فيلمنامهاي به شيوه «مل بروکس» در هجو سينماي حاتميکيا بنويسد، بهتر از اين درنميآمد، اما فيلم به مدد تجربه کارگردان در ايجاد جذابيتهاي بصري و فرماليستي توانسته است روي پاي خود بايستد. گزارش يک جشن به لحاظ ارزشهاي سينمايي و هنري براي حاتميکيا يک سقوط است و به لحاظ ارزشي و اعتقادي سقوطي به مراتب دردناکتر.