*شاخصترین بعد شخصیت چمران احساس پدریاش بود
ابعاد شخصیتی شهید چمران بسیار است و او در بسیاری از عرصه ها پیشتاز بود اما شاخصترین بعد شخصیت دکتر از نظر من بعد پدری او بود. همانطور که دیدیم چطور با بچههایی که از نظر فقر زیر صفر بودند به خصوص بچههایی که در موسسه جبلعامل زندگی میکردند برخورد میکرد.
موسسه جبل عامل در منطقه صور قرار داشت که دکتر چمران برای تاسیس مقاومت با همین بچهها شروع کرده بود و از آن حس پدرانه استفاده میکرد برای جذب آنها، زیرا بچههایی که در آن موسسه بودند یا از پدر محروم بودند یا مادر و یا از هر دو. تعدادی هم از فقر مطلق به آنجا آمده بودند. این بچهها از محرومترین قشر جامعه لبنان محسوب میشدند. از بعلبک و حرمل و طرابلوس و به خصوص از جنوب و از منطقه بنت جبیل در این مدرسه شبانهروزی آمده بودند.
*ابای پدرانه بر دوش دکتر
تصویری در جلد کتاب لبنان هست که میبینید دکتر چمران نشسته روی زمین و یک ابا روی دوشش انداخته و بچهها هم کنارش خوابیدهاند، این عکس همان شبی است که اسرائیل منطقه را بمباران میکرد و دکتر چمران برای اینکه بچهها به خصوص آنهایی که کوچکتر بودند نترسند نشست در میان آنها و برایشان قصه میگفت. این تصویر همان حس پدرانه دکتر است که میتوانیم کاملا حس بکنیم از نظر عاطفی و روحی در چه وضعی بوده. این کار او برای این بود که بچهها استرس بیشتری نداشته باشند. پس اولین وجه شخصیت دکتر برای تشکیل مقاومت همین بود، یعنی اینکه بتواند به بچهها القا کند که سبب این همه محرومیت شماها و مصیبتهایی که میبینید اسرائیل است.
*نگاه کنید! اینهایی که می بینید هیچاند
گاهی بچهها که بیشتر در موسسه بودند و همچنین ما که کمکم با آنها ارتباط پیدا کردیم به یاد می آوریم که دکتر چه حسی به ما میداد. بعضی از بچههای موسسه تعریف میکنند زمانی که هوا خوب بود دکتر بچهها را گروه گروه میبرد لب مرز و دوربین میداد دست آنها و میگفت: نگاه کنید! کسانی که لباس نظامی تنشان است و اسلحه دارند یعنی همان اسرائیلیها، هیچاند و بچههایی که فکر میکردند قبلا اسرائیل چه غولی است دکتر سعی میکرد این هیمنه را در ذهنشان بشکند. تا قبل از آن این بچهها را تضعیف و یا بهتر بگوییم از همه شرایط مستضعفشان کرده بودند.
*قرار بود جنوب لبنان فلسطین شود
قصه جنوب لبنان یک قصه وسیع و بسیار مهم است جنوب لبنان قرار بود در توطئه تقسیم لبنان به فلسطینیان مهاجر داده شود و در واقع به جای فلسطین حساب شود، چون میگفتند: شما اسرائیل را که نمیتوانید شکست دهید پس همینجا زندگی کنید، جنوب لبنان برای شما. در واقع با این کار قرار بود دشمن در لبنان مستقر شود. در چنین شرایطی دکتر بچهها را به مرز میبرد و میگفت بچهها اینها هیچاند و شما راحت میتوانید آنها را شکست دهید و باید شکست دهید.
*عاقبت بچههای مدرسه جبل عامل
اگر بخواهم عمیق تر نقش شهید چمران را در مقاومت ترسیم کنم باید بگویم: او نهال نه، بلکه نشاء مقاومت را در لبنان پراکند. این نشاء همان چهارصد و چند بچه بودند که در موسسه جبل عامل زیر نظر دکتر پرورش پیدا کردند. الان تمام آن بچهها از رجال سیاسی لبنان هستند و به قدرت رسیدهاند. الان رابطه ایران و لبنان به خاطر وجود امام موسی صدر و چمران به گونه ای است که دشمنان میگوید ایران حق دخالت در مسائل لبنان را ندارد و لبنان هم نباید مسائل خودش را برای ایران بازگو کند، یعنی این دو کاری کردند که ارتباط بین این دو کشور یک موضوع لاینفک است و نمیشود آنها را از هم جدا کرد. یعنی بچه مقاومت لبنان با یک بچه ایرانی که در مقابل آمریکا و اسرائیل مقاومت میکند یکی هستند. دشمن نمیخواهد و نمی خواست ما به این قدرت برسیم.
*همه جور فساد بود جز فکر کردن به آزادی فلسطین
دکتر چمران در آن زمان خوب میفهمید چطور همه گروههای سیاسی لبنان روی شیعیان حساس هستند و جوری فکر میکنند که یعنی آنها هیچ هستند و به یک لقمه نان نیازمندند. همانطور که میدانید در لبنان 18 طایفه یا بهتر بگوییم مذهب وجود دارد ولی همه سازمان مسلحانه داشتند جز شیعیان چون آنها حق نداشتند! و این درحالی است که طایفه شیعه در لبنان از نظر آمار بیشترین تعداد را دارد.
دکتر چمران و امام موسی صدر روی این موضوع ماندند که به چه دلیلی این بچههای شیعه لبنان باید پخش باشند بین گروههای نظامیای که مال لبنان نیستند؟ اگر شما دقت کنید به آن زمان و تاریخ آن دوره را بررسی کنید میبینید که هر کشور عربی چند سازمان در جنوب لبنان و بیروت دارد آن هم به این بهانه که چون با اسرائیل یک مرز مشترک داریم باید در جنوب باشیم تا بتوانیم فلسطین را آزاد کنیم. شیعیان جنوب همهجور فساد بین این گروهها میدیدند جز اینکه بخواهند به آزادی فلسطین فکر کنند اما بچههای شیعه در یک سنگر ممکن بود همهشان فقط دو کلاشینکف داشته باشند ولی در همین وضعیت ایستادند.
*کسی را مانند چمران در جهان ندیدهام
جوانان شیعه علی رغم میل باطنیشان مجبور بودند به گروه هایی که قبلا اشاره کردم رفته و عضو شوند تا برای دفاع اسلحه بگیرند.
آن زمان ما خیلی کار کردیم تا آنها جذب سازمانهای خودمان شوند. شهید چمران از نظر عرفانی، نظامی، علمی، پارتیزانی در حد اعلا بود و میتوانم بگویم کسی را مانند ایشان در جهان ندیدهام که اینچنین جامع و کامل باشد یعنی آدمی عرفانی با قلبی رئوف و نظامی با شجاعت هرچه تمامتر.
*ماجرای خبرنگار فرانسوی و کودک ده ساله
در جنگ 33 روزه من در لبنان بودم که خبرنگاران فرانسوی آمده بودند با بچههایی که به علت ناامنی ناشی از بمباران در پارکهای بیروت میخوابیدند مصاحبه کنند. آنها به بچهها کاغذ سفید با یک جعبه مدادرنگی میدادند و میخواستند ببینند آنان چه میکشند، یکی از امتیازاتی که مدارس لبنان دارند این است که زبانهای مختلفی را تدریس میکنند یعنی بچهها به جز زبان خودشان یک زبان دیگر را هم به راحتی صحبت میکنند. یکی از این بچههای 10، 11 ساله رو کرد به خبرنگار فرانسوی و گفت: شما به چه علت اینها را در بین ما پخش میکنید؟ خبرنگار گفت: برای اینکه وضعیتی که شما به آن دچار هستید باعث افسردگی میشود و ما این را پخش میکنیم تا شما ذهنتان از آن آن مسئله دور شود. پسر گفت: این برای آن بچههایی است که نمیدانند برای چه میجنگند اما ما چون میدانیم دشمنمان کیست و برای چه میجنگیم افسرده نمیشویم. ما هر روز اخبار گوش میکنیم و وقت این بازیها و کارها را نداریم اینها را جمع کنید و بروید!
این رشد و این روحیه جالب در یک کودک که من واقعا اصلا ندیده بودم همان بذری است که چمران در لبنان کاشت.
*رعبی که در بچههای اسرائیلی دیده میشود در کودکان ما ابدا وجود ندارد
در آن شرایط موشکهای زیادی را میدیدم که به جادهها اصابت کرده بود. شرایط جنگی فوقالعاده مشخص بود حتی ماشین جلوییمان با تعداد زیادی آدم مورد اصابت موشک قرار گرفت و ما یک لحظه بوی خون انسان به مشاممان خورد و تیکههای گوشتی که به این طرف و آن طرف پخش میشد، در این شرایط بچهها را میدیدیم که توپ فوتبالشان زیر بغلشان است. بچههای ما با اینکه این تصاویر را زیاد دیدهاند و میدانند ما باید با اسرائیل بجنگیم روحیهشان را به خوبی حفظ میکنند. یعنی چیزی باعث رعب و ترس در وجود آنها نیست. رعبی که در بچههای اسرائیلی دیده میشود در کودکان ما ابدا وجود ندارد.
*هنوز گاهی کابوس جنگهایی که در بچگی دیدهام را میبینم
روحیه بچههای الان با زمان ما بسیار متفاوت است. بچههای الان از جنگ نمیترسند اما من که حدودا 50 سال سن دارم هنوز گاهی کابوس جنگهایی که در بچگی دیدهام را میبینم، یعنی خواب میبینم مادرم به یک سمت فرار میکند و من هرچه میروم نمیتوانم به او برسم اما بعد از چمران روحیه ترس از بین بچههای لبنان رفت. کاری که شهید چمران کرد بچهها را زیربنایی تربیت نمود یعنی هدف گذاشت و طبق آن هدف بچهها را به آن سمت سوق داد و گفت: برای رسیدن به این هدف ممکن است خیلی زجر بکشید اما آخرش شیرین است.
*شهید چمران جایی را انتخاب کرد که همه طردش کرده بودند
در خانه چه کسی برای بچهها قصه میگوید؟ کسی که از همه دلسوزتر و متوجهتر است به تربیت بچهها و آن مادر است. شهید چمران برای بچهها مادر بود. آنها شب با حس مهربانی دکتر چمران میخوابیدند و الان هم گاهی تعریف میکنند: دکتر شبها دستش را روی سرمان میکشید. یکی دیگر میگفت وقتی مریض بودم دکتر چمران قرص و آب میآورد و میگفت: تو از جایت تکان نخور.
هر چقدر در تاریخ بگردیم کسی مثل او نخواهیم یافت. دکتر دائم فکر میکرد چهکار کند بچهها با اعتماد به نفس بیشتر زندگی کنند، چرا که ما به خاطر موقعیت جنوب لبنان که یک منطقه به معنای واقعی کلمه بیصاحب بود زندگی میکردیم. جنوب در لبنان کاملا مهجور بود حتی وقتی از خانوادههای ثروتمند بیروت میپرسیدیم که شما چندبار به این منطقه رفتهاید میگفتند: «اصلا اینجا کجا هست؟! ما فقط میدانیم آنجا منطقهای است که اسرائیل همیشه به آنجا حمله میکند.» منطقه ای که از هر نظر طرد شده بود؛ دکتر چمران آنجا را انتخاب کرد آن هم دکتر چمرانی که امکاناتی که در اختیار داشت آرزوی خیلیها بود و خیلیها دوست داشتند در آمریکا چنین امکاناتی را میداشتند اما او همه را رها کرد و به لبنان آمد.
*خدایا من دیگر نمیتوانم تحمل کنم، من را راحت کن از این دنیا
شما اگر نیایشهای دکتر چمران را بخوانید آنچه که در آمریکا نوشته با آنچه که در لبنان نوشته است بسیار متفاوت است. ایشان در آمریکا مینویسد: «خدایا من دیگر نمیتوانم تحمل کنم، من را راحت کن از این دنیا» اما در لبنان مینویسد: «خدایا به من قدرت بده، به من عمر بیشتر بده تا بتوانم این دشمن خبیث را از پای در بیاورم.» نیایشهای او بسیار زیبا است. معمولا انسانها با تحصیلاتی که دارند و امکانات اگر جای دکتر چمران باشند و رها کنند آدمهای دیگر به آنها میگویند: دیوانه! یعنی کسی که عقل ندارد یعنی چی که یک آدم این همه درس میخواند دوری از کشورش را تحمل میکند و حالا یک دفعه همه را رها کرده و به لبنان میرود؟ چطور همچین چیزی میشود؟ یک وقت یک کسی از من سوال کرد که چرا دکتر چمران به لبنان آمد؟ حدیثی داریم که میگوید خدا در دلهای شکسته است. دکتر چمران دنبال جایی بود که خیلی به خدا نزدیک باشد و اینجا همان جنوب است آن منطقه از هر نظر محروم بود. خیلی از آدمها که به آنجا میآیند از نظر تحصیلات و مسائل اقتصادی زیر صفر هستند امثال ما حتی نمیدانستند دولت و ارتش یعنی چی؟ چون کاملا این منطقه رها شده بود، یعنی از صیدا به بعد منطقه را رها کرده بودند و هر 5، 6 روستا یک مدرسه بیشتر نداشت حالا شما فکر کنید یک همچین منطقهای باید چه وضعی داشته باشد. چمران همان منطقه را انتخاب کرد و همانجا زندگی کرد و آن هم در موسسهای که محرومترین اقشار جامعه در آن زندگی میکردند.
در واقع شده بود نورعلینور. آنجا از نظر مسائل عرفانی برای دکتر چمران مصداق عرش بود و سکو شده بود برای بالا رفتن دکتر. آنجا نزدیکترین نقطه به خدا بود همان جایی که یک کودک نیمههای شب شروع میکند به گریه کردن، اشکهای آن بچه یتیم و آن فقر زیباترین سکو بود برای دکتر اما از نظر دیگران این بود که کدام آدم عاقلی چنین کاری را میکند. دکتر چمران دنبال چیز دیگری بود.
*شاگرد چمران همان مردی است که اگر با انگشت سبابهاش اشاره کند دشمن ساعتها آن را تحلیل میکنند
چمران کسی بود که الان کسی مانند سیدحسن با افتخار میگوید: من از شاگردان چمران هستم! سید حسن نصرالله یک کلمه نیست بلکه او یک موضوع مهم است! همان مردی که اگر تنها با انگشت سبابهاش به جایی اشاره کند آمریکا و اسرائیل ساعتها مینشینند و آن را تحلیل میکنند که مثلا سید صادق (اصطلاحی که مردم اسرائیل در رابطه با سیدحسن نصرالله به کار میبرند) چرا به فلان نقطه اشاره کرده است؟ پس حتما یک موضوع خطرناکی است.
وقتی امثال سیدحسن شاگردان چمران هستند شما ببینید خود چمران که بوده. متاسفانه جنگ تحمیلی باعث شد که مردم فقط یک بعد از شخصیت چمران را ببینند و با آن آشنا شوند.
*جمله امام موسی صدر به یاسر عرفات
اگر چمران نبود الان قضیه فلسطین از فهرست موضوعاتی که باید رویش فکر کنند حذف میشد. جنوب لبنان روی تقسیمها از بین میرفت و مردم شیعه جنوب و فلسطین در سراسر دنیا آواره شده و پخش میشدند. دکتر باعث شد تا هیمنه اسرائیل شکسته شود چون سران عرب مسئله تقسیم فلسطین را امضا کرده بودند و ربوده شدن امام موسی صدر یکی از دلایلش همین بود که میخواستند توطئه تقسیم را پیش ببرند چرا که سید موسی صدر به شدت مخالف این موضوع بود و میگفت: فلسطین باید به دست مردان مومن آزاد شود. این حرف را سید صدر به یاسر عرفات زد.
*تفریح اسرائیلیان بمباران لبنان بود
اگر الان میبینید موقع سخنرانی سید حسن نصرالله هم خانم کاملا بیحجاب دیده میشود و هم باحجاب، هم سنی دیده میشود و هم شیعه و حتی گاهی غیرمسلمان و همه هم ابراز ارادت میکنند نشانه صدقی بود که چمران بذرش را کاشت.
صادق بودن سید نصرالله خیلی مهم است، او حقشناس است و خلوص دارد. دکتر چمران هم چون خودش اهل این خصوصیات بود و مومن واقعی بود و کسی بود که انیسش تنها خدا است، دیگر به این دنیا تعلق ندارد. وقتی که انسان به این دنیا تعلق نداشته باشد حق را میگوید ولو اینکه به قیمت جانش باشد چون برای خودش چیزی نمیخواهد که به خاطر آن دروغ بگوید تا به هدفش برسد. صدق و عاطفه عجیب دکتر چمران بر روی مردم بسیار تاثیر داشت. دکتر چمران تنها حرف نمیزد بلکه عمل میکرد. بچههایی که دکتر بزرگ کرد به جای او الان کار میکنند و مبارزات سیاسی و نظامی دارند.
لبنان از نظر فرهنگی و سیاسی یک کشور بیصاحب است. الان کسانی که در لبنان میخواهند احساس امنیت کنند جنوب را برای زندگی انتخاب میکنند. در حالی که قبلا هر وقت هوا خوب بود خلبانان اسرائیلی برای تفریح به آسمان لبنان میآمدند و حداقل دو سه خانه را مورد اصابت گلوله قرار میدادند. الان هم میآیند اما دیگر جرأت چنین کاری را ندارند. الان دیگر باید میلیونبار برای کاری که میخواهند بکنند فکر کنند.
*صاحب الحق سلطان
دکتر چمران خودش شخصا به بچهها آموزش نظامی میداد و زمان تفریح بچهها با آنها فوتبال بازی میکرد. او شبها وقتی میدید بچهای افسرده و به فکر فرو رفته است فورا میگفت: با هم کشتی بگیرید، تا فضا برای آنها شاد شود. بچههای ما الان اگر به هرجایی رسیدند به خاطر وجود چمران بوده است. چمران برای بچههایی پدری کرد که هیچ امیدی به زندگی نداشتند و خانوادههایشان به خاطر فقر به این مدرسه آورده بودندشان که شب گرسنه نخوابند. این بسیار مسئله مهمی است. دکتر در این شرایط فکر کرد که آنها را ببرد به مرز تا نشان بدهد که اسرائیلیها کسی نیستند و شمایید که باید آنها را شکست بدهید. او چه انقلابی در درون بچهها ایجاد کرد که در کمال ناامیدی به جایی رسیدند که حتی مطالبهگر هم شدند و میگفتند: چرا باید به ما اینقدر ظلم شود و روحیه مبارزه و حقطلبی را در آنها زنده کرد.
در زبان عربی میگویند: «صاحب الحق سلطان» و این روحیهای بود که دکتر در بچهها زنده کرد و میگفت: اسرائیل حق شما را گرفته و شما باید از آنها حقتان را بستانید.
*چمران در لبنان مانند درختی بود که ریشه داد و میوههای سالمی به بار آورد
زمان جنگ 33 روزه ما را آوردند در جایی نزدیکی صیدا و گفتند: همینجا بمانید. چون مردم به خاطر تعلقی که داشتند حاضر نبودند دورتر شوند. در آن شرایط مادرها بالا مشغول کارهایشان بودند و بچهها به فکر بازی. این موضوع برای من خیلی جالب بود و ساعتها میایستادم و به آنها نگاه میکردم. آن بچهها از پدرانشان دور بودند، چونکه آنها در مبارزه بودند و مادرشان آنها را میآوردند منطقه امن. بیشتر ماشینهایی که خانوادهها را جابهجا میکردند بدون مرد بود و خانمها رانندگی میکردند در حالی که راه اصلی هم بسته بود و باغدارها دیوار بین باغها را برداشته و ماشینها از آن عبور میکردند. گاها در جاهایی حتی ماشین هم نمیتوانست عبور کند چون اسرائیل سریع خیابانهای اصلی را بمباران میکرد تا مردم نتوانند فرار کنند. از صیدا تا مکانی که برای اقامت داده بودند حدود یک ربع وقت بود اما در آن شرایط 2، 3 ساعت طول میکشید تا برویم. توجه داشته باشید که در همه این شرایط بمباران لحظهای قطع نمیشود.
چمران در لبنان مانند درختی بود که ریشه داد و میوههای سالمی به بار آورد. رئیس بری و سیدحسن نصرالله از این درخت به خوبی نگهداری کردند. در سیاست، دولت رئیس بری است و در رویکرد نظامی سیدحسن نصرالله. امکانات نظامیای که ایشان دارد با تمام قدرت است. الان شیعیان لبنان در وضعیت بسیار عالی زندگی میکنند. چمران زنده است و هیچوقت نخواهد مرد. اصلا!اصلا! هنوز هم که هنوز است در لبنان برخی اسم فرزندانشان را میگذارند چمران.
*اولین بار که دکتر را دیدم
خدا اینها را برای شهادت انتخاب کرد چمران جز رضای خدا چیز دیگری نخواست. شخصیت او خیلی استثنایی است من اولینبار که خدمت ایشان رسیدم شب بود و خانم غاده یک مقداری مریض بودند و در بیمارستان بستری شده بودند چندتا از بچهها به من گفتند ما داریم میرویم به ملاقات همسر دکتر مصطفی (اسمی که مردم لبنان با آن شهید چمران را میشناختند) با ما میآیید؟ گفتم چرا که نه. وقتی آنجا دکتر را دیدم آرامش، صدا، نگاه و حسشان مرا گرفت. ایشان واقعا سرچشمه عرفان، علم، فکر، فرهنگ بود. سال 59 که من به ایران آمدم پیش دکتر رفتم. ایشان گفت: دعا کنید جنگ ایران و عراق زودتر تمام شود و من برگردم لبنان کنار بچههای خودم یعنی همان بچههای جنوب. حتی نامهای هم برای بچهها نوشته بود و خواسته بود دعا کنند برای پیروزی ایران. بچهها هم بسیار امیدوار بودند دکتر برگردد حتی در میان بچههای لبنان تعدادی در جنگ ایران آمدند و حتی به شهادت هم رسیدند. شهید عبدالرضا و شهید علی عباس از جمله این شهدا بودند.